فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐 #درس_اخـــلاق
#استوری #استاد_شجاعی
😔 بعضیا تو قیامت میخوان به امام حسین(ع) یا حضرت زهرا(س) برسن ولی خطاب میاد تو ۳۰۰ هزار سال دوری ...
....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻آی نمایندگان جدید ببینید آقا امروز چی گفته بهتون:
"اون چیزی که شیرینی مجلس جدید رو نابود میکنه، سخنان اختلاف انگیز و دعوا راه انداختنها و ستیزهگریهای دشمن پسنده
باید خیلی مراقبت کنند
اگر مراعات نکنن کام ملت و فضای سیاسی تلخ میشه. اثر بعدیش اینهکه مجلس از کاراییش میفته. وقتی مجلس دچار دعوا و مقابله و جبههبندیهای مختلف و کشمکش بشه از کار اصلی خودشون باز میمونه"
نمایندگانی که القاب انقلابی و ولایی رو یدک میکشن ببینیم چقدر این حرف رهبری رو گوش میدن
#حسین_دارابی | عضوشوید 👇
http://eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0
هرنمایندهای بخواد جو رو خراب کنه، دعوا راه بندازه، کشمکش بوجود بیاره رو نقد میکنیم. مهم نیست چی باشه، بهش رأی دادیم یا نه
حرف آقا مهمتره که زیرپا گذاشته نشه
🌹 آخرین پنجشنبه ماه شعبان
🕯 و ياد درگذشتگان و شهداء
🌹اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ
🌷دلخوشند به این پنجشنبه ها
🌷به یک فاتحه به یک صلوات
🌷به یاد عزیزان آسمانی
🌷رَحِمَ اللّه مَنْ یَقْرَا الفاتحه مَعَ الصَّلوات
💚اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ💚
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
هرکس برای دیده شدن کار نکند؛ #خدا، برای دیده شدنش کار میکند
#حاج_قاسم
#سردار_دلها♥️
❃بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن❃
💐برای شادی روح بلند شهدا،امام راحل قرائت زیارتنامه شهدا باصلوات
برمحمد،آل محمدصلی الله...
🌹زیارتنامه شهدا⬇️
🌹اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ،
❣اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ،
🌹اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ،
❣اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ،
🌹اَلسَلامُ عَلَیکُمیا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ،
❣اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ،
🌹 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ
بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ،
❣اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ،وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،
فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .
"اخْتِمْ لَنَا بِالسَّعَادَةِ وَ الشَّهَادَةِ فِی سَبِیلِک"💫🌹💫
✨ الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠موعظه مرده ها به زنده ها!!
🔹آیت الله مجتهدی تهرانی (ره)
🔻اموات چشم به راه هستند ...
🤲 با فاتحه و صلوات و خیراتی هر چند کوچک دلشان را شاد کنیم.
❤️✨❤️
#یاد_خدا۴۳
✘ حق که بزرگ میشود: باطل را میبلعد!
• کمرنگ شدن ذکر (یاد) در انسان، باعث میشود وزنِ حق درون او کم شده و باطل فرصت جولان پیدا کند.
• اینکه گاهی میبینیم رفتاری از ما سر میزند که خودمان هم انتظارش را نداشتیم، برای سبکوزنیِ حق در درونِ ماست!
• ذکر (یاد) که زیاد شود حقِ درون ما هم سنگین شده و باطلهای وجودمان را میبلعد.
یاد خدا ۴۳.mp3
10.81M
مجموعه #یاد_خدا ۴۳
#استاد_شجاعی | #استاد_عالی
※ من تا تصمیم میگیرم گناهی رو بذارم کنار،
یا اخلاق زشتی رو ترک کنم،
اتفاقاً بدتر میشه و میفتم توی چنگ همون گناه و بیشتر فرو میرم!
این اتفاق واقعیه یا توهم منه؟
راه حل چیه؟
خانه تکانی 🧹
ما یک خانه تکانی ظاهری داریم که در ایام #نوروز هست و یک خانه تکانی باطنی داریم که خانه #دل است که #_ماه_رمضان است
تقارن این دو خانه تکانی را به همه شما تبریک عرض میکنم
که انشالله با یک خانه تکانی اساسی شاهد #ظهور حضرت #بقیه_الله_الاعظم باشیم
#ماه_رمضان
#نوروز
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
🍃 ـ سـلام آقــا ـ 🍃
صلی الله علیک یا ابا عبدالله،
و علی الارواح التی حلت بفنائک،
علیک منی سلام الله،
ابدا ما بقیت و بقی اللیل والنهار،
ولا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم،
السلام علی الحسین،
و علی علی بن الحسین ،
و علی اولاد الحسین،
و علی اصحاب الحسین.
#شب_جمعه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پنج شنبه است...
یادی کنیم از کسانی که در کنار ما بودند و الان نیستند😔😔😔
🌱 این عزیزان در حال حاضر در برزخ منتظر هدیه ای (فاتحه و صلوات، ختم قرآن و..) از جانب ما هستند😔😔😔
🔴 ذکری شگفت انگیز درتوسل به امام عصر ارواحنا فداه در سحر شب جمعه
🌺 مرحوم رازي ميفرمايند:
آيت الله بافقي از شيفتگان و دلباختگان آن حضرت بود و در تمام شدايد و گرفتاريها ، جز به آن حضرت توسل نميجست و ميفرمود:
غير ممكن است كه كسي درب خانه امام زمان عليهالسلام را بكوبد و در به روي او باز نشود، به ياد دارم كه ميفرمود:
اگر مشكل مهمي براي تان پيش آمد در سحر شب جمعه در جاي خلوتي 70 بار با اين كلمات به محضر امام عصر ارواحنافداه استغاثه كنيد كه بسيار تجربه شده است :
يا فارس الحجاز ادركني
يا اباصالح المهدي ادركني
يا اباالقاسم المهدي ادركني
يا صاحبالزمان ادركني
ادركني ادركني و لا تَدع عَنِّی فاِنِّی عاجِزٌ ذَلِیلٌ .
🟢 هم چنين ميفرمود:
نماز امام زمان ارواحنافداه در سحر شب جمعه بسيار توسل مؤثري است.
#توسلات_مهدوی
✨__#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
🌸🍃هر کس در شب جمعه ده مرتبه این دعا را بخواند🌸🍃
🌷🍃در نامه عمل او هزار هزار حسنه نوشته شود و هزار هزار سیئه محو شود و در بهشت برایش هزار هزار درجه وجنات نویسند.🌷🍃
🔻منبع مفاتیح الجنان
✨__#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شبهای جمعه یادت نکنم میمیرم!😭
به خونه برگردیم . . .
خونه آغوش حسینه مگه نه!!!
🌏 #تخریبچی👇
🔰 فرازی از #مناجات_شعبانیه
رشته ای
بر گردنم
افکنده دوست...
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیرآرامش
🌷@IslamlifeStyles
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◍⃟🍃
خدایا!
تویی پروردگارشان!
پس قرارده بی نیازی درنفس
یقین دردل
اخلاص درکردار
روشنی در دیده
بصیرت درقلب
🌛شبتـان در پناه خـدا🌜
#شب_بخیر
AUD-20220602-WA0058.mp3
8.58M
سلام برهمراهان گرامی بیاد غریب عالم مهدی موعود عجل الله تعالی فرج الشریف همه باهم بخوانیم🌸
🤲دعای فرج حضرت مولا را✅
🥀اِلهی عَظُمَ الْبَلاءُ، وَبَرِحَ الْخَفآءُ، وَانْکَشَفَ الْغِطآءُ، وَانْقَطَعَ الرَّجآءُ،🥀
🥀وَضاقَتِ الْأَرْضُ وَمُنِعَتِ السَّمآءُ، واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی،🥀وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَالرَّخآءِ، 🥀اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ، 🥀 اُولِی الْأَمْرِالَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ،🥀
🥀وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ، فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ، فَرَجاً عاجِلاً قَریباً کَلَمْحِ
الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ،🥀 یامُحَمَّدُ یاعَلِیُّ، یاعَلِیُّ یامُحَمَّدُ، اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ، وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ، یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ،
🥀 الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ،
🥀 اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی،
🥀 السَّاعَةَالسَّاعَةَ السَّاعَةَ.
🥀 الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ،
🥀 یا اَرْحَمَ الرَّاحِمینَ، بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرینَ.🥀
🌼🥀🌺🌼🥀🌺🥀🌼🌺
🌸یادمان باشد اگر حال خوشی پیدا شد،جز برای فرج یار دعایی نکنیم!🌸
💞اللهم عجل لولیک الفرج 🤲
🌺🌺🌺🌺
👋لطفاً بعد از قرائت صلواتی نثار مادر امام زمان عج بفرستید.🌺
صالحین تنها مسیر
🌷#ادامه_قسمت_بیستم هانیه به بیرون اشاره کرد... برای یک لحظه از فکر رفتنش .. تمام تنم یخ کرد..
🌷#قسمت_بیستویکم
آچار به دست از پشت بخاری بیرون اومد
_درست شد مادر جون...
مادر جون!!!!!
سلامی زیر لب داد ...اخمش زیادی تو ذوق میزد.. .
منم هنوز یک لنگه از آستین پالتو تو دستم بود..
مامان چش غره رفت
_ماهی جان ...برو لباس عوض کن ...می خوایم شام بخوریم...
لب گزیدم...باز یک نمایش تازه...
امیر حسین به طرف دستشویی رفت تا دستاشو بشوره...
مثل پلنگ جلو مامان پریدم
_این اینجا چکار میکنه...
مامان دستشو هیس وار روی بینیش گذاشت:
_مادر جون ...مادرش نبود ...خواهرش زنگ زد امیر حسین خونه تنهاست ...منم دعوتش کردم ...خیر سرمون دامادمونه ها...
با حرص لبام رو روی هم فشار دادم...
که مامان چش غره ای رفت
_پاشو بیا ...کارهای خدا برعکسه ...همین امشب تو دیر اومدی ...پسره خون خونش رو میخورد...
به درک غلیظی گفتم و خودمو رو مبل انداختم...
امیر حسین از دستشویی بیرون آمد
مامان نیشش باز شد
_بیا مامان جان شام آماده است...
وای وای .. من امشب دق نکنم خوبه... چه نونی بهم قرض میدن ...مامان جان مامان جان. ..
با همون مانتو و شلوار و شال سر میز نشستم ...زود شامش بخوره و بره...
اینقدر امیر حسین از دست پخت مامان تعریف کرد و مامان قربون صدقه اش رفت که شام کوفتم شد...
ظرفارو توی سینگ گذاشتم و مامان یک سینی چای ریخت:
_بیا مادر فردا خودم می شورم...
دستام رو که پر کف بود با بی حوصلگی زیر شیر آب گرفتم...
_نه می شورم..
مامان نزدیک شد در گوشم آهسته گفت
_برو اون مانتوی لامصبت رو از تنت در بیار و مثل آدم بیا بشین...
چپ چپ نگاهش کردم...
مامان کنار امیر حسین که داشت با کنترل تلویزیون شبکه هارو بالا و پایین میکرد نشست:
_مامان جان نمی دونم چرا چند وقت زانوم درد می کنه...
امیر کنترل تلویزیون رو میز گذاشت:
_میام یک روز دنبالتون تا باهم بریم بیمارستان یک چکاپ کامل بشین...
دور ترین صندلی به اونهارو انتخاب کردم و نشستم.
سرم درد می کرد امروز ظرفیتم به اندازه کافی پر بود ...حرف ها و توضیح هات شراره هنوز توی گوشم بود.
یک دفعه صدای مامانو شنیدم
_ماهی جان ...مامان ...رخت خواب برای امیر حسین پهن کن....
با دهن باز تقریبا به مامان زل زدم...
مامان که بُهت منو دید با حرص خودش بلند شد...
امیر حسین سریع بلند شد
_نه مامان جان من دیگه میرم ...مزاحم نمی شم...
مامان همینطور که از توی کمد رختخواب و پتو و بالش بر می داشت گفت:
_می خوای تنها بری تو اون خونه ی درندشت ؟؟
..آدم خوفِش میگیره مادر ... حالا یک شب بهتون بد بگذره ...
امیر حسین محجوبانه سر به زیر انداخت
_نه خواهش میکنم...
و نشست...
منم درست انگار ،سریال خانوادگی از تلویزیونی می دیدم...
مامان کشون کشون لحاف رو تا اتاق من آورد...
وقتی در اتاقم رو باز کرد لحاف رو روی زمین انداخت...
تازه به خودم آمدم...
_مامان!!!...
وبا یک قدم خودمو به اتاقم رسوندم.
مامان در رو بست و با صدای آروم غر زد:
_مامانو مرض...
با پام لگدی به تشک زدم
_چرا اینجا پهن کردی؟
مامان تای تشک رو باز کرد.
_خوبه دیدی بخاری پذیرایی خرابه .. می خوای پسر مردم تا صبح مریض کنی ...انتظار هم نداشته باش بیاد ور دل من بخوابه...
دستمو رو دهنم گذاشتم تا جیغم در نیاد
_اصلا چرا اصرار کردی شب بمونه ؟
مامان همینطور که ملافه رو روی تشک پهن میکرد گفت :
_بگیر سرشو ...فکر نکن یادم میره خیره سربازی هاتو ... از وقتی اومدی با مانتو و شلوار نشستی...
کلافه روی تخت نشستم.
خسته خودمو روی تخت انداختم و با حالت زاری گفتم:
_تو رو خدا مامان اینقدر اذیت ام نکن...
مامان صورتمو بوسید و از روی دلجویی گفت:
_قربونت برم دختر خوشگلم ...چیزی که تو آیینه میبینی من تو خشت خام میبینم ...یکم حرف گوش کن مامان جان ...بدون کاری که می کنم به صلاح تو هستش..
متکا رو روی تشک گذاشت از اتاق بیرون رفت...
اشکام سرازیر شد..چقدر ذلیل بودم که مامانم واسه زندگیم دست به چنین کارهایی میزنه...
در اتاق زده شد و امیر حسین وارد اتاق شد...
بدون اینکه به من نگاهی کنه روی تشک دراز کشید ، گوشیشو خاموش کرد و اونو بالای سرش گذاشت..
طاق باز خوابیده بود.
با اینکه چشماش بسته بود پلک چشمش می پرید...
نفسم رو با حرص بیرون دادم همینطور که چشماش بسته بود آروم گفت:
_از فردا حق نداری بری سر کار!
به پلکای بسته ش خیره شدم بودم:
یعنی چی حق نداری بری سر کار ؟
یک دفعه چشمهاشو باز کرد و نگاه گنگ منو شکار کرد.
_یعنی چی حق ندارم برم سرکار؟
نگاهم کرد..ولی اروم چشاشو بست
از کوره در رفتم...
_تو چکاره ی منی که برام تعیین تکلیف میکنی ؟
.نکنه یک شب مامانم بهت گفته پسرم هوا برت داشته...