eitaa logo
صالحین تنها مسیر
234 دنبال‌کننده
17.2هزار عکس
6.9هزار ویدیو
271 فایل
جهاد اکبر، مبارزه با هوای نفس در تنها مسیر آرامش کاری کنیم ورنه خجالت براورد روزیکه رخت جان به جهان دگر کشیم خادم کانال @Yanoor برایم بنویس tps://harfeto.timefriend.net/16133242830132
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃 به دل حک شد به خط آشنایی شب میلاد و آغاز گدایی کریمه؛ کاسه ام بنگر که بالاست کرم بنما تو هرچه می‌توانی... یَا فَاطِمَةُ اشْفَعِی‏ لِی فِی الْجَنَّةِ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بعد از تو ... هنوز باورش سخت است هنوز چشم به در ، منتظر لبخندهای زیبایت هستم هنوز دلگرم حمایت هایت هستم هنوز... ولی ... میدانی بعد از تو، شکسته ام میدانی بعد از تو،دیگر منی نیست آیه ات را دریاب ... 🌷🌷باماهمراه باشیم 💐🌷🌷🌸🌸 🌹🌹🌾
صالحین تنها مسیر
"رمان #شکسته_هایم_بعدتو💔 #قسمت4⃣4⃣ _باید سریعتر جمعوجور کنیم که بریم. زودتر برسیم تهران بهتره؛ با
"رمان 💔 ⃣4⃣ ترس و اضطراب ضربان قلبش را بالا برده بود؛ در که باز شد صدای اعتراض دکتر بلند شد: _چرا اینجوری میکنی؟ ضربان قلبت چرا اینقدر بالات! خانم چی بهش گفتی؟ صدای سایه آمد: _هیچی؛ من حرفی نزدم! مریم: اون چی بود ریختن رو صورتم دکتر؟ چرا چشما و صورتم بسته ست؟ چه بلایی سرم اومده؟ دکتر: یه آرامبخش براش تزریق کنید؛ ضربان قلبش خیلی بالا رفته، یه کم آروم باش! چیزی نیست، به موقع رسوندنت بیمارستان! صورتتم بسته ست چون روی صورتت جراحی پلاستیک انجام دادیم؛ نگران نباش! ده روز از اون روز گذشته! بدنت رو به بهبوده و دیگه مشکلی نیست! آرامبخش در رگهایش که جریان یافت دوباره ذهنش به تاریکی رفت و صداها دور و دورتر شد... صدا می‌آمد. هنوز تاریکی بود اما صداها همه جا بود. در سمت چپ، راست، دور، نزدیک، همه جا بود. صدای ناله ای آمد که گویی از دهان خودش بود. -انگار بیدار شده! -آره؛ مریم خانم، بیدارید؟ _کی اینجاست؟ _سایه ام! ساعت ملاقاته و کلی ملاقاتی داری؛ محمد هست، آیه، رها، همسراشون، آقا مسیح و آقا یوسف، همه هستن! درتاریکی چشمان مریم مسیح نگاهش به آن باندپیچی هایی بود که ساعاتی دیگر باز میشد و دل در دلش نبود برای آثارباقیمانده ی آن هجوم ناجوانمردانه! حاج علی استکان چایش را در دست گرفت و لبی تر کرد: _چه سفر پر دردسری؛ اما باباجان، من از تو انتظار بیشتری داشتم. اینجا جلوی شوهرت بهت میگم، کاری نکن که من و سیدمهدی شرمنده و سرافکنده بشیم. ارمیا به دفاع از آیه‌ی این روزهایش برخاست: _نه پدرجون، تقصیر من بود. شرایط برای آیه خانوم سخت بود و بهش فشار اومد. من پیش سیدمهدی شرمنده شدم. حال اون روز آیه خانوم و زینب جانم به خاطر درست مدیریت نکردن من بود؛ پیش شما و سید رو سیاه شدم. ارمیا سرش را پایین انداخت و با پشت دست صورت غرق در خواب زینبش را نوازش کرد. رها دست آیه را در دستش گرفت: _دنبال مقصر نگردید؛ الان حال زینب مهمه. شما هر مشکلی با هم دارید، یار کشی نکنید. زینب بچه ایه که پدر نداشته و الان داره با پدرش پازلهای خالی شخصیتش رو پر میکنه. زینب رو وارد بازی "بچه ی تو، بچه ی من" نکنید. آیه جانم، همینطور که همه چیز تو سیدمهدی بود، الان همه چیز زینب آقاارمیاست. درسته نمیتونی فراموشش کنی، ما هم نمیخوایم فراموش کنی، اما زندگی کن آیه! سیدمهدی تو رو گذاشته تا آینده رو بسازی، نه اینکه زندگی نازدونه و عزیزکرده اش رو خراب کنی؛ تو خودت راضی شدی، دلیلش هم مهم نیست! تو ذهنت بهونه نیار و رفتار اشتباهتو توجیه نکن، اگه واقعا به‌خاطر زینب راضی شدی، الان به خاطر خودت زندگی کن! آیه عاشقی کن... دوباره جوونه بزن و سبز شو... آیه، عزیز دلم، سیدمهدی هم به این کارت راضی نیست. آیه با پر چادرش، اشک چشمانش را ربود، نفس گرفت و گفت: _دیشب مهدی اومد به خوابم. ادامه دارد... نویسنده:👇 🌷
"رمان 💔 ⃣4⃣ ارمیا لب گزید و زیر چشمی به آیه‌اش نگاه کرد. دلش میخواست دستهای همسر کمی بی وفا شده اش را بگیرد و بگوید "اشک نریزجانکم!بخواهی میروم، جوری که انگار از مادر زاده نشده‌ام" اما دریغ که نه اجازه ی گرفتن دستهایش را داشت و نه توان رفتن از زندگیاش را. حاج علی افکارش را برید: _خیر باشه بابا جان! آیه: خواب دیدم مهمون داریم و کلی غذا درست کردم و سفره انداختم؛ همه بودن. وسط اون شلوغی، دیدم سیدمهدی دست آقا ارمیا رو گرفت و برد اتاقمون. من تو پذیرایی ایستاده بودم اما اونا رو میدیدم. دیدم که سید مهدی کلاه کج سبزشو رو سر آقا ارمیا گذاشت و اسلحه دستش. بعد زد رو شونه اش و گفت یا علی! لبخند زد و از خونه رفت بیرون. حاج علی لبخندی زد و گفت: _خودت تعبیرشو میدونی بابا جان؛ سیدمهدی هم تو رو دست آقا ارمیا سپرده و رفته؛ البته وظیفه ی حفاظت از حرم هم با شماستا، آیه دار شدی، حرم یادت نره. ارمیا لبخند شرمگینی زد: _هرچی دارم از عمه جانِ دخترمه! هرچی دارم از حرم دارم. شرمنده ی لطف و کرم بی انتهای این خاندانم؛ از بی بی جان گرفته تا سیدمهدی و زینب سادات. حاج علی لبخند زد به این همه اعتقاد و خلوص نیت این مردِپسر شده اش که عنوان دامادی را داشت وپدری نوعی عزیز کرده‌اش را! زهرا خانوم بحث را عوض کرد: _حالا تکلیف اون مادر و دختر چی میشه؟ حاج علی: نمیدونم؛ باید خود مریم خانوم باشه تا بشه درباره‌اش تصمیم گرفت. ارمیا: پدر جان، وسط این تصمیما به مسیح ما فکر کنید،داداشم التماس دعا از شما داره! علی که باشی، دست همه ی یتیمها به دامانت میشه. پدری کنید برای برادر بی پدرم! محبوبه خانم: من میخوام براش مادری کنم؛ فخرالسادات برای شما مادری کرد و دامادت کرد، حالا نوبت منه. میخواستم اول با رها جانم صحبت کنم و بعد بگم اما دیگه حرفش شد، همینجا میگم؛ رها جان مادر، من نظرم بود شما بیاین پایین پیش من، و اون بالا رو بدیم به آقا مسیح! اینجا برای من خیلی بزرگه، اینجوری برای تو سخت میشه اما برای من انگار سینا دوباره زنده شده. رها نگاهی به صدرا و مهدی کرد که مشغول بازی بودند. پسرک ساکت و آرامی که هیچ دردسری نداشت. تمام روزهایش شادی بود و لبخنِد خدا... چرا شادی اش را قسمت نمیکرد؟ رها با لبخند به مادرشوهرش نگاه کرد: ِ چه‌فکرخوبی کردید، دیگه لازم نیست صبح که‌مهدی خوابه بغلش کنیم وبیاریمش پایین؛ با صدرا صحبت میکنم که زودتر شرایط رو فراهم کنه. زهرا خانوم خندید: _حالا اول از عروس بله رو بگیرید! محبوبه خانوم به شوخی پشت چشمی نازک کرد: ادامه دارد... نویسنده:👇 🌷
بہ برڪت این روز عزیز دلهایمان را از یاد حجتت سرشار ڪن و بالاترین خواسته هایمان را ظهورش قرار ده. الهی امین...🤲 🌟شبتون مهـــدوے
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اول ذیقعده 💖 ولادت حضرت معصومه(س) 💖 💖 حضرت در سال 173ق در مدینه بدنیا آمدند. 💖 پدرشان امام کاظم(ع) و مادر گرامیشان نجمه نام داشت. 💖 ایشان در 12ربیع الثانی سال 201ق در سن28سالگی در شهر قم وفات یافتند. 💖 آن حضرت در واقع بتول دوم و جلوه ای از وجود حضرت زهرا(س) بود. در طهارت نفس امتیازی خاص و بسیار والا داشت. 💖 امام رضا(ع): کسی که معصومه(س) را در قم زیارت کند مانند آن است که مرا زیارت کرده است. ریاحین الشریعه، ج5، ص35
ذیقعده شد و بهار ایران آمد / در مشهد و قم دو گنج پنهان آمد در روز یکم کریمه آل رسول (ص) / در یازدهم شاه خراسان آمد . . . میلاد گلهای حضرت رسول (ص) مبارک باد
و خداوند لبخند را آفرید○○○ ◇کریمه‌ای و کَرَمَت سرشار بانو◇♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا