24 ساعت طوفانی اصلاحات
از نیمه روز 29 خرداد تا غروب 30 خرداد یک نمایش بی نظیر از اصلاح طلبان به طور زنده پخش شد. یعنی دقیقا از وقتی که خبر حضور ظریف در میزگرد سیاسی قطعی شد، ظریف در انتهای وقتش خطابه غرایی کرد، موجی از واکنش های مثبت و منفی شروع شد، انبوه تحلیل و گمانه رخ داد، مشارکت و نسبتها تغییر کرد، فضا داغ تر و دوقطبی تر شد، جواب ها و حمایت ها زیاد شد، فیلم عصبانیت ظریف در سفر اصفهان پخش شد، و حضور محمد فاضلی در میزگرد فرهنگی به انتهایی عجیب رسید: ترک و دعوا و پرتاب میکروفون به سمت پزشکیان!
پزشکیان یک امکان بی نظیر برای اصلاح طلبان بود. در انتخاباتی که احتمال تایید لاریجانی با حمایت رهبر قوی بود و آذری جهرمی بدو بدو شروع کرده بود کمتر کسی به پزشکیان توجه داشت. اما غافلگیری رخ داد. حالا اصلاحات 2 سال بعد از ززا، 3 سال بعد از روحانی و 15 سال بعد از میرحسین یک نامزد شناسنامه دار اصیل داشتند. چراغ سبز عجیبی برای حضور دوباره بدون عذرخواهی از 88.
شخص پزشکیان هم یک پدیده است. فردی سالم، با سابقه، پزشک، ترک، کرد، معتمد، حافظ نهج البلاغه، قرآنی، متدین، به روز و در چارچوب نظام. پزشکیان یک امکان بی نظیر در سپهر اصلاح طلبی بود: امکان تولد دوباره! خاتمی و همه اصلاحات هم "انتخاب کردند" با تمام قوا بازی کنند.
اما نگرانی از همان اول جوانه زد: انتخاب الیاس حضرتی به عنوان نماینده، دیدار آخوندی و حضور تند ترین اصلاحاتی ها در ستادش. بدترین شایعه هم قبل از میزگرد سیاسی پخش شد: حضور ظریف. ظریف یعنی همه روحانی، ظریف یعنی همه گذشته، یعنی بازگشت به همان پاشنه. اما یک فیلم درخشان از پزشکیان همه را متعجب کرد: او به دانشجویانی که به رهبر توهین میکردند تذکر داد و صریح گفت من ذوب در رهبری هستم. چنین موضعگیری بعد از تایید صلاحیت مثل اولین حضور در صداوسیما بود که با تکرار زیاد "مقام معظم رهبری" واکنش منفی حامیانش را برانگیخت.
ستاد پزشکیان هم با دیدن بازخورد منفی شایعات اعلام کرد ظریف نمیاد! خود پزشکیان هم بارها از "عدالت" به عنوان محور برنامه هایش حرف میزد و صراحتا تاکید کرد با روحانی فرق دارد. "استقلال" ویژگی بارز پزشکیان بود. چیزی که اصلاح طلبان نفهمیدند. پزشکیان برای پیروزی نیامده بود، برای ترمیم آمده بود. پزشکیان می توانست نقطه آشتی دوباره و فراموشی گذشته باشد. پزشکیان می توانست احیاگر اقلیتی در ابن انتخابات و زمینه ساز پیروزی اکثریتی در صندوق بعدی باشد.
اما اصلاح طلبان از او چهره یک پیروز خواستند و شد آنچه شد: ظریف را کنار دستش نشاندند. 24 ساعت طوفانی اصلاحات شروع شد. پزشکیان که نماز ظهرش را پشت سر عراقچی خوانده بود حالا دقیقا همان توهمات روحانی را درباره روابط بین الملل تکرار کرد. مرد رسما بلعیده شد. نقطه اوج را خود جواد ظریف اجرا کرد. انگار که از بیان پزشکیان نا امید باشد. یک 8 دقیقه حماسی و فریاد زنان و یک طرفه و قهرمان وار برای ترسیم "همان قبلی". پیروزی از نگاه اصلاح طلبان حاصل شده بود. احتمالا بخشی از مردم هم باور کرده بودند.
اما در حالیکه همه فکر میکردند جواب ظریف را زاکانی و جلیلی در مناظرات می دهند، سخت ترین هجمه به پزشکیان 24 ساعت بعد توسط مشاور خودش انجام شد! وقتی محمد فاضلی با کارشناس برنامه دهن به دهن شد و عصبانیت به جایی رسید که صندلی را ترک کرد. اما در بدترین انتخاب میکروفونش را به سمت پزشکیان پرتاب کرد نه کارشناس. جماعت اصلاحاتی هم در سالن برج میلاد برایش کف زدند.
مهم نیست که نیت فاضلی از این حرکت توهین به پزشکیان بود یا نه، این 24 ساعت خلاصه ای از آینده و یادآوری از گذشته اصلاحات است. وقتی محمد خاتمی با آن رای باشکوه انتخاب شد چهره ای معتدل و مستقل به نظر می رسید، ولی در اخرین حضورش در دانشگاه توسط حامیانش هو شد و آنها را تهدید به اخراج کرد! جلسه ای که بسیجی ها از خاتمی دفاع میکردند و اصلاحاتی ها دیگر او را اصلاح طلب واقعی نمی دانستند!
سیر اصلاح طلبی همیشه همین بود: فوران امید کاذب و فرود در ناامیدی واقعی! پرواز متوهمانه و سیلی سخت واقعیت، موج رای و قهر با صندوق، برآمدن پر هیاهو و رفتن خاموش، کامیابی محدود و ناکامی گسترده. این عاقبت کسانی است که تعریف و مرز بندی ندارند. این انتهای جریانی است هویتش "مثل اونها نبودن" است. وقتی صرفا برای شلوغی همه را سوار اتوبوس میکنی با آشوب پیاده خواهی شد. پزشکیان باید میفهمید با امثال آخوندی و ظریف و فاضلی به عدالت نمی رسد. آینده کشور با این جریان مثل همین 24 ساعت است. شور و آشوب.
30 سال است جبهه اصلاح طلبی آدمهایش را میسوزاند، بدنه اش را میسوزاند، سرمایه اش را میسوزاند، طبقه متوسط را میسوزاند، نخبگان را میسوزاند، آینده کشور را میسوزاند و میسوزاند. بدترین بازیگران سیاسی ایران.
#یادداشت
@salmaneshoon
👆
رشد عمودی در سازمان و زندگی کارمندی روزمرگی را در تمام شئون فکری فرد تزریق میکند. در این شرایط افراد در برابر تحول و تغییر مقاوم میشوند. این از عجایب دستگاه دولت-ملت است. چیزی که باعث تداومش میشود جلوی پیشرفتش را میگیرد! در چنین شرایطی است که رشد افقی مثل یک شوک میتواند سامانه لش را تکان بدهد. قالیباف، احمدی نژاد، رییسی نمونه های خوبی از این مثال هستند. اما الزاما این تکانش موفق نخواهد بود، چرا که نا آشنایی مدیر میتواند تبدیل به آزمون و خطا شود. عین کسی که پشت دستگاهی پیچیده دکمه ها را امتحان میکند، مثلا احمدی نژاد سازمان برنامه بودجه را حذف کرد! هرچه این سازمان تخصصی تر باشد مدیر افقی زمان بیشتری برای آزمون و خطا نیاز دارد، در نتیجه یا زمان را برای یادگیری از دست میدهد (مثل ضرغامی در میراث) یا توسط همان سازمان مدیریت می شود. (مثل روحانی) یا تغییرات شدید اعمال میکند یا درک ناقصی از سازمان را مطرح میکند.(مثل درک قالیباف از کار اجرایی به مثابه پیمانکاری) البته نمونه های موفقی از رشد افقی وجود دارد، شبیه مرحوم یزدانی خرم در والیبال که از فدراسیون کشتی آمد و نسل جدیدی ساخت. اما این روش ریسک بالایی دارد.
ساختار دولت_ملت موفق باید بتواند رشد عمودی را سالم کند. درست است که نمونه های موفقی از رشد عمودی وجود دارد مثل علیرضا دبیر در کشتی، حسن طهرانی مقدم در موشک سازی، مجید شهریاری و فخری زاده، اما در بسیاری موارد "روزمرگی" ذهن کارگزار را می بلعد. رشد عمودی یک آفت دیگر هم دارد که به "قانون پیتر" مشهور است. خلاصه اش اینکه مدیر موفقی ارتقا میابد و خراب میکند. مثل محمد سرافراز در صداوسیما، یعنی سقف این مدیر همان پرس تی وی درخشان بود.
سعید جلیلی اینجاست که ممتاز است. او از پایین ترین درب وارد شده، پله ها را بالا رفته و تمام پیچ و مهره های سازمان را یکبار باز و بست کرده، مشمول قانون پیتر نشده و در هیچ سطحی گیر نکرده اما از همه مهمتر درگیر روزمرگی نشده است. جلیلی کار دولتداری را کامل تجربه کرده و اجرا یعنی همین. او به این هم بسنده نکرده، 11 سال اخیر را صرف بررسی ساختار دولت-ملت کرده و برای تغییرش "ایده" ضد روزمرگی پیدا کرده است. نگفتن جزییات برنامه هایش به این دلیل است که قدر ایده هایش را فهمیده. مثل دیگر رقبا نیست که برایشان برنامه می نویسند و ایده ها را خرج کنند. چنین نامزدی در تاریخ انتخابات های ما بی مانند است. . (او همین ایده ها، یعنی حاصل عمرش را رایگان به رییسی داد)
سازمان هم به خوبی این را می فهمد و مقابل تحول مقاومت میکند. ترجیح بدنه، ریاست اصلاح طلبان (کارگزاران) است که برخلاف اسمشان دقیقا "حفظ وضع موجود" و گذران امور میکنند. انتهای ایده این افراد "نفت بفروشیم زندگی کنیم" است و به همین دلیل مذاکره رفع تحریم و عادیسازی (نرمالایز شدن) را پیگیری میکنند. ایران با چنین رویکردی در بهترین حالت مثل دوران خاتمی (بدون تحریم) درجا می زند یا مثل دوران روحانی (با تحریم) عقب میماند. در درجه بعد هم مدیرانی نسبتا مدیریت شونده مثل قالیباف اولویت سیستم است، که اگر چه مقداری درد تحرک دارد اما زایمانی در کار نیست. این مدیران مثل دوران احمدی نژاد زیرساخت های عمدتا عمرانی را اجرا میکنند و برنامه های توسعه راستی را پیگیری میکنند که قطعا با فاصله از نمونه قبلی بهتر و حتی باعث پیشروی است.
بحران جلیلی ها دقیقا اینجاست که نه تنها ضد روزمرگی هستند، بلکه خواهان جهش هم هستند! از طرفی چون زیر و بم سازمان را هم دیده اند به راحتی مدیریت نمی شوند. او با همه کار نمی کند، تعارف ندارد و جلوی فساد و نابهینگی می ایستد. قدرت ریاست جمهوری را فراتر از پیمانکاری و ساخت و ساز، مثل یک معمار فهمیده است. چنین گزینه ای باید هم مطرود ساختار ها باشد، اما شاید به لطف قدرت ملت در "دولت-ملت" بتوان تحولی ایجاد کرد. فشار از پایین!
ممکن است جلیلی رییس جمهور نشود اما من بسیار امیدوارم که یک حزب واقعی تاسیس کند و خودش را تکثیر کند.
پ.ن: مثالهای مدیریتی این متن نسبی هستند. همه دوران مدیریت یک نفر را نمی توان با یک جمله توصیف کرد.
#یادداشت
@salmaneshoon
👆
چرا که نفهمیدند اینها توده نیستند. اینها اصلاح طلب نیستند. معیار دارند، ایجابی اند و نه سلبی، باید قانع شوند نه توجیه.
اما آنها فکر میکردند اگر بگویند رای رهبر فلانی است همه ربات وار مینویسند فلانی. دقیقا همان برساختی که اصلاحات از جبهه مقابلش داشت را باور کرده اند. اصلا اگر خوب نگاه کنید عموما خودشان را از دریچه چشم طبقه متوسط نگاه می کنند. و حتی بعضا تلاش میکنند خودشان را به آنها ثابت کنند. رفتاری شبیه غربزده ها مقابل غرب، در مقیاسی کوچک. به جای اینکه هسته سخت قدرتشان را بشناسند و آن را بزرگ کنند مثل نقطه ضعف با آن برخورد میکنند. خود باوری ندارند.
منظور رای دهندگان به قالیباف نیست، اتفاقا تقریبا تمام کسانی که در دور اول به قالیباف رای دادند آگاهانه بود و حتی بسیاری دور بعد علی رغم میلشان به جلیلی رای دادند، بلکه به این معنا که نزدیک 10 میلیونی که به جلیلی رای دادند در مقابل موج شدیدی از تبلیغات، رقیب هراسی، خرج کردن سرمایه های انقلاب با دوگانه ای اشتباه، ایستادند و انتخاب کردند که نه بگویند.
جلیلی چه داشت؟ قبلا مبهم گفتم "سعید جلیلی جذابیت ظاهری ندارد، بیان مردم پسند ندارد، زبان بازی نمی کند، 11 سال طول کشید تا عصبانی شود، توهین بلد نیست، ساختمان و پل نساخته، کارهایش را به دلایل امنیتی نمی گوید، مصالح کشور را خرج خودش نمی کند، مبهم است، خسته کننده است، نخبگانی است." و حالا صریح میگویم جلیلی هیچ جذابیت انتخاباتی ندارد و نداشت. جلیلی خودش را به آب و آتش نمیزند. مرز های اخلاقی را رعایت میکند. در مناظره اسم داماد پزشکیان را نمی برد. مادرش ترک است اما ترکی را خرج نمی کند. دنبال رای عبدالحمید نیست که باج بدهد. به دولت شهید رییسی نقد نمیکند، قومیت ها را وظیفه میداند نه امتیاز، قیمت نفت را نمیگوید، مصالح امنیت ملی را در تک تک کلماتش میسنجد. زیاد فکر میکند. زن پزشکش را وسیله رای آوری نمیکند، پسرش را اقازاده نمیکند، سوادش را به رخ نمی کشد، از تسلطش بر منابع خرج نمیکند، به ستادش هم قول مقام نمی دهد، بی گدار نیست، وعده الکی نمی دهد. از همه بیشتر برای مسئولیت پذیری آماده شده اما از همه کمتر برای قدرت طلبی از اصولش میگذرد.
چرا 13 میلیون نفر به کسی رای دادند که روی کاغذ شانسی ندارد؟ چون اینها توده نیستند. و این را در 403 با صدای بلند اعلام کردند!
این نسخه به روز جلیلی را نگاه نکنید، سال 92 جلیلی حتی همین مناظره دوم را هم بلد نبود. رسما نماینده احمدی نژاد بود و 4 میلیون رای آورد. یک هسته سخت. امروز بعد از ده سال این هسته توانسته به حدود 14 میلیون رای و 44 درصد رای دهندگان برسد. در برابر تمام اصحاب زر و زور و همه توان اصلاحات. این یک پیروزی عظیم است.
من دختران و زنان بی حجابی دیدم که به جلیلی رای دادند. من دهه هشتادی هایی دیدم که برخلاف پدر مادرشان طرفدار جلیلی بودند، من دهه هفتادی هایی دیدم که مجانی و رایگان شبانه روز برای جلیلی نفس می زدند. من دهه پنجاهی و شصتی هایی دیدم که از زندگیشان زدند و مسافرکش و هماهنگ کننده رای دهندگان شدند. من انبوهی از پدران و مادران را دیدم که نذر و نیاز و ختم و صدقه و قربانی و زیارت راه انداختند. من بسیاری از دوستان چپ را دیدم که فحش خوردند و پای جلیلی ماندند. من کسی را دیدم که در خانواده اش اعدامی داشت و خودش را خرج جلیلی کرد. چقدر دکتر و مهندس و طلبه دیدم که روستا به روستا برای متقاعد کردن مردم میگشتند. چقدر پیامک و تلفن زدند. چقدر از جیب دادند. چقدر کارگر. چقدر متوسط، چقدر پشتیبان مالی. و بسیاری از اینها جلیلی را کامل نمی دانستند!
چنین بدنه ای در ایران بی نظیر است. این همان امتداد بدنه ۵۷ است. این همان پشتوانه دفاع مقدس است. و آینده ایران را نه توده ها بلکه این ناتوده ها میسازند. بله، خواهرم و برادرم، از "فعال" بودن شما میترسند، از صدای شما، از بلند فکر کردن شما، از دست های عملگرای شما می ترسند، از دعای سیاسی شما، از نگرانی شما میترسند. شما خطرناکید. شما حداقل 14 میلیون انسان خطرناکید.
اما توده نبودن ابتدای زحمت است، ابتدای حرص خوردن است، ابتدای وظیفه است. باید دیگران را آگاه تر کنند و در عین حال در حجاب دانایی و غرور نیفتند. هوای برتری برشان ندارد. باید فقر را از بین ببرند که مادر تودگی است. باید هویت را تقویت کنند که پدر بیداری است. باید بی صدایان را صدا دار کنند.
نه شما را فریب نمی دهم، "انتخاب هزینه دارد". انتخاب پزشکیان یعنی عقبگرد، یعنی روزمرگی، یعنی هضم شدن. ما احتمالا 4 سال مهم برای پیشرفت را از دست دادیم.
اما یک انتخاب 13 میلیونی هم اینور هست. یک اقلیت بسیار قدرتمند. خیلی راه آمده اید. خیلی زیاد شده اید. شما سلبی نیستید، ایجابی هستید. ایده دارید، ایده میسازید. نگذارید دوباره توده تان کنند.
#یادداشت
@salmaneshoon
👆
نتانیاهو در اتاق جنگ فرمان ترور میداد و پزشکیان در حالی که ظریف و عراقچی چپ و راستش بودند گفت: "موضوعی که با گفتگو حل میشود با موشک و سلاح حل نکنیم" دقیقا همان روز اسراییل 3000 خانه در لبنان را بمباران کرد و جنگ را رسما آغاز کرد. با وجود تکذیب عراقچی صوت پخش شده پزشکیان فاجعه را بیشتر کرد "ما آمادهایم تمام سلاحهایمان را کنار بگذاریم به شرطی که اسراییل هم کنار بگذارد." مفهومی از یکسانی ایران و اسراییل. رسانه های خارجی پیام درخواست "عادیسازی" را تیتر کردند. عراقچی هم در گفتگوی دیگری دوباره به اسراییل یادآوری کرد که ایران وارد جنگ نمی شود!
بلافاصله رهبری در سخنرانی گفتند: "کمک به آزادی فلسطین حکم قطعی و واجب شرعی است" حکم ضمنی جهاد و تلاش برای تصحح.
فردا شب پزشکیان در سخنرانی رسمیش از "نظم جدید" گفت: "جمهوری اسلامی ایران مصمم به تامین و تضمین امنیت خود است، نه ایجاد ناامنی برای دیگران...با هیچکس سر جنگ و دعوا نداریم." "هدف، امنیتیسازی ایران است و نتیجه آن، ناامنی همگان. ... اگر تعهدات برجامیبه طور کامل و با حسن نیت اجرا شود، میتوان در مورد دیگر مسائل هم وارد گفتگو شد." پیام هایی واضح, نمایشی ضعیف و التماسی که برای اولین بار نماینده اسراییل هم جلسه را ترک نکرد! یک بازی خطرناک وسط جنگ حیاتی. حالا اسراییل و آمریکا پیام تنش زدایی و عادیسازی را نه از بن سلمان بلکه از مسئولان ایران می شنید! فردای آن روز هم یک شهروند اسراییلی به طور رسمی به جلسه رییس جمهور ایران دعوت شد و به پزشکیان کتابی هدیه کرد. با توجه به حجم افتضاحات نشست بعدی پزشکیان لغو شد.
ظریف در این فاصله با عنوان معاون اول! گفتگو میکرد و جایی از راز تاخیر عملیات انتقام هنیه پرده برداشت: "جامعه جهانی" از ما خواست بیخیال شویم تا آتش بس! یعنی این گروه یکبار دیگر (598/سعدآباد/برجام/اینستکس) فریب خورده بود، یا دوست داشت بخورد! چراکه دیگر حتی عراقچی هم مرگ برجام را قبول کرده بود، حالا قدرت منطقه ای تنها گزاره قابل مذاکره برای آمریکاست.
فقط 24 ساعت بعد از این سفر خسارت بار، نتانیاهو به سرعت خودش را به آنجا رساند. از همان اتاق سازمان ملل در نیویورک دستور ترور شخص سید حسن نصرالله را با بمبهای جدید آمریکایی صادر کرد! جنایتی حتی نمادین تر و تحقیر آمیز تر از ترور مهمان در روز تحلیف یک رییس جمهور.
سید حسن غریبانه شهید شد! چرا که اسراییل مرحله به مرحله تنش را افزایش داد و در هر مرحله امکان پیشگیری فاجعه وجود داشت. و جریانی در ایران از سر نابلدی، ترس، امید به غرب یا هرچیزی زمینه ساز این مسیر شدند. این صحنه ها را کنار هم بگذارید، اسراییل حق ندارد پیام عادیسازی در راس مدیریت ایران ببینید؟ چرا نباید از این شکاف برای تداومش در جنگی حیاتی بهره ببرد؟
اشتباه برداشت نکنید ما سید حسن را تنها نگذاشتیم و نمی گذاریم. خون پاک شهید نیلفروشان گواه این ادعاست. 24 ساعت بعد در حالیکه هنوز اخبار قطعی شهادت تایید نشده بود رهبر انقلاب در اقدامی بسیار نادر فرمانی کوتاه را با قطع برنامه های تلوزیون پخش کردند: " بر همهی مسلمانان فرض است که با امکانات خود در کنار مردم لبنان و حزبالله سرافراز بایستند و در رویارویی با رژیم غاصب و ظالم و خبیث آن را یاری کنند." همان حکم جهاد دو روز پیش که حالا هیچکس نمی توانست انکار کند. با خطاب عمومی به مردم. این در واقع پاتکی به پیام عادیسازی بود با یارگیری از بدنه مردم.
عادیسازی شر نخ تسبیح همه اتفاقات سال گذشته است که حالا داخل ایران هم صدا دارد. البته کار سختی دارند، جنایات اسراییل غیر قابل شسشتو است. و انقلاب ایران هم از پایه ضد اسراییلی و وجدان مردم ما بیدار. دقت کنید زمزمه های عادیسازی در پوشش دلسوزی و یاس سروده خواهد شد: "7 اکتبر اصلا به ما چه؟" "مگر ما همسایه اسراییل هستیم؟" "باید بپذیرید که اسراییل خیلی قوی است" "گنده گویی نکنید" "زودتر جام زهر را بنوشید" "همه سرمایه های ایران به باد رفت" "نظام به این نتیجه رسیده است" "مگر میشود چنین چیزی بدون نظر رهبر باشد" "اسراییل برتر است" "ما خودمون هزارتا مشکل داریم" "چراغی که به خانه رواست" "انتقام یعنی بریم اقتصاد رو قوی کنیم" ....
مساله این است که جمهوری اسلامی به محض اینکه شیطان اسراییل را عادی کند به پایان میرسد! پس این نبرد مرگ و زندگی هویتی و بعد تجزیه ماست. جنگ اینجاست، اول یک نبرد شناختی مقابل جریان عادیساز. منتظر چند بمب در اقتصاد کلنگی ایران باشید. و حتی حذف افراد مخالف. بازی تازه شروع شده است. اسراییل این جنگ را باور کرده و برای بقایش میجنگد اما ما هنوز احساس خطر نکرده ایم. اگر نتوانیم با این همه خون بیگناه، اگر نتوانیم با خون سید حسن نصرالله خواب عادیسازان را بیخواب کنیم خیلی بی هنریم.
#یادداشت
@salmaneshoon
👆
ولی این پایان ماجرا نیست. جنگ 2023 خود کربلاست. حق خالص در برابر باطل خالص. صحنه جنگ غزه هیچ شبهه ای ندارد. هر جنایتی که تصور بکنی اینجاست. عین کربلا. هر روز یک پیشروی تازه برای شیطان. هر ساعت خون جدید برای ضحاک. ظلم خالص. بدون افزودنی،با پخش زنده، با اخرین فناوری های روز آمریکا و اروپا، پاکسازی با دقت میلیمتری. بدون جلوه های ویژه، جنات ناب. عریان عریان عریان. عین کربلا.
تا کجا می توانی چشم هایت را بسته نگه داری؟ تا کجا میتوانی این صحنه را ببینی و سکوت کنی؟ تا کجا می توانی اعتراض کنی و هزینه ندهی؟ تا کجا می توانی هزینه بدهی و بایستی؟ سوال اصلی این قضیه "تا کجا؟" است. عین کربلا.
امکان ندارند کسی به این معرکه کشیده نشود. معرکه یقه اش را میگیرد. یا این طرفی یا آن طرف. یا ظالمی یا مبارز. وسط بازی هم ندارد. عین کربلا. می آید دنبالت پشت میز، گوشه کافه، پای صفحه اینستاگرام، کنار رختخواب، پای تخته، در صف اتوبوس، پای گلدان، در دورترین نقطه ها، سراغ بی ربط ترین آدم ها و سریع ترین فراری ها. یقه ات را میگیرد و می پرسد: " تا کجا؟" چپ یا راست، سیاسی یا غیر سیاسی، مسلمان یا بی دین، هیچ فرقی ندارد، حتی خود اسراییل را هم مخاطب میکند: تا کجا جنایت را جلو میبری؟ تا کجا ترور میکنی؟ تا کجا خون میخوری؟ تو ای دولت آمریکا تا کجا پای اسراییل می ایستی؟ ای تمدن غربی و اروپا تا کجا پشتیبانی میکنی؟ آهای کشور اسلامی تا کجا نگاه میکنی؟ ای باکو و ترکیه و سعودی تا کجا به اسراییل کمک میکنی؟ هیچ کس از این سوال مصون نیست. ای یمنی ها تا کجا هزینه میدهید؟ ایرانیها تا کجا صبر میکنید؟ تا کجا در تله جنگ نمی افتید؟ تا کجا جنگ را باور میکنی؟ جوابها در این یکسال پیداست.
بودند کسانی که فقط یک ماه بعد از 7 اکتبر در تهران گفتند: "مردم ایران از اینکه جای فلسطینی ها هزینه بدهند خسته اند". آ.خامنه ای ولی کسی بود که معنای این نبرد را همان ابتدا فهمید و گفت "شرایط کنونی منطقه به گونهای است که هم برای دشمن صهیونیستی شرایط مرگ و زندگی است و هم برای جبهه حق". شاید مهمترین جمله سال اخیر که بعضی ها دوست دارند نشنوند. او و هزاران ایرانی که آماده شهادت در جمعه بعد از حمله به اسراییل جمع شدند پاسخ شان را بلند اعلام کردند. اما چیزی تمام نشده، منتظر باشید که به زودی عادیسازان یقه تان را بگیرند و به اعتراض بپرسند تا کجا هزینه بدهیم؟! درد معترضین به حماس دقیقا اینجاست که "چرا ما را در این موقعیت قرار دادی؟ چرا روزگار عادی مرا به هم زدی؟" عین کربلا. آنجا هم حسین را متهم به تفرقه کردند. اما او پرچم "تا کجا؟" را برداشت و جلوی عادیسازی شیطان ایستاد. حالا نوبت امتحان ماست. اشتباه نکنید، مساله نه صرفا آخرتی و اعتقادی بلکه عمیقا انسانی و اکنونی است. اگر عادیسازان پسا کربلا دنیایی داشتند ما نیز در فردای تماشا دنیایی خواهیم داشت.
بله این جعبه پاندورایی بود که ضیف و سنوار و حماس آگاهانه بازش کردند، اما شاید تصور نمیکردند که پخش زنده قتل یک ملت، این نسل کشی عیان، این هلوکاست واقعی، کک جامعه عرب و ترک مسلمان را هم نگزد! حتی در پایتخت های غربی تظاهرات شد اما کشورهای مسلمان در کمال آرامش و اسلام رحمانی و مناسک عبادی به همکاری با قاتل ادامه دادند! جز بعضی شیعیان، عین کربلا.
تا کجا اسلام مرده است؟
تا کجا انسان مرده است؟
شاید اینجا بود که یحیی سنوار، این اسطوره زمان، خالق 7 اکتبر، زاده اردوگاه، پرورده زندان، دشمن شیطان، در پیامی به مذاکره کنندگان گفت: «باید راهی را که آغاز کردهایم ادامه دهیم و اگر نه، بگذار این یک کربلای دیگر بشود.»
سنوار پاسخش را داد و حماسه ای حسینی ساخت. خون یحیی خطرناک است نه اندوهناک. تازه آغاز ماجراست و این سوال ما را رها نمیکند، تا کجا؟ تا آخر تاریخ، عین کربلا.
#یادداشت
@salmaneshoon
👆
آخی، بیکینی و برقع کنار هم. عرق فروشی و گردشگر فرانسوی، به به اسلام اصلاحاتی با اینها مست میشد. ولی در بزنگاه همین زمینگیرش کرد. لبنان سید حسن نصرالله را از دست داد چون بیش از این پایش نایستاد. به همین وضوح، به همین تلخی. حالا منتظر باشند. اگر یک نفر میتوانست قبیله گاهی به نام لبنان را کشور کند نصرالله بود. کسی که توانست با نیروی بومی لبنان را از دهن اژدها بیرون بکشد. کسی که توانست تمامیت ارضی لبنان را بازآفرینی کند، کسی که توانست حق گاز لبنان را به اسراییل تحمیل کند، رفت و حالا اسراییل میگوید این هواپیما در بیروت بنشیند یا نه!
الگوی «به توچه» «به من چه» ی لبنان که سالها تبلیغش میکردند چیزی جز نابودی هویت ملی نبود. بله بسیاری در بیروت سید را دوست داشتند، حتی او را قهرمان میدانستند، حتما اشک هم ریخته اند اما خب دیگر نه در این حد که پایش بایستند. جنگ جدی بشود موسی به دین خود، عیسی به دین خود. در کار هم دخالت نکنیم. جولیا پطروس ببین چه صدایی دارد.
هنوز خیلی ها نمیدانند اسراییل ضاحیه را میزد نه کل بیروت را، ضاحیه یک محله است. یعنی در یک شهر بار اصلی جنگ را یک محله به دوش میکشید. و البته امنیت بقیه را تضمین میکرد. بلاگر ایرانی هم شبها در کافه آن طرف شهر برای ما از تکثر و تنوع لبنانی میگفت!
چرا حزبالله بیشتر نجنگید؟ چون نمیخواست جنگ را به کسانی تحمیل کند که نمیخواستند. سید خودش را خرج کرد، شیعیان و عاشقان فرزندانش را خرج کرد. راه هم باز گذاشت اما دیگران بیش از این نیامدند. سید عاشورایی رفت.
هنوز که نرسیده اما بعد از حزب الله لبنانی وجود نخواهد داشت، همانطور که بعد از جمهوری اسلامی ایرانی نخواهد بود. لبنان آزمایشگاه ایران است.
خلاصه بلوای ۴٠١ لبنان سازی از ایران بود. مسأله صرفا حجاب نیست، فردی کردن آدمهاست. شعار «بدن خودمه» پشت استقلال و آزادی میرود تا دیگری سازی بکند. محدوده آدم ها که کوچک شد قابل تقسیم اند. لقمه، لقمه. «به توچه؟» را از لباس شروع میکنند و به وطن میرسانند. تیم ملی را هم تیم دیگران کردند، پلیس دیگران، نیروگاه دیگران، تحریم داروی دیگران،... جالب نیست که انقلابیون مهسا امروز کنار اسراییل و مبلغ حمله به ایرانند؟ ایران بزرگ با هویت جمعی و اراده ملی خطرناک است. لبنان دقیقا انتهای همین مسیر است: جماعتی از هم پاره و رنگی پنگی که به «جنگ دیگران» رسید.
خرداد ۴٢ خبری پیچید که حاجآقا روح الله را گرفته اند. صبح بازار شهرهای مختلف تعطیل شد. خمینی را به تبعید میبردند اما نطفه ملت (مدرن) ایران بسته میشد.
١۵ سال بعد و چند کیلومتر آن طرف حکومتی سید دیگری را دستگیر کرد. وقتی صدام باقر صدر را روی تخت بیمارستان شکنجه میکرد ملت عراق کجا بود؟ اینقدر شکنجه شد تا مرد. کسی که میتوانست عراق را یک کشور کند.
آنها که زیر پرچم قهرمان شان جمع نشوند، زیر تابوت قهرمان شان جمع خواهند شد، تازه شاید.
وقتی یحیی پرچم را بلند کرد ملت فلسطین وارد سخت ترین دوران زندگیش شد اما پای قهرمانش ایستاد. امروز از جلوی خانه سنوار اسیر مبادله میکند. غزه به تنهایی یک ملت است.
سالها قبل وقتی اسراییل چند ساعته به بیروت رسید فقط یکجا جلویش ایستادند: جوانانی در روستاهای اطراف ضاحیه. سید حسن یکی شان. اسراییل فکرش را هم نمیکرد این جوانان سالها بعد با لگد بیرونش کند. باقی لبنان کجا بود؟! لبنان زیبا؟ تساهل و تسامح؟ عرق و مسجد؟!
سالها گذشت، امام جماعت مسجدی در تهرانپارس، شد امام لبنان. هیچ کس، هیچ کس در قهرمانی نصرالله شک نداشت. دشمن هم که شیطان مجسم. لبنان هم در نوبت. قهرمان پرچمش را برداشت و اتمام حجت کرد که این جنگ وجودی است.
لبنان چه انتخابی کرد؟ لبنان زیبا! عروس دلها، مهد آوازه خوانان و تکثر و مدارا، الگوی دوستان ما.
باید هم برای رفتن سید اشک بریزند.
آنها که زیر پرچم قهرمانشان جمع نشوند، زیر تابوت قهرمان شان جمع خواهند شد، تازه شاید.
وقتی مجری فتوای رهبر را خواند انگار جانی جمعی در ایران گرفت. و چه بسا برعکس، آن عصبانیت ترور سید، ناراحتی انفعال ایران، تقاضای انتقام هنیه، خفت التماس های نیویورک در بدنه مردم بود که جوهر فتوا شد. حس بی مانندی بود. فشار از پایین، چانه زنی از بالا. امام و امت. اراده جمعی و آزادی فردی. و موشکها رها شدند. وعده صادق ٢ برد و باختی عجیب بود. دیر ولی رسیدیم، رسیدیم ولی دیر. کاش تنبیه مان فقط همین باشد که از تشییع ایرانی ترین غیرایرانی تاریخ محروم شویم.
بله این ملت ایران است. یک شکل نیستیم ولی هم هدف میشویم. تنوع رنگهای ما زیر این پرچم میدرخشد نه جداگانه. ما هنوز ملت به من چه نیستیم. سانتی مانتالیسم و ادا بازی کافیست لطفا دیگر از این جامعه عقب مانده برای ما الگو نسازید.
پ.ن: نه جنگ تمام شده نه حزب الله. اما لبنان فرصت بی بدیلی را برای ساخت ملت از دست داد. فرصتی که صنعا روی آب زد.
#یادداشت
@salmaneshoon
سلمان معمار
خواب، رویا، توهم، هوس در جستجوی واقعیت از ورزقان تا بندرعباس یکسال پیش در چنین روزهایی رییس جمهور ک
در تهران یک صدای بلند دقیقا معکوس صحبت میکرد: محاسبات اشتباه دشمن را تغییر دهید، ایران قوی است، حزب الله زنده است، مذاکره با آمریکا شرافتمندانه نیست، نه حمله اسرائیل را بزرگنمایی کنید و نه کوچک نمایی، .... یعنی یک کلمه: واقعیت را پیدا کنید.
رهبر 19 بهمن این تحقیر آمیزترین مذاکرات را ممنوع اعلام کرد. ناامیدی و ناسزا بود که در فجازی ارسال میشد. تا نوروز دلار سقف روانی 100 را گذراند و دو ماهه پول ملی 20% آب رفت. فروردین مذاکرات غیر مستقیم کلید خورد. دلار به هشتاد برگشت و رویافروشی به صحنه.
در بعضی رسانه ها ترامپ توبه کرده، عاشق دستبوسی رهبر بود. ویتکاف انسانی منصف و منطقی، توافق دستور رهبر، بین آمریکا و اسراییل شکاف عمیق افتاده، عراقچی قهرمان توییت نویسی و آمریکا آماده سرمایه گذاری هزار میلیارد دلاری در ایران بود! هرچیزی که مخالف رویا باشد مثل مصاحبه های ویتکاف و تهدید های ترامپ سانسور یا تحریف میشد. حتی نیاز به زحمت رویافروش هم نیست، رویا باف بعد از مدتی خودش واقعیت را سفارشی میکند. فقط کافیست درست تربیت شود.
اما اگر خوب نگاه کنیم رویا و توهم و هوس روی نوع دیگری از واقعیت زدایی بنا شده. چهارشنبه ترامپ صریحا اعلام کرد جلوی اسراییل برای خرابکاری را نگرفته و نمیگیرد. هم اجازه علنی داد و هم مسئولیتش را انکار کرد. فقط 48 ساعت بعد و دقیقا همزمان با جلسه نهایی مذاکره ایران و آمریکا با موضوع احتمالی توان موشکی ایران، بندر شهید رجایی منفجر شد. بندر مهم کالاهای اساسی ایران، بندر کلیدی مسیر تجاری ایران و چین (رقیب اصلی آمریکا که اخیرا جلوی تحریم مسیر نفتی ایران ایستاده بود)، بندر رقیب کریدور امارات-سعودی-اسراییل. بندری که مدتی قبل مورد حمله سایبری اسرائیل بود. همزمان که مقامات مختلف به سرعت بر حادثه بودن واقعه تاکید میکردند، شایعه انفجار سوخت موشک سپاه میچرخید. حالا سپاه متهم بود. یک انفجار در زمان و مکان به شدت درست. 24 ساعت بعد نتانیاهو در سخنرانی مهم و مفصلی کل جنگ را مرور کرد و از قدرت و برتری خودش گفت. یک مصاحبه پیروزی کامل!
چنان قطعات این صحنه به نفع اسرائیل و آمریکاست که فقط یک خروجی میدهد: متهم ردیف اول. مساله این نیست که ما بخواهیم دستاوردی برای دشمن بسازیم، مساله این است که اسرائیل دستاوردها را خودش درو کرد: پیام اقتصادی، ضربه اجتماعی، تحریک جهت اعتراض، اهرم مذاکراتی، اخطار به چین، اتهام به سپاه ، زخم و ترس درونی، ضعیف جلوه دادن ایران ، تشویق آمریکا به جنگ، تهدید دیگر کشورها برای پذیرش عادیسازی. و دستاورد بزرگ را هم ما هدیه دادیم: تبرئه حقوقی.
ما قاتلی با انگیزه داریم که دیروز تهدید کرده و امروز بالاسر مقتول شادی میکند و قتل هم به شدت به نفعش تمام شده. ولی عده ای در داخل میگویند حتی اسرائیل را متهم هم نکنید! این سطح عجیبی از انکار واقعیت است. این "خواب" کردن ملت است. به بهانه آرامش، واقعیت را کمرنگ کنیم. این همان رویکردی است که انتخابات 403 میسازد و مخاطب اصلیش هم توده مردم است. خواب آوران سابقه زیادی دارند، از جنگ تحمیلی تا سوریه.
این چهار سطح به هم مربوطند. خواب توده مردم است که رویای طبقه برخودار را تقویت میکند و توهم برانداز را بالا میبرد و دشمن خارجی را به هوس میاندازد. اگر مردم درک صادقانه ای از واقعیت پیدا کنند هرگز انتخاباتی مثل 403 رخ نمی دهد. اگر توده مردم از واقعیت حمله اسرائیل باخبر باشند، رویا فروش نمی تواند وعده صادق 3 را جنگ افروزی معرفی کند، برانداز نمی تواند همدست اسرائیل شود و اسرائیل نمی تواند علت انجام نشدن وعده صادق 3 را نابودی کل پدافند ایران معرفی کند و ترامپ را به هوس حمله بیاندازد.
خواب مردم دستاوردها را هم را نابود میکند. تقریبا در ایران هیچ کس نمیداند جنگ یمن تمرین حمله به ایران بود و آمریکا که تا لبه جنگ آمده بود به صخره سخت واقعیت خورد. قهرمانی که جان توده مردم ایران و حتی رویای طبقه برخوردار را نجات داد همین پابرهنگان یمن بودند. همینها که رویافروشان عامل به هم زدن مذاکرات معرفی میکنند!
اگر از دور نگاه کنید نقطه عطف داستان روز آخر اردیبهشت 403 است، چرا که اتفاقات پسا ورزقان جدا به سود اسرائیل پیش رفت. مساله تشخیص قطعی قاتل نیست. مساله رفتار ما با پدیده ای چنین کلیدی است. ما دو سال است که جنگ را انکار میکنیم، نمیخواهیم باور کنیم! چطور میشود در جنگی پیروز شد که وجود ندارد؟ چطور میشود در خواب جنگید؟ این دستاوردسازی برای اسرائیل نیست؟
خواب، رویا، توهم و هوس؛ هرگونه انقطاع از واقعیت هزینه زاست. دیر یا زود، دور یا نزدیک صدایش درمی آید. همانطور که پایان مسیر رویاپردازان به قتل نصرالله رسید، پایان مسیر خواب آلودگان هم میتواند تلخ باشد. خواب آوران فکر میکنند جامعه را آرام میکنند اما نمی فهمند تصویر پرچمداری بیدار در میان جمعیتی خواب چقدر برای اسرائیل هوس انگیز است.
#یادداشت
@salmaneshoon
زنده ماندیم و قویتر شدیم
5 روز از جنگ تحمیلی دوم گذشته و حالا میشود برنامه اسرائیل را واضحتر دید:
گام اول شبیه سازی یک 7 اکتبر، غافلگیری گسترده با استفاده از پوشش مذاکرات و دولت خوابزده ایران، نابودی راس فرماندهی سپاه و هوافضا. انسداد تمام خروجی های موشکی غرب، هک و انهدام پدافندی. زمینگیر کردن پایگاههای غربی ارتش، ترور گسترده در مرکز، انفجار در شهرها با تصور بمباران. و دریک کلمه: ایجاد احساس خلا قدرت در ایران، که بسیار موفق بود.
اما گام بعدی، که تا امروز شکست خورده، شورش شهری بلافاصله و سقوط حکومت مرکزی بود. تصور بر این بود که پس از چنین ضربه وحشتناکی و تداوم آن برای 24 تا 48 ساعت، شبهای پر از انفجار و روزهای پر از شایعات، بستر بیرون آمدن "مردم"فراهم میشود.
هوسی که مستقیما حاصل تجربه 401 است. اینقدر رسوا که نتانیاهو شخصا میگوید زن، زندگی آزادی! اکانتهایشان (و همراهی عجیب بعضی اصلاح طلبان ساده) با گشت و حجاب و فیلترینگ توییت میزنند و خیال میکنند با این تحریک ها مردم بیرون میریزند. توهمی که براندازان و خصوصا پهلوی به اسرائیل فروختند.
سلطنت طلبان جدی فکر میکنند انقلاب 57 یک "شلوغی" بود. از خوشی زیاد یا حماقت، عده ای بیرون ریختند و مسئولین (پدر احمقش) فرار کردند و انقلاب شد! پس اگر باز هم مسئولین نباشند و عده ای شلوغ کنند، چرا دوباره اتفاق نیفتد؟! البته پهلوی در پس این رویا فروشی از تجربه دیگری هم استفاده کرد: آویزان شدن به دم خارجی. بالاخره خودشان که خبر دارند پدر بزرگش را بریتانیا شاه کرد و پدرش را آمریکا. این وامانده هم نهایت هوشش را به خرج داد و آویزان اسرائیل شد تا ایران را بمباران کند و ایشان را شاه! به همین رسوایی.
اما نتانیاهو و ترامپ چرا چنین هوسی را باور کردند؟ پاسخ مشخص است: ززا. بزرگترین شبیه ساز انقلاب در ایران. در حالی که کف خیابان زندگی عادی جریان داشت در فجازی حکومت هر شب سقوط میکرد. گرچه نهایتا واقعیت پیروز میشود اما هنوز بخشی از خارج نشینان در زندان ذهنی اند. مهمتر اینکه "توهم فروشی" یک کسب و کار شد. امروز بخش اصلی حامی اسراییل همان شبکه ززا است. صد البته (نا)سیاست رهاسازی فرهنگ و خیابان و فاصله فضای مجازی فارسی با واقعیت هم تاییدی بر تصور چیرگی ززا شد. اما این 5 روز بادکنک را ترکاند.
حالا که عوامل نفوذی رجوی بین مردم خرابکاری میکنند بهتر میفهمیم شعارهای "به تو چه؟" "سرت تو کار خودت باشه" "بدن خودمه" "تذکر آزار است" "مراقبت فضولی است" چه هدفی داشت. حجاب فقط بهانه 401 برای فردی سازی و جامعه زدایی بود که تهش هم برسند به "تیم ملی دیگران"! یعنی قطع ارتباط ایرانی با خاکش. 401 برای چنین روزی بود که دختر و پسر این سرزمین بگوید این "جنگ دیگران" است! اتفاقی که عینا در لبنان (آرمانشهر فرهنگی بعضی) افتاد و نصر الله را کشت و لبنان را تقدیم کرد.
برگردید به پنج روز گذشته، مردم از هر رنگی نه تنها ضدایران نشدند بلکه چنان یکپارچگی بینظیری نشان دادند که وسط بازانی مثل علی دایی، فردوسی پور و خادم هم مجبور به موضعگیری شدند، هرچند خنثی. کاملا برعکس ززا. یعنی نه تنها مردم ایران بلکه بدنه اجتماعی معترضین 401 را هم نشناختند. اشتباه نکنید، شکافها بسته نشده بلکه ما همبسته شدیم! یکی با فریادش یکی با سکوتش.
واقعا باورنکردنی است که 3 سال بعد از جامعه زدایی ززا امروز بسیاری تبدیل به شهروندانی متحد برای کشف مافیا شده اند! افراد عادی موارد مشکوک را پیگیری میکنند، اینقدر که 113 و 114 امکان پاسخگویی ندارند! مساجد دوباره کانون نگهبان محله شده، افراد به هم تذکر فیلم نگرفتن میدهند و دلسوز ایران اند. داریم بچه هایمان را پس میگیریم.
حالا فقط در 4 روز کمر عملیات نفوذ شکسته و اسرائیل به موشک باران خارجی برگشته است. یکپارچگی بی نظیر مردمی علیه تجاوز بیگانه به خاک ایران، سیلی سخت واقعیت در صورت اسراییل و آمریکا بود. آخر نتانیاهو از کشوری تقلبی و ترامپ از دولتی 300 ساله، چه میفهمند ایران کجاست؟!
در ایران فقط 12 ساعت بعد از حذف دو لایه فرماندهی هوافضا، ستاد کل، سپاه، پدافند، قوای نظامی غرب کشور، 5 نفر از 12 سرلشگر کشور، سپاه توانست صدها موشک به تل آویو شلیک کند. این 24 ساعت افسانه ای نه تنها در گذشته بی مانند بلکه آینده ایران را هم تغییر داد.
بازگشت دراماتیک ایران حضور مستقیم آمریکا را عقب انداخت، اما مهمتر تجربه ذهنی ایرانیان بود که به قبل و بعد از 23 خرداد تقسیم شد. برخلاف حزب الله، ایران نشان داد یک کشور و دولت-ملت است که به سرعت بازیابی و همبسته میشود. نشانه اش عدم نگرانی عمومی از ترور رییس سازمان اطلاعات سپاه. حالا تصور تلخ جای خالی رهبری هم نه تنها منجر به فروپاشی نمیشود بلکه ذهنیت ایرانی با این تجربه تاریخی به بازیابی سریع نظام باور دارد. با این تفاوت که اگر خدای نکرده در صورت اقدام دشمن باشد، جانشین منتقم میخواهد!
#یادداشت
@salmaneshoon
جنگ تحمیلی دوم: ایستگاه آمریکا
ما مستقیم به آمریکا پاسخ دادیم، نه رها کردیم و نه سر اسراییل خالی کردیم. هرچند کمتر از انتظار ما بود اما حالا برای دومین بار است که آمریکا زنی در ایران عادی میشود. همین هم آرزوی حداقل چند میلیارد انسان روی کره زمین است.
اما واقعیت اینست که پاسخ ما عملا پاسخ نبود، تمدید بود. یک حمله نمادین به فردو، یک حمله نمادین به العدید. عملیات امشب بیشتر فرصتی برای آمریکاست تا واقعا جنگ را آغاز کند یا نمادین از آن خارج شود. به زودی مشخص میشود.
اما برای ما ایران نشینان، اینجا نقطه مهمی در جنگ جاری است.
فرض کنیم که ترامپ از خدا خواسته صلوات فرستاد. آیا واقعا پاسخ تجاوز گستاخانه ترامپ در فردو همین بود؟ آیا این برای آمریکا پشیمان کننده است؟ جواب پیداست. پس باید چه چیزی بخواهیم؟ موشک بیشتر؟
خوب یا بد پنجره ایران بسته شد و نهایتا میتواند با توقیف کشتی یا انفجار اتفاقی در آرامکو یادآوری شود اما پاسخ اصلی در همان حمله آمریکا نهفته شده: فردو.
یادمان نرود آمریکا و اسراییل اراده کردند ایران هسته ای نداشته باشد. بزرگترین تودهنی ما به این زورگویی واضح است: هسته ای تا انتهایش!
آمریکا و اسراییل و اروپا باید بفهمند که حمله به تاسیسات صلح آمیز چه عاقبتی دارد: اجازه بمب اتم و نامرئی شدن فعالیت های هسته ای ایران.
اگر آمریکا میگوید انرژی هسته ای لیاقت شما نیست، از امروز باید بگوییم «اسلحه هسته ای خواست مسلم ماست»
خط غربگرایی ٣٠ سال ما را از ترس جنگ در تحریم و امتیاز دهی نگه داشت و تهش هم جنگ آفرید. ولی حالا که هم پیاز را خوردیم و هم چوبش را، چرا میوه را نداشته باشیم؟!
پس بهترین پاسخ به آمریکا یک قارچ کوچک ساخت ایران در کویر است، یا دست کم امکان آن.
این برنامه بلندمدت است و در کوتاه مدت خوشبختانه ما یک حساب باز داریم: اسراییل.
عملیات امشب را با عین الاسد قیاس نکنید. پرونده ادامه دارد. زمان به نفع اسراییل نیست و روزهای پرتنشی پیش روست. هرکاری برای خروج خواهد کرد، چرا که در وضعیت فعلی نیمه پیروز است.
بازوهای صلح تحمیلی هم از فردا شروع به شفاعت نتانیاهو و زمزمه پایان جنگ خواهند کرد. درحالیکه اسراییل اگر نقره داغ نشود، گستاخیش را برتری تلقی میکند و باز میگردد. پس باید فاکتور هزینه را بالا برد.
از دوسال پیش تا دیروز میگفتند اسراییل را محکم نزنید تا آمریکا وارد نشود! ولی از فردا دیگر هیچ مرزی نمانده است. باید این سگ را چنان کباب کرد که دیگر هوس پاچه گیری نکند.
به لطف خدا از کمرکش سختی گذشتیم، و روزهای مهمی در پیش داریم، مثل پدران مان که هشت سال ایستادند و سی سال را تضمین کردند، اگر بایستیم آینده را امن خواهیم کرد.
ایران در آستانه بزرگی است.
انشاالله.
#یادداشت
@salmaneshoon
از شب عاشورای 61 تا شب عاشورای 404 هزار و سیصد و هشتاد و پنج آزمون میگذرد. در هر آزمونی خیمه ای، در هر خیمه ای حسینی، و در هر حسینی درخواستی: "بروید و زنده بمانید که فردا عاشورای من است". و هزار و سیصد و هشتاد و پنج حسین است که پاسخ ما حسرت است و کمی هم ترس و حتی شادی. چرا که شب عاشورا شب تصمیم است، نه شب فکر و تحلیل و تردید. هیچ معلوم نیست ما جزو فراریان تاریکی بودیم یا حتی نمازخوانان لشکر ابن سعد. ما و پدران ما و پدران پدران ما هر شب عاشورا به این سوال فکر کرده اند: "میمانی یا میروی؟"
اما امروز، در آستانه عاشورای 404، ایران از شبی تاریک، خجسته بیرون آمد؛ اگر حسین فرسنگ ها از مدینه را سنگ به سنگ جست و از هزاران هزار فقط 72 یار پیدا کرد، در ایران هزاران هزار بودند که فقط یار یک حسین شدند، اگر حسین در شب عاشورا خواهش میکرد "بروید، من هستم"، مردمانی در ایران در شب عاشورایشان به حسین شان التماس میکردند "نیا، ما هستیم"!
در حالی که کثیف ترین و رذل ترین و قوی ترین انسان نمایان به ایران عاشورایی حمله کردند. در حالی که از خیانت و حماقت داخلی تا اتحاد و فناوری خارجی هیچ کم نگذاشتند، با مدرن ترین شمشیرها، با کثیف ترین جادو ها، با سریع ترین اسب ها بر باغ ما تاختند. در حالی که هنوز رهبر زنده بود در سقیفه برای جانشینی لحاف ملا دوختند، در حالی که تسلیم طلبان برای جنگ فرش قرمز پهن کردند، در حالیکه چهل تکه فرش ایران را پیش فروش کردند و کومله و پهلوی و پان ترک و باقی کفتارها صف کشیدند، در حالیکه در تاریکی یک سحر مانده به غدیر دستهای ما را بریدند و به چشمهایمان تیر زدند.
اما گذشت عاشورای 61. فقط 12 ساعت کافی بود تا بلند شویم. یعنی سلام بر حاجی زاده که بعد از مرگش هم رشید است. پتک فریدون مینوچهر ما ایزدی است.
ولی نفوذی که از رییس ستاد کل تا رییس اطلاعات سپاه را میزند چیزی نیست که با موشک بشکند. دشمن در خانه بود و هست. پس چه کسی خیابان را نجات داد؟ چرا شبیه 401 هیج پر کاهی نیفتاد که از آن کوه بسازند؟چون خیابان در تسخیر عشق علی بود. غدیر ما را نجات داد. همین ایستگاه های صلواتی، همین برنامه های مردمی بود که بهت تهران و ایران را شکست. ملت زیر موشک باران شربت میخوردند. یک روز بعد از بازگشت ایران به بازی، بدون هیچ اطلاعی از نقشه هوس آلود براندازی، راهپیمایان غدیر اتحاد یک ایران را نمایش دادند. زیر پرچم علی هیچ فضای خالی در خیابان برای موشها نماند. چه آنها که پول گرفتند و باقری را فروختند، برای نقش شعبان بی مخ هم آماده بودند.
ما از دروازه نابودی برگشتیم، زنده ماندیم و قوی تر شدیم. عاشورای 61 را ببینید؛ کشته پشت کشته افتاده، زمین خونین، آسمان قیامت، نه فقط انسان را سر بریدند بلکه تنش را هم با خاک یکسان کردند، درس عبرتی برای تاریخ، یک نقطه بزرگ. تمام. امروز سربازی از سربازان حسین جلوی کل ناتو می ایستد. هر موشکی که از ایران بلند شد از رادارهای قطر و ترکیه و ترکمنستان و جاذربایجان و سعودستان و امارات میگذرد، پدافند ناو آمریکا در خلج فارس را رد میکند، پدافند امریکایی عراق و سوریه، پدافند انگلیس در عمان، جنگنده های اردن، هواگردهای فرانسه و بریتانیا، پدافند ناو دو دریای سرخ و مدیترانه، رادار پایگاه بریتانیا را رد میکند تا تازه به اسرائیل برسد، آنجا پرنده های اسراییلی و سامانه فوق پیشرفته تاد آمریکایی و پیکان 1 و 2 و فلاخن داود و نهایتا گنبد آهنین را میگذراند و بر خاک مقدس فلسطین بوسه آتشین میزند.
این جنگ احزاب است، جنگ صفین است، جنگ بی نام حسن است. جنگی با حضور افتخاری خود شیطان بزرگ. پس از رسیدن جان به گلوی فرزند حرامزادهی اروپا و آمریکا، شبح شیطان روح فردو را بمباران کرد. دستاورد یک عمر اراده ایران را. فردویی که از چنگال برجام نجات یافت، فردویی که درهایش را به امید "دنیا" باز کردند، نهایتا امروز در پایان جاده غربگرایی زیر خروارها خاک مدفون است. البته فردو برمی خیزد چون خون شهریاری در رگهایش غنی شده.
اما اگر شب کربلای 61 به نبرد رسید اینجا برعکس از نبرد به شب عاشورا رسیدند. خواستند با آتش بس تاریکی شب را بیاورند، کاری کنند که رهبر برای همیشه پنهان شود، ایران در برزخ برود، با عشاق میز کار ناتمام جنگ را تمام کنند. غافل از اینکه شب عاشورای ما شب حماسه است. امام و امتی که فردای وعده صادق 2 در انتظار پاسخ اسرائیل زیر آسمان نماز جمعه با مستحبات می خوانند، ملت شجاعت است. غدیر را دیدی؟ محرم را هم ببین. کسی که بعد از عین الاسد زیر تهدید ترامپ پخش زنده میگذارد تسلیم تحمیلی را نمی پذیرد. طلوع آ.خامنه ای در شب عاشورای 404 باطل السحر ساحران آتش بس بود. حالا ما هم یک شب عاشورای تاریخی داریم، اما این کجا و آن کجا.
از نبرد نمی ترسیم، دیگر عاشورای 61 گذشت، ایران کربلا نیست این بار اگر فرزند غدیر بیاید ان شاالله تنها نمی ماند.
#یادداشت
@salmaneshoon
جنگ جنگ تا مذاکره
عشاق میز برای اهمیت مذاکره میگویند «تمام جنگها با مذاکره به پایان میرسد» جمله درستی که مغزهای کوچک دانشگاه زده معنای اصلیش را نفهمیدند: مذاکره هم زیر مجموعه ای از جنگ است. چیزی که ما با گوشت و پوست مان حس کردیم. برای ما مذاکره نه تنها در پایان بلکه از آغاز هم بخشی از جنگ شد. آ.خامنه ای بهمن 403 گفت مذاکره آمریکا بی فایده است، دلار صد تومان را رد کرد و آخر فروردین مجوز مذاکره صادر شد! میگفتند اسرائیل مخالف مذاکره است و اگر مذاکره نکنیم جنگ میشود، نگو کل مذاکره پوشش جنگ بود! ماه بعد دوباره یک فرصت طلایی پیدا کردیم اما انفجار بندر را خطای خودی معرفی کردیم و محکم به میز فریب چسبیدیم. این نفوذ شناختی نبود؟
به شب 23 خرداد بروید، در حالیکه با خیمه شب بازی ترامپ، ایران چنان مست مذاکره است که رییس ستاد کل در خانه اش است! نتانیاهو باید تصمیم بزرگی را عملی کند: یک هفت اکتبر علیه تهران.
باور کنیم دشمن ابله نیست. «هواپیما را روشن کنید و برویم که ایران را نابود کنیم و برگردیم» بعد با پاسخ موشکی بیایند به غلط کردن و آتش بس! این روایت های تحمیقی را رها کنید. شب 23 خرداد احتمالا مهمترین شب زندگی نتانیاهو بوده است.دشمن نه با یکی، با ده ها نقشه وارد معرکه ای چنین مرگبار میشود و برای صدها کشته آماده میشود. مهمترین تصمیمی که شروع کننده جنگ در ابتدا میگیرد نحوه پایان جنگ در انتهاست.
خود نتانیاهو از جنگ چندماهه تا یکسال گفت. قاعدتا بدبینانه ترین سناریو. بهترین حالت هم، سقوط نظام در کمتر از یک هفته و سپس شروع سوریه سازی از ایران بود. اما در میان انواع برنامه های زمانی احتمالا یک نمونه مطلوب «وارد کردن ضربه بینظیر، حذف توان هسته ای و دانشمندان، مهار برنامه موشکی، ورود آمریکا برای فردو، یک مقاومت دو هفته ای در اسرائیل و نهایتا فرار از فاز انتقامی ایران» بود. وال استریت ژورنال مینویسد اسرائیل برای یک دوره دو هفته ای آماده شده است. چیزی که با گزارش های پدافندی اسرائیل هم مطابقت دارد. برنامه ایده آل شان شکست خورد اما برنامه مطلوب با موفقیت نسبی اجرا شد و ادامه دارد.
موضوع آتش بس کذایی نیست، عمیق تر است: ترامپ و نتانیاهو نمی دانند برنامه هسته ای ایران با چنین حمله ای نابود نمیشود؟! پس چرا قبلا حمله نکردند؟!
آنها بخوبی میدانند تعرض به تاسیسات شفاف و صلح آمیز ایران میتواند منجر به تاسیسات غیرشفاف و غیر صلح آمیز شود. ایرانی که سالها «بمب نساختن» را با "جنگ نشدن" معامله کرده، پس از جنگ چه مانعی جلوی خود خواهد دید؟! حذف فریدون عباسی بازنشسته هرچند راسخ تا مینوچهر استاد دانشگاه برای نگرانی از چنین تصمیمی است. دشمن ابله نیست. تلخ است اما پر واضح که بدون اطمینان نسبی از واکنش ایران این جنگ شروع نمیشد. اطمینانی که با عدم خروج ایران از NPT و مهار تنش حتی بعد از بمباران پایگاه های هسته ایش تایید شد.
