eitaa logo
سلمان معمار
136 دنبال‌کننده
4 عکس
0 ویدیو
0 فایل
فعلا گزیده ای از کانال تلگرام تا ببینیم چه پیش آید. توییتر، اینستا و ... : Https://yek.link/salmaneshoon
مشاهده در ایتا
دانلود
در طول سال گذشته اپلیکیشنی با نگاه جدیدی به قرآن کار شد که البته به تدریج هم کامل تر میشه. اپی که بتونه برای شمای امروزی دوست داشتنی و اندازه باشه. این برنامه اندروید قرآن رو در قالب زمینه های زیبا و کمینه گرا (مینیمال) برای مخاطب امروزی نشون میده و نیاز به دسترسی و اطلاعات خاصی نداره و خروجی استوری هم میده. در کنار اینکه میتونید خوانش روزانه با توجه به معنا داشته باشید، تو ختم قرآن های جمعی هم شرکت داده میشید. پیشنهاد میکنم افزونه اش رو روی گوشی تون بگذارید و تعدادی که روزانه تعیین میکنید رو بخونید. امیدوارم مقبول بیفته. در ازای این هدیه از شما انتظار بازخورد و نقد و پیشنهاد دارم و اگر میتونید به بقیه هم پبیشنهاد کنید. دریافت از کافه بازار (https://cafebazaar.ir/app/com.yekayeh.app) . دریافت از مایکت (https://myket.ir/app/com.yekayeh.app) روزهای خوش بر شما مبارک 🌸 @salmaneshoon ایتای یک آیه: @yekayeh_com
هلی کوپتر رییسی کجای نقشه است؟ (ما و مساله دولت) انقلاب اسلامی 57 بزرگترین رویداد قرن گذشته بود اما مهمترین دستاورد این انقلاب چه بود؟ دین و ایمان؟ امنیت؟ قدرت نظامی؟ تغییر طبقاتی؟ رشد فرهنگی؟ هویت ایرانی؟ نه من فکر میکنم مهمترین دستاورد انقلاب اسلامی نه در بهمن 57 بلکه در 12 فرودین 58 رخ داد. تولد دولت - ملت ایرانی. چیزی که بهش میگن state. استیت یک پدیده مدرن است. شاید با اغراق بگویم بزرگترین اختراع بشر. قوی تر از بمب اتم، موثرتر از کتاب، پیچیده تر از شهر. ما عموما درک ساده ای از دولت داریم در حالیکه پدیده دولت یک دستگاه عظیم تودرتوی پیچیده است که آدمها داخلش به جای چرخدنده میچرخند. بیشتر مردم فکر میکنند اگر به رییسی یا روحانی رای بدهیم کار تمام است، چرا که یک نفر آدم خوب را میگذاریم آن بالا. در صورتی که این ساختار چنان بزرگ است که کسی در سطح آ.خامنه ای هم نمی تواند به راحتی آن را تکان بدهد. بگذارید برایتان یک مثال بزنم؛ شما میخواهید مساله ی "الف" را حل کنید، اول باید وزارتخانه یا نهاد مربوطه بفهمد و راهکاری برایش پیدا کند (همین شاید5 سال بشود) بعد یک پیش نویس لایحه برای الف مینویسد، بعد باید وزیر این را به هیات دولت ببرد و لایحه کند و رای بگیرد، بعد هیات رییسه مجلس اعلام وصول کند و به کمیسیون بفرستد، بعد از تصویب به صحن بیاد و فوریت بگیره و بعد از تصویب همه نمایندگان برود ش نگهبان. تازه میشود قانون، بعد همین مسیر رو برمیگرده تا همان وزارتخانه و نهاد تا برایش آیین نامه بنویسند و ابلاغ کنند. تازه بعدش دستگاه نظارت و بازرسی میرسد. اگر در طول این زنجیره یک نفر مخالف باشد یا طرح به هوا میرود یا مثلا طوری تنظیم میشود که بی خاصیت شود یا حتی برعکسش! این تازه پوسته state است. یک دستگاه لش و بوروکراتیک و بزرگ که میتواند خروجی های بی نظیر، بی خاصیت، روزمره، نوپدید، خطرناک یا بسیار مفید بسازد. یک کارخانه بزرگ بشری که قانونگذاری فقط جزیی از آن است. اقتصاد، امنیت، علم، سلامت، بیمه، دین و همه شئون جامعه را درگیر میکند. این چالشی است که انقلاب اسلامی از 13 فروردین 58 با آن درگیر است: رام کردن زن سرکش. دولت به معنای اسمی و شکلی قبل از انقلاب هم وجود داشت اما دقیقا مثل کشورهای پادشاهی همسایه (امارات، سعودستان، قطر، کویت، ...) بیشتر یک شرکت خانوادگی بود. هرمی برای اجرای منویات و ثروت اندوزی اعلی حضرت و اداره روزمره امور جهت عدم تکدر خاطر ایشان. ساختار دولت پس از انقلاب تازه بالید. اینکه بتوانید هر 4 یا 8 سال نگرش دولت را عوض کنید یک تنظیمات ساده نیست. آیا میتوان دولت ایرانی ساخت؟! آیا استیت انقلاب را می بلعد؟ آیا میتوان ماهیت مدرن آن را بومی کرد؟ مهمترین دستاورد انقلاب اسلامی "جمهوری اسلامی ایران" است. یعنی دولتمندی ایرانی، یعنی نظامی که بتواند اراده مردم ایران را واقعی و نمایندگی کند. به این معناست که میگویند حفظ نظام از اوجب واجبات است. چراکه برعکس نظم قبلی از پایین به بالاست و مردم هم در آنند. و حیات جامعه به آنست. نکته مهم اینست که انقلاب ۵٧ گذشته گرا نبود که روی هر دستاورد بشری خط بکشد و با هر پدیده مدرن مخالفت کند. از سویی مثل جمهوری ترکیه هم بی هویت نبود که در مدرنیسم حل شود. میخواست چیزی اینجایی و برای خودش بسازد. اما اینها فقط در گفتار ساده است، در عمل state استخوان های شما را خرد میکند. برای یک کار اداری ساده باید کفش آهنی پوشید. برای ساختن چیزی مثل مسکن مهر یا بیمه سلامت که دیگر هیچ. استیت برای شیاد و ریاکار جاذبه دارد. حجم عظیم پول هایی که جابجا میشود فساد میسازد، عدم تمرکز فساد را بیشتر میکند، تمرکز موجب استبداد رای میشود. رسانه را هم واردش کنی میشود غول قدرت. یک معادله صد عاملی. دکمه ندارد که بزنیم و ایرانی شود. باید با آن کلنجار رفت. برایش جهاد بسازی، کمیته بسازی، سپاه بسازی ولی ارتشش را هم حفظ و متحول کنی، آموزشش را ارتقا بدهی، محتوایش را تغییر بدهی، فرمش را آزمون وخطا کنی، .... اصلا چیز ساده ای نیست. و این کشمکش ادامه خواهد یافت. حمله به اسرائیل را در چنین بافتی ببینید! بعضی فکر میکنند رهبر نشسته است و مثل شاه تصمیم میگیرد. بلکه یک دستگاه طویل تصمیم سازی و تصمیم گیری و اجرایی است که باید تکان بخورد و یک سرش ماییم.. دستگاهی که مقابل هر تکانی اینرسی دارد. چرا در 98 چنین انتقامی رخ نداد؟! حمله به اسرائیل افق دولت - ملت ایران را عوض کرد. یک گام بالا رفتیم. یعنی ما به عنوان ملت و دولت ایران تصمیم بی سابقه ای گرفتیم و اجرایش کردیم. دقیقا با فعل جمع. چون ما الان در بافتار state زندگی میکنیم. دستاوردی به این عظمت نیازمند یک توانمدی بالاتر است که در 98 نبود. چیزی شبیه level بازیها. 👇
👆 برگردیم به بعد از ظهر 30 اردیبهشت 403 که با خبر گم شدن هلی کوپتر رییس جمهور تعجب کردیم. اول کمی طنز و خنده و بعد واقعا جدی شد. شاید در ظاهر پرسیدیم: خدایا چرا برای ما؟ اما در پس ذهن ما این سوالات بود: چرا نظم کار نکرد؟ پس دولت کجاست؟ پس چرا ساختار خطا داد؟ کجا اشتباه شده؟ این ناشی از ذوب شدن ما در ساختار دولت ملت است. ساختاری که خاصیتش بی نظمی زدایی و روزمرگی زایی است. زیبایی تلخ چنین حوادثی یادآوری "خدا" است. اینکه ای دولت - ملت بزرگ ایران یادت نرود خدا هم هست. تو جهان بینی ای داری که امام معصوم در راس و پناهش ایستاده. برو خطاهایت را پیدا کن ولی بدان همه این state پیچیده به جایی دیگر بند است. کما اینکه آن دولت ظاهرا پولادین پهلوی را اراده الهی برد. آری ما به واقعگرایی (Real politic) معتقدیم اما واقعگرایی با خدا. سوم خرداد یک روز بی نظیر در تاریخ انقلاب است. اگر انقلاب در 22 بهمن و دولت-ملت در 12 فروردین اسما متولد شدند، اما دولت-ملت ایران 3 خرداد عملا روی پایش ایستاد. ایران جدید اولین پروژه مشترک خودش را به انجام رساند. آن هم چه پروژه ای. جوانتر ها نمی دانند خرمشهر یکسال و نیم در اشغال صدام بود! 1 روز 2 روز نبود. در ذهن بخشی از مردم تمام شده بود. 70 درصد ارتش بعث در نگهداشت آنجا بود. صدام چندین بار گفت اگر خرمشهر را گرفتید کلید بصره را هم رویش بهتان میدهم! سوم خرداد یک حماسه ساده نیست. روزی است که ایرانی خودش را "ایرانی" حس کرد. چون میتواند چیزی را که اراده کرده انجام دهد. من، تو، ما. توانستیم. و نهایتا امام گفت: خرمشهر را خدا آزاد کرد! نه این فقط یک تعارف نیست. این خط مشی یک دولت - ملت دیندار ایرانی است. بله ما توانستیم این دستگاه عظیم بشرساخت را تکان بدهیم و نتیجه بگیریم اما این را باید در نظم بزرگتر اراده الهی ببینیم. آیا میتوانیم یک دولت ایرانی بسازیم؟! اینجاست که شهادت رییسی و امیرعبداللهیان یک شاهراه میسازد. مثل رجایی و بهشتی دهه 60. اینها از دل زمینی ترین پدیده بشری راههایی به آسمان باز کرده اند. اینکه رییس جمهور از راس قوه اجرایی میتواند به جایگاه شهادت گونه برسد صرفا بازی با الفاظ نیست، دادن معنا به پیکری بی روح (و حتی ضد روح) است. اگر چنین پیکر توانمندی به چنین روحیه ای مجهز شود چه میتواند بکند؟! این به معنای مقدس سازی عملکرد رییسی نیست، اتفاقا به معنای نقد او و ماست. یعنی کدام ویژگیها را الگو کنیم؟ یعنی اخلاص هم اندازه عدد و رقم ارزش دارد اگر بالاتر نباشد، یعنی مرگ رییس دولت در نقطه مرزی ایران در حال دویدن ارزش است نه نشستن در مرکز، یعنی جهاد ارزش است نه ساعت اداری. یعنی در همین ساختار خشک رسمی هم میشود یک سطح بالاتر ساخت. میشود دولتمندی را موحد کرد. ما دقیقا اینجاییم. کنار هلی کوپتر رییسی در کوهی در جنگل ارسباران، کمی پایین تر از قله. در این نقطه نقشه، در این بزنگاه، در ساختن دولت (state) ایرانی. امروز را در این مسیر نگاه کنید: 22 بهمن، 12 فروردین، 3خرداد، .... حمله بی نظیر به اسرائیل و حالا شهادت رییس جمهور. شک نکنید حرکت رو به جلوست. و شک نکنید جلوتر خرمشهرهای دیگر است. @salmaneshoon
تبر ابراهیم و بتهای ما حالا میتوانیم ادعا کنیم ما تشییع کم ندیده ایم. شهید پشت شهید، عزیز پشت عزیز. اما من غم متفاوتی در تشییع سید ابراهیم رییسی میبینم: غمی از جنس شرمندگی و تشکر. رییسی ترور نشد، در میدان جنگ نبود، از یک انتخابات پر رونق بیرون نیامد، محبوبیت فراگیر نداشت، بیان فوق العاده نداشت، بازی روانی بلد نبود یا نمیکرد، دنبال دفاع از خودش نبود، تبلیغات درستی نداشت، ... پس چرا بسیاری از ما چنین حسی داریم؟! چه بدی به این مرد کردیم؟ نقد و انتظار و رای ندادن که بدی نیست. اصلا بسیاری از هوادارانش هم این غم را دارند. ما چه چیز به رییسی بدهکار بودیم؟ عجیب اینکه بعضی عزاداران کارنامه اش را هم چندان موفق نمی دانند. پس رییسی از ما چه طلبی داشت؟ همه چیز از 96 شروع شد. انتخابات 96 شاید کثیف ترین انتخابات جمهوری اسلامی بعد از 88 باشد. انتخاباتی که عین 88 از سروش تا گوگوش برای یک نفر جمع شدند. روحانی حتی با ادبیات سازمان رجوی همراه شد! و کلید واژه "آیت الله اعدام" شان را تقویت کرد. اینقدر صحنه ها زننده بود که صدای آ.خامنه ای هم درآمد. شاید یک دلیل مهم این حجم تخریب رییسی نه خود انتخابات که احتمال جانشینی او بود. موفق شدند و هوادارن میگفتند خوب شد رییسی را سوزاندید؟ 1400 جنس دیگری داشت. انتخاباتی که مشخص بود کم ترین مشارکت را دارد. دولت فاجعه بار روحانی تا ته اعتماد را مصرف کرده بود و یک دهه با رشد اقتصادی "صفر" تحویل داد. با شکست برجام بدنه اصلاحات به براندازی رسیده بود و با فاجعه 98 برای اولین بار پس از انقلاب قشر ضعیف هم با گلوله قربانی داده بود. بن بست و ناامیدی غیر قابل انکار بود. حتی خوشبین ترین انقلابی ها هم میدانستند رییسی آخرین برگ نظام است. 1400 برای رییسی یک شکست قطعی بود. اگر می باخت که تمام، اگر برنده میشد هم متهم بود یه تبانی و حذف رقابت. در هر دو صورت هم صندلی ده ساله ق.ق و جانشینی محترمانه آینده را از دست میداد. پس می گفتند چرا آخرین برگ را قربانی میکند؟! تخریب رییسی در 1400 با کلیدواژه "بیسوادی" تکرار شد. دقیقا یاداور فضای رسانه ای (درواقع نفرت پراکنی) دوره احمدی نژاد: میمون، چی توز، بی کلاس، کوتوله، لپ لپ، "ا.ن"، ... اینقدر که سبزی ها بعد از 15 سال حتی از نسخه ضد نظام احمدی نژاد هم نفرت دارند. اینجا هم "بیسوادی" و "ناتوانی" چنان با رییسی عجین شد که هوادارانش تکرار میکردند. نه اینکه رییسی قابل نقد نباشد بلکه اصلا فضای نقد سالم نبود. کارنامه رییسی البته نسبتا قابل دفاعست اما مساله اصلا کارامدی نیست. کسانی که زیر تابوت رییسی را گرفته اند منکر عدد تورم و دلار نیستند، چیز دیگری آنها را آورده. و معجزه این ابراهیم هم همین است: تغییر معیارها. شرمندگی ما اینجاست. ما به او "باور" نداشتیم، حتی کسانی که رایش دادند. حق هم داشتیم، احمدی نژاد را دیدیم که چطور ضد آرمانها شد، روحانی را دیدیم که چطور سیاست را به کف کشید، بی تعارف 1400 چیزی از آبروی نظام نمانده بود، یک ایران کلنگی رو به زوال با طبقه متوسطی در صف مهاجرت و افسردگی، با طبقه ضعیفی زخمی و ناامید، با طبقه برخورداری بی ریشه و بی تعهد، سیاست در بن بست 98، مدیریت تحقیر شده، جهان در حال چرخش و حس عقب ماندگی فراگیر. ما حق داشتیم "اعتماد" نداشته باشیم. ما حق داشتیم یک رستم بخواهیم. قهرمانی کامل. ما فریدون منجی میخواستیم. اما ابراهیم نه رستم بود نه فریدون. ابراهیم ما سیاوش بود. او باید به میان آتش میرفت تا حقانیتش را ثابت کند. آنهم آتشی که زنده بیرون نیاید. و ما شرمنده شدیم چون "شک" داشتیم. شرمنده شدیم چون نمی توانستیم "اعتماد" کنیم. دنبال چیزکی بودیم که مسخره کنیم یا ناامید شویم و به خودمان حق بدهیم. "نه او هم منجی نیست". "اصلا بیسواد است".... بله رییسی نه ترور شد، نه میدان جنگ بود ،نه محبوبیت فراگیر داشت، اما مثل سیاوش پاک بود و پاک بودنش را اثبات کرد. او به ما ثابت کرد که لیاقت اعتماد داشت، او به ما ثابت کرد که آدم خوب وجود دارد. او به ما ثابت کرد که میشود امید داشت. او به صندلی سیاست آبرو داد. ما به سوگ سیاوش نشسته ایم، اما برای خودمان ناراحتیم. وگرنه مرگ برای ما چیز تازه ای نیست. همین 5 سال پیش رستم مان را با غرور و افتخار تشییع کردیم. اما این غم برای خود ماست. ما مثل کسانی هستیم که خیانت دیدیم و کسی با هزینه سنگین به ما دوباره اعتماد را یاد داد. "مگر رجایی چه کرده؟" جوانی پرسید و من به فکر رفتم. اصلا دوران رجایی اینقدر کوتاه بود که به کاری نرسد، اما او هم یک زخم عمیق را التیام بخشید: بنی صدر. اولین رییس جمهور ایران با پشتوانه رای بالا که در صحنه انتهایی پنهانی همراه مسعود رجوی فرار کرد! کسانی که وسط جنگ خارجی جنگ داخلی راه انداختند. با فشار روانی دوقطبی های عجیب، ترور و ناامنی، اقتصاد بیمار،.... این بود نتیجه انقلاب؟! این بود ما میتوانیم؟ این بود معجزه صندوق؟! 👇
👆 رجایی رفت و نشان داد میشود در سیاست انسان بود. تبر ابراهیم هم بت های ما را شکست: آدم بودن لازم است، صداقت ممکن است، تلاش خیلی مهم است، همزیستی با محرومان ملاک است، ساده زیستی ریا نیست، بیرجند مهم است، خوزستان شعار نیست، قشنگ صحبت کردن کافی نیست، اخلاق در مناظره واجبست، تکمیل پروژه های قبلی لازمست، گور پدر اینکه به نام کی تمام بشود، تاجیکستان مهم است، حمله به اسراییل ضامن امنیت است، توسعه فضایی واجب است، رضایت خدا ملاک است، میشود بدون لجبازی مدیریت کرد، میشود تخریب را نشنید، میشود بدون گروکشی کار کرد، میشود کار کرد، میشود احساس تکلیف کرد، میشود مسئولیت پذیر بود، در همین ایران و همین 1400. میشود و باید. ابراهیم ارزش های انقلاب اسلامی 57 را زنده کرد،مثل رجایی. رییسی تلاش کرد امتدادی از سلیمانی باشد در سیاست.و این از عدد و رقم مهم تر است. اما نمی شود از رییسی گفت و از قبلش نگفت. اصلا رییسی برای مقابله با گذشته شناخته شد. رییسی "نه" به روحانی بود، روحانی که نه به احمدی نژادی بود که نه به خاتمی بود که نه به هاشمی بود که نه به موسوی بود. موسوی/خامنه ای که آری به رجایی بود. رییسی میراث دار حداقل پنج "نه" بود. انگار راهی باقی نمانده باشد. روحانی اصلاحات را تمام کرد و احمدی نژاد انقلاب را مصرف کرد. دیدن رییسی بدون توجه به ماقبلش شیادی است، چرا که او برای ضدیت آمد. رییسی یک بدیل آشکار داشت: روحانی. و تقریبا بسیاری از مسیرش در برگشت از مسیر او بود. (همانطور که روحانی در ضدیت مسیر احمدی تعریف میشد) امیرعبداللهیان نمونه دقیقی از این تفاوت است. "دکتر" ظریف گل سرسبد روحانی بود: متخصص، زبان بلد، لهجه خوب، آمریکا زیسته، دوست جان کری، دکمه سر آستین، ملی گرا، نایاک دوست، ریش پرفسوری و ... اینها ارزش های دوران روحانی بود. ظریف که دستاوردش شد برجام با دوبرابر شدن تحریم ها، آبان 98، ترور سلیمانی و فخزی زاده و سوختن 8 سال از دهه طلایی نود.امیر عبداللهیان نقطه مقابل اوست که اتفاقا ظریف اخراجش کرد! امیر که به گفته دوست و دشمن بهترین وزیر خارجه ایران بود متاسفانه امریکا درس نخوانده بود، لهجه بریتیش نداشت، عربیش بهتر از انگلیسیش بود، مرتب بود اما دکمه سر آستین نداشت، عشق سلیمانی داشت، با میدان تنش نداشت، قهر نمیکرد، نامزد نوبل نبود، ماهیگیر نبود، دوستانش عرب بودند، کشورهای همسایه و افریقا را مهم میدید و ... اینها نقطه مقابل هم هستند. نمی شود یکی را ارزیابی کرد و از دیگری نگفت. به همین نسبت تقریبا تعریفی که از رییسی میکنید روحانی را تقبیح میکنید و برعکس. طبیعی است که هوادارانش ناراحت شوند. خط تبلیغ "بیسوادی" هوشمندانه است و یک معنی ضمنی دارد: "ما باسواد هستیم". حالا مهم نیست ولنجک بنشینیم و ماهیگیری کنیم یا ناهار نخورده بدویم، مهم نیست که پشت میز باشیم یا سوار هلی کوپتر، ... در حالیکه دوگانه مبتذل تخصص-تعهد برای اول انقلاب بود که متخصص کم بود. جدا از اینکه اساسا درک ما از "سواد" حسی است. همین رییسی دکترای فقه و حقوق داشت و همان روحانی مدرکی مشکوک به تقلب. آینده زیاد خواهید شنید: "آدم خوب و ساده ای بود ولی ..." بعضی اینها در ظاهر دلسوزی شخصی و درواقع احیای بتهاست. اما رییسی یک بدیل پنهان هم دارد. کسی که به او نیز رجایی میگفتند. به نظرم درک تفاوت های رییسی و احمدی نژاد بسیار مهم ترست، چون احمدی یک نمونه غلط انداز است. چرا در حالیکه رییسی-احمدی هیچ رقابت مستقیمی نداشتند، بعضی بهاری ها به او حساس بودند؟ چون ارزشهای انقلاب را در انحصار مرادشان می دیدند و رییسی برایشان رقیب بود. اما پایان رجایی وار ابراهیم در مقابل پایان شبه بنی صدری احمدی نژاد عامل خوبی در تشیخص جنس اصلی شد. میگفتند در آینده یک خیابان به نام شهید احمدی نژاد خواهیم داشت، حالا رییس جمهور بعدی باید در خیابان شهید رییسی برود. رییسی اکثر ویژگی های مثبت احمدی نژاد اول (83-90) را داشت و ویژگی های منفیش را نداشت. سختکوشی، تلاش، محروم دوستی، مردم دوستی، استکبار ستیزی، اسرائیل ستیزی، سادگی و ملموسی، فساد ستیزی، سلامت، ... را داشت اما لجبازی، خودرایی، تنش زایی، بچگی، تصمیمات جنون آمیز، هوای آرا، چارچوب شکنی بیجا، مظلوم نمایی، منجی نمایی، دوقطبی سازی، هزینه تراشی نداشت. این یک واقعیت است که احمدی (اگرچه خودش تنها مقصر نبود) بسیاری از نقاط مثبتش را از دست داد اما بدترین اتفاق این بود که او را به عنوان نسخه انقلابی میشناختند. کسی که در کشتار 35 هزار فلسطینی سکوت کرد! همینقدر متضاد. رییسی این تصویر را هم شکست. امروز احمدی نژاد و روحانی دو روی یک سکه اند. جای تعجب نیست که در مراسم ملی و میلیونی تشییع رییسی نه احمدی نژاد بیاید، نه روحانی و نه خاتمی. پس شهادت رییسی نقطه پایان یک دوران است. و آغاز دورانی جدید. آیا به عقب بازمیگردیم؟! @salmaneshoon
24 ساعت طوفانی اصلاحات از نیمه روز 29 خرداد تا غروب 30 خرداد یک نمایش بی نظیر از اصلاح طلبان به طور زنده پخش شد. یعنی دقیقا از وقتی که خبر حضور ظریف در میزگرد سیاسی قطعی شد، ظریف در انتهای وقتش خطابه غرایی کرد، موجی از واکنش های مثبت و منفی شروع شد، انبوه تحلیل و گمانه رخ داد، مشارکت و نسبتها تغییر کرد، فضا داغ تر و دوقطبی تر شد، جواب ها و حمایت ها زیاد شد، فیلم عصبانیت ظریف در سفر اصفهان پخش شد، و حضور محمد فاضلی در میزگرد فرهنگی به انتهایی عجیب رسید: ترک و دعوا و پرتاب میکروفون به سمت پزشکیان! پزشکیان یک امکان بی نظیر برای اصلاح طلبان بود. در انتخاباتی که احتمال تایید لاریجانی با حمایت رهبر قوی بود و آذری جهرمی بدو بدو شروع کرده بود کمتر کسی به پزشکیان توجه داشت. اما غافلگیری رخ داد. حالا اصلاحات 2 سال بعد از ززا، 3 سال بعد از روحانی و 15 سال بعد از میرحسین یک نامزد شناسنامه دار اصیل داشتند. چراغ سبز عجیبی برای حضور دوباره بدون عذرخواهی از 88. شخص پزشکیان هم یک پدیده است. فردی سالم، با سابقه، پزشک، ترک، کرد، معتمد، حافظ نهج البلاغه، قرآنی، متدین، به روز و در چارچوب نظام. پزشکیان یک امکان بی نظیر در سپهر اصلاح طلبی بود: امکان تولد دوباره! خاتمی و همه اصلاحات هم "انتخاب کردند" با تمام قوا بازی کنند. اما نگرانی از همان اول جوانه زد: انتخاب الیاس حضرتی به عنوان نماینده، دیدار آخوندی و حضور تند ترین اصلاحاتی ها در ستادش. بدترین شایعه هم قبل از میزگرد سیاسی پخش شد: حضور ظریف. ظریف یعنی همه روحانی، ظریف یعنی همه گذشته، یعنی بازگشت به همان پاشنه. اما یک فیلم درخشان از پزشکیان همه را متعجب کرد: او به دانشجویانی که به رهبر توهین میکردند تذکر داد و صریح گفت من ذوب در رهبری هستم. چنین موضعگیری بعد از تایید صلاحیت مثل اولین حضور در صداوسیما بود که با تکرار زیاد "مقام معظم رهبری" واکنش منفی حامیانش را برانگیخت. ستاد پزشکیان هم با دیدن بازخورد منفی شایعات اعلام کرد ظریف نمیاد! خود پزشکیان هم بارها از "عدالت" به عنوان محور برنامه هایش حرف میزد و صراحتا تاکید کرد با روحانی فرق دارد. "استقلال" ویژگی بارز پزشکیان بود. چیزی که اصلاح طلبان نفهمیدند. پزشکیان برای پیروزی نیامده بود، برای ترمیم آمده بود. پزشکیان می توانست نقطه آشتی دوباره و فراموشی گذشته باشد. پزشکیان می توانست احیاگر اقلیتی در ابن انتخابات و زمینه ساز پیروزی اکثریتی در صندوق بعدی باشد. اما اصلاح طلبان از او چهره یک پیروز خواستند و شد آنچه شد: ظریف را کنار دستش نشاندند. 24 ساعت طوفانی اصلاحات شروع شد. پزشکیان که نماز ظهرش را پشت سر عراقچی خوانده بود حالا دقیقا همان توهمات روحانی را درباره روابط بین الملل تکرار کرد. مرد رسما بلعیده شد. نقطه اوج را خود جواد ظریف اجرا کرد. انگار که از بیان پزشکیان نا امید باشد. یک 8 دقیقه حماسی و فریاد زنان و یک طرفه و قهرمان وار برای ترسیم "همان قبلی". پیروزی از نگاه اصلاح طلبان حاصل شده بود. احتمالا بخشی از مردم هم باور کرده بودند. اما در حالیکه همه فکر میکردند جواب ظریف را زاکانی و جلیلی در مناظرات می دهند، سخت ترین هجمه به پزشکیان 24 ساعت بعد توسط مشاور خودش انجام شد! وقتی محمد فاضلی با کارشناس برنامه دهن به دهن شد و عصبانیت به جایی رسید که صندلی را ترک کرد. اما در بدترین انتخاب میکروفونش را به سمت پزشکیان پرتاب کرد نه کارشناس. جماعت اصلاحاتی هم در سالن برج میلاد برایش کف زدند. مهم نیست که نیت فاضلی از این حرکت توهین به پزشکیان بود یا نه، این 24 ساعت خلاصه ای از آینده و یادآوری از گذشته اصلاحات است. وقتی محمد خاتمی با آن رای باشکوه انتخاب شد چهره ای معتدل و مستقل به نظر می رسید، ولی در اخرین حضورش در دانشگاه توسط حامیانش هو شد و آنها را تهدید به اخراج کرد! جلسه ای که بسیجی ها از خاتمی دفاع میکردند و اصلاحاتی ها دیگر او را اصلاح طلب واقعی نمی دانستند! سیر اصلاح طلبی همیشه همین بود: فوران امید کاذب و فرود در ناامیدی واقعی! پرواز متوهمانه و سیلی سخت واقعیت، موج رای و قهر با صندوق، برآمدن پر هیاهو و رفتن خاموش، کامیابی محدود و ناکامی گسترده. این عاقبت کسانی است که تعریف و مرز بندی ندارند. این انتهای جریانی است هویتش "مثل اونها نبودن" است. وقتی صرفا برای شلوغی همه را سوار اتوبوس میکنی با آشوب پیاده خواهی شد. پزشکیان باید میفهمید با امثال آخوندی و ظریف و فاضلی به عدالت نمی رسد. آینده کشور با این جریان مثل همین 24 ساعت است. شور و آشوب. 30 سال است جبهه اصلاح طلبی آدمهایش را میسوزاند، بدنه اش را میسوزاند، سرمایه اش را میسوزاند، طبقه متوسط را میسوزاند، نخبگان را میسوزاند، آینده کشور را میسوزاند و میسوزاند. بدترین بازیگران سیاسی ایران. @salmaneshoon
جلیلی، یک پدیده خاص سعید جلیلی جذابیت ظاهری ندارد، بیان مردم پسند ندارد، زبان بازی نمی کند، 11 سال طول کشید تا عصبانی شود، توهین بلد نیست، عصبانیتش هم غیر عقلانی نمی شود، ساختمان و پل نساخته، کارهایش را به دلایل امنیتی نمی گوید، مصالح کشور را خرج خودش نمی کند، توصیه پذیر به نظر نمیرسد، مبهم است، نقطه سیاه ندارد، برنامه زیاد دارد، خسته کننده است، نخبگانی است، با سواد است، ... واقعا چرا نفر اول نظرسنجی هاست؟! این سوالی است که باید در آینده بیشتر شکافت. خصوصا که قالیباف، گزینه رقیب داخلیش، جذابیت ظاهری دارد، کارنامه ساخت و ساز دارد، شعارهای وسط پسند دارد و کلی امتیاز دیگر. چه برسد به پزشکیان، گزینه رقیب خارجیش. یعنی انتخاب جلیلی را نمی توان به حساب قحط الرجال گذاشت. دیگران را نمی دانم اما جلیلی برای من یک ویژگی بسیار خاص دارد. برخلاف عموم طرفدارانش که "برنامه داشتن " را خصوصیتش می دانند منی که از 92 دقیق دنبالش کردم چیز زیادی از برنامه هایش نفهمیدم. بلکه برعکس امسال به این نتیجه رسیدم که جلیلی جزییات برنامه هایش را "عامدانه" عمومی نمیکند. برنامه داشتن (حداقل برای من) ویژگی خاص جلیلی نیست، ویژگی خاص سعید جلیلی را باید در "کارنامه " اش پیدا کرد. نزدیک به 40 روز از حادثه تلخ و رازآلود شهادت رییسی میگذرد. چه کسی فکر میکرد در این روزهایی که رییسی باید میوه تلاشهایش برای مهار اقتصاد رو به زوال ایران را میچید، اسراییل باید تبعات عملیات وعده صادق را میداد، ایران باید ثبات را تجربه میکرد چنین طوفانی از حوادث همه چیز را زیر و رو کند. اما دست خدا در چنین رویدادهایی آشکار میشود و یکبار بار دیگر به ما اهمیت بزرگترین دستاورد انقلاب اسلامی گوشزد شد: ساختار دولت-ملت ایرانی که میتواند در چنین طوفانی کشتی را به آرامی به سمت انتقال قدرت ببرد. یک انتخابات کاملا رقابتی برگزار و بدون مشکلی "رای مردم" را هرچه باشد اجرا کند، حتی پزشکیان. به نظرم مهمترین ویژگی جلیلی دقیقا اینجاست: "او با یک آگهی روزنامه وارد دولت شده است." جلیلی مثل هر کارمندی استخدام شده، کارشناس، سرپرست، معاون، مدیر، مدیر کل، معاون وزیر و دبیر شعام شده. حتی یک بار هم این وسط تنزل مقام گرفته و دوباره از کارشناسی شروع کرده. چرا این ویژگی مهمی است؟ ساختار دولت - ملت یک ماشین عظیم پیچیده است (اینجا را بخوانید). در این ساختار دو گونه رشد امکان پذیر است، رشد عمودی، و رشد افقی. اولی همین مسیری است که جلیلی و هر کارمندی طی میکند، دومی مسیری است که قالیباف، پزشکیان، قاضی زاده، زاکانی و بسیاری از رجال طی می کنند. اینها از بیرون سازمان به آن تزریق میشوند. برخلاف تصور اتفاقا رشد افقی پدیده بدی نیست. چرا که سازمانها و به طور کلی ساختار دولت-ملت یک ویژگی ذاتی دارد. دولتمندی تمایل شدیدی به "حفظ وضع موجود" و "بقامحوری" دارد. همین تمایل است که امکان تداوم را در بحرانهایی مثل انقلاب، جنگ، تحریم و تغییر ریاست جمهوری فراهم میکند. اما این تمایل یک فرزند ناخواسته میزاید: "روزمرگی" 👇
👆 رشد عمودی در سازمان و زندگی کارمندی روزمرگی را در تمام شئون فکری فرد تزریق میکند. در این شرایط افراد در برابر تحول و تغییر مقاوم میشوند. این از عجایب دستگاه دولت-ملت است. چیزی که باعث تداومش میشود جلوی پیشرفتش را میگیرد! در چنین شرایطی است که رشد افقی مثل یک شوک میتواند سامانه لش را تکان بدهد. قالیباف، احمدی نژاد، رییسی نمونه های خوبی از این مثال هستند. اما الزاما این تکانش موفق نخواهد بود، چرا که نا آشنایی مدیر میتواند تبدیل به آزمون و خطا شود. عین کسی که پشت دستگاهی پیچیده دکمه ها را امتحان میکند، مثلا احمدی نژاد سازمان برنامه بودجه را حذف کرد! هرچه این سازمان تخصصی تر باشد مدیر افقی زمان بیشتری برای آزمون و خطا نیاز دارد، در نتیجه یا زمان را برای یادگیری از دست میدهد (مثل ضرغامی در میراث) یا توسط همان سازمان مدیریت می شود. (مثل روحانی) یا تغییرات شدید اعمال میکند یا درک ناقصی از سازمان را مطرح میکند.(مثل درک قالیباف از کار اجرایی به مثابه پیمانکاری) البته نمونه های موفقی از رشد افقی وجود دارد، شبیه مرحوم یزدانی خرم در والیبال که از فدراسیون کشتی آمد و نسل جدیدی ساخت. اما این روش ریسک بالایی دارد. ساختار دولت_ملت موفق باید بتواند رشد عمودی را سالم کند. درست است که نمونه های موفقی از رشد عمودی وجود دارد مثل علیرضا دبیر در کشتی، حسن طهرانی مقدم در موشک سازی، مجید شهریاری و فخری زاده، اما در بسیاری موارد "روزمرگی" ذهن کارگزار را می بلعد. رشد عمودی یک آفت دیگر هم دارد که به "قانون پیتر" مشهور است. خلاصه اش اینکه مدیر موفقی ارتقا میابد و خراب میکند. مثل محمد سرافراز در صداوسیما، یعنی سقف این مدیر همان پرس تی وی درخشان بود. سعید جلیلی اینجاست که ممتاز است. او از پایین ترین درب وارد شده، پله ها را بالا رفته و تمام پیچ و مهره های سازمان را یکبار باز و بست کرده، مشمول قانون پیتر نشده و در هیچ سطحی گیر نکرده اما از همه مهمتر درگیر روزمرگی نشده است. جلیلی کار دولتداری را کامل تجربه کرده و اجرا یعنی همین. او به این هم بسنده نکرده، 11 سال اخیر را صرف بررسی ساختار دولت-ملت کرده و برای تغییرش "ایده" ضد روزمرگی پیدا کرده است. نگفتن جزییات برنامه هایش به این دلیل است که قدر ایده هایش را فهمیده. مثل دیگر رقبا نیست که برایشان برنامه می نویسند و ایده ها را خرج کنند. چنین نامزدی در تاریخ انتخابات های ما بی مانند است. . (او همین ایده ها، یعنی حاصل عمرش را رایگان به رییسی داد) سازمان هم به خوبی این را می فهمد و مقابل تحول مقاومت میکند. ترجیح بدنه، ریاست اصلاح طلبان (کارگزاران) است که برخلاف اسمشان دقیقا "حفظ وضع موجود" و گذران امور میکنند. انتهای ایده این افراد "نفت بفروشیم زندگی کنیم" است و به همین دلیل مذاکره رفع تحریم و عادیسازی (نرمالایز شدن) را پیگیری میکنند. ایران با چنین رویکردی در بهترین حالت مثل دوران خاتمی (بدون تحریم) درجا می زند یا مثل دوران روحانی (با تحریم) عقب میماند. در درجه بعد هم مدیرانی نسبتا مدیریت شونده مثل قالیباف اولویت سیستم است، که اگر چه مقداری درد تحرک دارد اما زایمانی در کار نیست. این مدیران مثل دوران احمدی نژاد زیرساخت های عمدتا عمرانی را اجرا میکنند و برنامه های توسعه راستی را پیگیری میکنند که قطعا با فاصله از نمونه قبلی بهتر و حتی باعث پیشروی است. بحران جلیلی ها دقیقا اینجاست که نه تنها ضد روزمرگی هستند، بلکه خواهان جهش هم هستند! از طرفی چون زیر و بم سازمان را هم دیده اند به راحتی مدیریت نمی شوند. او با همه کار نمی کند، تعارف ندارد و جلوی فساد و نابهینگی می ایستد. قدرت ریاست جمهوری را فراتر از پیمانکاری و ساخت و ساز، مثل یک معمار فهمیده است. چنین گزینه ای باید هم مطرود ساختار ها باشد، اما شاید به لطف قدرت ملت در "دولت-ملت" بتوان تحولی ایجاد کرد. فشار از پایین! ممکن است جلیلی رییس جمهور نشود اما من بسیار امیدوارم که یک حزب واقعی تاسیس کند و خودش را تکثیر کند. پ.ن: مثالهای مدیریتی این متن نسبی هستند. همه دوران مدیریت یک نفر را نمی توان با یک جمله توصیف کرد. @salmaneshoon