فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حرم نگو ... بهشت دنیاست💐
گلباران حرم حسینی علیه السلام
در شب میلاد
#سوم_شعبان
#میلادمبارک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه حالی میده این کلیپو تو حرم امام رضا گوش بدی. تابحال ندیده بودم رهبری انقدر آفرین بگن به کسی
#حسین_دارابی 👇
http://eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0
🌷علامه طباطبایی رحمتاللهعلیه:
هیچ کس به هیچ مرحلهای از معنویت نرسید
مگر درحرم مطهر#امام_حسین علیه السلام و یا درتوسل به آن حضرت.✨
#میلاد_امام_حسین علیهالسلام مبارکباد.💐
✾͜͡🕊࿐✰•.
صالحین تنها مسیر
"رمان #پلاک_پنهان قسمت8⃣2⃣1⃣ کمیل کلافه رو به یاسر گفت: ــ مگه خودت نگفتی خطرناکه من با سمانه دی
"رمان #پلاک_پنهان
قسمت9⃣2⃣1⃣
ــ چی شده؟
ــ سردار تماس گرفت،گفت که همه چیز بهم ریخته
کمیل ایستاد و با چشمانی پراز سئوال به او خیره شد:
ــ چی میگی یاسر
یاسر ناراحت سرش را پایین انداخت و گفت:
ــ مثل اینکه تیمور به زنده بودنت شک کرده،یعنی مطمئن نشده اما دوباره مثل
همون روزای اول که خبر شهادتت به خانوادت داده شد،دوباره افرادش اطراف خونتون کشیک میدن
کمیل عصبی و ناباور به یاسر نگاه کرد ،باورش نمی شد که بعد از این همه سختی وتلاش،تیمور به زنده بودنش شک کند.
یاسر مردد به کمیل نگاهی انداخت و گفت:
ــ یه چیز دیگه داداش
ــ باز چی هست؟
ــ اونا یه مدته حتی همسرتو زیر نظر گرفتن،شنیدم امشب میخوای بری که
ببینیش،به نظرم نرو چون هم خودت هم همسرتو به خطر میندازی.
کمیل تکیه اش را به دیوار داد و غمگین زیر لب نالید:
ــ دیگه دارم کم میارم
یاسر بازوی کمیل را در دست گرفت و آن را به طرف نزدیکترین اتاق برد.
در،را باز کرد و منتظر ماند کمیل وارد اتاق شود،کمیل روی صندلی نشست و نگاهش را به بیرون دوخت.
"همه چیز به هم ریخته بود و همین او را آشفته کرده بود،بعد از چهار سال سمانه را دیده بود و آن آرامشی که سال ها است ،حس نکرده بود را در دیدارهای اخیر دوباره آن را به دست آورد،اما دوباره باید از همسرش دوری کند تا برای همیشه او را از دست ندهد،و با فکر اینکه به زودی این مشکلات حل می شوند و سمانه را خواهد داشت،به خود دلداری می داد".
با قرار گرفتن لیوان چایی که بخار آن شیشه پنجره سرد را مات کرده بود،نگاهش را بالا آورد.
یاسر لبخندی زد و با ابرو به لیوان اشاره کرد.
کمیل لیوان را از دستش گرفت و زیر لب تشکری کرد،دست یاسر بر شانه اش نشست و سپس صدایش به گوش رسید:
ــ میدونم بهت خیلی سخت میگذره،چهارسال کم نیست،همه اینجا اینو میدونیم
حقته که الان کنار خانوادت باشی،با بچه اتوبچه خواهرت بازی کنی.
یا با همسرت و بچه ات بری مسافرت،نمیگم درکت میکنم اما میدونم احساس بد و سختیه که در حال انجام هیچکدوم از این کارها نیستی.
فقط یه اینو بدون این خودگذشتگی که انجام دادی کمتر از شهادت نیست.
🌹نویسنده:فاطمه-امیری
ادامه رمان
"رمان #پلاک-پنهان
قسمت0⃣3⃣1⃣
نگاهی به خیابان انداخت،راه زیادی تا خانه نمانده بود ،اما پاهایش خیلی درد میکردند،و احساس می کرد از پیاده روی زیاد ،ورم کرده اند.
