eitaa logo
سلمان ری
234 دنبال‌کننده
276 عکس
21 ویدیو
11 فایل
خادم آستان حضرت عبدالعظیم(ع)
مشاهده در ایتا
دانلود
🕌 نذر درحرم حضرت عبدالعظیم(ع) (ع) تقدیم کنم! @salmanerey🏴 🌹مادرشهید : ....خیلی زود لایق مادری شدم. اما احساس می کردم، بعداز۵۰ سال نذر و نیازخداداردبه من فرزندمیدهد. قبل از تولد بچه ام،یم روز رفتم زیارت حرم حضرت عبدالعظیم (ع) به ضریح که رسیدم،دستهایم را کره زدن وهمانجا«نذرکردم»: اگر خدا به من پسری داد،اورا در«دستگاه امام حسین(ع)»تربیت ودرراه او تقدیم کنم. آن زمان خبری ازجنگ نبود.بعدهابه خودم گفتم: «چرا این راکردم؟ مگر دوباره واقعه اتفاق می افتد؟» بخاطر همین اسم پسرم را «مسلم» گذاشتم. مسلم مادر! مسلم مظلوم من! مسلم باحیای من! 🌹 سنی نداشتم و کم تجربه بودم،اما می خواستم از همان ابتدا مسلم را جوری خاص کنم. در دوران بارداری وشیردهی، بجز غذای خانه وغذاهای ،غذای دیگری نمی خوردم. خیلی به «لقمه » حساس بودم. فقط برای «کارهای ضروری» ازخانه بیرون می رفتم. 🌹بعداز «مسلم» صاحب پنج فرزند دیگر هم شدم،اما حساسیتم برای مسلم،چندبرابر بقیه بود.اوهم بابقیه فرق داشت. بالیدنش ورشدش همه خاص بود.به قدوبالایش که نگاه می کردم،حظ می کردم. این مسلم من است. مسلم زیبای من! پسررشیدمن! 🌹مسلم پنج سالش بود که دیدم اسب زیبایی جلوی خانه ما آمدومسلم سوار آن شد.یک دفعه اسب تاخت و مسلم روی زمین افتاد. را دورکمرم پیچیدم ودرحالی که فریاد می زدم،خودم را به مسلم رساندم.دیدم دستهایش سوخته.جیغ کشیدم.محمدآقا همسرم، ازخواب بیدارم کرد ولیوانی آب به دستم داد.رفتم بالای سرمسلم،خواب بود.دستهای کوچکش رابوسیدم وروی چشمهایم گذاشتم. 🌹گاهی از مدرسه که به خانه برمی گشت،«کفش و لباس» نداشت.یکباررفتم مدرسه وگفتم: «چرابچه من اینطوری به خانه برمی گردد؟» وقتی آمدداخل دفتر مدرسه ومرا دید،رنگش پریدوگفت: «مامان! توکه آبروی منو بردی! من خودم وسایلم رابه بقیه که ندارند،می بخشم.» حتی مدیرمدرسه هم اشک در چشمانش جمع شد،چه برسد به من که مادر بودم. مادرمسلم! 🌹روز اعزام ازمن خواست که در خانه بااوخداحافظی کنم،تامبادارزمنده هایی که «مادرندارند» دلشان بشکند.قبول کردم،اما دلم طاقت نیاورد. را سرم کردم ودنبالش راه افتادم. مرتب برمی گشت وبه در ودیوارمحله نگاه می کرد.انگاری که بخواهد برای آخرین بار خداحافظی کند.به دیوارتکیه دادم و را روی چشمهایم گرفتن. یک دفعه دلم برایش تنگ شد.خیلی دلم برایش تنگ شد. 🌹پیکرش را که آوردند،صورتش قابل شناسایی نبود!پدرش گفت: «این پسرمانیست.» گفتند:«مادرش بیاید ،اوحتما می شناسدش.» سه خال روی گردنش داشت ومهمترآنکه «دستهایش سوخته بود!» خوابم همانجا تعبیرشد.رو به پدرش گفتم: «این شهید،مسلم ماست!» و را روی چشمهایم گرفتم. 📚 کوچه باران- امیراسماعیلی-انتشارات پرنده- ص۳۳،۳۵ با خانواده های معظم شهدا 👮‍♂خادمین اداره آموزش وارزشیابی آستان حضرت عبدالعظیم(ع)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍فرندانمان را با عشق به امام حسین(ع) تربیت کنیم. @salmanerey🇮🇷 🌱کودک همدانی در گفتگو با خبرنگار مهر با بیان اینکه هیچ‌کس نمی‌تواند امام حسین (ع) را از ما بگیرد، اظهار کرد: مادرم همیشه می‌گوید: از روزی که به دنیا آمدی تو را حضرت علی اصغر کرده‌ام و همیشه هر زمان می‌رفتم تو را با خود می‌بردم. 🟣 جوانی‌مان نذر امام حسین (ع) است پدرم همیشه می‌گوید: ما هر چه داریم از عشق به امام حسین (ع) بوده و باید تمام زندگی‌مان را . 🟢 وی افزود: امام حسین (ع) ، از پایین شهر، بالای شهر و با هر سبک زندگی هر کس یک مدلی عاشق این خاندان بوده و من آرزویم این است در همین راه موهایم سفید شود. 🟠 زهرا فکور مادر همدانی خاطرنشان کرد: ما مادران از زمانی فرزندان‌مان به دنیا می‌آیند در مکتب امام حسین (ع) عاشقی را مشق می‌کنند و هرگز از این مکتب حتی به بهای جانشان جداشدنی نیستند. 🔴 امروز در تمام محله‌ها را می‌بینیم که به عشق سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (ع) پیراهن مشکی پوشیده‌اند، بیرق مشکی برپا کرده‌اند و تا تمام جهان بدانند راه شهدای کربلا همچنان ادامه دارد. ━💠🍃🌺🍃💠━