"رمان #از_روزی_که_رفتی🍃🍃
#قسمت2⃣2⃣
_منم الان حاضر میشم و راه میافتم.
_اونجا میبینمت...
رفاقتی بین آنها نبود، اما دلیل مشترکی داشتند؛ دلیلی که آنها را به یک خانه میکشاند.
ارمیا سریع لباس پوشید، کلاه موتورسواریاش را برداشته بود که مسیح جلویش را گرفت:
_کجا میری؟ تو حالت خوب نیست با این وضع کجا میری!
_دارن میارنش، باید برم اونجا!
_چرا باید بری اونجا؟
_باید برم! نمیتونم بهت بگم چرا، چون خودمم نمیدونم چرا!
_منم باهات میام.
یوسف: منم میام. میخوام این خانواده رو ببینم.
ارمیا کلافه شد.
_باشه بیایید اما زود آماده بشید، دیرم شده!
همه به سمت خانهی سیاهپوش آیه رفتند. همسایهها جمع شده بودند...
اهالی محل آمده بودند... کوچه پر بود از جمعیت... بوی اسپند بود و همهمه... بوی عزا بود... بویی محرّم بود انگار!
آیه اشکهایش را ریخته بود، گریههایش را کرده بود. چشمهایش دو کاسهی خون بودند؛ کاش میتوانست در این غم خون گریه کند!
از صبح چشم به راه بود. پدر را فرستاده بود گل بخرد! دسته گل زیبایی ازگُلهای یاس برای او که جانش را برای حفظ حریم یاس ها داده بود.
دم در آپارتمان نشسته، انتظار همسرمیکشید. همسرش به خانه میآمد...
بعد از دو هفته به خانه میآمد، همنفساش میآمد... بیا نفس! بیاهمنفس... بیا جان من! بیا که سرد شده خانهات. خانهای که تو گرمای آنهستی! بیا امید روزهای سردم... بیا که پدرانههایت را خرج دخترکت کنی... بیا که عاشقانه هایت را خرج بانوی قصهات کنی!
رها کنارش بود، تمام ثانیهها؛ حتی لحظهای که نماز ظهر میخواند؛ حتی لحظهای که غذایش را نخورده رها کرد و دم در چشم به راه نشست... تمام
لحظهها خواهرانه خرج آیهاش میکرد.
َ
مردی، کمی آنطرفتر میان دوستانش، خیره به زنی که گاه میافتد روی زانو و گاه با کمک برمیخیزد و گاه کمر خم میکند، چقدر حسرت دارد این زندگی و این عشق؛ اگر روزی بمیرد، کسی برای او اینگونه روی زانو افتان و خیزان میشود؟ اصلا کسی برایش اشک میریزد؟ فاتحه میخواند؟
شبهای جمعه کسی به دیدارش میآید؟ چقدر سخت است بدانی جواب تمام سوالهایت یک "نه" به بزرگی تمام دنیاست.
کمی آن سوتر، مردجوانی به همسرش نگاه میکرد که تمام دنیا همسرش میدانند و داشتههایش میگفتند "خونبس زن نیست، اسیر است؛ خدمتکار است!" که حق زندگی را از همسرش میگرفتند، که رویایی داشت در مقابل رهایش! رهایی که چه زیبا همدلی میکرد برای دوستش.
لحظهای از گوشه ذهنش گذشت "کاش لحظهای که برادر خاک کردم، تو کنارم بودی!"
چقدر حسرت داشت یاد نبود مرهمی روی قلب زخم خوردهاش. صدرا نگاهی به ارمیا کرد. نگاه خیرهاش به آیه حس بدی در دلش انداخت، اگر جای آن شهید بود و کسی به همسرش... افکارش را برید، پس راند به گوشهای دور از ذهنش. جنس نگاه ارمیا ناپاک نبود...عاشقانه نبود... حسرت در نگاهش موج میزد، این نگاه را به حاج علی هم داشت چیزی در اینمرد برایش عجیب بود.
آرام به کنار ارمیا رفت:
_تو چرا اینجایی؟
_خودمم نمیدونم.
_دلم برای زنش میسوزه!
_دلم برای خودش میسوزه که اینهمه داشت و قدرشو ندونسته.
_از کجا میدونی که قدرشو ندونسته؟
ادامه دارد...
نویسنده: 👇
🌷#سنیه_منصوری
روز ششم:
اَللَّهُمَّ لاَ تَخْذُلْنِي فِيهِ لِتَعَرُّضِ مَعْصِيَتِكَ وَ لاَ تَضْرِبْنِي بِسِيَاطِ نَقِمَتِكَ وَ زَحْزِحْنِي فِيهِ مِنْ مُوجِبَاتِ سَخَطِكَ بِمَنِّكَ وَ أَيَادِيكَ يَا مُنْتَهَي رَغْبَهِ الرَّاغِبِينَ
4_6019222667628906768.mp3
22.04M
ترجمه جزء ششم قرآن مجید
🎙 ترجمه: #محمد_مهدی_فولادوند
Baqara_aye (262)-3.mp3
7.44M
🚩در بهار قرآن، هر روز ۲۰ دقیقه با تفسیر کلام الله مجید
🔉 بشنوید| تفسیر سوره بقره- آیه ۲۶۲ (قسمت سوم)
استاد فیاض بخش
🔸روز ششم ماه مبارک رمضان:
امام على(ع) در سفارش به فرزند بزرگوارش حسن(ع) فرمود: «إنّما لكَ مِن دُنياكَ ما أصلَحتَ بهِ مَثواكَ، فأنفِقْ في حَقٍّ ولا تَكُن خازِناً لِغَيرِكَ.»
در حقيقت بهره تو از دنيايت همان است كه با آن آخرتت را بسازى. پس در راه حق خرج كن و خزانهدار ديگران مباش.
(بحار الأنوار، ج۷۴، ص۲۱۷)
🌼💦🌸السلام علیک یا ابا صالح المهـــــدی
سلام حضرت طراوت ...
#مهدی_جان
در این تمرین مقدس صبر و عطش دیدگانم بیشتر به هوای باران دو دو می زنند...
ببار ای زلال حيات...
و این جانهای به لب رسیده از انتظار غیبت را سیراب کن...
با روزه مرا صبور کن یا مهدی
از خاطر من عبور کن یا مهدی
افطار و سحر تو را تبسم کردم
ای جان جهان!ظهور کن یا مهدی
#اللهمعجللولیڪالفرج
♻️🌼♻️🌼♻️
⬇️ #قابل_تامّله...
در ماهِ مبارک، تلاوتِ قرآن انواعِ برکات را دارد... کمکم اين آيات اثر می گذارد! الآن شما داريد در ماهِ رمضان قرآن میخوانيد، سالهای ديگر نوار برميگردد! يعنی شروع به خواندن ميکند! قرآن با کلامِ ديگر فرق ميکند، يک حسابهايی در چيدمانِ حروف و کلماتِ قرآنی است که وقتی خواندنِ انسان به حدِّنصاب رسيد، بعد متوجّه میشود که با چه سر و کار داشته است!؟
آنچه ما الآن داريم تلاوت ميکنيم، چون هنوز به حدِّ نصاب نرسيده است، دارد با افکارِ ما و با اندوختههایِ ذهنیِ ما کم و وجه ميکند! بايد آنقدر تلاوت کرد تا مَلَکه شود. بابِ اصلیِ علم نیز همين جاست. از هر بار تلاوتِ قرآن يک چيزی نصيبِ انسان ميشود. از هر ختمِ قرآن، ختم نَه، هر سورهای، سوره نه، هر قصّهای، قصّه هم نه، هر جملهای، جمله هم نه، از هر کلمهای ما نصیب میبریم و مقدارِ آن بستگی به توجّه دارد!
حجّت_الاسلام_و_المسلمین
#حاج_شیخ_جعفر_ناصری