eitaa logo
سالن مطالعه
196 دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
923 فایل
امروز کتابخوانی و علم‌آموزی نه تنها یک وظیفه‌ی ملّی، که یک واجب دینی است. امام خامنه‌ای مدیر: @Mehdi2506
مشاهده در ایتا
دانلود
KayhanNews75979710412150535587263.pdf
9.18M
بسم الله الرحمن الرحیم امروز ۵شنبه ۲۷ مرداد ۱‌۴۰۱. ۲۰ محرم ۱۴۴۴ ۱۸ آگوست ۲۰۲۲ ذکر روز پنج‌شنبه؛ لا اِلهَ اِلَا اللهُ المَلِکُ الحَقُ المُبینُ تمام صفحات -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
۷ ✅ "بازی با اعداد" 🔷یک نفر اوستا شده و هرکدام از بچه‌ها را با یک عدد نامگذاری می‌کند. پس از آن یک مسأله ریاضی طرح می‌کند. پاسخ آن مسأله باید خیلی زود با گفتن یک کلمه مثل: من، بله، حاضر و ... خود را از جمع جداکند. جدا کردن از جمع میتواند با یک حرکت باشد؛ 🔻مثلا اگر همه نشسته اند، پاسخ بلند شود. 🔹به عنوان مثال پنج نفر بازیکن را فرض کنید که از یک تا پنج شماره گذاری می‌شوند. اوستا می‌گوید: ۲+۲. در این جا خیلی زود بازیکنی که شماره چهار روی او گذاشته شده، باید خود را از جمع جدا کند و بعد هم به جمع برگردد. 📌اگر این کار از سوی او انجام نگیرد و یا این که با وقفه انجام بگیرد، یک امتیاز منفی برای او محسوب می‌شود. 🔹دوباره اوستا می‌گوید ۳-۵. در اینجا عدد دو باید بیرون بیاید. 🔰مسأله‌هایی که از طرف اوستا بیان می‌شود، باید با اندازه معلومات بازیکنان تناسب داشته باشد. اگر توانایی بازیکنان بالا باشد، می تواند مسأله ها را ترکیب کرد؛ مثلا اوستا بگوید: ۱+۳-۵ که در این صورت عدد سه باید بیرون بیاید. -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌷به مناسبت ۲۶ مرداد🌷 🌷سالروز بازگشت آزاده‌های سرافراز🌷 🌷به میهن اسلامی در سال ۱۳۶۹🌷 🎤گفتگوی اختصاصی با « » 📖 نویسنده و راوی کتاب « » قسمت دوم تحمل فاجعه‌ی انفجار روستا موجب گردید که آبدیده شوم و بعدها بتوانم درد ناشی از عفونت پایم را در اسارت تحمل کنم و تاب بیاورم. در اسارت پای من به موئی بند بود و وقتی پای کسی ناغافل به آن می خورد، از شدت درد بی هوش می شدم. اوضاع طوری بود که هم سلولی ها، شب ها روی سنگ توالت کارتن پهن می کردند که من پایم را آنجا بگذارم که پای کسی به آن نخورد و بتوانم لااقل شب یک کمی راحت‌تر بخوابم. خدا می‌داند چقدر بابت آن توالت کثیف که برای ساعاتی مرا از درد نجات می‌داد خدا را شکر می‌کردم. اگر بگویم برای من هتل ۵ ستاره بود گزاف نگفته‌ام! اگر رنج‌های کودکی و نوجوانی نبود، من زیر این فشارها له می‌شدم. تازه بعد از از دست دادن مادر، خواهر و دو برادر، ۸ ماه قبل از اسارتم داغ برادر ۲۲ ساله‌ام شهید سید هدایت‌الله را در کردستان هم دیده بودم. من کم سن و سال ترین اسیر اردوگاه بودم. ❓شما ۱۶ سال بیشتر نداشتید. این کم سن و سال بودن رنج را چندین برابر نمی‌کند؟ 🔹اسماً نوجوان بودم. بچه‌های آن دوره یک شبه ره صد ساله می‌پیمودند و مرد می‌شدند. شاید چون در آن سن شیطان کمتر سراغ آدم می‌آید و دلبستگی‌های انسان هم زیاد نیست. ❓چه شد که تصمیم گرفتید به جبهه بروید؟ 🔹آرزوی بسیاری از نوجوانان و جوانان دهه ۶۰ این بود که به جبهه بروند. اما این که چه شد که من تصمیم گرفتم به جبهه بروم، برمی‌گردد به ۱۳ آبان سال ۶۳ که برادرم در گلزار شهدا سخنرانی کرد و گفت: "در سوسنگرد یک سرباز عراقی برای ساکت کردن نوزادی در گهواره که همه کس خود را در موشک باران از دست داده بود و از شدت تشنگی و گرسنگی گریه می‌کرد، سرنیزه‌اش را توی دهان او می گذارد و طفل شروع به مکیدن می‌کند و معلوم است که چه بلائی به سرش می‌آید." تصور چنین جنایتی چنان مرا منقلب کرد که تصمیم گرفتم انتقام کودکان بی پناه را از آن جلادها بگیرم. ❓اولین تجربه شما برای اعزام به جبهه چگونه بود؟ 🔹در سال ۶۵، سیزده سال بیشتر نداشتم و مرا ثبت نام نمی کردند. من هم به هوای این که اگر در شهر دیگری برای رفتن به جبهه ثبت نام کنم، چون مرا نمی شناسند، مانعی نخواهند تراشید، از خانه فرار کردم و به شیراز رفتم. خانواده دنبالم گشتند و پیدایم نکردند. من از شیراز نامه به پدرم نوشتم که؛ "در کردستان هستم، دارم با عراقی ها می‌جنگم و اگر شهید شدم برایم گریه نکنید و شهید گریه ندارد.فقط یک پرچم قرمز روی پشت بام خانه آویزان کنید و تا انتقام خون شهیدان‌تان را نگرفته‌اید آن پرچم را پایین نیاورید و از این حرف ها" برادر شهیدم تمبر روی پاکت را می‌بیند و می‌فهمد که من در شیراز هستم و خلاصه با خجالت برگشتم خانه... ❓پس بالاخره چگونه به جبهه اعزام شدید؟ 🔹خب بالاخره موفق شدم از یاسوج به جبهه اعزام شوم. دو سال قبل یک اردوی دانش آموزی رفته بودم. تمام تلاشم این بود که دل مسئول اردو آقای نوربخش را به دست آورم. آرزو داشتم به من بگوید برو و برای خانواده‌ام نان بگیر، یا مثلاً شیشه ماشینم را پاک کن. برای اینکه او را جذب خود کنم چون برای این کارم نقشه داشتم. می‌دانستم روزی که همه درها به روی من بسته می‌شود، این ارتباط عاطفی کمکم می‌کند. همین طور هم شد. دست مرا گرفت برد پیش مسئول اعزام و گفت: با مسئولیت من ثبت نامش کن. من به آرزویم رسیدم. از اول هم می دانستم این نقشه عملی می شود! ❓کی و در کجا و چگونه به اسارت درآمدید؟ 🔹در تاریخ چهارم تیرماه سال ۶۷ درعملیات بازپس گیری جزایر مجنون از پا تیر خوردم و به اسارت عراقی ها درآمدم. البته این بازپس گیری جریان و حکایت زیبا و عاشورایی دارد که فصل اول کتاب مرا شکل داده است. ❓پایتان را در اسارت قطع کردند؟ 🔹پایم فقط به یک رشته رگ و پی و گوشت وصل بود. در حال دویدن دیدم کوتاه تر شده ام نگاه کردم دیدم پاشنه و کف پایم به هیچ استخوانی وصل نیست! کف پایم در دستم به هر طرفی می چرخید. بیشتر وقت ها پاشنه را کنار زانویم تا می کردند و می بستند. پای من در بیمارستان نظامی الرشید بغداد قطع شد و همان جا خاک شد به همین خاطر نام کتاب را گذاشته ام پایی که جا ماند. ادامه دارد ... -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
🔥تنها میان داعش🔥 ◀️ قسمت بیست و یکم 💠 به محض فرود هلی‌کوپترها، عباس از پله‌های ایوان پایین رفت و تمام طول حیاط را دوید تا زودتر آب را به یوسف برساند. به چند دقیقه نرسید که عباس و عمو درحالی‌که تنها یک بطری آب و بسته‌ای آذوقه سهم‌شان شده بود، برگشتند و همین چند دقیقه برای ما یک عمر گذشت. 💠 هنوز عباس پای ایوان نرسیده، زن‌عمو بطری را از دستش قاپید و با حلیه به داخل اتاق دویدند. من و دخترعموها مات این سهم اندک مانده بودیم و زینب ناباورانه پرسید :«همین؟» عمو بسته را لب ایوان گذاشت و با جانی که به حنجره‌اش برگشته بود، جواب داد :«باید به همه برسه!» 💠 انگار هول حال یوسف، جان عباس را گرفته بود که پیکرش را روی پله ایوان رها کرد و زهرا با ناامیدی دنبال حرف زینب را گرفت :«خب اینکه به اندازه افطار امشب هم نمیشه!» عمو لبخندی زد و با صبوری پاسخ داد :«ان‌شاءالله بازم میان.» و عباس یال و کوپال لشگر داعش را به چشم دیده بود که جواب خوش‌بینی عمو را با نگرانی داد :«این حرومزاده‌ها انقدر تجهیزات از پادگان‌های موصل و تکریت جمع کردن که امروزم خدا رحم کرد هلی‌کوپترها سالم نشستن!» 💠 عمو کنار عباس روی پله نشست و با تعجب پرسید :«با این وضع، ایرانی‌ها چطور جرأت کردن با هلی‌کوپتر بیان اینجا؟» و عباس هنوز باورش نمی‌شد که با هیجان جواب داد :«اونی که بهش می‌گفتن و همه دورش بودن، یکی از فرمانده‌های سپاه ایرانه. من که نمی‌شناختمش ولی بچه‌ها می‌گفتن !» لبخند معناداری صورت عمو را پُر کرد و رو به ما دخترها مژده داد :«رهبر ایران فرمانده‌هاشو برای کمک به ما فرستاده آمرلی!» تا آن لحظه نام را نشنیده بودم و باورم نمی‌شد ایرانی‌ها به خاطر ما خطر کرده و با پرواز بر فراز جهنم داعش خود را به ما رسانده‌اند که از عباس پرسیدم :«برامون اسلحه اوردن؟» 💠 حال عباس هنوز از خمپاره‌ای که دیشب ممکن بود جان ما را بگیرد، خراب بود که با نگاه نگرانش به محل اصابت خمپاره در حیاط خیره شد و پاسخ داد :«نمی‌دونم چی اوردن، ولی وقتی با پای خودشون میان تو محاصره داعش حتماً یه نقشه‌ای دارن!» حیدر هم امروز وعده آغاز عملیاتی را داده بود، شاید فرماندهان ایرانی برای همین راهی آمرلی شده بودند و خواستم از عباس بپرسم که خبر آوردند می‌خواهد با مدافعان آمرلی صحبت کند. 💠 عباس با تمام خستگی رفت و ما نمی‌دانستیم کلام این فرمانده ایرانی معجزه می‌کند که ساعتی بعد با دو نفر از رزمندگان و چند لوله و یک جعبه ابزار برگشت، اجازه تویوتای عمو را گرفت و روی بار تویوتا لوله‌ها را سر هم کردند. غریبه‌ها که رفتند، بیرون آمدم، عباس در برابر نگاه پرسشگرم دستی به لوله‌ها زد و با لحنی که حالا قدرت گرفته بود، رجز خواند :«این خمپاره اندازه! داعشی‌ها از هرجا خواستن شهر رو بزنن، ماشین رو می‌بریم همون سمت و با خمپاره می‌کوبیم‌شون!» 💠 سپس از بار تویوتا پایین پرید، چند قدمی به سمتم آمد و مقابل ایوان که رسید با رشادتی عجیب وعده داد :«از هیچی نترس خواهرجون! مرگ داعش نزدیک شده، فقط دعا کن!» احساس کردم در همین یک ساعت در سینه برادرم قلبی پولادین کاشته که دیگر از ساز و برگ داعش نمی‌ترسید و برایشان خط و نشان هم می‌کشید، ولی دل من هنوز از وحشت داعش و کابوس عدنان می‌لرزید و می‌ترسیدم از روزی که سر عباسم را بریده ببینم. 💠 بیش از یک ماه از محاصره گذشت، هر شب با ده‌ها خمپاره و راکتی که روی سر شهر خراب می‌شد از خواب می‌پریدیم و هر روز غرّش گلوله‌های تانک را می‌شنیدیم که به قصد حمله به شهر، خاکریز رزمندگان را می‌کوبید، اما دل‌مان به حضور گرم بود که به نشانه مقاومت بر بام همه خانه‌ها پرچم‌های سبز و سرخ یاحسین نصب کرده بودیم. حتی بر فراز گنبد سفید مقام (علیه‌السلام) پرچم سرخ افراشته شده بود و من دوباره به نیت حیدر به زیارت مقام آمده بودم. 💠 به مدافعان رمز مقاومت را گفته بود اما من هنوز راز تحمل دلتنگی حیدر را نمی‌دانستم که دلم از دوری‌اش زیر و رو شده بود. تنها پناهم کنج همین مقام بود، جایی که عصر روز عقدمان برای اولین بار دستم را گرفت و من از حرارت لمس احساسش گرما گرفتم و حالا از داغ دوری‌اش هر لحظه می‌سوختم. 💠 چشمان محجوب و خنده‌های خجالتی‌اش خوب به یادم مانده و چشمم به هوای حضورش بی‌صدا می‌بارید که نیت کردم اگر حیدر سالم برگردد و خدا فرزندی به ما ببخشد، نامش را حسن بگذاریم. ساعتی به افطار مانده، از دامن امن امام دل کَندم و بیرون آمدم که حس کردم قدرتی مرا بر زمین کوبید... ادامه دارد ... -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✡ سه اصلی که باعث می‌شوند یهودیان صهیونیست بتوانند علیرغم جنایاتی که مرتکب می‌شوند، عذاب وجدان نداشته باشند: 1⃣ چون هستند! 2⃣ چون هستند! 3⃣ چون فلسطینی‌ها نیستند! -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
درخدمت ✅ تحکیم خانواده 💠 قسمت چهارم ✅روش‌های تحکیم خانواده؛ 2⃣ ایجاد امنیت روانی؛ 🌀 یعنی: اگر در یک محیطی مثل خانه بخواهیم که آن استحکام خانواده تحقق پیدا کند و همسویی اعضای خانواده بهتر بشود، باید در آن امنیت روانی شکل بگیرد. ▫️چند نکته در خصوص امنیت روانی: ۱) امنیت اقتصادی؛ 🔹وقتی ما می‌گوییم: امنیت اقتصادی؛ یک بخشی از آن برمی‌گردد به حاکمان که دست ما نیست. و بخش دیگر به ما مربوط می‌شود. 🔹در حوزه خانواده با موضوع امنیت اقتصادی چند نکته را باید قابل توجه قرار بدهیم: 🔻مدیریت هزینه ‌کنیم. 🔻پس انداز داشته باشیم. ۲) مدیرت رفتارها؛ 🔹گاهی اوقات ما می‌دانیم که مثلا: اگر فلان حرف را بزنیم، همسرمان ناراحت می‌شود. خب چرا بگوییم ؛ باید دنبال جایگزین بگردیم و طوری بیان کنیم که باعث ناراحتی نشود و این می‌شود مدیریت رفتار 🔸یک قاعده در خصوص مدیریت رفتار: ⚠️ باید مهارت‌هایی را یاد بگیریم که رفتارهای آزاردهنده نداشته باشیم. ☑️ زندگی دو راه بیشتر ندارد: 🔺جنگ 🔺تعامل 📌انتخاب با خودمان است. ۳) توجه به علایق؛ 🔹مثبت و شرعی باشد. 3⃣ تایید همدیگر؛ ✅ رفتارها و ویژگی‌های مثبت یکدیگر را تایید نماییم. 🔹گاهی انسان‌ها رفتارهای خیلی خوبی دارند، کارهای خیلی خوبی انجام می‌دهند و گاهی بیان و کلام خیلی خوبی دارند که ما این‌ها را نمی‌بینیم! 🔸به خوبی‌ها توجه کنیم، ویژگی‌های مثبت را ببینیم و مانور بدهیم برروی این خوبی‌ها و پاکی‌ها و گاهی هم باید از این‌ها تعریف و تمجید هم کرد‌. ▫️تایید ویژگی‌های مثبت همدیگر کمک می‌کند به استحکام بخشی نظام خانواده ادامه دارد ... -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
