جدا برام جالبه که رسانه های ایران چقدر پرت هستند. در این روزهای پر التهاب غرب آسیا بالاترین شخص کشور تا امروز 3 بار گفته و دستور داده که باید عقبه اسراییل در کشورهای به ظاهر اسلامی قطع بشه. شما چند خبر در رسانه ها علیه اینها دیدید؟ یادش به خیر یه خبرگزاری زدند به نام تسنیم که مثلاتو کشورهای عرب زبان فعالیت بکنه. حالا اونها پیشکش، تو فضای فارسی هم همه درگیر موشک زدن و جواب دادن و مبارزه استادیومی هستند. اصلا انگار دو تا سیستم مجزا تو این کشور هست. شما کجا دیدید که یقه مسلمون های مدعی دین اطراف رو بگیرن بلکه به غیرت شون بر بخوره. بعضی تحلیل ها جوریه که امت اسلامی داره با یهود میجنگه! یا توهمات دیگه ای که میگه مردم کشورهای اسلامی برخلاف دولتها با فلسطین اند. کو؟ کجان؟! یادداشت بالا از سر رفع حاجت نیست. واقعا امروز ما در موقعیت فدک هستیم و مردم کشورهای اسلامی هستند که تعیین کننده اند. این درد رو به کی بگیم که اگر اینقدر که پیگیر فوتبال بودند پیگیر فلسطین بودند الان وضعیت فرق داشت. تاریخ بنویسد در مسخره ترین فینال جام ملت های آسیا مسلمانان نشستند بازی اردن با قطر رو ببیند. یکی از خائن ترین کشورها به آرمان فلسطین در مقابل مدعی ترین حامی عرب فلسطین. هر دو سر گرم مسابقه فوتبال در حالیکه فلسیطینی ها میمیرند!
اشتباه نکنید منظور این نیست که فوتبال بازی نکنند و نبینیم و اینها. میخوام بگم چقدر امت اسلام شوت و افسایده! ندیدم حتی یکجا به این سخنرانی بسیار مهم (حداقل من مشابهش رو یادم نمیاد) رهبر در جمع نیرو هوایی پرداخته باشه. رهبر بعد از 3 بار فرمان قطع رابطه کشورهای اسلامی با اسراییل اینجا مستقیم خود مردم مسلمان رو خطاب قرار داد و خلاصه اینکه ای نخبگان عرب مسلمان اگر الان بلند نشید کی میخواهید بیدار بشید. این همون خطبه فدکه .
و این همون معجزه ایه که میتونه در 24 ساعت جنگ اسرائیل رو متوقف کنه.
3- چرا ما میتوانیم کنار فلسطین بایستیم؟
تراژدی غزه دیگه نیازی به توصیف نداره. یادتونه کسانی که رو که خط کش میگذاشتند تا ببینند اسرائیل به بیمارستان حمله کرده یا نه؟ الان از بمباران گرسنگان کنار کامیون غذا فیلم هم منتشر میشه! دیگر مساله فهمیدن نیست، همه می بینن و به روی خودشان نمی آورند. قبلا دو سوال مهم پرسیدیم: چرا تمدن غرب اینقدر رسوا از اسراییل حمایت میکنه؟ و چرا تمدن اسلامی خفه خون گرفته؟ حالا دیگر کشته ها از 30 هزار هم رد شده، کار به قحطی آب و غذا رسیده، حالا دیگر وسط کربلاست و جای روضه خواندن نیست. اگر بناست کسی بیدار شود دیگر نیاز به تلنگر ندارد. حجت تمام.
حالا بهتر است یک سوال از خودمان بکنیم: چرا فقط ما کنار فلسطین ایستادیم؟! چرا فقط ایران، یمن، حزب الله و مقاومت عراق ایستاده اند؟! منظور از ایستادن شعار و لایک و متن ادبی نوشتن و گریه و اشک و دعا نیست، که به قول دوستی همه تظاهرات اروپا و آمریکا اندازه یک موشک یمن کمک نمیکنه. وگرنه عالیجناب اردوغان در صف اول سینه زنان فلسطین نشسته است. خیالتان راحت مجلس روضه فلسطین گرم است، مداحان چپی، خلق عرب، سرایندگان چشم آبی، دسته آمریکایی، امت اسلامی، اقلیت بازان همه گریانند. اما در عمل هیچ کدام اندازه لولا د سیلوا، رییس جمهور برزیل که روابط اقتصادیش با اسراییل را ترکاند عرضه ندارند.
در روایت مسیحیان از صبح دستگیری عیسی، حواریون که این همه عشق مسیح داشتند او را انکار میکنند. حالا هم موقع امتحان رسیده و یک مسیحی برزیلی از همه سران کشورهای عرب مسلمان تر در آمده! ما باید بعد از سرزنش خیانتکاران (که تا قیامت رواست) باید از خودمان بپرسیم چرا به جز شکوفه های دوردست ناپیوسته فقط دولت - ملت ایران و محور مقاومت پای فلسطین ایستاده؟
نه اینکه مغرور شویم (که افتخار به دفاع از مظلوم تا قیامت رواست) بلکه ببینیم از کجا شانس آورده ایم تا بهترش کنیم. چرا برزیلی و آفریقای جنوبی می توانند کیلومترها جلوتر از اردن و مصرِ هم مرز با فلسطین باشند؟ ما که مسلمان و مهربان تر از همسایگان نیستیم، پس چه فرقی داریم؟
پاسخ این سوال دور نیست، در همین 11 اسفند روستاهای ایران است. ملتی که یک دهه اقتصادش زیر بزرگترین تحریم های معاصر گم شد! ملتی که زیر سنگین ترین بمباران رسانه ای بعد از جنگ سرد تا گردن فرو رفت، ملتی که هویتش در کشمکش نابرابر خرد میشود، ملتی که روزانه احساس تبعیض و فساد و ناامیدی داخلی میکند، بلند شده آمده رای داده. روی کاغذ نوعی جنون است.
تقریبا هیچ کدام از کشورهای اسلامی صندوق رای ندارند، اساسا مردم این جوامع اگرچه مسلمانند اما هنوز به دنیا نیامده اند. "خواستن" و "اراده" منسجمی ندارند. هرچقدر هم شعار فلسطین بدهند اصلا کاره ای نیستند. اینها ما قبل جامعه اند. و شعارهای تحریم انتخابات در ایران هم به هدف برگرداندن ما به قبل از تولدست. این صندوق رای مستقل برزیل است که اراده ملتی را در رییس جمهورش نمایان میسازد، در حالیکه سران کشورهای اسلامی دنبال عادیسازی با اسراییل اند. طبیعی است که هر کس از سفره ای که سرش نشسته بخورد
اما پاکستان و ترکیه و تونس اسلامی که صندوق هم دارند چرا پای فلسطین نیستند؟ اصلا مگر در خود اروپا انتخابات نیست؟ چرا شعارها از دموکراسی شان بیرون نمیزند؟! البته که هر کشوری دلایل خودش را دارد اما این نشان میدهد عامل دیگری هم موثر است: "بایَستن" یعنی چه؟! همان جنونی که ملتی زیر فشار را می آورد پای صندوق رای. خود صندوق رای که کافی نیست. عراق و افغانستان کنار دست ما را ببینید، امریکایی ها برایشان صندوق رای اوردند. اما خیلی فرق دارد ملتی که بهمن 57 به خیابان بیاید و بخواهد "هزینه بدهد". ملتی که 8 سال دفاع کند و بخواهد "هزینه بدهد". ملتی که انرژی هسته ای بخواهد و "هزینه بدهد". ملتی که استقلال بخواهد و "هزینه بدهد". معنای انتخابات دیروز بعد از سونامی 98 و 401 این بود که "من هنوز زنده ام حروم زاده ها". من هنوز حاضرم برای انتخاب هام هزینه بدم. و چنین اراده ای به موشک تبدیل خواهد شد. پشت پهپادهای یمن جمعیتی است که حاضر است "هزینه بدهد"
بگذار امثال ظریف به طعنه بگویند: "ما خودمان انتخاب کردیم!" اتفاقا این افتخار ملت ایرانست که فهمیده هزینه چنین انتخابی کمتر از هزینه سازش است. مصر و اردن بدبخت را ببینید، 30 سال عادیسازی و عشق بازی کردند، به کجا رسیدند؟ در نان شب مانده اند. حالا اگر بخواهند هم نمی توانند کنار فلسطین باشند.
بزرگی گفته بود ارزش ادمها به حرفهایی است که برای نگفتن دارند، جمله زیبا و بی معناییست. اتفاقا ارزش ما در حرفهایی است که میزنیم، اراده مان، تازه نه همه انها بلکه حرفهایی که پایش می ایستیم. قتلگاه انسانیت در غزه به ما ثابت کرد "ارزش آدمها به اراده هاییست که حاضرند برایش هزینه بدهند"
پ.ن: و ایستادن ما هم پای فلسطین اندازه همان هزینه ایست که حاضریم بپردازیم.
#یادداشت
@salmaneshoon
1
امروز روز اول ماه رمضان 2024 روز خاصی برای جهان اسلام است. اگر یکی از اهداف روزه داری همدردی با گرسنگان باشد امسال همه جهان اسلام میدانند دقیقا باید حال کدام گرسنگان را درک کنند. غزه در حالی که 5 ماه زیر بمباران بوده وارد مرحله جدیدی شده، گرسنگی به عنوان سلاح کشتار جمعی. الحق که چنین جنایتی شایسته بنی اسراییل است. خلاصه اینکه این ایام افطار لحظات ویژه ای برای مسلمانان است. 10 12 ساعت تحمل گرسنگی به یاد کودکانی که چندین روز غذایی برای خوردن ندارند، مادرانی که نمی توانند نوزادشان را شیر بدهند، مردانی که دنبال یک کف دست نان هستند.
رمضان امسال با همه سالها فرق میکند، وقتی دستمان به سمت غذا میرود به یاد دستهایی میفتیم که به سمت آسمان دراز است. چه بسیار اشک هایی که ریخته خواهد شد و چه بسیار دعاهایی که حتما به گشایش میرسد، ان شاءالله.
اما امسال یک معجزه دیگر هم رخ داده است. اگر شما مسلمانی در مصر، ترکیه، امارات، اردن، سعودستان، آذربایجان، ... باشید، همزمان که دارید برای غزه دعا و گریه میکنید، دولت تان دارد با اسراییل در جنایت همکاری می کند. البته زود قضاوت نکنید چند بسته غذایی کمک هم با هواپیما به غزه میفرستند تا عمق اسلام را نشان دهند. صحنه جالبی است از پایین. تصور کنید هواپیما که می آید معلوم نیست بمب های نتیجه همکاری کشورهای اسلامی را آورده یا بسته های صدقه شان را! از بالا جالب تر است، تصور کنید یک عده دارند دعا میکنند و حکومتهایشان دارند خرج اسراییل میکنند! ماه رمضان زیبایی است. انسان یاد حاجی هایی میافتد که فرار کردن حسین بن علی را دیدند و به طواف ادامه دادند، یاد انصار و مهاجرانی که خطبه فدکیه زهرا را شنیدند و به عبادت ادامه دادند. به قول اینستاگرام؛ عجیب بود، نبود؟!