امروز ماشین خراب شده بود و آن را به تعمیر برد و مجبور بود در این وقت شب مقداری از راه را پیاده بیاید.
به سمت هایپر مارکت سر خیابان رفت و خرید کرد.
خسته و کیسه به دست به طرف خانه رفت در این ساعت از شب کسی در خیابان نبود،تاریکی خیابان ترسی بر دلش انداخت.
با افتادن سایه ای جلوی قدم هایش لحظه ای شوکه در جایش ایستاد اما دوباره به راه رفتن ادامه داد،اینبار به قدم هایش سرعت بخشید.
با شنیدن صدای قدم هایی محکمی که پشت سرش برداشته می شد، متوجه شد که این سایه متعلق به مرد است.
از اینکه مرد کاری نمی کرد،ترسش را بیشتر کرد،در همین افکار بود که کیفش
کشیده شدو بر زمین پرت شد.
جیغ بلندی کشید و با وحشت به عقب برگشت،با دیدن مردی درشت هیکل با
صورتی خشن و زخمی،دوباره جیغی کشید و به عقب قدم برداشت.
اما آن مرد پوزخندی زد و قدمی برداشت و فاصله را پر کرد،کیسه های خرید از دست سمانه بر روی زمین افتادند،سیب ها بر روی زمین ریختند
و برای چند ثانیه نگاه مرد را به خود کشاندند.
سمانه که تا این لحظه پاهایش بر زمین خشک شده بودند،فرصت را غنیمت شمرد و شروع به دویدن کرد،مرد نگاهی به سمانه انداخت که با سرعت به سمت در می دوید.
لبخندی از سر رضایت زد،به هدفش رسیده بود،با گام های بلند اما آرام و محکم به سمت در رفت.
سمانه به محض رسیدن به در دکمه ایفون را چندین بار فشرد،نگاه ترسانش را دوباره به سوی مردی کشید که خونسرد به سوی او قدم برمیداشت ،کشید.
این آرامش و خونسردی برا چه بود؟
منظور این است که به راحتی او را در چنگ میگیرد؟؟
با این فکر سمانه وحشت زده با گریه ،پی در پی به در مشت می زد،و سمیه خانم را صدا می کرد.
می دانست سمیه خانم تا از پله ها پایین بیاید و در را باز کند،زمان میبرد،اما باز
امیدش را از دست نداد،و با صدای بلند اسم سمیه خانم را فریاد می زد،لابه لای فریاد هایش ناخوداگاه اسمی را فریاد زد،که برای چند لحظه مرد را در جایش خشک کرد.
اما بعد از چند دقیقه مرد به سمتش امد.
اما اینبار با قدم های بلند تر وسریعتر،سمانه محکم تر بر در می زد و هق هق هایش دیده اش را تار کرده بودند،با احساس نزدیک شدن مرد به او و دستی که به طرف او دراز شد.
در باز شد و او داخل خانه رفت و سریع در را بست.
تیمور نگاهی به در بسته انداخت،صدای هق هق و ترسیده ی دختری که پشت در بود،به او انرژی می داد و لبخند عمیقی بر لبانش نشاند.
🌹نویسنده :فاطمه_امیری
ادامه رمان
"رمان #پلاک-پنهان
قسمت1⃣3⃣1⃣
یاسر سریع لیوان آبی ریخت و به سمت کمیل که از خشم نفس نفس می زد گرفت.
ــ بیا بخور کمیل
کمیل لیوان را پس زد و با صدای خشداری گفت:
ــ نمیخوام
اما یاسر که در این چهار سال کمیل را به خوبی شناخته بود و میدانست بسیار لجباز است ،دوباره لیوان را به سمتش گرفت و با عصبانیت گفت:
ــ بخور کمیل،یه نگاه به خودت بنداز الان سکته میکنی
کمیل برای اینکه از دست اصرارهای یاسر راحت شود لیوان را از دستش گرفت و قلپ آبی خورد و لیوان را روی میز گذاشت.
امیدوار بود با نوشیدن آب سرد کمی از آتش درونش کاسته شود اما این آتش را
چیزی جز شکستن گردن تیمور خاموش نمی کرد.
کمیل مصمم از جایش برخاست و به سمت در رفت،اما قبل از اینکه دستش بر روی دستگیره ی در بنشیند یاسر در مقابلش قرار گرفت و دستش را روی سینه کمیل گذاشت و او را به عقب برگرداند.
ــ کجا داری میری؟
کمیل چشمانش را محکم بر هم فشرد و زیر لب چند بار ذکری را تکرار کرد تا کمی آرام بگیرد و حرفی نابجا نزد که باعث ناراحتی یاسر شود.
پس سعی کرد با ارامش با جدیت با یاسر صحبت کند:
ــ یاسر یک ساعت پیش تیمور رفت سراغ زنم،زنمو تا جا داشت ترسوند و اگه به موقع اون در لعنتی باز نمی شد ،الان اتفاق دیگه ای هم می افتاد،پس از جلوی راهم برو کنار بزار برم این مسئله رو همین امشب تمومش کنم
اما یاسر که از نقشه و افکار پلید تیمور خبر داشت با لحنی آرام گفت:
ــ گوش کن کمیل الان رفتن تو هیچ چیزو درست نمیکنه ،بلکه بدتر هم
میکنه،شنیدی سردار چی گفت؟تیمور به زنده بودنت شک کرده،اون میتونست راحت بپره تو خونتون ،اما اون فقط میخواست از زنده بودنت مطمئن بشه
کمیل غرید:
ــ میفهمی چی میگی یاسر؟از من میخوای اینجا بشینم به ترس و لرز زنم و مزاحمت های تیمور نگاه کنم؟
تو میدونی تا خودمو رسوندم اونجا داشتم جون میدادم،میفهمی وقتی زنت اسمتو فریاد بزنه و ازت کمک بخواد ولی تو کاری نکنی نابود میشی؟میفهمی یاسر
میفهمیِ آخر را فریاد زد.
یاسر ،به چشمان سرخ و رگ های متورم کمیل نگاهی انداخت.
می دانست چه لحظات سخت و زجر آوری بر کمیل گذشته بود،هنوز فریاد های کمیل در گوشش بودند ،اگر او و سردار جلویش را نمی گرفتند از ماشین پیاده می شد و به سراغ تیمور می رفت
یاسر جلوی کمیل که بر روی صندلی نشسته بود زانو زد و دستش را بر روی زانویش گذاشت.
ــ کمیل داداش،باور کن همه ی ما اینجا نگران خانوادتیم،شاید نتونم نگرانیتو نسبت به همسرت درک کنم چون خودم همسری ندارم.
اما مرد هستم حالیمه غیرت یعنی چی،پس بدون ما هم کنارت داریم عذاب میکشیم.
نفس عمیقی کشید و ادامه داد:
تیمور الان به خاطر اینکه شکش رو بر طرف کنه خودش وارد بازی شد،میدونست در صورتی که خودش بیاد سراغ خانمت و اگر زنده باشی جلو میای ،ندیدی وقتی همسرت اسمتو فریاد زد برا چند لحظه ایستاد و گارد گرفت.
چون فکر میکرد الان سر میرسی،اما بعد بیخیال شد،پس نزار بهونه دستش بدیم.
ــ نمیدونم چطور شک کرده؟مطمئنم بویی از نقشه برده.
یاسر آهی کشید و گفت:
ـ سردار هم از وجود یه جاسوس بین ما خبر داد،ولی قول داد به یک هفته نکشیده کار تیمور تموم بشه.
لبخندی زد و با دست شانه ی کمیل را فشرد و گفت:
ــ تو هم میری سر خونه زندگیت،دیگه هم از غر زدنات راحت میشم
🌹نویسنده:فاطمه_امیری
ادامه دارد....
📝 #یادمون_باشه
اگر زیر سایهی کسی قد کشیدیم و چیزی آموختیم،
اگر در زمینهی خاصی، صاحب هنر، علم، مهارت و ... شدیم ، و به اسم و رسمی رسیدیم؛ 👇
💥 اونایی که قبل از ما، صاحبنام بودند،
یا اونایی که زیر سایهشون قدمون بلند شد و حالا ازشون موفقتر شدیم،
یا اونایی که در اون محور، هنوز صاحبِ حرف هستند رو، وظیفه داریم که "قلباً بزرگ بداریم"❗️ این رمز نیکنامیِ و جاودانگی هر صاحبنامی هست.
تفاوت انرژیِ تواضع قلبی (اخبات)، با تواضع ظاهری و کلامی رو، طفلِ شیرخوار هم حس میکنه! 😅
پس خودمونو با الفاظ گول نزنیم.
چو خواهی که نامَت بود جاودان ؛
مکن نام نیک بزرگان نهان !
🌛 #شب_بخیر
#سلام_امام_زمانم
🔹السَّلامُ عَلَيْكَ يَا سَفِينَة النَّجَاةِ
🔸سلام بر تو ای سکاندار کشتی نجات...
🔸 ای مولایی که دعا برای فرجت، اذن ورود به کشتی نجات است...
📚زیارت امام زمان در روز جمعه_مفاتیح الجنان
✨ امام صادق (ع):✨
ڪسى ڪه
خُدا خير خواه او باشد،
محبّتــ حسين و شوق زيارتش را
در دل او مے اندازد
بحار الأنوار، ج 98،ص76
#ولادت_امام_حسین علیه السلام
مبارڪ ❤️🌹
#ماه_شعبان
#امام_حسین_ع_مدح_و_ولادت
سوم شعبان برای ما شروع خلقت است
چونکه از دنیای تو دنیای ما تشکیل شد
شاعر: #مهدی_رحیمی_زمستان
سلام صبح روز میلاد حضرت عشق مبارک 🌺🌺😍
خیر مقدم به عزیزانی که به جمع ما پیوستند 🌺
جهت دسترسی به مطالب کانال از #فهرست بالای صفحه استفاده کنید
🌺🌺🌺
﷽
💌 انواعِ عبادت...
از زبانِ امام حسین علیه السّلام
💌 إِنّ قَوْماً عَبَدُوا اللّهَ رَغْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ التّجّارِ وَ إِنّ قَوْمَاً عَبَدُوا اللّهَ رَهْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْعَبِيدِ وَ إِنّ قَوْمَاً عَبَدُوا اللّهَ شُكْراً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الاَحْرَارِ وَ هِىَ اَفْضَلُ الْعِبَادَةِ.
💌 امام حسين علیه السّلام فرموند: گروهى خدا را از روى ميلِ به بهشت عبادت میكنند، كه اين عبادتِ تجارت كنندگان است و گروهى خدا را از ترسِ دوزخ می پرستند و اين عبادتِ بردگان است و گروهى خدا را به سببِ شايستگى می پرستند و اين عبادتِ آزادگان است كه برترين عبادت است.
بسم الله الرحمن الرحیم
سهم#روز_ شانزدهم
#صحیفه_سجادیه
#دعای_پنجم_برای_دوستان
══ ೋღ🌀ღೋ══
﴿1﴾ يَا مَنْ لَا تَنْقَضِي عَجَائِبُ عَظَمَتِهِ ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ احْجُبْنَا عَنِ الْإِلْحَادِ فِي عَظَمَتِكَ
(1) ای آنکه شگفتیهای عظمتش به پایان نمیرسد! بر محمّد و آلش درود فرست و ما را از سرکشی و ستیزگی در برابر بزرگیات، حائل و مانع باش.
﴿2﴾ وَ يَا مَنْ لَا تَنْتَهِي مُدَّةُ مُلْكِهِ ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ أَعْتِقْ رِقَابَنَا مِنْ نَقِمَتِكَ .
(2) و ای آنکه دوران فرمانرواییاش به نهایت نمیرسد! بر محمّد و آل محمّد درود فرست و ما را از مجازاتت رهایی بخش.
﴿3﴾ وَ يَا مَنْ لَا تَفْنَى خَزَائِنُ رَحْمَتِهِ ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْ لَنَا نَصِيباً فِي رَحْمَتِكَ .
(3) و ای آنکه خزینههای رحمتش نابود نمیشود! بر محمّد و آلش درود فرست و از رحمتت برای ما بهره و سهمی قرار ده.
﴿4﴾ وَ يَا مَنْ تَنْقَطِعُ دُونَ رُؤْيَتِهِ الْأَبْصَارُ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ أَدْنِنَا إِلَي قُرْبِكَ
(4) و ای آنکه دیدهها، از دیدنش باز میماند! بر محمّد و آلش درود فرست و ما را به قرب خود نزدیک کن.
﴿5﴾ وَ يَا مَنْ تَصْغُرُ عِنْدَ خَطَرِهِ الْأَخْطَارُ ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ كَرِّمْنَا عَلَيْكَ .
(5) و ای آنکه نزد عرصهگاه مقامش، همۀ مقامها کوچک است! بر محمّد و آلش درود فرست و ما را در پیشگاهت ارجمند دار.
❖═▩ஜ••💠💠💠💠••ஜ▩═❖
🌺سبک زندگی قرآنی :🌺
🍂 یکدیگر را با نامها و القاب زشت صدا نکنید. 🍂
🔶 يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا...... وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ..... وَمَن لَّمْ يَتُبْ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ
(حجرات/١١)
⚡️ترجمه :
اى كسانى كه ايمان آورده ايد!....... يكديگر را با لقب هاى بد نخوانيد ......و هركس (از اين اعمال) توبه نكند، پس آنان همان ستمگرانند.
❌ هیچ مسلمانی حق ندارد مسلمانی را از روی تحقیر، تمسخر، تخریب، انتقام و یا حتی شوخی، با لقب زشت صدا کند.
🔴 بدنام بردن، گناه است و توبه لازم دارد.
#سبک_زندگی_قرآنی
امروز مرتضی علی(ع) بیتاب در آغوش کشیدن فرزندی است که سومین آیه از سوره امامت را به تعبیر خواهد رساند و کشتی نجات عاشقان خواهد شد.
او میآید تا نور چشمان نبی(ص) شود و شعف را در وجود جدش با نور نگاهش پیوند زند.
مولودی که رسول خدا (ص) در مقامش فرمود: «مقام حسین بن علی(ع) در آسمان بالاتر از مقام او در زمین است.»[1]
او حسین بن علی(ع) است که با قدومش شجه طیبهای را بارور خواهد کرد که تا قائم آل محمد(عج) ریشه دار است؛ میآید تا کربلا را هویت بخشد، شهادت و رشادت را تعبیری دیگر کند و آزادگی را در قلب تاریخ به ودیعه بگذارد.
او به تمام معنا پاسدار حرمت حریم اهل بیت عصمت و طهارت خواهد شد و این مهم را با قطرههای خون خود و عزیزانش به ثبت خواهد رساند.
اعمال روز سوم شعبان- ولادت امام حسین (ع)
نماز امام حسین (ع)
صلوات بر امام حسین (ع)
فضیلت زیارت امام حسین (ع)
از همین روست که ولادتش بهانهای است برای ارج نهادن به بلندای نام «پاسدار»، همانها که به تأسی از امام حسین(ع) قدم در راه پاسداشت از ارزشهای اسلام نهادند.
و چه زیبا فرمود رسول خدا(ص) که:«به درستی که حسین(ع) چراغ هدایت وکشتی نجات است.»[2]
آری قنداقه امشب، با زمینی شدنش نه تنها اهل زمین که کام اهل آسمان را شیرین میکند و ضامن شفاعت محبین پدر و منتقمین مادرش خواهد شد؛ چرا که به فرموده جدش رسول خدا(ص): خداوند در صلب امام حسین(ع) نطفهای پاک و مبارک قرار داده است.[3]
امام حسین(ع) به تنهایی زرینترین برگ سلاله نبی(ص) است که با حضور و از خودگذشتگیاش هر آینه تداعیگر عاشورا و ایستادگی تمام حق، در برابر ظلم است.
او که فرمود:«بخشندهترین مردم کسی است که به فردی که از او امید نمیبرد، میبخشد»[4]
او نمونه بارز گذشت در عین اقتدار است، همانگونه که فرمود: با گذشتترین مردم کسی است که هنگام قدرت میگذرد.[5]
میلاد سراسر نور امام حسین (ع) و «روز پاسدار» گرامی باد
✨💛
اگر نبود سپاهی سرم نبود یقین
نشانی از حرم سرورم نبود یقین
تمام خاک وطن زیر پای دشمن بود
به یک هجوم عدو کشورم نبود یقین
#میلاد_امام_حسین علیه السلام
#روز_پاسدار