38.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📺کارتون (۶) 🎞این قسمت: طرار بصره -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
درخدمت در "سالن مطالعه محله زینبیه" @salonemotalee
1_1134231653.mp3
9.56M
🎙سخنرانی دهه محرم سال ۱۴۰۰ ✨ (شب اول) ۱ -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
هدایت شده از سالن مطالعه
enc_16284546595096468526370.mp3
3.25M
🏴🏴🏴 بی حرف و حدیث دوستت دارم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 | 🔻 رهبر معظم انقلاب در دیدار اخیر ائمه جمعه: امروز میدان رزم میدان رزم قدرت نرم است و قدرت نرم دشمن شبهه‌پراکنی است. 🔹️ «شبهه‌پراکنی» یعنی چه؟ یعنی ما یک ملّتی داریم که این ملّت آمدند با اعتقاد و ایمان کامل پای انقلاب ایستادند، جان دادند، زحمت کشیدند، خودشان را به زحمت انداختند، انقلاب را به پیروزی رساندند، بعد هشت سال در یک جنگ تحمیلی ایستادگی کردند، بعد هم در مقابل فتنه‌هایی که تا امروز وجود داشته ایستاده‌اند، هر جا لازم بوده حضور پیدا کرده‌اند؛ مردم این جوری هستند دیگر؛ خب حالا اگر چنانچه دشمن بخواهد این دژ مستحکم را از بین ببرد یا رخنه در آن ایجاد کند، باید چه کار کند؟ 👈 باید در این ایمان خدشه کند، باید در این ایمان مناقشه کند؛ این با شبهه‌افکنی به وجود می‌آید. شبهه را دستِ‌کم نباید گرفت. بودند افرادی که در مقابل نیزه و شمشیر ایستادند، در مقابل شبهه و تردید زمین افتادند، نتوانستند بِایستند. ۱۴۰۱/۵/۵
✡ پنهان‌کاری انگلیسی و اسرار دو کودتا (١) 🔹 طبق سند بیوگرافیک اینتلیجنس سرویس، متولد ١٩٢١ است. وی تحصیلاتش را در کالج‌های وستمینستر و کینگ دانشگاه کمبریج در سال ١٩٣٩ به پایان برد. سپس به عضویت ادارهٔ خدمات ویژه که یکی از سازمان‌های برون مرزی انگلیس بود درآمد و پس از انجام خدماتی در اکتبر ١٩۴٣ در ادارهٔ خدمات ویژه دهلی شاغل شد و مأمور شد که بخش فارسی رادیو دهلی را تأسیس کند. 🔹 شاپور پس از یک سال مأموریت در بحرین و یک سال در چین، به ایران وارد شد و کمی بعد به‌عنوان دبیر اوّل سفارت هند در ایران منصوب شد. نقش شاپور در این دوران بسیار مهم است و طبق اسناد، وی «در جریان بحران نفتی و در یک دورهٔ سه‌ساله، به وزارت امورخارجه ایالات متحده مأمور و به‌عنوان مشاور سیاسی هندرسون، سفیرکبیر در تهران، منصوب شد. در تمامی دورانی که منجر به سرنگونی مصدق شد، او مسئولیت ، [یعنی عملیات در داخل ایران] را عهده‌دار بود.» 🔹 در این سند از شاپور ریپورتر به‌عنوان مشاور سیاسی ، سفیر آمریکا در ایران یاد شده است و مسئول کل عملیات در ایران که منجر به کودتا شد. این سِمَت را فرهنگ وبستر چنین تعریف کرده است: «مأمور یک سازمان که مسئولیت اصلی برنامه‌ریزی و اجرای عملیات را از سوی ستاد مرکزی عهده‌دار است». به‌عبارت دیگر، شاپور ریپورتر، که در این زمان سرهنگ دوم اینتلیجنس سرویس بود، فرماندهی عملیات ۲۸_مرداد را به‌دست داشت. 🔹 شاپور ریپورتر پس از کودتای ٢٨ مرداد به درجهٔ سرهنگ‌تمامی ارتقا یافت و به‌عنوان «افسر رابط با اعلیحضرت شاه» در اینتلیجنس سرویس و مشاور کل رئیس اینتلیجنس سرویس (MI6) منصوب شد و تا زمان انقلاب این سمت را دارا بود. وی به‌پاس خدماتش در عضو رسمی وزارت خارجه آمریکا شد. 🔹 اسناد دیگری نیز در دست است که نقش شاپور را به‌عنوان طراح اجرایی و فرمانده عملیات کودتای ٢٨ مرداد در داخل ایران نشان می‌دهد. این مسئله در منابع انگلیسی و آمریکایی به‌شدت مسکوت نگه‌داشته می‌شود، و با بزرگنمایی نقش مسئولان ستادی کودتا در سیا و اینتلیجنس سرویس و با تبلیغ بر روی برخی چهره‌های «سوخته»، نقش عامل اصلی یعنی شاپور به‌شدت پنهان شده. 🔹 از حوالی سال ١٣۴١ به‌شدت ناراحت بود که چرا به‌دلیل نقش برجسته‌اش در فرماندهی عملیات ۲۸_مرداد به وی مقام شهسواری () داده نمی‌شود! 🔹 اسنادی در دست است که نشان می‌دهد شاپور از طرق مختلف، نارضایتی خود را از این امر به ابلاغ می‌کرد و رئیس شاپور، یعنی رئیس ادارهٔ منطقه در MI6 در نامه‌ای مشکلاتی را که در راه اعطای مقام شهسواری به شاپور وجود دارد متذکر شده. او به شاپور یادآور شده که هم وی و هم رئیس کل اینتلیجنس سرویس به‌شدت مایل‌اند که او از ملکه نشان دریافت کند ولی ماهیت کار شاپور اجازه نمی‌دهد و اگر شرایط مساعد شود قطعاً چنین خواهد شد. 🔹 این همه برای این بود که اعطای نشان به شاپور ریپورتر می‌توانست نه تنها رازهای کودتای ٢٨ مرداد بلکه اسرار ۱۲۹۹ و صعود را نیز آشکار کند. 🔹 به‌دلیل همین پنهان‌کاری اکید و عجیب است که سال‌ها پیش، احتمالاً در سال‌های اول انتقال سلطنت از قاجاریه به پهلوی، به نشان عالی شهسوار فرمانده حمام (KCB) اعطا شد و این مسئله در هیچ نشریه‌ای انعکاس نیافت. میزان این پنهان‌کاری تا بدان حد است که حتی نام اردشیر ریپورتر نیز از فهرست کارکنان حکومت هند بریتانیا، که در دسترس محقّقین است، حذف شده! 🔹 اعطای KBE (شهسوار امپراتوری بریتانیا)، که به شاپور حقوق و امتیازات ویژه‌ای اعطا می‌کرد، از جمله حق به‌کار بردن پیشوند «سِر» در نامش، در سال ١٣۵٢ انجام گرفت. زمانی که قدرت‌های غربی نسبت به ثبات اطمینان کامل داشتند و اوج برو بیای دربار پهلوی و حدود دو سال پس از جشن‌های ٢۵٠٠ساله بود. 🔹 دوران دولت محافظه‌کار در انگلستان، یعنی سال‌های ١٩٧٠ تا ١٩٧۴ که برابر است با سال‌های ١٣۴٩ تا ١٣۵٣ در ایران، اوج و قلّه نزدیکی حکومت پهلوی و دولت بریتانیاست. و این مقارن با حکومت جمهوری‌خواه در ایالات متحده آمریکاست که او نیز دوست نزدیک شاه به‌شمار می‌رفت و درواقع تقارن دولت‌های هیث و نیکسون بود که را به اوج اقتدار و غرور خویش رسانید. 🔹 در آن زمان مشاور اصلی و مغز متفکر دولت هیث آقای لرد بود که دوست صمیمی محمدرضا پهلوی و به‌شمار می‌رفت و به‌همراه یهودیانی چون منافع اقتصادی مفصلی در ایران داشت و از جمله طرح نیشکر را در خوزستان اجرا می‌کرد.
🔹 در بیوگرافی‌های هیث نفوذ فوق‌العادهٔ ویکتور روچیلد بر سیاست‌های دولت او کاملاً مشهود است و می‌دانیم که به‌عنوان استراتژیست و مغز متفکر دولت ادوارد هیث شناخته می‌شد و بیش از هرکس دیگر بر نخست‌وزیر بریتانیا نفوذ داشت. این نفوذ حتی در دوران دولت خانم نیز وجود داشت تا جایی که خانم تاچر در خاطراتش از لرد روچیلد به‌عنوان کسی یاد می‌کند که «بالاترین احترام‌ها» را برایش قائل است. 🔹 برای نشان‌دادن نوع رابطهٔ بسیار نزدیک شاپور ریپورتر با شخصیتی در ردهٔ لرد روچیلد به یک نامه از شاپور به همسرش اشاره می‌کنم. هدفم این است که نشان دهم مسئله اردشیر و شاپور ریپورتر در تاریخ‌نگاری ایران مسئله بسیار جدّی است و نمی‌توان آن را سرسری گرفت. وی به همسرش می‌نویسد: ✍ «مارکوس را دیدم و با او صحبت کردم و از طرف تو به او پسته و خاویار دادم. و همچنین به تس و ویکتور. تس واقعاً من و تو را دوست دارد و خیلی می‌تواند به هما [دختر شاپور] در تابستان کمک کند و می‌خواهد قبل از آن تاریخ تو را ببیند. ویکتور یک پیشنهاد مشاوره… برایم آورد که پذیرفتم…» 🔹 منظور از «مارکوس» در این نامه لرد مارکوس سیف [سی یف] است. او به خاندان معروف سیف تعلق دارد که مالک کمپانی مارکس و اسپنسر هستند. و منظور از ویکتور هم، همان لرد ویکتور روچیلد است و منظور از «تس» خانم ترزا یا تس مایور همسر لرد روچیلد. ببینید رابطهٔ شاپور با رجال مالی و سیاسی درجهٔ اوّلی که در سطح جهانی عمل می‌کنند و در ایالات متحده آمریکا همان‌قدر نفوذ دارند که در انگلستان، تا چه حد صمیمانه است! ✍ استاد عبدالله شهبازی -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 گریه‌های انوش معظمی بازیگر نقش حرمله در مختارنامه؛ من با کس دیگه معامله کردم ولی خیلی جاها دلم شکست‌‌.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 داستان یک فرانسوی که با شنیدن دعای کمیل شیعه شد و به شهادت رسید!
درخدمت در "سالن مطالعه محله زینبیه" @salonemotalee
AUD-20210814-WA0010.mp3
9.57M
🎙سخنرانی دهه محرم سال ۱۴۰۰ ✨ (شب دوم) ۲ -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
صفحه ۹۰ قرآن کریم
Page090.mp3
894.6K
تلاوت صفحه ۹۰ قرآن کریم
2980532.mp3
3.05M
ترجمه صفحه ۹۰ قرآن کریم
(۱۷۱) به نام خدای بیزار از سخن چینی سلامی پر مهر تقدیم به مهر مهربانان سر آغاز هفتتون پر از خیر و برکت پیامبر رحمت که سلام خدا بر او و خاندان پاکش باد فرمودند: إنَّ أبغَضَکُم إلَى اللّه المَشَّاءُونَ بِالنَّمِیمَةِ بَینَ الاَحِبَّةِ المُفَرِّقُونَ بَینَ الاَحزَابِ المُلتَمِسُونَ لِلبُرَاءِ العَثَراتِ. دشمن‌ترین شما نزد خدا کسانى هستند که براى سخن چینى بین دوستان کوشش می‌کنند و جمعیّت‌هاى متشکّل را پراکنده می‌سازند و کارشان تفرقه افکنى میان انجمن‌ها و عیب‌جویى از پاکان و نیکان است. محجّة البيضاء، ج ٥ ص ٢٧٥ سخن چینی یعنی شخصی سخن یا راز کسی را برای دیگری بازگو کند و بدین وسیله میان افراد، ناراحتی، اختلاف و درگیری ایجاد کند. روایات و آیات عجیبی در مورد زشتی سخن‌چینی بیان شده و یکی از اموری که انسان را به قعر دوزخ می فرستد همین "دو به هم زنی" است. فرقی ندارد که میان دو نفر باشد یا دو طایفه یا دو فرقه یا ... خداوند دوست دارد انسانها در صلح و دوستی باشند و سخن چینان دوست دارند صلح و دوستی را از بین ببرند. -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee