May 11
این روزها که تضاد حضور افراد با ظواهر متنوع در محرم بالا گرفته این سوال ایجاد شده که "آیا حسین ع همه را می پذیرد؟"
آیا دستگاه امام حسین درش به روی همه بازه؟ و پاسخ این سوال کاملا مشخص است.
قطعا بله. وقتی به لشکر امام حسین نگاه میکنیم همه رنگ و جنس درهم میبینیم. از مسیحی تا عثمانی، برده و آزاد، زن و مرد، پیر و کودک، با سواد و بی سواد، فرمانده و سرباز، سیاه و سفید، عرب و عجم، فراری و خانه زاد، فرزند و دوست، مجرد و متاهل، غنی و فقیر، مخالف و موافق، ... حسین برای همه جا دارد. خیمه امام حسین پذیرای همه است. و این یک حقیقت است. کاروان کربلا روزها در سفر بود از مکه تا عراق، آشکارا و تک تک یاران را گلچین کرد.
در دنیای مدرن که تنوع به یک ارزش تبدیل شده خیمه امام حسین هم بسیار ارزشمند تلقی میشود. به قول یکی از نویسندگان مشهور این طرف لشکر از همه جنس هستند و در سپاه یزید همه مثل هم و توده اند. خیلی توصیف زیبا و امروزی.
اما بیایید به شب عاشورا سری بزنیم. ببینیم این لشکر متنوع چگونه امشب را به صبح رسانده؟ با منطق مدرن باید مسیحی انجیل بخواند، تازه مسلمان ها بخوابند، بزرگترها دعایی بکنند، مذهبی تر ها نماز بخونن، حتی اگر عرق خوری بوده عرقش رو بخوره. چون امام حسین همه رو می پذیره و سپاهش کلی رنگ داشته!
اما کاملا برخلاف این تصورات، گفته شده چنان صدای بی وقفه راز و نیاز و نماز و قرآن از چادرهای سپاه امام می آمده که در آن سکوت دل صحرا مثل صدای زنبور های کندو طنین داشته. ای بابا. پس اون ارزش های متنوع چه شد؟! چرا چنین چیزی از سپاه یزید نقل نشده. اتفاقا اگر جناب نویسنده بیشتر تحقیق میکرد آیا در آن طرف از قرآن خوان تا فاسق و حرامزاده تنوع بیشتری نبود؟! اصلا بعید نیست که در این شب عده ای شان لبی هم به شراب تر کرده باشند. یا بعضی نماز شب خوانده باشند. ای بابا.
تنوع (diversity) در تمدن غربی امروز به این معناست که "آدمها رو همونجور که هستند بپذیر". و این خودش یک ارزش هست. چرا که ارزشی وجود ندارد. نه تنها دین بلکه هیچ معیار فراگیری وجود ندارد. یکی میخواهد با همجنسش رابطه داشته باشد. یکی میخواهد با عروسک ازدواج کند. یکی میخواهد خودش را بکشد. چه کسی گفته بد است؟ اصلا بد و خوب به اشخاص بستگی دارد. پس هر کسی خوب است و باید به همه احترام گذاشت. چرا که ملاک انسان است. شعار زیبا این است: "به تفاوت ها احترام بگذار".
آیا امام حسین همه را میپذیرد؟ قطعا بله.
آیا امام حسین همه را همانطور که هستند میخواهد؟ نه.
آیا امام حسین به تفاوت ها احترام میگذارد؟ نه.
اصلا اگر میخواست به تفاوت ها احترام بگذارد که جلوی یزید نمی ایستاد! یزید در دنیای امروز اتفاقا شخص محترمی است. دگرباش است. علایق و سلایق متفاوتی دارد. جامعه باید او را میپذیرفت. ولی امام حسین ملاک دارد، معیار دارد، ارزش دارد. بله، درِ این خیمه به روی هر کسی باز است. هیچ کدام از ما بدتر از حر که نیستیم. جلوی امام ایستاد. ولی باید به سمت حسین برویم. حتی یک قدم. و او ما را بالاتر میبرد. او دنبال رشد ماست تا بینهایت، نه عاشق وضعیت کنونی ما. مهم نیست کلاس چندم ثبت نام کنی، فارغ التحصیلت میکند.
تمدن امام حسین مسیر دارد. هدف دارد. هر کس میتواند از هر جایی بیاید بدون پیش شرط، و این معنای تنوع حسینی است. اما بعدش همه به سمت توحید میروند. با سرعت یا آهسته. دور یا نزدیک مهم نیست. مهم حرکت است و جهت.
تمدن امروزی مسیر ندارد. مجموعه ای از نقاط است. هر کس هرجا هست درست است. جابجایی یعنی بهتر و بدتر. در این تمدن (بجز موارد حداقلی) بهتر و بدتر خاصی نداریم. به همه احترام بگذار، همه را همانطور که هستند بپذیر، قضاوت نکن، سرت به کار خودت باشه. همه رو دوست داشته باش.
بین تنوع امام حسین و تنوع رایج امروز خیلی تفاوت هست. درِ این خیمه باز است ولی حر شو. یک قدم برای ارزش های حسین ع بردار. وگرنه عمر سعد هم خیلی با امام حسین نشست و گفتگو کرد.
پ.ن: این متن درباره راه دادن و ندادن افراد نیست. درباره سوبرداشت از مفهوم تنوع است.
#یادداشت
@salmaneshoon
معجزه دومین علی
صحنه را که از بالا ببینی حسین ع به مسلخ میرود و خواست خداست که پسری از او بماند. اما بالاتر که بروی، بعد از عاشورا را که ببینی، پرده آخر نه در کربلا بلکه در شام اجرا میشود. انگار که حسین هم مامور باشد برای رساندن علی پسر حسین به منبری در قلب نفاق. جایی که دسترس ناپذیر بود. حالا علیِ دوم دیگر یک بازمانده نیست بلکه مبارزی است که باید زهر قتل تک تک عزیزانش را بچشد، لباس اسارات بپوشد، توهین به خانواده اش را ببیند تا بتواند به مغز دشمن زند. کار بزرگی است، شایسته انسان پسر انسان.
برویم به کربلا، در لحظه آخر امام در قتلگاه میگوید ای نامردمان تا من زنده ام به اهلم حمله نکنید. بگذریم که رعایت نکردند اما بیراه نیست بگوییم حضرت حسین، آن ذبح عظیم هم چیزیکه علی دوم تحمل کرد را تاب نیاورد! اگر ماموریت حسین فریاد است حتی با قتل خانواده اش، ماموریت علی سکوت است حتی در قتل خانواده اش. شبیه صبر علیِ اول. و این قتل هم عادی نیست. صرفا یک کشتن ساده نیست. انواع جنایت هاست: از سنگباران و مثله و سم کوبان و بسیار چیزهای نگفتنی. نه اینها فقط حس آمیزی نیست، این یک ارجاع است.
فکر کنید چه نیازی به دریدن گلوی طفلی بود؟ با چند هزار سپاهی چه نیازی به تشنه نگه داشتن یک جمع صد نفره با زن و بچه بود؟! چه نیازی به سر بریدن و گرداندن و کشاندن و ... بود؟ هیچ نیازی.
یعنی واقع خباثت های کربلا نه فقط برای اشک ریختنِ ما بلکه پیامی به تاریخ بود: "کفر مکه در اسلام شام رجعت کرد"
به یک لحظه تاریخی از حیات پیامبر برویم. جایی که از عرب جاهلی وحشی یک مدینه آدم درآورده، لشکر ایمان انگیخته و به دروازه مکه رسیده. آن طرف ابوسفیان خادم ارزشهای جاهلی، وارث جامعه پدران، این نماد کفر هر چه داشته زده و نشده. این لحظه تسلیم است. کفر تمام شد و ایمان پیروز. ابوسفیان به سجده افتاد اما کمتر کسی فهمید پایان دوران کفر آغاز دوران نفاق است. ابوسفیان به شهادتین پناه برد. کفر لباس اسلام پوشید. و شیطانی که به مسجد می آید احترام هم پیدا میکند.
پیامبر رفت و عربی که با هزار زحمت از چاه جاهلی بیرون آورد باز یاد چاهش کرد. نطفه ای که ابوسفیان و همراهانش داشتند در دوران خلیفه اول و دوم جنین شد، جنگ افروزی برگشت، زن ستیزی، جامعه طبقاتی، نژاد پرستی، خودکامگی از رگ های اسلام تغذیه کرد و دست و پا در آورد. خلیفه سوم چنان پرده ها را برانداخت که شورش شد. 25 سال انحراف چیزی نبود که علی بتواند با 5 سال جبران کند اما تنفسی به اعضای سالم این بدن محتضر داد. کم کم وقت تولد انگل رسید. و قابله ای مکار و آشنا پیدا شد: معاویه پسر ابوسفیان. پسر کفرِ شهادتین گفته به حکومت مسلمانان رسید. ابوسفیان که روزی به سجده افتاد حالا سجده میشد. معاویه چنان اسلام ابوسفیان را آرام و تدریجی به دنیا آورد که کسی نفهمید مادرش سر زا رفت!
نه، بلوای کربلا فقط زیاده روی چند نفر سنگدل نبود، برگشت کامل عرب جاهلی به توحش بود. جاهلیت سر پسر رسول خدا را به نام خدا در شهرها چرخاند. کفر و اسلام چنان مخلوط شده بود که تنها ریخته شدن پاک ترین خون میتوانست تناقضش را برملا کند. این ها فقط نمادین نیستند
حالا 60 سال بعد از پیامبر، علی نوه علی مقابل یزید نوه ابوسفیان ایستاده. دست بسته، آزرده و اسیر. یزید تمام صحنه را چیده، پرده ی باشکوه پایانی تماشاچیانی از مردم و سفرا دارد. خوب به سخنان یزید توجه کنید: "کاش بزرگان قبیله ام که در بدر کشته شدند ذلت این قوم را می دیدند". باده گسار بود اما برخلاف تبلیغات نفهم نبود. این بخش کلیدی حرف اوست: "بنیهاشم با حکومت بازی کردند و گرنه خبری نیامده و وحی نازل نشد!" آشکار تر از این؟! جلسه جشن بلوغ کفر اسلامی است. و چه قربانی شایسته تر از حسین؟
اما یک اشتباه شده، افرادی در لباس اسیر وارد شده اند. زینب و علیِ دوم گویی تمام عمر را منتظر اینجا بوده اند. این همه هزینه داده که به فرزند نامشروع شام برسند. شمشیر ندارد اما عصایش را آورده: کلمه. می ایستد و می زند: منم پسر مکه، منا، زمزم، صفا! دنیا مکث میکند. از پیامبر میگوید. در مرکز حکومت ابوسفیان. و ناباورانه شروع به معرفی علی میکند، در مرکز حکومت معاویه. و یاد فاطمه را میگوید، در مرکز حکومت خلیفه. مردم متحیر مانده، "اگر این اسلام است ما کیستیم؟" و بعد آینه ای از نحوه قتل حسین جلویشان میگیرد. از بازتاب کریهشان یکه میخورند: ما کیستیم؟!
یزید اینجا کار عجیبی میکند. فرمان میدهد اذان بگویند. آشنا نیست؟ چه کسی گفته یزید بچه بوده؟! کفرگوی سابق به شهادتین پناه میبرد. این علی است که تاریخ را معکوس کرده. یعنی حسین هم دوباره زنده میشود؟ الله اکبر
ناگهان یزید را نگه میدارد که این محمد که موذن گفت پدر توست یا من؟ این سر بریده وارث اوست یا تو؟ تو کیستی؟!
بله صحنه بزرگتر از کربلاست. یک زن و یک مرد زمان را به عقب برگرداندند. و حسین را دوباره زنده کردند
#یادداشت
@salmaneshoon
یکی از نقاط چرخش کلیدی در حوادث سال گذشته حسی بود که امشب دوباره درکش میکنیم. وقتی جام جهانی قطر راه افتاد و ایران برای اولین بار شانس صعود از گروه را داشت، جماعت مدعی ایران و زندگی نه تنها هواداری نکردند بلکه برای محرومیت و باخت ایران هر کاری کردند. اما کثیف ترین بروز این تلاش حمایت علنی از انگلیس و شادی آشکار برای باخت ایران بود! اینقدر این حس بی سابقه و زننده بود که در ذهن ها ماند.
