eitaa logo
صالحین تنها مسیر
222 دنبال‌کننده
16.9هزار عکس
6.8هزار ویدیو
267 فایل
جهاد اکبر، مبارزه با هوای نفس در تنها مسیر آرامش کاری کنیم ورنه خجالت براورد روزیکه رخت جان به جهان دگر کشیم خادم کانال @Yanoor برایم بنویس tps://harfeto.timefriend.net/16133242830132
مشاهده در ایتا
دانلود
•°~🌸🌱 ✨ -ای‌فرزند‌آدم! خودت‌را‌محو‌عبادت‌من‌کن،تا‌قلبت‌را پراز‌بی‌نیازی‌کنم..🤍 +عبادت‌خدایعنی‌بندگی‌خدا‌وبندگی‌خدا یعنی‌اونجور‌که‌خوشنودی‌خداست رفتارکنیم🍃 📚| بحار؛ج۱ص۲۶۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
16.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روایت است که✍🏻 : «هر زمـان جوانی دعای فرج مهـدی (عـج) را زمزمه کـند؛ همزمان دستهای مـبارکشـان را به سوی آسمـان بلنـد می کنند و بـرای آن جوان دعـا میفرمایند...🥺💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥲خوش به حال این گل‌ها.. گل‌هایی که با عشق به حرم اهداء شده بودند، بر فراز ضریح ام مهربانی جای گرفتند...
🔶🔹 فکر کنم اگه به همه آقایون این کلیپ رو بفرستید حتما تاییدش میکنند! نیاز های زن و مرد متفاوت هست و هر کسی باید در رابطه با دیگران نیازهای طرف مقابل رو ببینه. این وسط قدم اول باید توسط خانم ها برداشته بشه. ❇️👈🏼 فقط خانم ها به خاطر دقت و ظرافتشون هستند که قدرت اصلاح روابط بین اعضای خانواده رو دارند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ساقی امشب راحت جان می‌دهد/ هر چه خواهی از کرم آن می‌دهد گردش چرخ فلک بر کام ماست/ حاجتت شاه خراسان می‌دهد دقایق بی‌قرار شنیدن نوای کودکی است که فرشتگان آسمان هم بر حرمت قنداقه‌اش رشک می‌برند؛ کسی که ملجأ درماندگان جهان خواهد شد.آری دهه کرامت آل طه است که چراغش با قدوم معصومه(س) روشن گشت و امشب به یمن قدوم برادرش، «رضای مرضیه»، نورافشانی خواهد شد. و «رضا» می‌آید تا خراسان را به نور و ایران را به کرامتی ماندگار تا قیامت میهمان کند.... مگر نه این است که پیامبر(ص) فرمودند: «پاره تن من در خراسان دفن خواهد شد، هیچ گرفتار و گنه‏كارى او را زیارت نكند جز این كه خداوند گرفتارى او را برطرف سازد و گناهانش را ببخشاید.»[1] صلوات بر امام رضا(ع) در حرم مطهر رضوی زیارت امام رضا(ع) صلوات بر امام رضا علیه السلام زیارت جامعه کبیره حضرت رضا(ع) می‌آید تا هیچ درمانده و گنه‌کاری، پای حاجاتش را از حریم امن استجابت حرَمَش، پس نَکِشد، چرا که هوای دل زائرانش را خوب می‌داند... امشب راه دل تمام عاشقان به پنجره فولادی گره خورده که مشهد را آذین‌بندی نگاه کریمانه خوان نعمت اش کرده... کسی که زائران از دور و نزدیک حاجات‌شان را بر بال کبوتران حرمش می‌بندند و با دریا دریا کرامت رضوی، پاسخ می‌گیرند. زیارت اینجا گاهی با پای دل است و گاهی با لرزش لب‌های درمانده و اشک‌های غلطیده بر گونۀ حاجت‌مندی... اینجا قطعه‌ای از بهشت است که امشب نور ستارگان و ماه را هم مدیون حضور مولودش کرده؛ مولودی که «رضاست» و حرمی که عطر بهشت را بر قدوم زائرانش هدیه می‌کند. نماز حضرت رضا(ع) در کرامات و معجزات حضرت رضا(ع) زیارت اول امام رضا علیه السلام زیارت امین اللّه امام جواد «علیه السلام» فرمودند: «من ضامن بهشت برای کسی هستم که قبر پدرم را در طوس زیارت کند وحق او را بشناسد.»[2] و چه زیباست زیارت پادشاهی که در نگاهش فقیر، غنی، مومن و گنه کار یکی است.... او می‌آید تا عالم آل محمد(ص) شود و نمونه‏‌ى کامل کمالات انسانی که به حقایق اشراف دارد و به فضایل اخلاقى و مکارم عالى آراسته است. میلاد سراسر عطر پادشاه خراسان و عالم آل احمد(ع) گرامی باد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جان سبک زندگیِ ما سبکِ مردگی است! زندگی وقتی زندگی است که تو در آن نقش داشته باشی باقی بی‌حاصلی و بی‌خبریست! خروجیِ زندگی های ما، به وارد شدن در عالَم شما منتهی نمیشود! پسر نرجس خاتون، ما را به جبر هم که شده سر به زیر کن، خیری ندیده ایم از این اختیارها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖 ✨خدا هم واسه جشن امام رضا(ع) سنگ تموم گذاشت!😍 همه‌ی شهرو آب و جارو کرد...🌧 🌸
غافل نشو شاید نظری شد امشب شاید که مبارک سحری شد امشب شاید که بخاطر امام هشتم از یوسف زهرا خبری شد امشب شاعر:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ساعت ۸ به وقت امام هشتم✨ مڹ با تو زندگے نڪنم پیر مےشوم بے تو مڹ از جوانے خود سیر مےشوم مڹ در شعاع پرتو شمس‌ الشموسے اٺ بے اختیار پیش تو تبخیر مےشوم 😍✋ اللهّمَ صَلّ عَلے عَلے بنْ موسَے الرّضا المرتَضے الامامِ التّقے النّقے و حُجّّتڪَ عَلے مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثرے الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ ڪثیرَةً تامَةً زاڪیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَـہ ڪافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلے اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِڪَ 💌💌💌💌💌💌💌💌💌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
CQACAgQAAxkDAAFtN5JiovGLSHmQuIQyCg2sHEq5TPZ0XAACkQoAAklKiFIo1uUuX_UAAeckBA.mp3
7.69M
🌸 (ع) 💐ببین هشتمین جلوه ی ربنا را 💐امام قدرها امام قضا را 🎤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صالحین تنها مسیر
#نم‌نم‌عشق فصل_دوم #قسمت_هشتاد_و_یک مهسو توی این مدت عادت کرده بودم که هرلحظه این چادرسرم باشه… وقت
بهار نارنج: فصل_دوم مهسو شوکه شده بودم…هیچوقت تصور نمیکردم یاسر بخواد اینجور ابرازعلاقه کنه… این مدت زندگیم روی دورتندافتاده بود… کل اتفاقات خوب و بد باهم رخ میدادن… بغض کرده بودم… +چی؟ _ناراحتت کردم؟ببخشید..مهسو نشنیده بگیر..من فکر کردم…فکرکردم توام … دستمو آروم روی دهنش گذاشتم… _فکرنمیکردم توام دوسم داشته باشی… +یعنی توام؟ سرم رو تکون دادم… +مهسو…دیگه نمیزارم ازم بگیرنت…هرچی کشیدم بسم بوده…دیگه نمیزارم…. یاسر خودم رو توی آینه برانداز کردم… هیچ شباهتی به یاسر یک ماه پیش نداشتم… هیچ شباهتی… یک ماه بدون مهسو گذشت… ولی من پیرشدم… شکستم… خونه نشین شدم… همه ی اینا درعرض یک ماه… اتفاقات آخرین شبی که داشتمش یادم اومد… شبی که بهش ابرازعلاقه کردم ..وبرای اولین بار تا صبح کنارخودم داشتمش… یادم افتاد به فرداش…فرداش که واردخونه شدم و دیدم مهسونیست… شماره اش روگرفتم ولی خاموش بود… چقدر ازدستش عصبانی بودم… ولی وقتی تاشب خبری ازش نشد مطمئن شدم آنا ومادرم کارشونوکردن…چون خبرش رسید که ازکشور خارج شدن.. و ضربه ی بعدی دوروز بعدواردشد…وقتی جسد سوخته ی مهسو روتحویلم دادن… وتنها چیزی که یادگاری موندبرام…حلقه ی توی دستش بود… ✍نویسنده: محیا موسوی 🍃کپی با ذکر صلوات...🌈 .*°•❤️❤️‍🔥⃝⃡✨💕❥•°*. .....◍⃟💖.....🌊⃟💙¦••
فصل_دوم یاسر تلفنم زنگ خورد… ازاداره بود _بله +یاسر پاشوبیااداره…راجع به مهسوئه _چیییی؟الان میام. سریعاگوشی رو‌قطع کردم و بی توجه به وضع لباسام ازخونه بیرون زدم…. و باسرعت وحشتناکی به سمت اداره روندم… _مهسو آماده شدی؟ +باشه عزیزم…وایسا چادرموسر کنم…اومدم… بالاخره بعد از نیم ساعت خانم رضایت دادن و ازاتاق خارج شدن… _به به..تشریف آوردن والاحضرت… +بجنب وگرنه سردوشی از دستت میپره سرهنگ بعدازین… لپش رو کشیدم و به سمت ماشین راه افتادیم…توی ماشین نشسته بودیم که گفت +یاسر _جون دلم؟ +قول دادی امروز بگی… _چیو  +عههه اذیت نکن دیگه…بگو _چشم خاتون… اون روز وقتی رسیدم اداره گفتن که چندنفرازاعضای باندآنا رو دستگیرکردن…درحین بازجویی اشاره داشتن که یه دختری با مشخصات تورو ازمرز ردکردن…تاریخی که اونا میگفتن یک هفته بعداز تاریخ روزی بود که جسدقلابی رو به ما دادن…متوجه شدیم که زنده ای… باپیگیری هایی که انجام شد متوجه شدم که آنا به مادرمم رودست زده…وبه اون گفته که توروکشته…وتورودزدیده تا قاچاقت کنه…ظاهرااون به جز قاچاق مواد دستی توی قاچاق انسان هم داشته… +آره،اینووقتی اونجابودم فهمیدم…خیلی آدمای پست و بیشرفی اونجا بود… خب ادامه بده… لبخندی زدم و ادامه دادم… ✍نویسنده: محیا موسوی 🍃کپی با ذکر صلوات...🌈 .*°•❤️❤️‍🔥⃝⃡✨💕❥•°*. .....◍⃟💖.....🌊⃟💙¦••