بخش مهمی از این اطمینان به دلیل "مکانیزم ماشه" میراث ظریف، روحانی، عراقچی و لاریجانی بود. ایران حالا یک مرحله بالاتر از جنگ و بمباران هم میدید: مکانیزم ماشه. این دلیلی است که عراقچی را زیر تجاوز به اروپا میکشاند، پای میز آلمانی که بیشرمانه ترین توهین را به ایران کرد :"اسرائیل وظایف کثیف ما را انجام میدهد". این دلیلی است که مجلس از ان پی تی خارج نشد. یعنی نه تنها جنگ با مذاکره تمام نمیشود بلکه گاهی خروجی مذاکره است. همان روزی که برای ماشه جشن گرفتند آمریکا بمب سنگرشکن فردو را توسعه میداد. ما در مسیری بودیم که مذاکره جنگ می آورد و جنگ مذاکره و ... دو روی یک سکه، پوست کنی گام به گام بازدارندگی ایران.
بالاتر، یادتان باشد جنگ اخیر با 370 موشک و 1500 سورتی پرواز و بمباران ب 2 با سنگرشکنی که 14 سال ویژه فردو طراحی میشد نتوانست حذف ۴٠٠ کیلو اورانیوم و تکلیف فردو را قطعی کند. اما برجام ظریف-روحانی-لاریجانی ١١ تن اورانیوم را قطعی خارج، در اراک بتن ریزی، فردو را تعطیل و تحقیقاتی کرد. به دست خودمان و با تایید قویترین نظارت تاریخ جهان. هیچ بمبی نتوانسته اندازه برجام برنامه هسته ای ایران را مهار کند.
میدانند جنگ دیروز باید با توافق امروز تکمیل شود. قاعدتا از روز اول حمله، طرح تسلیم آماده و چه بسا کل جنگ زمینه چنین مذاکراتی بوده و برعکس. پذیرندگان مکانیزم ماشه هم که پشت میز.
همانطور که قبلا دوگانه هسته ای-تحریم بالا آمد، حالا کم کم دوگانه غنی سازی-جنگ داغ میشود و در بمباران بعدی موشکی-جنگ و .... شاید به همین دلیل است که رهبر روز پنجم جنگ و وسط دعوا از چیزی به نام "صلح تحمیلی" رونمایی کرد.
حالا سوال مهم اینجاست: آنها که مذاکره فریب را توجیه، زیر آتش التماس مذاکره و روز دوم تضمین بمب نساختن دادند، فیلمنامه نویسان مصاحبه کارلسون، دیگرانی که گرای ترور رهبر و جانشینی روحانی (صاحب ماشه) را داغ کردند صرفا احمق بودند؟! خدا کند.
#یادداشت
@salmaneshoon
جولان در ایران
جنگ ادامه دارد و هر روز شعبده ای رو میشود.
نزدیک دو سال از خون پاشی و تیغ تراشی غزه میگذرد و در حالیکه لال ها شفا گرفتند دو چهره در سکوتی عجیب بودند: احمدی نژاد و موسوی. اگر احمدی بخشی از هویتش با اسرائیل ستیزی و چپنمایی شکل گرفته بود اما موسوی تمام هویتش با استکبار ستیزی و چپگرایی بود. چطور ممکن است این دو ضد در چنین صحنه ای تماشاگر باشند؟ انگار نه انگار نسل کشی در جریان است، به سکوتشان ادامه دادند در حالیکه می توانستند بدون حمایت از ج.ا به راحتی اسرائیل را محکوم کنند. نه بی خبر بودند و نه بی زبان. انتخاب کردند که در این هنگامه مخالف اسرائیل نباشند و در این سکوت نشانه هایی است برای آنها که می اندیشند.
اما پس از حمله مستقیم اسرائیل به خاک ایران دیگر جای هیچ توجیهی نبود. محمود همان اول یک بیانیه حداقلی پر کرد و زهرا رهنورد سه روز بعد، متنی که زیر تجاوز دشمن چند لگد به حکومت میزد و آخرش هم خواستار پایان سریع جنگ (تسلیم) از سمت ایران شد! اما میرحسین حتی اینجا هم ساکت ماند. شاید پس از تجربه بیانیه رهنورد منتظر وقت بهتری بود.
حالا دو روز پیش و دو هفته بعد از آتش بس و آرامش نسبی پیام او را به طورگسترده پخش کردند. بیانیه ای که به جز سه جمله عمومی، درباره حکومت بود نه دشمن! حتی به صراحت تجاوز را تقصیر خودمان و "نتیجه یک رشته خطاهای بزرگ" دانست. جالب اینکه پس از تبرئه ضمنی آمریکا و اسراییل اعلام کرد " ساختار کنونی نظام نماینده همه ایرانیان نیست" و مردم برای "تجدیدنظر در آن خطاها" نیاز به "مجلس موسسان" دارند! رفراندومی که پس از آن دیگر جنگ و "دخالت" توسط دشمن نخواهد بود.
این یک پیام معمولی نیست، شاید خیلی ها ندانند حصر میرحسین موسوی نه بعد از انتخابات، نه بعد از ٨ ماه جنگ خیابانی، نه بعد از تحریم سازی، نه بعد از ایجاد بزرگترین شکاف اجتماعی، بلکه یکسال و نیم بعد در بهمن ٨٩ اتفاق افتاد. جایی که همزمان با موج بهار عربی در مصر و تونس و دمشق و لیبی خواستار ایرانی سازی آنها شد. مسیری که بعدها به لیبی و سوریه امروز رسید.
سوریه در دنیای موسوی کلیدی است. او حتی 11 سال بعد از بهمن ٨٩ که نتیجه بهار را در ویرانه های شام دید هم باز دیوانه وار نوشت : "حاکمیت نام بهار عربى را به بیدارى اسلامى تغییر داد، تا حرکت معطوف به آزادى و عدالت ملتهاى به ستوه آمده از دیکتاتورى و گرسنگى و فقر و بىعدالتى و مجالس قلابى را از حقیقتش خالى کند." دلیل سوریه سازی تغییر نام و دخالت ایران بود نه پروژه غرب!
امروز که فقط چند ماه بعد از سقوط سوریه اسراییل به خاک ایران رسیده است اهمیت مدافعان حرم را میفهمیم، اما موسوی نوشته بود:"دفاع از حرم که به معنای حراست از قلب مومن در مقابل کمترین گرایش به ستمگران است، به خون ریختن در سرزمینهای بیگانه برای تحکیم پایههای رژیمی کودککش اطلاق میشود"! یعنی شعار "نه غزه نه لبنان" دقیقا در قلب جریان ریشه داشت.
با حقد و کینه، درباره شهید همدانی که در حلب جانش را فدای ایران کرد و جنگ را 14 سال از "جانم فدای ایران گویان" دور کرد نوشت: "سزای آن سردار بیافتخاری که به این جنایت اعتراف و مباهات کرد چه بود، جز آنکه جانش در غربت به قربانی مستبدی دیگر تلف شود"
حالا اگر متن پیام بعد از جنگش را هم بخوانید ردی از سوریه در آن پیدا میکنید: اعلام جایگزین حکومت، تشکیل مجلس موسسان، تکرار نکردن خطاهای پیشین که حمله آمریکا و اسراییل را لازم کرد. این پیام یادآور شخصیتی در اعلامیه های تشکیل تحریر النصره 2012، تحریر الشام 2017 است: جولانی.
احمد الشرع از رهبران "بهار عربی" محبوب موسوی اسم خود را جولانی گذاشت که اشاره به ارتفاعات اشغال شده جولان توسط اسرائیل داشت. این انقلابی اصیل استکبار ستیز بعد از سر بریدن به تعداد کافی کت شلوار پوشید، مجلس موسسان قانون نویسی تشکیل داد. اسراییل و آمریکا هم بعد از نابودسازی ارتش و زیرساخت و اشغال خاک جز ماهی یکی دوبار حمله نمیکنند. تحریم هم لازم ندارند و باقی با دستور انجام میشود. حالا سوریهی جولانی، اتوبان حمله به ایران، که "آزادی" اش را تبریک میگفتند دارد داعش را برای "آزادی" عراق و ایران آماده میکند.
تبعات اصلی این پیام در بیرون از مرزهاست. برخلاف های و هوی مجازی موسوی امروز شخصیت مهمی نیست، اما این بیانیه از زبان او اعلام موجودیت جریان «جولانی ایران» است.
جای تعجب نیست که همان شبکه کثیفی که در پایان جنگ ترور رهبر و جانشینی روحانی را مطرح کرد، به طور گسترده این بیانیه را پخش کرد. همانها که پس از هجمه بی دلیل به صداوسیما، سفیدسازی ناگهانی تاجزاده و زندانیان را شروع کردند. دقیقا در این متن و نامه 180 استاد هم روی دو درخواست آزادسازی زندانیان و تحویل صداوسیما تاکید شده است،
انگار همه از یکجا بیرون می آیند. کجا؟
#یادداشت
@salmaneshoon