اگر به سالهای قبل از ۴۰۱ بروید در بخش قابل توجهی از براندازان یک جایی مرز سیاست و وطن را پیدا میکنید. یعنی با وجود مخالفت یا نفرت یا حتی کینه شخصی در ته دلشان از پیروزی های ورزشی ایران خوشحال میشدند و چه بسا در باخت ها اشک می ریختند. در واقع این یک توانایی مثبت بود که مخالفت سیاسی را از نمایندگی ایران و ایرانی جدا میکرد. یعنی که ما اگرچه با هم مشکل اساسی داریم اما یک نام خانوادگی محترم در شناسنامه مان مشترک است. این حداقل شعور سیاسی است.
حتی در زمان شاه هم نمی بینید امام خمینی و مبارزین جایی از باخت نماد ملی شادی کنند. اصلا در سخنرانی جرقه انقلاب در ۴۳ امام خمینی از اینکه شاه ایران در برابر کاپیتولاسیون آمریکا تحقیر می شود گلایه میکند.
این هویت ملی خصوصا وقتی در اقلیت مهاجران زندگی میکنید مثل یک نعمت است. این روزی است که پدر به پسرش کامران میگوید فرق تو با همکلاسیت جرج اینجاست. در این مستطیل سبز ما این طرف زمینیم و آنها آن طرف. روی این تشک ما این طرفیم و آنها آن طرف.
نه اصلا این تغییر را دست کم نگیرید، این فقط یک چرخش احساسی نیست، این رجویسم است. ۱۴۰۱ حلول کامل فرقه رجوی در بدن اپوزوسیون جمهوری اسلامی بود. مریم شان با زبان گلشیفته و قیافه نازنین بنیادی حرف میزد، مسعودشان با صورت علی کریمی و اسماعیلیون. به بیان ساده یعنی اینها تا تهش رفتند.
چه بسا امشب که حسن یزدانی یک فن زیبا را روی تیلور اجرا کرد بعضیشان آرزو میکردند که داور به نفع آمریکا رای دهد. تعجبی هم ندارد، چون ما ایران زادگانی را دیدیم که دوشادوش صدام میجنگیدند! چطور میشود که کسی از بغض سیاسی به موقعیت مسعود رجوی برسد؟ اینکه پروپاگاندای رسانه ای اینقدر راحت موفق شود تا آخرین ذرات علاقه کسی را جابجا کند یک دستاورد است!
فکر کردید قبلا هم نمی گفتند "حکومت از ورزش استفاده میکند" یا "این تیم جمهوری اسلامیه"؟ مواضع مجاهدین خلق را بخوانید. سالها می گفتند ولی کسی جرات تکرارش را نداشت. هم اینکه حس وطن دوستی قوی تر بود و هم اینکه بلوغی وجود داشت که میفهمید حمایت حکومت ها از نمادهای ملی بدیهی است. اما ۱۴۰۱ سال افتادن پرده ها و بریده شدن تمام بند ها بود. سال عریان شدن بود. سال بیرون افتادن زشتی ها. رسیدن به ته خط. شورش ۱۴۰۱ توانست رابطه مخالفان با دین و حتی وطن را کامل دستکاری کند. این اتفاق بسیار مهمی است. اپوزوسیون جمهوری اسلامی به اپوزوسیون ایران تبدیل شد. رجویسم هواپیما را ربود.
به همین دلیل می توانستند کنار کومله بنشینند و پرچم کردستان و الاحواز و بلوچستان را تکان دهند. به همین دلیل به راحتی تحریم ایران را می خواستند. به همین دلیل از حمله به ایران میگفتند. کسی که کودکانه با جمله "این تیم حکومتی است پس باید برای باختش تلاش کنید" وطنش را گم میکند، کسی که با جمله " این عزاداری و ازدواج و پوشش حکومتی است پس نباید انجام دهید" دینش را گم میکند، با جمله "این افراد حکومتی هستند پس باید کشته شوند" هم همراه صدام میشود. هیچ مرزی برای این جماعت نمانده. اینها تا تهش رفتند. ولی آن اخر چه بود؟
نفهمیدند که هویت خودشان را نابود کردند. دیگر چیزی نداشتند که فرق کامران و جرج را نشان دهند. و بدتر اینکه جرج هم به کامران تحقیرآمیز تر نگاه میکرد!
#یادداشت
@salmaneshoon
صحبت های دیشب رییسی رو الان شنیدم و به نظرم یکی از مهمترین قسمتهاش که بازتاب داخلی زیادی نداشت (یا من ندیدم) طرح بحث حمایت از خانواده و مخالفت با همجنس بازی بود. نمی دونم فکر کجا بوده ولی بسیار هوشمندانه و دقیق و به وقت بود. چیزی که دیگران جراتش رو ندارند و ما میتونیم به خوبی پرچمدارش در جهان باشیم. در واقع تکلیف ما که با این موضوع کاملا روشنه، پس به جای نشستن و سکوت و انتظار برای محکوم شدن شروع میکنیم به ایستادن و یار جمع کردن و امتیاز گرفتن. ضمن اینکه برای اولین بار بعد از احمدی نژاد دوباره یک لحن فعال داره نه انفعالی. پس منتظر باشید تا کم کم نمایندگان دموکرات ها در تهران شروع کنند به زیر سوال بردن این حرکت و کلیدواژه های ماجراجویی، هزینه زایی و ...
آن به آن و نفس به نفس حضرت محمد پسر عبدالله مهم است. ما که باشیم که بخواهیم خرمای بر نخیل را ارزیابی کنیم. ولی خورشید هم از نگاه زمین نشینان قابل توصیف است. القصه اگر بخواهیم به طول زندگی آن معنای زندگی نگاه کنیم، چند تاریخ برجسته است:
- تولد
دم روشنایی. مثلا در دل دریای سیاه از دور نقطه ای از فانوس روشن شود. باید هم کنگره های ظلم بلرزد. ولی این اتفاق با همه عظمتش خصوصی است. آگاهان پرسند و نزدیکان دانند. رازواره است. سفره خودمانی است. کار هر کسی نیست فهمش. راهب دیر میخواهد و کاهن معبد. آنها که کتاب های قدیمی می دانند. بقیه باید کم کم صبر کنند تا ابرها را ببینند. بسیاری هم هرگز.
از اینجا تا نقطه بعدی هزار داستان است. یتیمی، بی مادری، ترور، آوارگی، تجارت، عشق، ازدواج، علی، .... تا فرمان کوه.
- بعثت
کوه همنشین پیامبران است. شاید مرحله ای از آموزش، شاید آینه ای از وجود، شاید نمادی از تنهایی، ... هم موسی در کوه با خدا روبرو شد هم محمد در غار. هارونش هم اینجاست. اولین کلام "اقرا" ست. چهار حرف. برو بخوان. معجزه دین جدید "واژه" است. بیان، معنای متصل. اما در اقرا یک فرمان دیگر پنهان است: افشا. بعثت هنگامه ظهور است. از پرده بیرون افتادن. فاش گفتن. یک تفاوت محمدی که از کوه بالا رفت با آن که پایین آمد اقراء است. برو سفره را عمومی کن. محمد کوه را با خود به شهر آورد. شهر را با خود به کعبه آورد. و کعبه را با خود به دنیا آورد. بعثت لحظه ای است که خدا انسان را انسان حساب کرد. من و تو را.
از اینجا تا نقطه بعدی هزار داستان است. دشمنی، غربت، تمسخر، ایمان، دوستی، فاطمه، قرآن، جبرئیل، حمزه، مهاجرت، تبعید، شعب، رفتن خدیجه، ابوطالب، معراج، علی، ... تا شهر
- هجرت
فصل مکه تلخ شد، دشوار مثل بالا رفتن از کوه، و رسیدن به غاری. یثرب اما در دریایی سیاه نقطه فانوس را از دور دید. پارو بزنید که ساحل آنجاست. نزدیک که شدند دیدند ساحل نشینان به فانوس سنگ میزنند! کاش میشد فانوس را ببریم. ببریم؟ در شب برای طلوع پیمان بستند. دلهایشان را گرو گذاشتند. و فانوس ساحل را ترک کرد. چه تاریکی مهیبی ساحل را گرفت. سنگ زنان علی را در جای خالی پیدا کردند. کورقلب ها باز هم کنایه را نفهمیدند. مردمی که به گم کردن عادت دارند سرنوشت شان گم شدن است.
مدینه یعنی شهر. یثرب ولی شهری بود در میان شهرها. مدینه النبی یثرب است به علاوه محمد. حالا شهر یعنی مدینه. مدینه شهری است که کوهی به آن مهاجرت کرده. مدینه مبعوث شده است. این پیامبر شهرساز است، اولین اقدامش یک بنای عمومی است به نام مسجد. این پیامبر معمار است. در معماری جدید رویایی به نام اسلام شکل میابد. فصل مدینه آغاز یک تمدن است.
از اینجا تا نقطه بعدی هزار داستان است. جنگ، شهادت، ایثار، قبله، اقتصاد، مدنیت، نفاق، نامه، سیاست، یهود، صلح، حسن، حسین، حج، علی ... تا کعبه
- فتح
مکه، شهر سیاه در دل شب. کانون همه خیانت ها. جایی که شبانه از آن فرار کردند. حالا خورشید چنان می تابد که ابوسفیان هم مات شده. فتحی بدون جنگ؟ در خواب هم نمی دیدند. حالا در بیداری، بت های افتاده به پای کعبه را می بینند. علی بت می اندازد. معمار به خانه ابراهیم رسید. و یک شهر را به هدیه آورده. بازگشت چه زیباست. و چه زیبا بازگشتی.
از اینجا تا نقطه بعدی هزار داستان است. حنین، تبوک، مباهله، مدینه، نفاق، ترور، حکومت، آینده، دین ... تا علی
-غدیر
پایان نزدیک است. همه میدانند اما هیچ کس نمی خواهد باور کند. راه زیادی آمده اند. راه زیادی مانده. این آخرین حج است. همه میدانند اما هیچ کس نمی خواهد باور کند. تصور جای خالی کوه هم ترسناک است. فصل پایان باید با شکوه برگزار شود. انبوهی آمده اند تا حج واقعی را بیاموزند. جبرئیل هم میرسد: بلّغ. چهار حرف. برسان، کامل کن، افشا کن. روی کوهی از جهاز شتران دو مرد ایستاده. هارون عصای موسی شده. بعثت بالغ شده. واژه کامل شده. کعبه به دنیا آمده.
از اینجا تا نقطه بعدی هزار داستان است. نقطه ای که همه میدانیم ولی نمی خواهیم باور کنیم. فانوس به دریا رفت.
...
سالها گذشت و حوادثی افتاد. مسلمانان نیازمند تاریخ شدند. و تاریخ نیازمند نقطه آغاز. هر کس چیزی میگوید: تولد نور ملاک است. دیگری میگوید مبعث. همه چیز از کوه شروع شد. آن یکی میگوید وفات. خلیفه دوم درمانده شده. پر کردن جای خالی کار هر کس نیست. از علی می پرسند و "هجرت" میشود آغاز تاریخ.
و چه انتخابی. اگر چه نقاط عطف بالا همه حیاتی است اما هجرت است که همه را در خودش دارد: هم تولد است، هم بعثت است، هم شهر است، هم محمد است. این پیامبر تاریخ ساز است، از شهر، مسجد، جامعه، انسان. محمد کوه را با خود به شهر آورد. شهر را با خود به کعبه آورد. و کعبه را با خود به دنیا آورد.
نمیدانیم بعد از این جلسه تاریخ ساز علی چه کرد. احتمالا به ساحل فراموش شده برگشت، در جای خالی فانوس، کنار یک چاه.
#یادداشت
@salmaneshoon
چرا فلسطین طغیان کرد؟
ما یک روز تاریخی را درک کردیم. مثل کسانی که در ۱۹۶۷ خبر جنگ اعراب با اسراییل را شنیدند و ۶ روز بعد هم خبر شکست همه شان را! بعد از آن روز دیگر هیچ چیز مثل قبل نشد. اسراییل زمینش را دو برابر کرد، قدرتش را به همه ثابت کرد و درواقع شخصیت پیدا کرد. همان مصر رسمیتش را پذیرفت.
