eitaa logo
شبکه صالحین امام صادق ع
308 دنبال‌کننده
105.1هزار عکس
4.6هزار ویدیو
253 فایل
به کانال شبکه صالحین امام صادق (علیه‌السلام) خوش آمدید. ارتباط با سرپرست: @salehinsadegh
مشاهده در ایتا
دانلود
📸🖊️| نوش جان و روحتان غذای نذری ❤️ خیلی وقت ها غذای نذری روزیمون شده مثل الان؛ یجورایی با همه غذای های خوشمزه دنیا فرق داره. نه به خاطر مواد اولیه هست، نه آشپزش! اسم کسی که به نامش غذا رو طبخ کردن، میتونه از هرچیز دیگه ای مهم تر باشه. این غذای نذری و برکتی به نام حضرت زهرا (س) اتفاقی نرسیده دستت. از طرف مادر مهربونی که نه فقط الان! از وقتی که چشم به این دنیا باز کردی، به واسطه مهر و محبت و توجه مادریش روزیت رو فرشته‌ها برات فرستادن. یادت باشه فاطمه تنها خانومیه که تو عالم تغذیه قلب و روحمون هم توی دستای مهربونشه... وقتی که دستت خالی از رزق و روزی شده، وقتی که قلبت تشنه آرامشه و وجودت محتاج یک نشونه هست؛ هر چی میخوای، از مادرمون بخواه!
📸🖊️| ☕موکب چای: موکب چای نه؛ بگو موکب شای عراقی با رطب! بگو یادآوری خاطرات شیرین اربعین و مهمان‌نوازی موکب‌داران عراقی. بگو هلابیکم یا زوارهای پی‌درپی و اصرارهای مکرر برای نوشیدن چای... دخترهای موکب چای و پذیرایی، توفیق داشتند که چند ساعتی مثل موکب‌داران عراقی، خوش‌آمدگو و پذیرای مهمانان باشند. خوش به سعادت خادم‌ها!
📸🖊️| 🧸حسینیه کودک: یک محیط رنگی با خادم‌هایی خوش‌رو که با آغوش باز از کودکانی که با مادرها راهی هیئت شده‌اند، استقبال می‌کنند. فضا همه‌جوره باب میل کودکان است و مربی‌ها برای سرگرم کردن بچّه‌ها، از تمام توان و خلاقیت‌شان استفاده می‌کنند. از آنجا که دوست داریم مادرها با فراغ بال، خیالی آسوده و بدون نگرانی از نگهداری فرزند در مراسمات شرکت کنند و از برنامه‌های تدارک دیده شده بهره‌ی کامل ببرند، در حد وسع فضا و امکانات، حسینیه کودک را با محیطی امن، کودکانه و شاد برای فرزندان میهمانان حضرات فراهم کردیم.
📸🖊️| همگی کم‌کم زیر سایه‌ی شهدا آرام می‌گرفتند. جلوی سالن پُر می‌شد و صف‌ها آرام‌آرام نظم می‌گرفت. سیاهی چادر دخترها جلوه‌ی ویژه‌ای داشت. دکور و فضاسازی حرف‌های زیادی برای گفتن داشت. کفن‌های نمادین خون‌آلود، از مظلومیت شهدا و تا کودکان فلسطین را به‌تصویر می‌کشید. نور سرخی که از کنار تابوت شهید به بیرون منعکس می‌شد و سربند یا حسین یاد اباعبدالله را برایمان زنده می‌کرد. شاید این کار مادر بود که دوست داشت در مجلس، نشانه‌ها میهمانان را به یاد پسرش بیاندازد.
📸🖋 دست به قلم شده‌ام، احساس میکنم خالی‌ام... فهمیده‌ام که از شما و برای شما نوشتن، آنقدر‌ها هم که تصور می‌کردم، راحت نیست... در ذهن خودم دنبال تصویری از شما می‌گردم... دریغ از یک قاب کوچک، ناتوان‌تر از این حرف‌هاست ذهنم که فکر‌می‌کردم... باید جایی دیگر به دنبالتان بگردم و از دیگری کمک بگیرم... از قلبم... از همان عضوی که تپش‌هایش را مدیون خدایی ست که این روزها از نزدیکان به او شما هستید . از همان که توضیح ندارد... آنچه می‌خوانید و خواهید خواند، نه بر آمده از ذهن است و نه تصور... تمامش را دل می‌نویسد... قلبی که از خدا خواسته‌ام، فرمانش را بدهد بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم... روایت لاله های مهاجر آغاز شد...