رمضان امسال ما یک نمایش بزرگ در جهان اسلام داریم: اسلام سیاسی و همه اسلام های دیگر. سالها تبلیغ میکردند برای ما که اسلام ترکی را ببینید چه باصفاست، درگیر حجاب نیستند، توریست دارند، پیشرفت میکنند، عرق فروشی دارند، همه کیف میکنند، یا اسلام امارات را ببینید، برج خلیفه دارد، هواپیما و فرودگاه و به به، اخیرا هم که بن سلمان با پول خرج کردن در بیابان دلربایی کرده. خب حالا کجا هستند؟! چرا خفه خون گرفته اند. جز دعا و نیایش چه خاصیتی دارند؟ ماه هاست که دیگر مساله این نیست که آیا اصلا مسلمان هستند یا نه؟ مساله این است که آیا انسان هستند یا نه؟! روزگاری رسید که برزیلی مسیحی بی نماز و روزه از این مسلمانان بی بخار همدست اسراییل انسان ترست. الله اکبر. حالا حجاب دارد یا نه، برج دارد یا نه، پول دارد یا نه، ... مهم نیست. جالب اینجاست که اسلام اخوانی و اسلام سلفی هر دو به هم رسیده اند. این دین های فردی پیشرو و آن دین های اجتماعی واپس گرا هیچ خطری برای هیچ قدرتی ندارند، چه اردوغان چه بن سلمان و چه نتانیاهو. اینقدر ضجه بزنید تا گردنتان قطع شود.
حالا بیاییم سراغ خودمان، مای مدعی اسلام سیاسی، مای مدعی هزینه دادن برای فلسطین، این شب ها فکر کنیم چرا بیشتر از این نتوانستیم.
#ماهنوشت
قاب سازی
بلوای 1401 یک ماشین عظیم تصویرسازی و بدون شک قویترین و گسترده ترین جنگ روانی که تجربه کردیم بود. شاید الان خنده دار به نظر برسد ولی واقعا حس میکردیم میلیونها نفر به خیابانها آمده اند. آن هم به بهانه موضوعی که یک شکاف اجتماعی عمیق در ایران است. از شما می پرسم ما واقعا نیم میلیون خانم معترض به قانون حجاب نداریم؟! عددی نیست. تازه اگر به اشتباه همه غیرمحجبه ها را معترض حساب کنیم که دیگر هیچ. البته در موضوع حجاب تقریبا کسی اکثریت قاطع نیست. تنوع نظرات زیادی در دسته های مختلف هست. ولی در 1401 همه چیز برای آمدن معترضان به حجاب فراهم بود. از حمایت تا احساس تکلیف، "اما نیامدند". چرا کسی به این پدیده توجه نمی کند؟! این چنان اتفاق بزرگی بود که رهبر هم در اولین سخنرانی پسا ززا گفت:
"خیلی از این کسانی که حجاب کاملی هم ندارند، جزو هواداران جدّی نظام جمهوری اسلامی هستند؛ شما میبینید در مراسم مذهبی، در مراسم انقلابی، اینها شرکت میکنند؛ بحث سر اینها نیست. بحث سر اصل استقلال و ایستادگی و تقویت و اقتدار ایران اسلامی است؛ بحث سر این است."
حرفی که کم توجه شد. درواقع اتفاقات 401 نشان داد حجاب دیگر مرز تشخیص موضع سیاسی افراد نیست. بخشی از محجبه ها بودند که با هشتگ "من محجبه ام اما با حجاب اجباری مخالفم" عملا کنار کومله و علینژاد ایستادند و انبوهی هم از بی حجابها بودند که در ززا شرکتی نکردند.
آیا این نشانه یک تغییر نیست؟
برگردیم به صحنه های گشت ارشاد 401 و بعد مهسا امینی و نیکا شاکرمی و ... یقه تو را میگرفتند که ببین این دختر را کشته اند، ببین گشت دارد این را میزند، ببین پلیس به این زن تعرض کرد، ببین این مادر میگه بچه امو نبرید. این کارها درسته؟! طرف مظلوم رو نمی گیری؟ و بعد که همراه میشدی میگفتند حالا حق نداریم بریزیم بیرون؟ بیا ببین چطور دارند ما معترضین رو میزنند. این جوون رو ببین ساچمه خورده. این رو ببین چشمش آسیب دیده. میدونی چقدر ها رو کشتند؟ و بعد که همراه میشدی میگفتند ببین ما فقط ما میخوایم جلوی زور و اجبار بایستیم، بده؟ و بعد که همراه میشدی میگفتند ببین این بسیجی و پلیس کثیف که همه اون بلا رو سرما میاورند حقش نیست بزنیم و بکشیم؟ این کردهای مظلوم سالها تحت "اجبار" نبودند؟ آزادی حقشون نیست؟ این بلوچ شایسته نیست؟ این همجنسباز آدم نیست؟ و همینجوری میبردنت تا جایی که ملی بودن تیم فوتبال کشورت را هم انکار کنی! این نتیجه قاب سازی است.
قاب سازی (framing) چکار میکنه؟
یک صحنه قاب شده بدون جغرافیای خنثی بهت نشون میده و میگه تصمیم بگیر! ببین حماس ریخته آدمهایی که داشتند تو جشنواره میرقصیدن رو کشته. این کار درستیه؟! همینجا تصمیم بگیر و به بیشترش فکر نکن. بعد قاب بعدی، قاب بعدی و همینجوری تا آخر وارونه ات میکنه. چرا بخش قابل توجهی از بی حجابها همراه ززا نشدند؟ چون میدانستند به کجا میرسه. چون میدانستند ماجرا اصلا حجاب نبوده و نیست. بینش چنین افرادی به مراتب جلوتر از دیندارها و محجبه هایی بود که میگفتند: همه اش تقصیر گشته. اگر گشت نباشه همه چیز درست میشه. رها کنید، عرف درستش میکنه. اختیاری.
و این تفکر بخشی از مسئولینه. اتفاقا برخلاف تصوری که حکومت محکم دنبال گشت و اجرای حجابه، حداقل دو سال گذشته نشان داد که جز گشت تقریبا هیچ کاری به این موضوع نداره یا بلد نیست. درباره گشت هم اگر اصرار علنی و پشت میکروفون رهبر نبود احتمالا ترجیح بر رهاسازی بود. حالا نکته جالب اینجاست که قبل از 401 هم گشت ارشاد تقریبا اقدامی محدود و فصلی شده بود. درواقع ما عملا چیزی به نام حجاب قانونی نداشتیم و گشت هم به صورت دوره ای برای کنترل عرف یا فشار متشرعین می آمد و می رفت. درواقع ذهنهای قاب شده یقه مترسکی رو گرفته بودند نقش زیادی در ملخ زدن مزرعه نداشت. اصلا ماجرا حجاب نبود. بعضی ها زودتر فهمیدند، بعضی دیرتر.
بخشی از کسانی که دیروز گشت رو متهم میکردن امروز در فجازی مقابل نمونه های مشابه خبرهای گشت سکوت یا حتی حمایت میکنند. این به معنای درست بودن رفتار گشت نیست بلکه به معنای تجربه 401 است. اینکه شعار "بدن خودمه، به تو چه؟" خیلی فراتر از حجابه. اینکه ایستادن کنار علینژاد در هر قابی حماقته. و بعضی موضوعات خیلی پیچیده تر از یک قاب هستند. و خلاصه اینکه من تو این قاب بازی نمیکنم. باطل السحر قابسازی اینجاست: پرهیز از عجله و احساسات.
اما اگر ماجرای آنها فقط حجاب نیست چرا ماجرای ما فقط حجاب شده است؟! آیا ما هم درگیر یک قاب شده ایم؟
یک نتیجه 401، به رسمیت شناختن حامیان بیحجاب دین و ایران بود. باید برگردیم به موضعی که شخص اول کشور دوباره در جلسه جدیدی تکرار کردند:
"اطمینان دارم که بانوان کشورمان حتی کسانی که در زمینه حجاب قدری سهلانگاری دارند، دلبسته به اسلام و نظام هستند؛ بنابراین باید به این چشم به موضوع نگاه کرد در عین حال که قضیه حجاب را هم همه باید رعایت کنند."
👇
👆
و
"خیلی از کسانی که کشف حجاب میکنند نمیدانند این را؛ اگر بدانند که پشت این کاری که اینها دارند میکنند چه کسانی هستند، قطعاً نمیکنند؛ من میدانم. خیلی از اینها کسانی هستند که اهل دینند، اهل تضرّعند، اهل ماه رمضانند، اهل گریه و دعایند، [منتها] توجّه ندارند که چه کسی پشت این سیاستِ رفعِ حجاب و مبارزهی با حجاب است."
این وضعیت تازه به ما نشان میدهد برخلاف قاب قدیمی دیگر رعایت حجاب منطبق بر حمایت نیست. نه اینکه حجاب مهم نیست، کماکان حجاب یک نماد بی بدیل است. اما ما باید از گفتمان وسیعتری برای مرز بندی استقاده کنیم و آن گفتمان حیا است. البته که حجاب نمایش کامل حیاست اما رعایت نکردن دقیق مرز شرعی دلیل بر بی حیایی مطلق افراد نیست.
جالب تر اینکه شعارهای آزادی مطلق مثل"هر کس هر چی خواست بپوشه و نپوشه"، "پوشش به خودش مربوطه"،"حجاب اختیاری"، "بدن خودمه"،"برداشتن حجاب شجاعته"،"به تو چه؟ نگاه نکن" و ... با حجاب داشتن عده ای مشکلی ندارد! بله، ظاهرا میخواهند قانون پوشش را حذف کنند اما هدف اصلی حیازدایی از جامعه است. چیزی که بالاخره پس از یک سال و نیم به صراحت اعلام شد: "من سلیطه ام"!
سلیطه گری و قبح شکنی اوج انقلاب جنسی در غرب بود که نقطه پایانی بر حیا گذاشت. فرهنگ غرب بی حیا شد نه صرفا بی حجاب. فرایندی که در جامعه ما هم در حال شدن است و بسیاری از نوجوانان طبقه متوسط را درگیر کرده است. چیزی که از قاب عکس نیکا شاکرمی و سارینا پیداست اینکه بخش مهمی از نوجوانان همراه ززا درگیر بحران خانوادگی بودند. خانواده هایی که مذهبی هم نبودند. صحنه اصلی اینجاست نه در قاب گشت ارشاد.
باید نگران زندگی نیکا ها باشیم اما دستی که لحظه مرگ آنها را قاب میکند همانست که با حیا زدایی دنبال عمیق تر کردن بحران شان است. وقتی مساله فقط حجاب نیست، راهکار هم نباید فقط حجاب باشد. ما به ائتلافی از محجبه ها و غیر محجبه ها برای دفاع از حیا نیاز داریم. لازمه اش اینست که حیا و متعاقبا حجاب به عنوان ارزش در جامعه احساس بشود. حتی اگر افراد حجاب را دقیقا رعایت نکنند. چیزی که امروز عکسش به عنوان شجاعت تبلیغ میشود.
سیگار کشیدن عمل ارزشمندی نیست، با اینکه میلیونها سیگاری داریم. هستند کسانی که مست میکنند اما در جامعه کار پسندیده ای نیست. پوشش که قابل قیاس با سیگار و شراب نیست. اکثریت مطلق زنان بیحجاب افرادی بی حیا نیستند. محترم کردن گفتمان حیا برای زندگی سالمتر و تثبیت ارزش حجاب لازم است. و این یک کار تبلیغی است. ضمن اینکه نیازمند مقداری تحمل و فرصت دادن به افراد است، البته نه به معنای چشم بستن بر همه چیز.
نکته مهمی است که حتی برای تبلیغ گفتمان حیا هم باز به تثبیت نرم مرز حجاب نیازمندیم. جامعه به نقطه دقیق و مشخصی برای قلاب شدن نیازمند است تا فاصله اش را بشناسد. بیشتر مخالفان مطلق گشت عملا در حال کمک به جریان سلیطه گری هستند چون نهایتا راهکارشان راهکار علینژاد هاست: "رها کردن". ظاهرا سیاست مطلوب دستگاه دولت. جالب اینکه در این دوسال نه تنها حجاب بلکه حیا هم در جامعه به ضد ارزش تبدیل شد و از سلیطگی کنش مندی ساختند. در چنین فضایی بازگشت گشت نه برای حجاب بلکه برای از دست نرفتن همه چیز لازم است.
اما این گشت است و قاب های متعدد پس زننده.
با هدف تبلیغ گفتمان حیا و حجاب، آیا تصویر زدن و کشیدن دختر بیحجاب در جامعه به ارزشمندی حجاب و حیا کمک میکند؟ خیر. یعنی گشت نباشد؟ خیر. ما حتما به نگه داشتن مرزی برای پوشش نیاز داریم. ولی توسط مرزدارانی که بی حیایی را تشجیع نکنند. پلیس مبارزه با مجرم نمی تواند این مرزدار باشد. باید گونه دیگری از پلیس تربیت کرد. گونه ای که اندازه برخورد و احترام را بفهمد. و در عین حال با یک اقلیت وقیح سلیطه بی حیا هم راه برخورد کاملا جدی پیدا کرد. یعنی باید گشت 2 مرز داشته باشد: حجاب و حیا. و برایش 2 برخورد متفاوت.
اگر مرز برخورد خیلی سخت از حجاب به حیا برود (با حفظ گفتمان حجاب و بدون جایگزینی) امکان سواستفاده از احساسات و خلط مفهوم حجاب کم میشود.زن غیر محجبه ما هم باید احساس کند اگر تو در محدوده حجاب نیستی اما هنوز در امنیت حیا هستی.
گیر افتادن در قاب ها یک خطای ذهنی است که موضوعات پیچیده را ساده سازی بیجا میکند. "بدن خودمه" "هر کس خودش میدونه" "اختیاری" و ... شعارهایی برای "فردی سازی" پوشش اند. یعنی بیخیال پیچیدگی، در قاب کوچولوی خودت بمان و فقط به خودت نگاه کن. با گسترش گفتمان حیا در کنار گفتمان حجاب، بخش کم حجاب تر هم باید مسیرش را از این جماعت قابساز بی حیا جدا کند. آنها هم باید به جای شعارهای ازادی مطلق و خصوصی سازی پوشش و اخته کردن جامعه دنبال تساهل، قانون، عمومی دیدن پوشش و مقابله با بی حیایی باشند.
#یادداشت
@salmaneshoon
در طول سال گذشته اپلیکیشنی با نگاه جدیدی به قرآن کار شد که البته به تدریج هم کامل تر میشه. اپی که بتونه برای شمای امروزی دوست داشتنی و اندازه باشه.
این برنامه اندروید قرآن رو در قالب زمینه های زیبا و کمینه گرا (مینیمال) برای مخاطب امروزی نشون میده و نیاز به دسترسی و اطلاعات خاصی نداره و خروجی استوری هم میده.
در کنار اینکه میتونید خوانش روزانه با توجه به معنا داشته باشید، تو ختم قرآن های جمعی هم شرکت داده میشید.
پیشنهاد میکنم افزونه اش رو روی گوشی تون بگذارید و تعدادی که روزانه تعیین میکنید رو بخونید. امیدوارم مقبول بیفته.
در ازای این هدیه از شما انتظار بازخورد و نقد و پیشنهاد دارم و اگر میتونید به بقیه هم پبیشنهاد کنید.
دریافت از کافه بازار (https://cafebazaar.ir/app/com.yekayeh.app)
. دریافت از مایکت (https://myket.ir/app/com.yekayeh.app)
روزهای خوش بر شما مبارک 🌸
@salmaneshoon
ایتای یک آیه:
@yekayeh_com
هلی کوپتر رییسی کجای نقشه است؟
(ما و مساله دولت)
انقلاب اسلامی 57 بزرگترین رویداد قرن گذشته بود اما مهمترین دستاورد این انقلاب چه بود؟ دین و ایمان؟ امنیت؟ قدرت نظامی؟ تغییر طبقاتی؟ رشد فرهنگی؟ هویت ایرانی؟ نه من فکر میکنم مهمترین دستاورد انقلاب اسلامی نه در بهمن 57 بلکه در 12 فرودین 58 رخ داد. تولد دولت - ملت ایرانی. چیزی که بهش میگن state. استیت یک پدیده مدرن است. شاید با اغراق بگویم بزرگترین اختراع بشر. قوی تر از بمب اتم، موثرتر از کتاب، پیچیده تر از شهر.
ما عموما درک ساده ای از دولت داریم در حالیکه پدیده دولت یک دستگاه عظیم تودرتوی پیچیده است که آدمها داخلش به جای چرخدنده میچرخند. بیشتر مردم فکر میکنند اگر به رییسی یا روحانی رای بدهیم کار تمام است، چرا که یک نفر آدم خوب را میگذاریم آن بالا. در صورتی که این ساختار چنان بزرگ است که کسی در سطح آ.خامنه ای هم نمی تواند به راحتی آن را تکان بدهد.
بگذارید برایتان یک مثال بزنم؛ شما میخواهید مساله ی "الف" را حل کنید، اول باید وزارتخانه یا نهاد مربوطه بفهمد و راهکاری برایش پیدا کند (همین شاید5 سال بشود) بعد یک پیش نویس لایحه برای الف مینویسد، بعد باید وزیر این را به هیات دولت ببرد و لایحه کند و رای بگیرد، بعد هیات رییسه مجلس اعلام وصول کند و به کمیسیون بفرستد، بعد از تصویب به صحن بیاد و فوریت بگیره و بعد از تصویب همه نمایندگان برود ش نگهبان. تازه میشود قانون، بعد همین مسیر رو برمیگرده تا همان وزارتخانه و نهاد تا برایش آیین نامه بنویسند و ابلاغ کنند. تازه بعدش دستگاه نظارت و بازرسی میرسد. اگر در طول این زنجیره یک نفر مخالف باشد یا طرح به هوا میرود یا مثلا طوری تنظیم میشود که بی خاصیت شود یا حتی برعکسش!
این تازه پوسته state است. یک دستگاه لش و بوروکراتیک و بزرگ که میتواند خروجی های بی نظیر، بی خاصیت، روزمره، نوپدید، خطرناک یا بسیار مفید بسازد. یک کارخانه بزرگ بشری که قانونگذاری فقط جزیی از آن است. اقتصاد، امنیت، علم، سلامت، بیمه، دین و همه شئون جامعه را درگیر میکند. این چالشی است که انقلاب اسلامی از 13 فروردین 58 با آن درگیر است: رام کردن زن سرکش.
دولت به معنای اسمی و شکلی قبل از انقلاب هم وجود داشت اما دقیقا مثل کشورهای پادشاهی همسایه (امارات، سعودستان، قطر، کویت، ...) بیشتر یک شرکت خانوادگی بود. هرمی برای اجرای منویات و ثروت اندوزی اعلی حضرت و اداره روزمره امور جهت عدم تکدر خاطر ایشان.
ساختار دولت پس از انقلاب تازه بالید. اینکه بتوانید هر 4 یا 8 سال نگرش دولت را عوض کنید یک تنظیمات ساده نیست. آیا میتوان دولت ایرانی ساخت؟! آیا استیت انقلاب را می بلعد؟ آیا میتوان ماهیت مدرن آن را بومی کرد؟ مهمترین دستاورد انقلاب اسلامی "جمهوری اسلامی ایران" است. یعنی دولتمندی ایرانی، یعنی نظامی که بتواند اراده مردم ایران را واقعی و نمایندگی کند. به این معناست که میگویند حفظ نظام از اوجب واجبات است. چراکه برعکس نظم قبلی از پایین به بالاست و مردم هم در آنند. و حیات جامعه به آنست.
نکته مهم اینست که انقلاب ۵٧ گذشته گرا نبود که روی هر دستاورد بشری خط بکشد و با هر پدیده مدرن مخالفت کند. از سویی مثل جمهوری ترکیه هم بی هویت نبود که در مدرنیسم حل شود. میخواست چیزی اینجایی و برای خودش بسازد.
اما اینها فقط در گفتار ساده است، در عمل state استخوان های شما را خرد میکند. برای یک کار اداری ساده باید کفش آهنی پوشید. برای ساختن چیزی مثل مسکن مهر یا بیمه سلامت که دیگر هیچ. استیت برای شیاد و ریاکار جاذبه دارد. حجم عظیم پول هایی که جابجا میشود فساد میسازد، عدم تمرکز فساد را بیشتر میکند، تمرکز موجب استبداد رای میشود. رسانه را هم واردش کنی میشود غول قدرت. یک معادله صد عاملی.
دکمه ندارد که بزنیم و ایرانی شود. باید با آن کلنجار رفت. برایش جهاد بسازی، کمیته بسازی، سپاه بسازی ولی ارتشش را هم حفظ و متحول کنی، آموزشش را ارتقا بدهی، محتوایش را تغییر بدهی، فرمش را آزمون وخطا کنی، .... اصلا چیز ساده ای نیست. و این کشمکش ادامه خواهد یافت. حمله به اسرائیل را در چنین بافتی ببینید!
بعضی فکر میکنند رهبر نشسته است و مثل شاه تصمیم میگیرد. بلکه یک دستگاه طویل تصمیم سازی و تصمیم گیری و اجرایی است که باید تکان بخورد و یک سرش ماییم.. دستگاهی که مقابل هر تکانی اینرسی دارد. چرا در 98 چنین انتقامی رخ نداد؟!
حمله به اسرائیل افق دولت - ملت ایران را عوض کرد. یک گام بالا رفتیم. یعنی ما به عنوان ملت و دولت ایران تصمیم بی سابقه ای گرفتیم و اجرایش کردیم. دقیقا با فعل جمع. چون ما الان در بافتار state زندگی میکنیم. دستاوردی به این عظمت نیازمند یک توانمدی بالاتر است که در 98 نبود. چیزی شبیه level بازیها.
👇
سلمان معمار
هلی کوپتر رییسی کجای نقشه است؟ (ما و مساله دولت) انقلاب اسلامی 57 بزرگترین رویداد قرن گذشته بود اما
👆
برگردیم به بعد از ظهر 30 اردیبهشت 403 که با خبر گم شدن هلی کوپتر رییس جمهور تعجب کردیم. اول کمی طنز و خنده و بعد واقعا جدی شد. شاید در ظاهر پرسیدیم: خدایا چرا برای ما؟ اما در پس ذهن ما این سوالات بود: چرا نظم کار نکرد؟ پس دولت کجاست؟ پس چرا ساختار خطا داد؟ کجا اشتباه شده؟ این ناشی از ذوب شدن ما در ساختار دولت ملت است. ساختاری که خاصیتش بی نظمی زدایی و روزمرگی زایی است.
زیبایی تلخ چنین حوادثی یادآوری "خدا" است. اینکه ای دولت - ملت بزرگ ایران یادت نرود خدا هم هست. تو جهان بینی ای داری که امام معصوم در راس و پناهش ایستاده. برو خطاهایت را پیدا کن ولی بدان همه این state پیچیده به جایی دیگر بند است. کما اینکه آن دولت ظاهرا پولادین پهلوی را اراده الهی برد. آری ما به واقعگرایی (Real politic) معتقدیم اما واقعگرایی با خدا.
سوم خرداد یک روز بی نظیر در تاریخ انقلاب است. اگر انقلاب در 22 بهمن و دولت-ملت در 12 فروردین اسما متولد شدند، اما دولت-ملت ایران 3 خرداد عملا روی پایش ایستاد. ایران جدید اولین پروژه مشترک خودش را به انجام رساند. آن هم چه پروژه ای. جوانتر ها نمی دانند خرمشهر یکسال و نیم در اشغال صدام بود! 1 روز 2 روز نبود. در ذهن بخشی از مردم تمام شده بود. 70 درصد ارتش بعث در نگهداشت آنجا بود. صدام چندین بار گفت اگر خرمشهر را گرفتید کلید بصره را هم رویش بهتان میدهم!
سوم خرداد یک حماسه ساده نیست. روزی است که ایرانی خودش را "ایرانی" حس کرد. چون میتواند چیزی را که اراده کرده انجام دهد. من، تو، ما. توانستیم. و نهایتا امام گفت: خرمشهر را خدا آزاد کرد!
نه این فقط یک تعارف نیست. این خط مشی یک دولت - ملت دیندار ایرانی است. بله ما توانستیم این دستگاه عظیم بشرساخت را تکان بدهیم و نتیجه بگیریم اما این را باید در نظم بزرگتر اراده الهی ببینیم. آیا میتوانیم یک دولت ایرانی بسازیم؟! اینجاست که شهادت رییسی و امیرعبداللهیان یک شاهراه میسازد. مثل رجایی و بهشتی دهه 60.
اینها از دل زمینی ترین پدیده بشری راههایی به آسمان باز کرده اند. اینکه رییس جمهور از راس قوه اجرایی میتواند به جایگاه شهادت گونه برسد صرفا بازی با الفاظ نیست، دادن معنا به پیکری بی روح (و حتی ضد روح) است. اگر چنین پیکر توانمندی به چنین روحیه ای مجهز شود چه میتواند بکند؟!
این به معنای مقدس سازی عملکرد رییسی نیست، اتفاقا به معنای نقد او و ماست. یعنی کدام ویژگیها را الگو کنیم؟ یعنی اخلاص هم اندازه عدد و رقم ارزش دارد اگر بالاتر نباشد، یعنی مرگ رییس دولت در نقطه مرزی ایران در حال دویدن ارزش است نه نشستن در مرکز، یعنی جهاد ارزش است نه ساعت اداری. یعنی در همین ساختار خشک رسمی هم میشود یک سطح بالاتر ساخت. میشود دولتمندی را موحد کرد. ما دقیقا اینجاییم. کنار هلی کوپتر رییسی در کوهی در جنگل ارسباران، کمی پایین تر از قله. در این نقطه نقشه، در این بزنگاه، در ساختن دولت (state) ایرانی.
امروز را در این مسیر نگاه کنید: 22 بهمن، 12 فروردین، 3خرداد، .... حمله بی نظیر به اسرائیل و حالا شهادت رییس جمهور. شک نکنید حرکت رو به جلوست. و شک نکنید جلوتر خرمشهرهای دیگر است.
#یادداشت
@salmaneshoon
تبر ابراهیم و بتهای ما
حالا میتوانیم ادعا کنیم ما تشییع کم ندیده ایم. شهید پشت شهید، عزیز پشت عزیز. اما من غم متفاوتی در تشییع سید ابراهیم رییسی میبینم: غمی از جنس شرمندگی و تشکر. رییسی ترور نشد، در میدان جنگ نبود، از یک انتخابات پر رونق بیرون نیامد، محبوبیت فراگیر نداشت، بیان فوق العاده نداشت، بازی روانی بلد نبود یا نمیکرد، دنبال دفاع از خودش نبود، تبلیغات درستی نداشت، ... پس چرا بسیاری از ما چنین حسی داریم؟! چه بدی به این مرد کردیم؟ نقد و انتظار و رای ندادن که بدی نیست. اصلا بسیاری از هوادارانش هم این غم را دارند. ما چه چیز به رییسی بدهکار بودیم؟ عجیب اینکه بعضی عزاداران کارنامه اش را هم چندان موفق نمی دانند. پس رییسی از ما چه طلبی داشت؟
همه چیز از 96 شروع شد. انتخابات 96 شاید کثیف ترین انتخابات جمهوری اسلامی بعد از 88 باشد. انتخاباتی که عین 88 از سروش تا گوگوش برای یک نفر جمع شدند. روحانی حتی با ادبیات سازمان رجوی همراه شد! و کلید واژه "آیت الله اعدام" شان را تقویت کرد. اینقدر صحنه ها زننده بود که صدای آ.خامنه ای هم درآمد. شاید یک دلیل مهم این حجم تخریب رییسی نه خود انتخابات که احتمال جانشینی او بود. موفق شدند و هوادارن میگفتند خوب شد رییسی را سوزاندید؟
1400 جنس دیگری داشت. انتخاباتی که مشخص بود کم ترین مشارکت را دارد. دولت فاجعه بار روحانی تا ته اعتماد را مصرف کرده بود و یک دهه با رشد اقتصادی "صفر" تحویل داد. با شکست برجام بدنه اصلاحات به براندازی رسیده بود و با فاجعه 98 برای اولین بار پس از انقلاب قشر ضعیف هم با گلوله قربانی داده بود. بن بست و ناامیدی غیر قابل انکار بود. حتی خوشبین ترین انقلابی ها هم میدانستند رییسی آخرین برگ نظام است. 1400 برای رییسی یک شکست قطعی بود. اگر می باخت که تمام، اگر برنده میشد هم متهم بود یه تبانی و حذف رقابت. در هر دو صورت هم صندلی ده ساله ق.ق و جانشینی محترمانه آینده را از دست میداد. پس می گفتند چرا آخرین برگ را قربانی میکند؟!
تخریب رییسی در 1400 با کلیدواژه "بیسوادی" تکرار شد. دقیقا یاداور فضای رسانه ای (درواقع نفرت پراکنی) دوره احمدی نژاد: میمون، چی توز، بی کلاس، کوتوله، لپ لپ، "ا.ن"، ... اینقدر که سبزی ها بعد از 15 سال حتی از نسخه ضد نظام احمدی نژاد هم نفرت دارند. اینجا هم "بیسوادی" و "ناتوانی" چنان با رییسی عجین شد که هوادارانش تکرار میکردند.
نه اینکه رییسی قابل نقد نباشد بلکه اصلا فضای نقد سالم نبود. کارنامه رییسی البته نسبتا قابل دفاعست اما مساله اصلا کارامدی نیست. کسانی که زیر تابوت رییسی را گرفته اند منکر عدد تورم و دلار نیستند، چیز دیگری آنها را آورده. و معجزه این ابراهیم هم همین است: تغییر معیارها.
شرمندگی ما اینجاست. ما به او "باور" نداشتیم، حتی کسانی که رایش دادند. حق هم داشتیم، احمدی نژاد را دیدیم که چطور ضد آرمانها شد، روحانی را دیدیم که چطور سیاست را به کف کشید، بی تعارف 1400 چیزی از آبروی نظام نمانده بود، یک ایران کلنگی رو به زوال با طبقه متوسطی در صف مهاجرت و افسردگی، با طبقه ضعیفی زخمی و ناامید، با طبقه برخورداری بی ریشه و بی تعهد، سیاست در بن بست 98، مدیریت تحقیر شده، جهان در حال چرخش و حس عقب ماندگی فراگیر. ما حق داشتیم "اعتماد" نداشته باشیم. ما حق داشتیم یک رستم بخواهیم. قهرمانی کامل. ما فریدون منجی میخواستیم. اما ابراهیم نه رستم بود نه فریدون. ابراهیم ما سیاوش بود.
او باید به میان آتش میرفت تا حقانیتش را ثابت کند. آنهم آتشی که زنده بیرون نیاید. و ما شرمنده شدیم چون "شک" داشتیم. شرمنده شدیم چون نمی توانستیم "اعتماد" کنیم. دنبال چیزکی بودیم که مسخره کنیم یا ناامید شویم و به خودمان حق بدهیم. "نه او هم منجی نیست". "اصلا بیسواد است".... بله رییسی نه ترور شد، نه میدان جنگ بود ،نه محبوبیت فراگیر داشت، اما مثل سیاوش پاک بود و پاک بودنش را اثبات کرد. او به ما ثابت کرد که لیاقت اعتماد داشت، او به ما ثابت کرد که آدم خوب وجود دارد. او به ما ثابت کرد که میشود امید داشت. او به صندلی سیاست آبرو داد.
ما به سوگ سیاوش نشسته ایم، اما برای خودمان ناراحتیم. وگرنه مرگ برای ما چیز تازه ای نیست. همین 5 سال پیش رستم مان را با غرور و افتخار تشییع کردیم. اما این غم برای خود ماست. ما مثل کسانی هستیم که خیانت دیدیم و کسی با هزینه سنگین به ما دوباره اعتماد را یاد داد.
"مگر رجایی چه کرده؟" جوانی پرسید و من به فکر رفتم. اصلا دوران رجایی اینقدر کوتاه بود که به کاری نرسد، اما او هم یک زخم عمیق را التیام بخشید: بنی صدر. اولین رییس جمهور ایران با پشتوانه رای بالا که در صحنه انتهایی پنهانی همراه مسعود رجوی فرار کرد! کسانی که وسط جنگ خارجی جنگ داخلی راه انداختند. با فشار روانی دوقطبی های عجیب، ترور و ناامنی، اقتصاد بیمار،.... این بود نتیجه انقلاب؟! این بود ما میتوانیم؟ این بود معجزه صندوق؟!
👇