۵۰ سال بعد یک روز پاییزی وقتی ما بیدار شدیم خبر حمله زمینی فلسطینی ها را خواندیم و فیلمهای فرار صهیونیست ها در بیابان را پخش کردیم. اسراییل بعد از امروز هم دیگر اسراییل قبل نخواهد بود. نه، قصد رجز خوانی ندارم. این یک تحلیل است. ۵۰ سال چیزی نیست. خیلی ها یادشان مانده که روزهای اول حمله ۶۷ دقیقا همین طور فرار میکردند. اخبار پیروزی پخش میشد و دروغ هم نبود. اما چند روز بعد چنان شکست خفت باری خوردند که ماندگار شد. تازه آنها کشورهای خارجی بودند نه یک تکه زمین در محاصره.
فکر میکنید بزرگان حماس و جهاد و … یادشان نیست؟! فکر میکنید تبعات اقدام شان را نمی فهمند؟! می دانند و بگذارید برایتان بگویم: شاید پیروز شوند ولی تمام غزه بمباران خواهد شد. متر به متر برخی مناطق شخم زده میشود. ترور تک تک فرماندهان کلید میخورد. اکثر مجاهدان اسیر یا قتل عام، انبوهی از زنان و کودکان آواره و بسیاری سلاخی خواهند شد. احتمال دارد واقعا چیزی به نام غزه باقی نماند. این یک واقعیت است. چون آنجا برابری وجود ندارد.
برابری توهمی است که صلح پوشان به شما میفروشند. کسانی که دو طرف را به خویشتنداری دعوت میکنند.«جنگ بد است»«گفتگو همیشه بهتر است» «ما با هر خشونتی مخالفیم»… مخصوصا وقتی فلسطین حمله میکند. پیش فرض اینها برابری است. انگار دو طرف مثل همند. انگار بازی فوتبال است.
کدام برابری؟ یک طرف اخرین فناوری کشتار را دارد و طرف دیگر با لوله آب موشک قراضه میسازد. یک طرف تمام حمایت و رسانه جهان را دارد و طرف دیگر محکوم ابد. یک طرف از هوا و زمین و دریا مسلط است و طرف دیگر سالها در محاصره. یک طرف زندانبان است و طرف دیگر بزرگترین زندان تاریخ. کدام برابری؟ این مذاکره گرگ و گوسفند است. اتفاق دیروز جنگ نبود، شورش زندانیان بود. و سوال این است: آیا شورشیان عواقبش را میدانند؟ پس چرا؟ شجاعانه بپرسم: چرا قمار مرگ کردند؟!
برای پاسخ حتما بیانیه محمد ضیف این مغز نابغه را بخوانید. اما قبلش شما را میبرم پشت چشم یک فلسطینی. ۷۵ سال زجر، تحقیر، آوارگی، شکست، بی هویتی، سرکوب، … از این مردم چه چیزی ساخته: سنگ. به همان سردی، به همان کم امیدی، به همان مقاومت.
اما سنگ هم دلخوش است به بودنش؛ گرچه له میشوم ولی حداقل هستم. پدران و پسرانم را کشتید، خانه و زیتونم را گرفتید، اسم و تاریخم را دزدیدید ولی هنوز هستم. این را که نمی توانید بگیرید.
اما صبر کن، مثل اینکه این را هم دارند میگیرند! بیانیه را بخوانید. میگوید این همه سال کشتند و دریدند و زدند و بردند و «هیچ». صدا از سنگ هم درامد ولی از جهان نه! همیشه اسراییل برد و همیشه فلسطین باخت. همه راه ها برای تل آویو بزرگراه است و هر راهی برای قدس بن بست. صهیونیست از هر در بسته ای رد میشود اما فلسطینی از دروازه هم نه. هیچ هیچ هیچ چیزی جلودار اسراییل نیست، قدس را هم بلعید. انگار نه انگار. زنانش را بی حیثیت کرد، کودکانش را کشت، به هیچ کس برنخورد. نه فقط برنخورد امثال ترکیه و سعودی و امارات افتادند دنبال «عادیسازی».
و اگر دقت کنی طرفداران عادیسازی، همان صلح فروشان اند. منظورشان از ثبات دست و پا نزدن مظلوم زیر چاقوی قاتل است. اینها خراش صورت قاتل را متر میکنند ولی سر بریدن مقتول را نمی بینند. حالا فلسطینی می بیند انگار وجودش هم انکار میشود. تو گویی سنگ هم نیست. هیچ نیست. همه چیز عادی میشود و تمام. در بیانیه فقط اسم ۵ کشور امده: ایران، لبنان، یمن، عراق، سوریه. تنها یاران باقی مانده. این بیانیه یعنی غزه به اخر خط رسیده است. یعنی اگر قرار است من در نمایش شما نقش قربانی داشته باشم پس نمایش را به هم میزنم، طوری که نتوانی انکارم کنی. من هستم. و اگر بناست در سکوت هر روز بمیرم، ترجیح میدهم یک روز با فریاد بمیرم.
و دکمه غیر قابل بازگشت را زد.
حالا دیگر دنیا عوض شده. وسطی وجود ندارد. یا اسراییل یا فلسطین. یا حیات نباتی یا قوی تر شدن.
عادیسازی دود شد. و روسیاهیش به ترک و عرب ماند. دو سال پیش در عملیات مهم سیف القدس نوشتیم چطور ۲ فلسطین وجود دارد. بیانیه رسما پایان فلسطین دوم (دولت خودگردان) را اعلام میکند. ایده دو دولتی تمام شد. فقط یک فلسطین مانده و یک سرنوشت. این ادامه آن عملیات است. این همان «قیام یکپارچه» است که آیت الله خامنه ای دو سال پیش گفت. و شنیده شده حماس حدود دو سال آماده سازی کرده.
ما یک روز تاریخی را درک کردیم. دیگر هیچ چیز مثل قبل نخواهد بود. نه اسراییل و نه فلسطین و نه ما.
حماسه یعنی همین، یعنی قدم در راه بی برگشت بگذاریم …
#یادداشت
@salmaneshoon
برای من همیشه سوال بود چرا اسرائیل اینقدر زیر مسجد الاقصی و حفاری ها دنبال معبد سلیمان است؟
این اسکناس ۵۰ شِکِلی قبلی اسرائیل است. تصویر آگنون نویسنده محبوبشان و نوشته رویش سخنرانی او هنگام دریافت نوبل است:
"من در یکی از شهرهای تبعید زاده شدم. اما همیشه خودم را کسی میپنداشتم که در اورشلیم متولد شده است"
فرض کنید میخواهید یک کشور بسازید، چه چیزی نیاز دارید؟
زمین که از فلسطینی ها میدزدید،
شهروند که از سراسر دنیا میآورید،
ولی یک چیز مهم و حیاتی: "تاریخ"
کشور ۱۰ ساله که نمیشود!
نویسندگان و مبلغان به صف شدند و داستان درخشانی از عهد عتیق ساختند. این داستان "توجیه اشغال" است. داستانی که یک یهودی را راضی کند لهستان را رها کند بیاید فلسطین.
داستانی که بتوان با آن خانه دیگری را صاحب شد، بچه هایش را کشت، غذایش را خورد و آینده اش را قاپید. و "حس خیلی بدی نداشت". داستان چیست؟
"قوم یهود یکی دو هزار سال پیش بر اینجا حاکم بودند، تبعید شدند و حالا برگشته اند به کشورشان"
داستانی خلاقانه و کاربردی:
بچه میپرسد: چرا اشغال میکنیم؟
صهیونیسم میگوید: ما اشغالگر نیستیم، فلسطینی ها اشغالگرند!
نوجوان میپرسد: چرا حق دیگران را میگیریم؟
صهیونیسم میگوید:آنها حق ما را گرفته اند!
جوان میپرسد: چرا وطنم را رها کنم مسافر اسرائیل شوم؟
صهیونیسم میگوید: اصلا تو الان مسافری، وطن تو اسرائیل بوده!
صهیونیسم ترکیب طلبکاری، وقاحت و دروغ است.
در اعلامیه تاسیس اسرائیل آمده:
"مردم پس از تبعید اجباری از سرزمین شان در سراسر دوره آوارگی به این سرزمین وفادار ماندند و هرگز از دعا و امیدواری به بازگشت شان به این سرزمین و احیای آزادی سیاسی شان در آنجا دست نکشیدند."
لازمه چنین تبلیغی این بود که همه یهودیان کنونی فرزندان کنعان و ابراهیم باشند. یعنی "قوم نژادی" یهود پراکنده شده باشند. ریشه های نژادپرستی صهیونیسم این نظریه را تقویت میکند و از آن نیرو میگیرد.
اغراق نیست اگر بگوییم اسرائیل روی این تبلیغ و خون فلسطینی ها ساخته شد. حفاری ها برای جمع کردن مدرک بوده و هست. اما هرچه بیشتر کندند واقعیت های تلخ تری پیدا شد:
تبعیدی در کار نبود، قومی به زور بیرون نشد، تاریخ نوشتن عهد عتیق زیر سوال رفت، و چیزی به نام "قوم" اصیل یهود پخش نشد بلکه "دین" یهودیت بود که پخش شد. فرهنگ یونانی باعث گسترش "تبلیغ" یهودیت شد نه "تبعید" آنها.
حجم عظیم یهودیان اشکنازی (اروپای شرقی) نه تنها ریشه آلمانی رومی تبعیدی نداشتند بلکه خواستگاه خزری، مجاری داشتند. مشخص شد قبل از تبعید موهوم حکومت و جوامع یهودی دیگری وجود داشتند!
حتی وقتی بابل تضعیف شد یهودیانش بجای اورشلیم به بغداد کنونی رفتند! مانند مهاجرت از اسپانیا به مدیترانه و از اروپایی شرقی به غرب و آمریکا. یعنی در طول تاریخ هم جامعه یهودی میلی به برگشت به اورشلیم نداشته بود. چراکه تبعیدی وجود نداشت و بیشتر یهودیان جدید نوادگان اورشلیم نبودند (که حتی اگر بودند هم حقی برایشان ایجاد نمیکرد!) بلکه فرزندان "مومنان جدید" بودند.
پس اگر تبعیدی در کار نبوده و یهودیان بیرون نشده اند، ساکنین کجا رفته اند؟
ثبت شورش های بعد از آن تاریخ حکایت از حضور ایشان دارد! با امواج قدرتمند مسیحیت و اسلامیت به تدریج آنها که مانده اند تحت حکومت های مختلف با همسایگان ترکیب شده اند. فاجعه بار ترین یافته ها آن بود که "احتمالا همین فلسطینی ها تداوم مرکب آنها و همسایگان هستند!"
گویش محلی عربی پر از کلمات عبری و آرامی است، حتی بعضا خود را عرب نمی دانند بلکه مسلمان و کشاورز میدانند.
شکست نظریه واضح بود چرا که جابجایی اجباری صد ها هزار نفر چیزی نیست که در تاریخ و جغرافیا آثار فراوانی به جای نگذارد.
صد سال از نطفه اسرائیل میگذرد. یک داستان تاریخی به کمک آرزوهایشان آمد و مشوق اشغال شد. داستانی که بی مبنایی اش قابل کتمان نبود. اما تاریخ نگاری صهیونیستی با زور از داستان دفاع میکرد و میکند. آنها هنوز هم در حال حفاری و جستجوی مدارک تایید کننده هستند!
سرود ملی اسرائیل میگوید:
"امیدمان هنوز از دست نرفته،
امید دوهزار سالهمان،
که ملتی آزاد باشیم در سرزمین مادری خود،
سرزمین صهیون و اورشلیم"
مشکل این است که حتی همین داستان هم کاربرد ندارد، چگونه میتوان بر سرزمینی ادعا داشت بخاطر حضور ۲۰۰۰ سال قبل؟!!!
حالا اضافه کنید که تبعیدی هم نبوده و این مدعیان ۲۰۰۰ سال قبل هم از اینجا بیرون نشده اند.
ما میخندیم اما فلسطینی ها گریه میکنند.
---------
#رشتو
@salmaneshoon
آیا اسرائیل یک استثناست؟
وقتی اولین هواپیما از زمین کنده شد همه چیز تغییر کرد. آدم از زمین فاصله گرفت و به آسمان رسید. جایی که فقط پاپ ازش خبر داشت حالا با آهن و چوب و موتور دست یافتنی شد. و در آن بالا چندان نشانه ای هم از ملایک نبود. وقتی نور لامپ ادیسون شب های شهر را روشن کرد دیگر نیازی به دعای طلوع خورشید نبود. وقتی صدای گراهام بل بدون کمک کشیش ها با یک سیم به دیگری رسید وقتی سیاست توانست بدون دستور کلیسا قدرت پادشاه را محدود کند همه فهمیدند قرن جدید قرن اعجاز انسان غربی است. دینی تازه ظهور کرده بود؛ علم. با پیامبرانی که در اتاق هایشان معجزه میکردند و انجیل مینوشتند. بشر اروپایی انگار بالغ شده و بند های قدیمی را پاره کرده و با سرعت میدوید. دنیای پوسیده قدیم غرق شده بود و کشتی ها دنیاهای جدید را کشف میکردند. به نظر میرسید پاسخی که گذشتگان در سماوات دنبالش بودند همینجا بوده: انسان. بهشت هم همینجاست، همه چیز دست یافتنی و درست شدنی می نمود.
اما این رویا دیری نپایید. ما خیلی خوش اقبالیم که بعد از جنگ جهانی به دنیا آمدیم. تصور کنید تمام قدرت های جهان با هم بجنگند. آمریکا و روسیه و آلمان و فرانسه و اروپا و آسیا و آفریقا همه قاره ها صحنه نبرد بشود. میلیون ها آدم بمیرند. هزاران تن بمب ریخته شود. تمام اقتصاد فروبپاشد و چند نسل بر باد بروند. شوخی نیست، ابعاد این فاجعه در سطح تاریخ تمدن بشر است. و متاسفانه این فیلم علمی تخیلی واقعی شد.
سال 1920 سال بسیار مهمی است. آتش جنگ تمام شده و یک مشت بیچاره مفلوک باقی مانده اند که وقتی زخم هایشان خوب شد متوجه یک زخم بسیار عمیق شدند: این بود نتیجه پیشرفت بشر؟! بی سابقه ترین جنگ دنیا! اینها همان فناوریهایی نبود که فکر میکردیم نجات مان میدهند؟ مگر ما انسان متمدن نبودیم؟ این سوال مثل خوره تمدن غربی را درنوردید و طبق معمول یک جواب تکراری داشت: اشتباه شد. یک آلمانی کثیف خودرای کهنه پرست استثنا بود. اتفاقی نیفتاده، دوباره برمی خیزیم. هنوز همه چیز دست یافتنی و درست شدنی است.
البته در همین حین چرچیل و رفقا داشتند خانه های ما را به عنوان غنایم جنگ تقسیم میکردند و گوشه ایش را هم به یهودی ها بخشیدند تا بدهی شان صاف شود.
اما فقط چند سال بعد همان فاجعه ضرب در صد تکرار شد! دقت کنید جنگ جهانی دوم از ایران شروع نشد، از چین و هند و آفریقا نبود. آتش از قلب اروپا گر گرفت. نه توسط مشتی عقب مانده، توسط یکی از پیشروترین احزاب آلمان، توسط باهوش ترین نخبگان، انبوهی دانشمند، هزاران کارگر، دیگر هیچ کس نمی توانست انکار کند ماشین جنگی هیتلر دستاورد مدرنیسم است. کثافت در خود خانه ریشه داشت. ولی بزرگترین شگفتی در صحنه باشکوه پایانی رخ داد: یک جرقه کوچک، یک قارچ بزرگ و تبخیر ده ها هزار نفر در چند ثانیه! علم خالص.
بمب اتم نقطه عطف است. خروجی دانش، سیاست، دموکراسی، نوآوری، مدیریت و در یک کلمه تمدن غرب. آن هم نه توسط آلمانی های بد، بلکه توسط آمریکایی های خوب. صدای این جنگ دیوانه وار بی معنا ناشنواترین وجدان ها را هم بیدار کرد. به کجا میرویم؟! قداست علم و رنسانس و … ریخت. این بود بهشت انسان ساز، دست یافتنی و درست شدنی؟
دهه 40 دهه خیلی مهمی است. در همین تهران خودمان ایده سازمان ملل پا گرفت. یعنی همزمان که کشور بیطرف ما را اشغال کردند و شاهش را مثل بردگان دور انداختند درباره بهبود رفتارشان تصمیم گرفتند. گفتند اشتباه شده، آدمست دیگر. امان از این آلمانی های شیطون. کاریه که شده، چند میلیون هم کشته شدند. عوضش درس میگیرم. قانون مینویسیم. سازمان ملل میسازیم. حتی برای جنگ هم اصول میگذاریم. سلاح ممنوعه میگذاریم. دنیا تغییر کرده و همه چیز دست یافتنی است و درست میشود.
پنج سال بعد در 1948 اسرائیل را در سازمان ملل به عنوان کشور اعلام کردند.
اما از همان فردای خودکشی هیتلر چپ ها به عنوان پاسخ اشتباهات وارد شدند. راست ها هم که حاضر و کل دنیا را در جنگی گسترده و طولانی تر از جنگ جهانی کشیدند. شوروی حکومت ابلهی نبود. مجموعه ای از نوابغ با ایده هایی انسانی و عظیم. پیشرفت علمی و نظری درخشان. آمریکا هم از آن سو. از هواپیما و موشک تا فناوری ترور و کودتا و جاسوسی و پروپاگندا. این بود نتیجه پیشرفت؟ هر نقطه زمین حتی غارها در کوه های افغانستان هم گوشت قربانی شد. میلیون ها نفر مهره های بازی بزرگان شدند تا بالاخره یکی وا داد.
دهه 90 دهه بسیار مهمی است. صحنه ریختن دیوار برلین یادآور رنسانس بود. آزادی انسان و بهشتی دست یافتنی. این بار دیگر همه چیز درست میشود. کمونیسم هم ایده های اشتباه یک آلمانی بود.
سه سال بعد در نروژ کلینتون با رونمایی از عرفات صلح جو مشکل بزرگ اسراییل را از بیخ حل کرد.
👇👇
👇👇
حالا فقط یک خوب مانده. نه فاشیسمی نه کمونیسمی. همه بدها مردند. زنده باد پادشاه. اما غافل از اینکه چوپانی که گرگ را شکست داده قصاب محل است. دنیای تک قدرتی مثل سفره تک نفره است، تفاوتی ندارد وقتی قرار است مرغ بریان باشی. ارباب جدید قوی تر، مجهز تر، فناورتر، عالم تر، سیاس تر، مدرن تر، قانونی تر، و رویا سازتر بود و امپراطور شد و ما همه منابعش. این بود بهشت ما؟ اما هنوز بودند کسانی که امید داشتند این درخت میوه بدهد. تا جنگ غزه.
سال 2023 سال مهمی است. دنیای غرب خیلی پیشرفت کرده. آیفون و کامپیوتر و فضا پیما ساخته. اما چه کسی باورش میشود جلوی چشم دوربین ها اسرائیل 15 هزار نفر را قتل عام کند! رسما و با پوشش زنده به بیمارستان ها حمله کند. هر روز و هر ساعت بچه ها را تکه تکه کند. 5000 بچه را بمباران کند. ساکنین یک منطقه را کاملا بیرون کند. چند برابر بمب اتم هیروشیما بمب بریزد. از اصطلاح "فرش کردن" برای بمباران استفاده کند. و همه اینها برای گرفتن سرزمینی که متعلق به خودش هم نیست. عجیب نیست؟! نه تنها هیچ قانون و رسانه و قدرت و اراده ای جلوی اسرائیل را نمی گیرد بلکه اروپا و آمریکا و غرب تمام قد عرقش را خشک میکنند. فلسطینی از ته قلبش فریاد میزند: حسبنا الله. فقط خدا برایش مانده. غزه هیروشیمای امروزست. دیوار برلین هم دارد. بزرگترین کوره آدم سوزی شده. زندان بی آب و غذا. کتاب میسوزانند تا نان بخورند. غزه یک جهان جنگ است. هر جنایتی که در غرب رخ داده در غزه دارد تکرار میشود. از اردوگاه اجباری تا بزرگترین زندان. از بچه کشی تا بمب فسفری. از دزدیدن تا هلوکاست ادعایی. انگار خلاصه تاریخ معاصر غرب است. پس چه شد بهشت؟
آیا اسراییل یک استثناست؟ به صد سال گذشته نگاه کنیم. فاشیسم؟بهتر از خود هیتلر دارد. کمونیسم؟ اصلا مهاجران اولیه کیبوتس (نوعی دهکده های اشتراکی) چپ بودند و هستند. لیبرال دموکراسی؟ به خودش میگوید تنها دموکراسی خاورمیانه! حکومت مذهبی و اجرای شریعت؟ در نهایت اقتدار! رژه همجنس بازان؟ در انواع گوناگون. علم و فناوری؟ مجهزترین. سنت گرایی؟ افتخارش. سکولاریسم؟ مدعی ترین. ملت سازی؟ قویترین نمونه. آپارتاید؟ بهترین نمایش. اسرائیل استثنا نیست، معجزه تمدن غرب است. همه بدی هایش و همه دستاوردهایش را جمع کرده. اسرائیل فرزند اروپا و آمریکاست. چرا پدر از فرزندش حمایت نکند؟! اسرائیل صادرات این تمدن به شرق است. و محصولی است که همه ادعاهای غرب را رسوا میکند. نژادپرستی کثیفشان، استعمار پلیدشان، دروغهای آزادیشان، مردمی نبودنشان، عقب ماندگی مردمشان، نتیجه فناوریشان، چهره واقعیشان.
صحنه دیگر روشن روشن روشن است. جایی برای شک نیست. اگر هنوز نفهمیدی بعید است بفهمی. حتی بخشی از خودشان هم فهمیدند و به خیابان ها آمدند، چه برسد به من و تویی که نقش مرغ بریان داریم. باید چند بار اشتباه بکنند تا بفهمی؟ یک جنگ جهانی؟ دو جنگ جهانی؟ فاشیسم؟ کمونیسم؟ لیبرالیسم استعمار گر؟ چند جنگ دیگر میخواهی؟ چند میلیون کشته میخواهی؟ چند اسرائیل میخواهی تا بفهمی این تمدن مریض است. به موبایل و ماهواره و هواپیما نیست. که همان ها هم در راستای توسعه بمب و موشک اند. بله، اسراییل غده سرطانی است اما به یک بدن سرطان ساز وصل است. این تمدن ریشه مرض است. تمدنی که ایستاده برای تکه تکه کردن ما دست میزند.
#یادداشت
@salmaneshoon
درباره سردار
۱
عکس حاج قاسم را روی تردمیل گذاشته ام، گفته اند برای درمان باید در خانه بدوم، میدوم و به عکسش نگاه میکنم، شاید حالی دست بدهد. چند روز پیش نکته جالبی فهمیدم، اینکه روزی یک کیلومتر به سمت حاج قاسم میدوم اما یک قدم هم به او نزدیک نمیشوم! انگار تردمیل خلاصه زندگی من است. او آنجا ایستاده و من درجا میزنم.
۲
به نظرم آدم ها فصلی اند، بعضی ها گرم اند، حرارت دارند، بیرون میریزند مثل تابستان داغند، بعضی ها مثل من پاییزند، سکوت و بادهای تند ناگهانی، چه بشود یک رگباری. بعضی هم مدام میبارند، چیزی برای پنهان کردن ندارند، مثل زمستان رو بازی میکنند. حاجی اما بهاری است. از آنها که به تلنگری گریه میکنند، بی تلنگری میخندند، نظامی گری و بهار؟ اصلا انگار نه انگار جنگ جهانی سوم را برده، سردار مملکت است، تا گریه میکند بزرگیش میشکند، در دسترس میشود، منِ خزان هم همدلش میشوم. شکوفه میدهد. آدم های بهاری خیلی آدم اند. عادی اند.
۳
دو نصفه شب اشکم گرفته، از نمک نشناسی بعضی ...
۴
چقدر این آقا رشد کرده! فیلم لحظه آخر دفترش را میبینم. عکس ها را می بوسد، به در و دیوار سلام میکند. دیوانه است؟ میگویند اهل بهشت را دیوانه میخوانند. ولی دقت کن، سلام نیست، دارد خداحافظی میکند. از راهرو از عکس ها از خاطره ها از قاب ها خداحافظی میکند. یاد چمران افتادم وقتی در سفر آخر از دست و پایش خداحافظی کرد. ولی بیشتر دقت کن، دارد می رقصد. کجاست؟
۵
چقدر این آقا رشد کرده! فیلمهای جوانی اش را که میبینی از خودت می پرسی چرا شهید نشده؟ نور بالاست. فیلم های میانسالی اش، رفیق بازی اش با احمد، قدش بلند شده. امان از پیری اش، چقدر رشد کرده!! چقدر اوج گرفته. مشهود است. چه نوشته هایی. مگر قرار نبود بعد از ۴۰ سالگی تعطیل شویم؟ چرا این بازنشستگی ندارد پس؟ چرا افت نکرده؟ چرا کند نشده؟ چرا جلو تر هم رفته؟!
۶
رابطه ابو مهدی و حاجی انگار شمس و مولانا ست. آدم شناسی بوده این مهندس. حالا قاسم خودش مولانایی بوده دنبال مراد ها، یکیشان حسین پسر غلامحسین، دیگری احمد. انقدر نور گرفته که شمس شده، مولویش هم المهندس. چه رفاقت حسادت برانگیزی. عجب آدم شناسی بوده این مهندس. سماع را دم گرفته و رها نکرده. چنان مخلوط شده که جسدشان هم آمیخته. برو بالاتر اسمش را هم فدا کرده، نام و یادش هم گم شده در اسم محبوبش.
آخر دنیای مدرن تو چه میفهمی "عشق" چیست؟ سقف فکر تو رابطه است. مغزت هوس.
👇
#یادداشت
سلمان معمار
درباره سردار ۱ عکس حاج قاسم را روی تردمیل گذاشته ام، گفته اند برای درمان باید در خانه بدوم، میدوم و
☝️
۹
زده به سیم آخر و قبل رفتن کنار آینه یادداشت گذاشته که تمام شد! اندازه را ببین. مرگ آگاهی را ببین. انگار میخواهد روی ما را کم کند. عیاشی را عیان کرده. پرده انداخته. سوال اینجاست: در آینه چه دیده؟ قاسم ۲۵ ساله؟ حسین پسر غلامحسین؟ احمد؟ ما؟ این یادداشت دیگرش غوغاست:
"من به دنبال قاتلم میگردم و چقدر مشتاق دیدارشم، او مرا به قله سعادت خواهد رساند.
بیا! خواهش میکنم بیا!
تحملم تمام شد بیا!
بیا با تیغ برهنه برنده، گلوی من آماده بریدن و خون من آماده جهیدن از جسم
بیا مرا از این زندان رها کن، ای کلید قفل اسارتم، بیا بیا بیا ..."
کجایی تو؟ یادم باشد آینه را ببینم.
۱۲
قاسم سلیمانی بچه است اما. ...بگذریم
۱۰
بچه تر که بودم خیال میکردم جنگ یک جایی است پشت یک در. میروند آنجا میجنگند و میایند دوش میگیرند. لمس جنگ به ما نرسید خدا را شکر. ما حتی داعش را هم نفهمیدیم. تا قبل از واقعه مجلس. شبِ اعلام شکست داعش تهران را میگشتم. فرقی با فردا و دیروزش نداشت. نبرد جهانی سوم بیخ گوش ما تمام شد و چه میکردیم؟ سریال میدیدیم. تا صبح جمعه ای که حاج قاسم رفت. اصلا انگار خالی شدیم. اِنکسرَ ظَهری و قلّت حیلتی.
تازه فهمیدم آن تخیل بچگی چقدر درست بوده. جنگ برای من و امثال من پشت یک در بسته بوده در جایی دور. اما قاسم ها همیشه آنجا دویده اند. آن طرف در. حتی خود در را هم به دوش کشیده و از من دور کرده. اینقدر که خیال شده. سراب شده. تقسیم کردیم، او به جای من جنگیده من به جای او زندگی. شعارهای آبکی ضد جنگ و وطن دوستی و شهادت طلبی برای من، گلوله و آقای اصغر و ترامپ برای او.
بیا حاجی، در را باز کنن بیا اینطرف. دوشی بگیر و خستگی در کن. قول میدهم این بار بفهمیم داعش را. گرچه میدانم توقعت نیست. برگرد و بگو یک مرحله سختش تمام شد.
۱۱
با پسردایی از حسرت هایمان میگفتیم، درآمد که کاش دفاع را دیده بودم، حداقل قله هایش را. همت را، خرازی، پیچک، وصالی،... آرزویش بود. اسطوره های ما اینها بودند به هر حال. دست نیافتی و فرا انسانی. مدرسه هم بی تاثیر نبود. روزگار گذشت و دور شدند. ما دور شدیم. اما قاسم سلیمانی هدیه بود به نسل ما. فضولهایی که میخواستند ببیند اگر جهان آرا می ماند چه میپوشید؟ چمران کجا میرسید؟ برونسی برای خوزستان چه میکرد؟ واکنش زین الدین به سینما را مثلا؟ ... انگار یکی را گذاشتند برای نمونه. نه اینکه همه شان مثل هم باشند مطمئنا. جهت ویترین. راضی هستیم. دمت گرم خدا. از همین لطفا. میشود؟
۱۲
قاسم سلیمانی بچه است اما. محکم میگویم. اگر وسط نماز گُل میگیرد. اگر همنشین بچه های شهداست. اگر یک هو میبارد. اینها ادا نیست. خودش است. نوجوانی اش پیداست. موهای سفیدش را رها کن، چشم هایش را ببین. چشم هایش.
بی عیب نیست. دست نیافتی نیست، معصوم نیست. معصومانه است. او توانسته قاسم روستایی را زنده نگه دارد. قاسم نوجوان را در خط مقدم حفظ کند. راز بزرگ اینجاست. طراوتش اینجاست.
پشت القاب و ستاره ها و شعارها دفن نشده. زیر خون و وحشت و جنگ خفه نشده. از غبار سیمان و دود شهر کدر نبسته. از پیری جان به در برده. و معجزه او حفظ این انسانیت معصومانه است. در دشوارترین زمینه ها.
خیلی انسان مانده. پیداست. چشمهایش.
-----
این را پارسال برای دلم نوشته بودم. اولین سالگرد ۹۹. امسال که حتی آن دویدن درجا را هم از دست دادم کمی اضافه ترش کردم. باشد که یادم نرود.
@salmaneshoon
سوزنهای بعد از جوالدوز
بروید در کوچه های قاهره، استانبول، دبی، مکه و مدینه. کسی هست که نداند اسرائیل ظالم است؟! صد و ده روز جنایت، صد و ده روز خونریزی، قتل، آوارگی، کودک کشی، زن کشی، اشغال، ویرانگی، کوچاندن، بمباران فسفری، بیمار کشی، شهر کشی، نسل کشی، ... جلوی چشم همه دنیا. همراه پخش زنده و گزارش دقیق. از مردم خواب و خراب غرب که گفتیم، اینها که شهادتین گفته اند چه کردند؟ بیایید جدی تر به این سوال فکر کنیم. دنیای اسلام کدام گوری است؟! باید چه اتفاقی بیفتد تا این مومنان از سجاده برخیزند؟ صحنه آشناییست.
حالا که در کوچه های مدینه هستیم وارد مسجد پیامبر شویم. مردم جمعند. منتظر دختر پیامبرند. با داغ تازه پدر به شکایت آمده که اموالش را برده اند. فاطمه؟ دختر پیامبر؟ سرور زنان عالم؟ صاحب عصمت؟ کسی که سه شب افطارش را بخشید؟ او که دنیا دوست و مال اندوز نیست. متهم کیست؟ خلیفه! فدک نام دهکده ایست در نزدیکی خیبر که یهودیان آن را بدون جنگ تسلیم کردند. آیه قرآن آمد و پیامبر آن را به زهرا واگذاشت. همه هم دیدند و سالها هم دیدند. حالا حکومتِ اسلامِ جدید در اولین اقدامات فدک را مصادره کرده با این استدلال که پیامبران ارث ندارند. شکایت ها هم راه به جایی نبرده و حالا زهرا به مسجد آمده. اولین پرچم دادخواهی پس از پیامبر را یک زن برداشته و جلوی حاکم جور ایستاده. آن را هم به صحن عمومی مردم کشانده و بسم الله.
خطبه فدکیه متنی معمولی نیست. طولانی نیست اما کافیست برای هم ترازی نهج البلاغه. خودش را معرفی میکند، پدرش را معرفی میکند، همسرش را معرفی میکند، برای مدعیان. تو گویی ناشناس است، برای مسلمانان. ولی به این بسنده نمی کند. استدلال حقوقی قرآنی هم می آورد که پیامبران ارث دارند، برای متشرعان. جای شکی میماند؟ خلیفه میگوید بیا از اموال خودم به تو میبخشم. اینجا معلوم میشود ماجرا درهم و باغ و درخت و چاه نیست. خطبه کاملا سیاسی است. چرا باید کسی برای گرفتن زمین تاریخ اسلام را مرور کند؟ چرا باید کسی برای گرفتن ملک از اصحاب سقیفه، گناه سقیفه را مطرح کند؟ اصلا چرا باید کسی که میتواند پشت پرده به سهمی از قدرت برسد با مردم صحبت کند؟
خوب گوش کنید. فاطمه دارد به جامعه اسلامی نیشتر میزند. استدلال او به قرآن صرفا برای اثبات ادعا نیست، نمایش جایگاه قرآن در حکومت جدید است. فدک کجاست؟ دهکده ای غصب شده؟ نه. فدک آزمون جامعه اسلامی است. ای مسلمانان این منم فاطمه. غیر قابل انکار ترین بدل پیامبر. این هم قرآن است. چرا خوابید؟ چرا چیزی نمی گویید؟
رو به انصار میکند و مستقیم می گوید: "مورد ظلم واقع شوم در حالی که مرا میبینید و سخن مرا میشنوید، و دارای انجمن و اجتماعید، ندایم را همه شنیده و از حالم آگاهی دارید، و دارای نفرات و ذخیره و ابزار و قدرتید، نزد شما اسلحه و زره و سپر هست، صدای دعوت من به شما میرسد ولی جواب نمیدهید، و ناله فریادخواهیام را شنیده ولی به فریادم نمیرسید"
در کوچه های مدینه از هر کس بپرسید میداند فدک کجاست، برای فاطمه است و اشغال شد. خوب دقت کنید خطبه فدکیه خطاب به ماست. فاطمه برای تاریخ میگوید. این وضعیت جامعه مسلمین است چند روز پس از پیامبر! می توانستند و نخواستند، می دانستند و چشم بستند، فدک کجاست؟ به درازای تاریخ. فدک همین غزه است. 25 هزار نفر را کشتند. بخدا سوگند اگر گوسفند بودند اسراف بود!
جامعه مسلمانان کجاست؟ داغ ترین عربش که قطر باشد دنبال جام ملت های آسیاست! الله اکبر. سعودی و اماراتش که پشتیبانی زمینی به اسراییل میسازند. ترکیه و آذربایجانش که انرژی میدهند. مصر و اردنش که شریک محاصره اند. الله اکبر.
اما چرا؟ دختر پیامبر قبلا گفته: "با راحتطلبی خلوت کرده، و از تنگنای زندگی به فراخنای آن رسیدهاید، پس آنچه داشتید را بیرون ریختید، و آنچه را فروبرده بودید را بازگرداندید". راحت طلبی و بازگشت قبیله گرایی. خطی که تا خود 2023 ادامه دارد.
میگویند ملت هایشان با فلسطین اند. کو؟ کجا؟ اصلا چیزی به نام "مردم" دارند؟! این سعودستان کجای تاریخ است؟ این ترکیه مترقی در قرن چندم گم شده؟! مصر و امارات و عمان و تونس و ... منقرض شده اند؟ راحت طلبی و قبیله گرایی.
چرا فاطمه با مردم صحبت میکند؟ چون می بیند دارند حذف میشوند. دارند توده ای بی اراده میشوند. نهیبی میزند شاید متولد شوند. و عجیب اینکه امروز هم از میان این همه مسلمان مدعی آنکه شیعه فاطمی تر است محکم تر برای اهل سنت فلسطینی هزینه میدهد.
فدک امروز کجاست؟ باریکه ای کنار مدیترانه که یهودیان صهیونیست آن را غصب کردند و مسلمانان جز عده ای اندک خفه خون گرفتند و باقی کمکشان کردند.
ذلت و خواری سزاوار نشستگان.
و احترام تاریخ برای ایستادگان.
#یادداشت
@salmaneshoon
جدا برام جالبه که رسانه های ایران چقدر پرت هستند. در این روزهای پر التهاب غرب آسیا بالاترین شخص کشور تا امروز 3 بار گفته و دستور داده که باید عقبه اسراییل در کشورهای به ظاهر اسلامی قطع بشه. شما چند خبر در رسانه ها علیه اینها دیدید؟ یادش به خیر یه خبرگزاری زدند به نام تسنیم که مثلاتو کشورهای عرب زبان فعالیت بکنه. حالا اونها پیشکش، تو فضای فارسی هم همه درگیر موشک زدن و جواب دادن و مبارزه استادیومی هستند. اصلا انگار دو تا سیستم مجزا تو این کشور هست. شما کجا دیدید که یقه مسلمون های مدعی دین اطراف رو بگیرن بلکه به غیرت شون بر بخوره. بعضی تحلیل ها جوریه که امت اسلامی داره با یهود میجنگه! یا توهمات دیگه ای که میگه مردم کشورهای اسلامی برخلاف دولتها با فلسطین اند. کو؟ کجان؟! یادداشت بالا از سر رفع حاجت نیست. واقعا امروز ما در موقعیت فدک هستیم و مردم کشورهای اسلامی هستند که تعیین کننده اند. این درد رو به کی بگیم که اگر اینقدر که پیگیر فوتبال بودند پیگیر فلسطین بودند الان وضعیت فرق داشت. تاریخ بنویسد در مسخره ترین فینال جام ملت های آسیا مسلمانان نشستند بازی اردن با قطر رو ببیند. یکی از خائن ترین کشورها به آرمان فلسطین در مقابل مدعی ترین حامی عرب فلسطین. هر دو سر گرم مسابقه فوتبال در حالیکه فلسیطینی ها میمیرند!
اشتباه نکنید منظور این نیست که فوتبال بازی نکنند و نبینیم و اینها. میخوام بگم چقدر امت اسلام شوت و افسایده! ندیدم حتی یکجا به این سخنرانی بسیار مهم (حداقل من مشابهش رو یادم نمیاد) رهبر در جمع نیرو هوایی پرداخته باشه. رهبر بعد از 3 بار فرمان قطع رابطه کشورهای اسلامی با اسراییل اینجا مستقیم خود مردم مسلمان رو خطاب قرار داد و خلاصه اینکه ای نخبگان عرب مسلمان اگر الان بلند نشید کی میخواهید بیدار بشید. این همون خطبه فدکه .
و این همون معجزه ایه که میتونه در 24 ساعت جنگ اسرائیل رو متوقف کنه.
3- چرا ما میتوانیم کنار فلسطین بایستیم؟
تراژدی غزه دیگه نیازی به توصیف نداره. یادتونه کسانی که رو که خط کش میگذاشتند تا ببینند اسرائیل به بیمارستان حمله کرده یا نه؟ الان از بمباران گرسنگان کنار کامیون غذا فیلم هم منتشر میشه! دیگر مساله فهمیدن نیست، همه می بینن و به روی خودشان نمی آورند. قبلا دو سوال مهم پرسیدیم: چرا تمدن غرب اینقدر رسوا از اسراییل حمایت میکنه؟ و چرا تمدن اسلامی خفه خون گرفته؟ حالا دیگر کشته ها از 30 هزار هم رد شده، کار به قحطی آب و غذا رسیده، حالا دیگر وسط کربلاست و جای روضه خواندن نیست. اگر بناست کسی بیدار شود دیگر نیاز به تلنگر ندارد. حجت تمام.
حالا بهتر است یک سوال از خودمان بکنیم: چرا فقط ما کنار فلسطین ایستادیم؟! چرا فقط ایران، یمن، حزب الله و مقاومت عراق ایستاده اند؟! منظور از ایستادن شعار و لایک و متن ادبی نوشتن و گریه و اشک و دعا نیست، که به قول دوستی همه تظاهرات اروپا و آمریکا اندازه یک موشک یمن کمک نمیکنه. وگرنه عالیجناب اردوغان در صف اول سینه زنان فلسطین نشسته است. خیالتان راحت مجلس روضه فلسطین گرم است، مداحان چپی، خلق عرب، سرایندگان چشم آبی، دسته آمریکایی، امت اسلامی، اقلیت بازان همه گریانند. اما در عمل هیچ کدام اندازه لولا د سیلوا، رییس جمهور برزیل که روابط اقتصادیش با اسراییل را ترکاند عرضه ندارند.
در روایت مسیحیان از صبح دستگیری عیسی، حواریون که این همه عشق مسیح داشتند او را انکار میکنند. حالا هم موقع امتحان رسیده و یک مسیحی برزیلی از همه سران کشورهای عرب مسلمان تر در آمده! ما باید بعد از سرزنش خیانتکاران (که تا قیامت رواست) باید از خودمان بپرسیم چرا به جز شکوفه های دوردست ناپیوسته فقط دولت - ملت ایران و محور مقاومت پای فلسطین ایستاده؟
نه اینکه مغرور شویم (که افتخار به دفاع از مظلوم تا قیامت رواست) بلکه ببینیم از کجا شانس آورده ایم تا بهترش کنیم. چرا برزیلی و آفریقای جنوبی می توانند کیلومترها جلوتر از اردن و مصرِ هم مرز با فلسطین باشند؟ ما که مسلمان و مهربان تر از همسایگان نیستیم، پس چه فرقی داریم؟
پاسخ این سوال دور نیست، در همین 11 اسفند روستاهای ایران است. ملتی که یک دهه اقتصادش زیر بزرگترین تحریم های معاصر گم شد! ملتی که زیر سنگین ترین بمباران رسانه ای بعد از جنگ سرد تا گردن فرو رفت، ملتی که هویتش در کشمکش نابرابر خرد میشود، ملتی که روزانه احساس تبعیض و فساد و ناامیدی داخلی میکند، بلند شده آمده رای داده. روی کاغذ نوعی جنون است.
تقریبا هیچ کدام از کشورهای اسلامی صندوق رای ندارند، اساسا مردم این جوامع اگرچه مسلمانند اما هنوز به دنیا نیامده اند. "خواستن" و "اراده" منسجمی ندارند. هرچقدر هم شعار فلسطین بدهند اصلا کاره ای نیستند. اینها ما قبل جامعه اند. و شعارهای تحریم انتخابات در ایران هم به هدف برگرداندن ما به قبل از تولدست. این صندوق رای مستقل برزیل است که اراده ملتی را در رییس جمهورش نمایان میسازد، در حالیکه سران کشورهای اسلامی دنبال عادیسازی با اسراییل اند. طبیعی است که هر کس از سفره ای که سرش نشسته بخورد
اما پاکستان و ترکیه و تونس اسلامی که صندوق هم دارند چرا پای فلسطین نیستند؟ اصلا مگر در خود اروپا انتخابات نیست؟ چرا شعارها از دموکراسی شان بیرون نمیزند؟! البته که هر کشوری دلایل خودش را دارد اما این نشان میدهد عامل دیگری هم موثر است: "بایَستن" یعنی چه؟! همان جنونی که ملتی زیر فشار را می آورد پای صندوق رای. خود صندوق رای که کافی نیست. عراق و افغانستان کنار دست ما را ببینید، امریکایی ها برایشان صندوق رای اوردند. اما خیلی فرق دارد ملتی که بهمن 57 به خیابان بیاید و بخواهد "هزینه بدهد". ملتی که 8 سال دفاع کند و بخواهد "هزینه بدهد". ملتی که انرژی هسته ای بخواهد و "هزینه بدهد". ملتی که استقلال بخواهد و "هزینه بدهد". معنای انتخابات دیروز بعد از سونامی 98 و 401 این بود که "من هنوز زنده ام حروم زاده ها". من هنوز حاضرم برای انتخاب هام هزینه بدم. و چنین اراده ای به موشک تبدیل خواهد شد. پشت پهپادهای یمن جمعیتی است که حاضر است "هزینه بدهد"
بگذار امثال ظریف به طعنه بگویند: "ما خودمان انتخاب کردیم!" اتفاقا این افتخار ملت ایرانست که فهمیده هزینه چنین انتخابی کمتر از هزینه سازش است. مصر و اردن بدبخت را ببینید، 30 سال عادیسازی و عشق بازی کردند، به کجا رسیدند؟ در نان شب مانده اند. حالا اگر بخواهند هم نمی توانند کنار فلسطین باشند.
بزرگی گفته بود ارزش ادمها به حرفهایی است که برای نگفتن دارند، جمله زیبا و بی معناییست. اتفاقا ارزش ما در حرفهایی است که میزنیم، اراده مان، تازه نه همه انها بلکه حرفهایی که پایش می ایستیم. قتلگاه انسانیت در غزه به ما ثابت کرد "ارزش آدمها به اراده هاییست که حاضرند برایش هزینه بدهند"
پ.ن: و ایستادن ما هم پای فلسطین اندازه همان هزینه ایست که حاضریم بپردازیم.
#یادداشت
@salmaneshoon
1
امروز روز اول ماه رمضان 2024 روز خاصی برای جهان اسلام است. اگر یکی از اهداف روزه داری همدردی با گرسنگان باشد امسال همه جهان اسلام میدانند دقیقا باید حال کدام گرسنگان را درک کنند. غزه در حالی که 5 ماه زیر بمباران بوده وارد مرحله جدیدی شده، گرسنگی به عنوان سلاح کشتار جمعی. الحق که چنین جنایتی شایسته بنی اسراییل است. خلاصه اینکه این ایام افطار لحظات ویژه ای برای مسلمانان است. 10 12 ساعت تحمل گرسنگی به یاد کودکانی که چندین روز غذایی برای خوردن ندارند، مادرانی که نمی توانند نوزادشان را شیر بدهند، مردانی که دنبال یک کف دست نان هستند.
رمضان امسال با همه سالها فرق میکند، وقتی دستمان به سمت غذا میرود به یاد دستهایی میفتیم که به سمت آسمان دراز است. چه بسیار اشک هایی که ریخته خواهد شد و چه بسیار دعاهایی که حتما به گشایش میرسد، ان شاءالله.
اما امسال یک معجزه دیگر هم رخ داده است. اگر شما مسلمانی در مصر، ترکیه، امارات، اردن، سعودستان، آذربایجان، ... باشید، همزمان که دارید برای غزه دعا و گریه میکنید، دولت تان دارد با اسراییل در جنایت همکاری می کند. البته زود قضاوت نکنید چند بسته غذایی کمک هم با هواپیما به غزه میفرستند تا عمق اسلام را نشان دهند. صحنه جالبی است از پایین. تصور کنید هواپیما که می آید معلوم نیست بمب های نتیجه همکاری کشورهای اسلامی را آورده یا بسته های صدقه شان را! از بالا جالب تر است، تصور کنید یک عده دارند دعا میکنند و حکومتهایشان دارند خرج اسراییل میکنند! ماه رمضان زیبایی است. انسان یاد حاجی هایی میافتد که فرار کردن حسین بن علی را دیدند و به طواف ادامه دادند، یاد انصار و مهاجرانی که خطبه فدکیه زهرا را شنیدند و به عبادت ادامه دادند. به قول اینستاگرام؛ عجیب بود، نبود؟!
رمضان امسال ما یک نمایش بزرگ در جهان اسلام داریم: اسلام سیاسی و همه اسلام های دیگر. سالها تبلیغ میکردند برای ما که اسلام ترکی را ببینید چه باصفاست، درگیر حجاب نیستند، توریست دارند، پیشرفت میکنند، عرق فروشی دارند، همه کیف میکنند، یا اسلام امارات را ببینید، برج خلیفه دارد، هواپیما و فرودگاه و به به، اخیرا هم که بن سلمان با پول خرج کردن در بیابان دلربایی کرده. خب حالا کجا هستند؟! چرا خفه خون گرفته اند. جز دعا و نیایش چه خاصیتی دارند؟ ماه هاست که دیگر مساله این نیست که آیا اصلا مسلمان هستند یا نه؟ مساله این است که آیا انسان هستند یا نه؟! روزگاری رسید که برزیلی مسیحی بی نماز و روزه از این مسلمانان بی بخار همدست اسراییل انسان ترست. الله اکبر. حالا حجاب دارد یا نه، برج دارد یا نه، پول دارد یا نه، ... مهم نیست. جالب اینجاست که اسلام اخوانی و اسلام سلفی هر دو به هم رسیده اند. این دین های فردی پیشرو و آن دین های اجتماعی واپس گرا هیچ خطری برای هیچ قدرتی ندارند، چه اردوغان چه بن سلمان و چه نتانیاهو. اینقدر ضجه بزنید تا گردنتان قطع شود.
حالا بیاییم سراغ خودمان، مای مدعی اسلام سیاسی، مای مدعی هزینه دادن برای فلسطین، این شب ها فکر کنیم چرا بیشتر از این نتوانستیم.
#ماهنوشت
قاب سازی
بلوای 1401 یک ماشین عظیم تصویرسازی و بدون شک قویترین و گسترده ترین جنگ روانی که تجربه کردیم بود. شاید الان خنده دار به نظر برسد ولی واقعا حس میکردیم میلیونها نفر به خیابانها آمده اند. آن هم به بهانه موضوعی که یک شکاف اجتماعی عمیق در ایران است. از شما می پرسم ما واقعا نیم میلیون خانم معترض به قانون حجاب نداریم؟! عددی نیست. تازه اگر به اشتباه همه غیرمحجبه ها را معترض حساب کنیم که دیگر هیچ. البته در موضوع حجاب تقریبا کسی اکثریت قاطع نیست. تنوع نظرات زیادی در دسته های مختلف هست. ولی در 1401 همه چیز برای آمدن معترضان به حجاب فراهم بود. از حمایت تا احساس تکلیف، "اما نیامدند". چرا کسی به این پدیده توجه نمی کند؟! این چنان اتفاق بزرگی بود که رهبر هم در اولین سخنرانی پسا ززا گفت:
"خیلی از این کسانی که حجاب کاملی هم ندارند، جزو هواداران جدّی نظام جمهوری اسلامی هستند؛ شما میبینید در مراسم مذهبی، در مراسم انقلابی، اینها شرکت میکنند؛ بحث سر اینها نیست. بحث سر اصل استقلال و ایستادگی و تقویت و اقتدار ایران اسلامی است؛ بحث سر این است."
حرفی که کم توجه شد. درواقع اتفاقات 401 نشان داد حجاب دیگر مرز تشخیص موضع سیاسی افراد نیست. بخشی از محجبه ها بودند که با هشتگ "من محجبه ام اما با حجاب اجباری مخالفم" عملا کنار کومله و علینژاد ایستادند و انبوهی هم از بی حجابها بودند که در ززا شرکتی نکردند.
آیا این نشانه یک تغییر نیست؟
برگردیم به صحنه های گشت ارشاد 401 و بعد مهسا امینی و نیکا شاکرمی و ... یقه تو را میگرفتند که ببین این دختر را کشته اند، ببین گشت دارد این را میزند، ببین پلیس به این زن تعرض کرد، ببین این مادر میگه بچه امو نبرید. این کارها درسته؟! طرف مظلوم رو نمی گیری؟ و بعد که همراه میشدی میگفتند حالا حق نداریم بریزیم بیرون؟ بیا ببین چطور دارند ما معترضین رو میزنند. این جوون رو ببین ساچمه خورده. این رو ببین چشمش آسیب دیده. میدونی چقدر ها رو کشتند؟ و بعد که همراه میشدی میگفتند ببین ما فقط ما میخوایم جلوی زور و اجبار بایستیم، بده؟ و بعد که همراه میشدی میگفتند ببین این بسیجی و پلیس کثیف که همه اون بلا رو سرما میاورند حقش نیست بزنیم و بکشیم؟ این کردهای مظلوم سالها تحت "اجبار" نبودند؟ آزادی حقشون نیست؟ این بلوچ شایسته نیست؟ این همجنسباز آدم نیست؟ و همینجوری میبردنت تا جایی که ملی بودن تیم فوتبال کشورت را هم انکار کنی! این نتیجه قاب سازی است.
قاب سازی (framing) چکار میکنه؟
یک صحنه قاب شده بدون جغرافیای خنثی بهت نشون میده و میگه تصمیم بگیر! ببین حماس ریخته آدمهایی که داشتند تو جشنواره میرقصیدن رو کشته. این کار درستیه؟! همینجا تصمیم بگیر و به بیشترش فکر نکن. بعد قاب بعدی، قاب بعدی و همینجوری تا آخر وارونه ات میکنه. چرا بخش قابل توجهی از بی حجابها همراه ززا نشدند؟ چون میدانستند به کجا میرسه. چون میدانستند ماجرا اصلا حجاب نبوده و نیست. بینش چنین افرادی به مراتب جلوتر از دیندارها و محجبه هایی بود که میگفتند: همه اش تقصیر گشته. اگر گشت نباشه همه چیز درست میشه. رها کنید، عرف درستش میکنه. اختیاری.
و این تفکر بخشی از مسئولینه. اتفاقا برخلاف تصوری که حکومت محکم دنبال گشت و اجرای حجابه، حداقل دو سال گذشته نشان داد که جز گشت تقریبا هیچ کاری به این موضوع نداره یا بلد نیست. درباره گشت هم اگر اصرار علنی و پشت میکروفون رهبر نبود احتمالا ترجیح بر رهاسازی بود. حالا نکته جالب اینجاست که قبل از 401 هم گشت ارشاد تقریبا اقدامی محدود و فصلی شده بود. درواقع ما عملا چیزی به نام حجاب قانونی نداشتیم و گشت هم به صورت دوره ای برای کنترل عرف یا فشار متشرعین می آمد و می رفت. درواقع ذهنهای قاب شده یقه مترسکی رو گرفته بودند نقش زیادی در ملخ زدن مزرعه نداشت. اصلا ماجرا حجاب نبود. بعضی ها زودتر فهمیدند، بعضی دیرتر.
بخشی از کسانی که دیروز گشت رو متهم میکردن امروز در فجازی مقابل نمونه های مشابه خبرهای گشت سکوت یا حتی حمایت میکنند. این به معنای درست بودن رفتار گشت نیست بلکه به معنای تجربه 401 است. اینکه شعار "بدن خودمه، به تو چه؟" خیلی فراتر از حجابه. اینکه ایستادن کنار علینژاد در هر قابی حماقته. و بعضی موضوعات خیلی پیچیده تر از یک قاب هستند. و خلاصه اینکه من تو این قاب بازی نمیکنم. باطل السحر قابسازی اینجاست: پرهیز از عجله و احساسات.
اما اگر ماجرای آنها فقط حجاب نیست چرا ماجرای ما فقط حجاب شده است؟! آیا ما هم درگیر یک قاب شده ایم؟
یک نتیجه 401، به رسمیت شناختن حامیان بیحجاب دین و ایران بود. باید برگردیم به موضعی که شخص اول کشور دوباره در جلسه جدیدی تکرار کردند:
"اطمینان دارم که بانوان کشورمان حتی کسانی که در زمینه حجاب قدری سهلانگاری دارند، دلبسته به اسلام و نظام هستند؛ بنابراین باید به این چشم به موضوع نگاه کرد در عین حال که قضیه حجاب را هم همه باید رعایت کنند."
👇
👆
و
"خیلی از کسانی که کشف حجاب میکنند نمیدانند این را؛ اگر بدانند که پشت این کاری که اینها دارند میکنند چه کسانی هستند، قطعاً نمیکنند؛ من میدانم. خیلی از اینها کسانی هستند که اهل دینند، اهل تضرّعند، اهل ماه رمضانند، اهل گریه و دعایند، [منتها] توجّه ندارند که چه کسی پشت این سیاستِ رفعِ حجاب و مبارزهی با حجاب است."
این وضعیت تازه به ما نشان میدهد برخلاف قاب قدیمی دیگر رعایت حجاب منطبق بر حمایت نیست. نه اینکه حجاب مهم نیست، کماکان حجاب یک نماد بی بدیل است. اما ما باید از گفتمان وسیعتری برای مرز بندی استقاده کنیم و آن گفتمان حیا است. البته که حجاب نمایش کامل حیاست اما رعایت نکردن دقیق مرز شرعی دلیل بر بی حیایی مطلق افراد نیست.
جالب تر اینکه شعارهای آزادی مطلق مثل"هر کس هر چی خواست بپوشه و نپوشه"، "پوشش به خودش مربوطه"،"حجاب اختیاری"، "بدن خودمه"،"برداشتن حجاب شجاعته"،"به تو چه؟ نگاه نکن" و ... با حجاب داشتن عده ای مشکلی ندارد! بله، ظاهرا میخواهند قانون پوشش را حذف کنند اما هدف اصلی حیازدایی از جامعه است. چیزی که بالاخره پس از یک سال و نیم به صراحت اعلام شد: "من سلیطه ام"!
سلیطه گری و قبح شکنی اوج انقلاب جنسی در غرب بود که نقطه پایانی بر حیا گذاشت. فرهنگ غرب بی حیا شد نه صرفا بی حجاب. فرایندی که در جامعه ما هم در حال شدن است و بسیاری از نوجوانان طبقه متوسط را درگیر کرده است. چیزی که از قاب عکس نیکا شاکرمی و سارینا پیداست اینکه بخش مهمی از نوجوانان همراه ززا درگیر بحران خانوادگی بودند. خانواده هایی که مذهبی هم نبودند. صحنه اصلی اینجاست نه در قاب گشت ارشاد.
باید نگران زندگی نیکا ها باشیم اما دستی که لحظه مرگ آنها را قاب میکند همانست که با حیا زدایی دنبال عمیق تر کردن بحران شان است. وقتی مساله فقط حجاب نیست، راهکار هم نباید فقط حجاب باشد. ما به ائتلافی از محجبه ها و غیر محجبه ها برای دفاع از حیا نیاز داریم. لازمه اش اینست که حیا و متعاقبا حجاب به عنوان ارزش در جامعه احساس بشود. حتی اگر افراد حجاب را دقیقا رعایت نکنند. چیزی که امروز عکسش به عنوان شجاعت تبلیغ میشود.
سیگار کشیدن عمل ارزشمندی نیست، با اینکه میلیونها سیگاری داریم. هستند کسانی که مست میکنند اما در جامعه کار پسندیده ای نیست. پوشش که قابل قیاس با سیگار و شراب نیست. اکثریت مطلق زنان بیحجاب افرادی بی حیا نیستند. محترم کردن گفتمان حیا برای زندگی سالمتر و تثبیت ارزش حجاب لازم است. و این یک کار تبلیغی است. ضمن اینکه نیازمند مقداری تحمل و فرصت دادن به افراد است، البته نه به معنای چشم بستن بر همه چیز.
نکته مهمی است که حتی برای تبلیغ گفتمان حیا هم باز به تثبیت نرم مرز حجاب نیازمندیم. جامعه به نقطه دقیق و مشخصی برای قلاب شدن نیازمند است تا فاصله اش را بشناسد. بیشتر مخالفان مطلق گشت عملا در حال کمک به جریان سلیطه گری هستند چون نهایتا راهکارشان راهکار علینژاد هاست: "رها کردن". ظاهرا سیاست مطلوب دستگاه دولت. جالب اینکه در این دوسال نه تنها حجاب بلکه حیا هم در جامعه به ضد ارزش تبدیل شد و از سلیطگی کنش مندی ساختند. در چنین فضایی بازگشت گشت نه برای حجاب بلکه برای از دست نرفتن همه چیز لازم است.
اما این گشت است و قاب های متعدد پس زننده.
با هدف تبلیغ گفتمان حیا و حجاب، آیا تصویر زدن و کشیدن دختر بیحجاب در جامعه به ارزشمندی حجاب و حیا کمک میکند؟ خیر. یعنی گشت نباشد؟ خیر. ما حتما به نگه داشتن مرزی برای پوشش نیاز داریم. ولی توسط مرزدارانی که بی حیایی را تشجیع نکنند. پلیس مبارزه با مجرم نمی تواند این مرزدار باشد. باید گونه دیگری از پلیس تربیت کرد. گونه ای که اندازه برخورد و احترام را بفهمد. و در عین حال با یک اقلیت وقیح سلیطه بی حیا هم راه برخورد کاملا جدی پیدا کرد. یعنی باید گشت 2 مرز داشته باشد: حجاب و حیا. و برایش 2 برخورد متفاوت.
اگر مرز برخورد خیلی سخت از حجاب به حیا برود (با حفظ گفتمان حجاب و بدون جایگزینی) امکان سواستفاده از احساسات و خلط مفهوم حجاب کم میشود.زن غیر محجبه ما هم باید احساس کند اگر تو در محدوده حجاب نیستی اما هنوز در امنیت حیا هستی.
گیر افتادن در قاب ها یک خطای ذهنی است که موضوعات پیچیده را ساده سازی بیجا میکند. "بدن خودمه" "هر کس خودش میدونه" "اختیاری" و ... شعارهایی برای "فردی سازی" پوشش اند. یعنی بیخیال پیچیدگی، در قاب کوچولوی خودت بمان و فقط به خودت نگاه کن. با گسترش گفتمان حیا در کنار گفتمان حجاب، بخش کم حجاب تر هم باید مسیرش را از این جماعت قابساز بی حیا جدا کند. آنها هم باید به جای شعارهای ازادی مطلق و خصوصی سازی پوشش و اخته کردن جامعه دنبال تساهل، قانون، عمومی دیدن پوشش و مقابله با بی حیایی باشند.
#یادداشت
@salmaneshoon
در طول سال گذشته اپلیکیشنی با نگاه جدیدی به قرآن کار شد که البته به تدریج هم کامل تر میشه. اپی که بتونه برای شمای امروزی دوست داشتنی و اندازه باشه.
این برنامه اندروید قرآن رو در قالب زمینه های زیبا و کمینه گرا (مینیمال) برای مخاطب امروزی نشون میده و نیاز به دسترسی و اطلاعات خاصی نداره و خروجی استوری هم میده.
در کنار اینکه میتونید خوانش روزانه با توجه به معنا داشته باشید، تو ختم قرآن های جمعی هم شرکت داده میشید.
پیشنهاد میکنم افزونه اش رو روی گوشی تون بگذارید و تعدادی که روزانه تعیین میکنید رو بخونید. امیدوارم مقبول بیفته.
در ازای این هدیه از شما انتظار بازخورد و نقد و پیشنهاد دارم و اگر میتونید به بقیه هم پبیشنهاد کنید.
دریافت از کافه بازار (https://cafebazaar.ir/app/com.yekayeh.app)
. دریافت از مایکت (https://myket.ir/app/com.yekayeh.app)
روزهای خوش بر شما مبارک 🌸
@salmaneshoon
ایتای یک آیه:
@yekayeh_com
هلی کوپتر رییسی کجای نقشه است؟
(ما و مساله دولت)
انقلاب اسلامی 57 بزرگترین رویداد قرن گذشته بود اما مهمترین دستاورد این انقلاب چه بود؟ دین و ایمان؟ امنیت؟ قدرت نظامی؟ تغییر طبقاتی؟ رشد فرهنگی؟ هویت ایرانی؟ نه من فکر میکنم مهمترین دستاورد انقلاب اسلامی نه در بهمن 57 بلکه در 12 فرودین 58 رخ داد. تولد دولت - ملت ایرانی. چیزی که بهش میگن state. استیت یک پدیده مدرن است. شاید با اغراق بگویم بزرگترین اختراع بشر. قوی تر از بمب اتم، موثرتر از کتاب، پیچیده تر از شهر.
ما عموما درک ساده ای از دولت داریم در حالیکه پدیده دولت یک دستگاه عظیم تودرتوی پیچیده است که آدمها داخلش به جای چرخدنده میچرخند. بیشتر مردم فکر میکنند اگر به رییسی یا روحانی رای بدهیم کار تمام است، چرا که یک نفر آدم خوب را میگذاریم آن بالا. در صورتی که این ساختار چنان بزرگ است که کسی در سطح آ.خامنه ای هم نمی تواند به راحتی آن را تکان بدهد.
بگذارید برایتان یک مثال بزنم؛ شما میخواهید مساله ی "الف" را حل کنید، اول باید وزارتخانه یا نهاد مربوطه بفهمد و راهکاری برایش پیدا کند (همین شاید5 سال بشود) بعد یک پیش نویس لایحه برای الف مینویسد، بعد باید وزیر این را به هیات دولت ببرد و لایحه کند و رای بگیرد، بعد هیات رییسه مجلس اعلام وصول کند و به کمیسیون بفرستد، بعد از تصویب به صحن بیاد و فوریت بگیره و بعد از تصویب همه نمایندگان برود ش نگهبان. تازه میشود قانون، بعد همین مسیر رو برمیگرده تا همان وزارتخانه و نهاد تا برایش آیین نامه بنویسند و ابلاغ کنند. تازه بعدش دستگاه نظارت و بازرسی میرسد. اگر در طول این زنجیره یک نفر مخالف باشد یا طرح به هوا میرود یا مثلا طوری تنظیم میشود که بی خاصیت شود یا حتی برعکسش!
این تازه پوسته state است. یک دستگاه لش و بوروکراتیک و بزرگ که میتواند خروجی های بی نظیر، بی خاصیت، روزمره، نوپدید، خطرناک یا بسیار مفید بسازد. یک کارخانه بزرگ بشری که قانونگذاری فقط جزیی از آن است. اقتصاد، امنیت، علم، سلامت، بیمه، دین و همه شئون جامعه را درگیر میکند. این چالشی است که انقلاب اسلامی از 13 فروردین 58 با آن درگیر است: رام کردن زن سرکش.
دولت به معنای اسمی و شکلی قبل از انقلاب هم وجود داشت اما دقیقا مثل کشورهای پادشاهی همسایه (امارات، سعودستان، قطر، کویت، ...) بیشتر یک شرکت خانوادگی بود. هرمی برای اجرای منویات و ثروت اندوزی اعلی حضرت و اداره روزمره امور جهت عدم تکدر خاطر ایشان.
ساختار دولت پس از انقلاب تازه بالید. اینکه بتوانید هر 4 یا 8 سال نگرش دولت را عوض کنید یک تنظیمات ساده نیست. آیا میتوان دولت ایرانی ساخت؟! آیا استیت انقلاب را می بلعد؟ آیا میتوان ماهیت مدرن آن را بومی کرد؟ مهمترین دستاورد انقلاب اسلامی "جمهوری اسلامی ایران" است. یعنی دولتمندی ایرانی، یعنی نظامی که بتواند اراده مردم ایران را واقعی و نمایندگی کند. به این معناست که میگویند حفظ نظام از اوجب واجبات است. چراکه برعکس نظم قبلی از پایین به بالاست و مردم هم در آنند. و حیات جامعه به آنست.
نکته مهم اینست که انقلاب ۵٧ گذشته گرا نبود که روی هر دستاورد بشری خط بکشد و با هر پدیده مدرن مخالفت کند. از سویی مثل جمهوری ترکیه هم بی هویت نبود که در مدرنیسم حل شود. میخواست چیزی اینجایی و برای خودش بسازد.
اما اینها فقط در گفتار ساده است، در عمل state استخوان های شما را خرد میکند. برای یک کار اداری ساده باید کفش آهنی پوشید. برای ساختن چیزی مثل مسکن مهر یا بیمه سلامت که دیگر هیچ. استیت برای شیاد و ریاکار جاذبه دارد. حجم عظیم پول هایی که جابجا میشود فساد میسازد، عدم تمرکز فساد را بیشتر میکند، تمرکز موجب استبداد رای میشود. رسانه را هم واردش کنی میشود غول قدرت. یک معادله صد عاملی.
دکمه ندارد که بزنیم و ایرانی شود. باید با آن کلنجار رفت. برایش جهاد بسازی، کمیته بسازی، سپاه بسازی ولی ارتشش را هم حفظ و متحول کنی، آموزشش را ارتقا بدهی، محتوایش را تغییر بدهی، فرمش را آزمون وخطا کنی، .... اصلا چیز ساده ای نیست. و این کشمکش ادامه خواهد یافت. حمله به اسرائیل را در چنین بافتی ببینید!
بعضی فکر میکنند رهبر نشسته است و مثل شاه تصمیم میگیرد. بلکه یک دستگاه طویل تصمیم سازی و تصمیم گیری و اجرایی است که باید تکان بخورد و یک سرش ماییم.. دستگاهی که مقابل هر تکانی اینرسی دارد. چرا در 98 چنین انتقامی رخ نداد؟!
حمله به اسرائیل افق دولت - ملت ایران را عوض کرد. یک گام بالا رفتیم. یعنی ما به عنوان ملت و دولت ایران تصمیم بی سابقه ای گرفتیم و اجرایش کردیم. دقیقا با فعل جمع. چون ما الان در بافتار state زندگی میکنیم. دستاوردی به این عظمت نیازمند یک توانمدی بالاتر است که در 98 نبود. چیزی شبیه level بازیها.
👇
سلمان معمار
هلی کوپتر رییسی کجای نقشه است؟ (ما و مساله دولت) انقلاب اسلامی 57 بزرگترین رویداد قرن گذشته بود اما
👆
برگردیم به بعد از ظهر 30 اردیبهشت 403 که با خبر گم شدن هلی کوپتر رییس جمهور تعجب کردیم. اول کمی طنز و خنده و بعد واقعا جدی شد. شاید در ظاهر پرسیدیم: خدایا چرا برای ما؟ اما در پس ذهن ما این سوالات بود: چرا نظم کار نکرد؟ پس دولت کجاست؟ پس چرا ساختار خطا داد؟ کجا اشتباه شده؟ این ناشی از ذوب شدن ما در ساختار دولت ملت است. ساختاری که خاصیتش بی نظمی زدایی و روزمرگی زایی است.
زیبایی تلخ چنین حوادثی یادآوری "خدا" است. اینکه ای دولت - ملت بزرگ ایران یادت نرود خدا هم هست. تو جهان بینی ای داری که امام معصوم در راس و پناهش ایستاده. برو خطاهایت را پیدا کن ولی بدان همه این state پیچیده به جایی دیگر بند است. کما اینکه آن دولت ظاهرا پولادین پهلوی را اراده الهی برد. آری ما به واقعگرایی (Real politic) معتقدیم اما واقعگرایی با خدا.
سوم خرداد یک روز بی نظیر در تاریخ انقلاب است. اگر انقلاب در 22 بهمن و دولت-ملت در 12 فروردین اسما متولد شدند، اما دولت-ملت ایران 3 خرداد عملا روی پایش ایستاد. ایران جدید اولین پروژه مشترک خودش را به انجام رساند. آن هم چه پروژه ای. جوانتر ها نمی دانند خرمشهر یکسال و نیم در اشغال صدام بود! 1 روز 2 روز نبود. در ذهن بخشی از مردم تمام شده بود. 70 درصد ارتش بعث در نگهداشت آنجا بود. صدام چندین بار گفت اگر خرمشهر را گرفتید کلید بصره را هم رویش بهتان میدهم!
سوم خرداد یک حماسه ساده نیست. روزی است که ایرانی خودش را "ایرانی" حس کرد. چون میتواند چیزی را که اراده کرده انجام دهد. من، تو، ما. توانستیم. و نهایتا امام گفت: خرمشهر را خدا آزاد کرد!
نه این فقط یک تعارف نیست. این خط مشی یک دولت - ملت دیندار ایرانی است. بله ما توانستیم این دستگاه عظیم بشرساخت را تکان بدهیم و نتیجه بگیریم اما این را باید در نظم بزرگتر اراده الهی ببینیم. آیا میتوانیم یک دولت ایرانی بسازیم؟! اینجاست که شهادت رییسی و امیرعبداللهیان یک شاهراه میسازد. مثل رجایی و بهشتی دهه 60.
اینها از دل زمینی ترین پدیده بشری راههایی به آسمان باز کرده اند. اینکه رییس جمهور از راس قوه اجرایی میتواند به جایگاه شهادت گونه برسد صرفا بازی با الفاظ نیست، دادن معنا به پیکری بی روح (و حتی ضد روح) است. اگر چنین پیکر توانمندی به چنین روحیه ای مجهز شود چه میتواند بکند؟!
این به معنای مقدس سازی عملکرد رییسی نیست، اتفاقا به معنای نقد او و ماست. یعنی کدام ویژگیها را الگو کنیم؟ یعنی اخلاص هم اندازه عدد و رقم ارزش دارد اگر بالاتر نباشد، یعنی مرگ رییس دولت در نقطه مرزی ایران در حال دویدن ارزش است نه نشستن در مرکز، یعنی جهاد ارزش است نه ساعت اداری. یعنی در همین ساختار خشک رسمی هم میشود یک سطح بالاتر ساخت. میشود دولتمندی را موحد کرد. ما دقیقا اینجاییم. کنار هلی کوپتر رییسی در کوهی در جنگل ارسباران، کمی پایین تر از قله. در این نقطه نقشه، در این بزنگاه، در ساختن دولت (state) ایرانی.
امروز را در این مسیر نگاه کنید: 22 بهمن، 12 فروردین، 3خرداد، .... حمله بی نظیر به اسرائیل و حالا شهادت رییس جمهور. شک نکنید حرکت رو به جلوست. و شک نکنید جلوتر خرمشهرهای دیگر است.
#یادداشت
@salmaneshoon