eitaa logo
سالن مطالعه
195 دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
1هزار فایل
امروز کتابخوانی و علم‌آموزی نه تنها یک وظیفه‌ی ملّی، که یک واجب دینی است. امام خامنه‌ای مدیر: @Mehdi2506
مشاهده در ایتا
دانلود
۱۵۲ دوست دارم قدرتم ب حدی زیاد بشه ک ریس صدا و سیما را بندازم تو زندان زاویرا💪💪 یه تلویزیونم جلوش باشه فقط مختار و یوسف و جمونگو نشون بده ببینم روانی میشه یا نه😡😂😂 *به نام خدای مظلومین* سلام خدای عزیز و جلیل در قرآن محید فرموده: ثُمَّ بَدَا لَهُمْ مِنْ بَعْدِ مَا رَأَوُا الْآيَاتِ لَيَسْجُنُنَّهُ حَتَّىٰ حِينٍ و با آنکه دلایل روشن پاکدامنی و عصمت یوسف را دیدند باز چنین صلاح دانستند که وی را چندی زندانی کنند. *سوره یوسف آیه ۳۵* با توجه به این آیه شریفه می توان نکات ارزشمند زیر را دریافت نمود: ۱. يك ديوانه، سنگى را در چاه مى‌اندازد، صد نفر عاقل نمى‌توانند آنرا در آورند. (يك زن عاشق شد، مردان متعدّد و رجال مملكتى نتوانستند اين رسوايى را چاره ‌انديشى كنند) ۲. كاخ ‌نشينى معمولًا با بى‌پروايى و پررويى همراه است. با اين همه دليل بر پاكى يوسف، باز هم او محكوم به زندان مى‌شود تا سرپوشی بر رسوایی خود بگذارند. ۳. زيبايى، هميشه خوشبختى‌آور نيست، دردسر هم دارد. (همه ی دردسرهای یوسف بخاطر زیبایی او بود) ۴. معمولًا در دربارها و كاخهاى طاغوتيان، دادگاه و محاكمه غيابى و تشريفاتى است، تا بى‌گناهان محكوم شوند. (البتّه در مواردى اين گونه نيست) ۵. در جامعه‌ى آلوده، هوسرانان آزاد و تقواپيشگان در زندانند. ۶. افراد خاطى به ويژه قدرتمندان كمتر مسئوليّت عمل خود را مى‌پذيرند و مى‌خواهند ديگران را قربانى كنند. ۷. در نظام‌هاى طاغوتى معصوم‌تر مظلومتر است. ۸. پاك بودن و پاك ماندن هزينه دارد. ۹. جلوگيرى از رسوايى خاندان عزيز مصر و پايان يافتن شايعات، هدف حكمرانان مصر از زندانى ساختن يوسف بود. ۱۰. وقتى دستگاه قضايى طبق خواسته سياستمداران و افراد ذى نفوذ تصميم مى‌گيرد، مدّت زمان زندان نيز نامشخّص است تا قدرتمندان و سیاستمداران به خواسته خویش برسند. -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
KayhanNews75979710412148535484253.pdf
10.81M
بسم الله الرحمن الرحیم تمام صفحات امروز پنجشنبه ۶ مرداد ۱‌۴۰۱ -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
🔥تنها میان داعش🔥 2️⃣ قسمت دوم 💠 در تاریکی و تنهایی اتاق، خشکم زده و خیره به نام عدنان، هرآنچه از او در خاطرم مانده بود، روی سرم خراب شد. حدود یک ماه پیش، در همین باغ، در همین خانه برای نخستین بار بود که او را می‌دیدم. 💠 وقتی از همین اتاق قدم به ایوان گذاشتم تا برای میهمان عمو چای ببرم که نگاه خیره و ناپاکش چشمانم را پُر کرد، طوری که نگاهم از خجالت پشت پلک‌هایم پنهان شد. کنار عمو ایستاده و پول پیش خرید بار انگور را حساب می‌کرد. عمو همیشه از روستاهای اطراف آمِرلی مشتری داشت و مرتب در باغ رفت و آمد می‌کردند اما این جوان را تا آن روز ندیده بودم. 💠 مردی لاغر و قدبلند، با صورتی به‌شدت سبزه که زیر خط باریکی از ریش و سبیل، تیره‌تر به نظر می‌رسید. چشمان گودرفته‌اش مثل دو تیلّه کوچک سیاه برق می‌زد و احساس می‌کردم با همین نگاه شرّش برایم چشمک می‌زند. از شرمی که همه وجودم را پوشانده بود، چند قدمی عقب‌تر ایستادم و سینی را جلو بردم تا عمو از دستم بگیرد. سرم همچنان پایین بود، اما سنگینی حضورش آزارم می‌داد که هنوز عمو سینی را از دستم نگرفته، از تله نگاه تیزش گریختم. 💠 از چهارسالگی که پدر و مادرم به جرم تشیّع و به اتهام شرکت در تظاهراتی علیه صدام اعدام شدند، من و برادرم عباس در این خانه بزرگ شده و عمو و زن‌عمو برایمان عین پدر و مادر بودند. روی همین حساب بود که تا به اتاق برگشتم، زن‌عمو مادرانه نگاهم کرد و حرف دلم را خواند :«چیه نور چشمم؟ چرا رنگت پریده؟» رنگ صورتم را نمی‌دیدم اما از پنجه چشمانی که لحظاتی پیش پرده صورتم را پاره کرده بود، خوب می‌فهمیدم حالم به هم ریخته است. زن عمو همچنان منتظر پاسخی نگاهم می‌کرد که چند قدمی جلوتر رفتم. کنارش نشستم و با صدایی گرفته اعتراض کردم :«این کیه امروز اومده؟» 💠 زن‌عمو همانطورکه به پشتی تکیه زده بود، گردن کشید تا از پنجره‌های قدی اتاق، داخل حیاط را ببیند و همزمان پاسخ داد :«پسر ابوسیفِ، مث اینکه باباش مریض شده این میاد واسه حساب کتاب.» و فهمید علت حال خرابم در همین پاسخ پنهان شده که با هوشمندی پیشنهاد داد :«نهار رو خودم براشون می‌برم عزیزم!» خجالت می‌کشیدم اعتراف کنم که در سکوتم فرو رفتم اما خوب می‌دانستم زیبایی این دختر ترکمن شیعه، افسار چشمانش را آن هم مقابل عمویم، اینچنین پاره کرده است. 💠 تلخی نگاه تندش تا شب با من بود تا چند روز بعد که دوباره به سراغم آمد. 🌥️صبح زود برای جمع کردن لباس‌ها به حیاط پشتی رفتم، در وزش شدید باد💨 و گرد و خاکی که تقریباً چشمم را بسته بود، لباس‌ها را در بغلم گرفتم و به‌سرعت به سمت ساختمان برگشتم که مقابم ظاهر شد. لب پله ایوان به ظاهر به انتظار عمو نشسته بود و تا مرا دید با نگاهی که نمی‌توانست کنترلش کند، بلند شد. شال کوچکم سر و صورتم را به درستی نمی‌پوشاند که من اصلاً انتظار دیدن نامحرمی را در این صبح زود در حیاط‌مان نداشتم. 💠 دستانی که پر از لباس بود، بادی که شالم را بیشتر به هم می‌زد و چشمان هیزی که فرصت تماشایم را لحظه ای از دست نمی‌داد. با لبخندی زشت سلام کرد و من فقط به دنبال حفظ حیا و حجابم بودم که با یک دست تلاش می‌کردم خودم را پشت لباس‌های در آغوشم پنهان کنم و با دست دیگر شالم را از هر طرف می‌کشیدم تا سر و صورتم را بیشتر بپوشاند. 💠 آشکارا مقابل پله ایوان ایستاده بود تا راهم را سد کرده و معطلم کند و بی‌پروا براندازم می‌کرد. در خانه خودمان اسیر هرزگی این مرد اجنبی شده بودم، نه می‌توانستم کنارش بزنم نه رویش را داشتم که صدایم را بلند کنم. دیگر چاره‌ای نداشتم، به سرعت چرخیدم و با قدم‌هایی که از هم پیشی می‌گرفتند تا حیاط پشتی تقریباً دویدم و باورم نمی‌شد دنبالم بیاید! 💠 دسته لباس‌ها را روی طناب ریختم و همانطور که پشتم به صورت نحسش بود، خودم را با بند رخت و لباس‌ها مشغول کردم بلکه دست از سرم بردارد، اما دست‌بردار نبود که صدای چندش‌آورش را شنیدم :«من عدنان هستم، پسر ابوسیف. تو دختر ابوعلی هستی؟» دلم می‌خواست با همین دستانم که از عصبانیت گُر گرفته بود، آتشش بزنم و نمی‌توانستم که همه خشمم را با مچاله کردن لباس‌های روی طناب خالی می‌کردم و او همچنان زبان می‌ریخت :«امروز که داشتم میومدم اینجا، همش تو فکرت بودم! آخه دیشب خوابت رو می دیدم!» 💠 شدت طپش قلبم را دیگر نه در قفسه سینه که در همه بدنم احساس می‌کردم و این کابوس تمامی نداشت که با نجاستی که از چاه دهانش بیرون می‌ریخت، حالم را به هم زد : «دیشب تو خوابم خیلی قشنگ بودی، اما امروز که دوباره دیدمت، از تو خوابم قشنگتری!» نزدیک شدنش را از پشت سر به‌وضوح حس می‌کردم که نفسم در سینه بند آمد... ادامه دارد ... -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
(۴۸) مقاله نوزدهم اسپانسری راکفلر توسط جهاد کشاورزی ایران! 🖋قسمت دوم 🔹 همکاری‌های علمی و تحقیقاتی مرکز بین‌المللی تحقیقات ذرت و گندم (CIMMYT) با بخش تحقیقات غلات مؤسسۀ تحقیقات اصلاح و تهیۀ نهال و بذر در سال ۱۳۴۵ هجری شمسی شروع [شد] و تاکنون ادامه دارد. اولین موافقت‌نامه و برنامۀ کار بین مرکز بین‌المللی تحقیقات ذرت و گندم (CIMMYT) و ایران در سال ۱۹۶۷ میلادی به امضا رسید. 🔹 در طول این سالیان یکصد و یازده نفر از محققین ایرانی در این مرکز آموزش دیده‌اند و هزاران ژرم‌پلاسم گندم نان، گندم دوروم، جو، تریتیکاله و ذرت در قالب صدها خزانۀ بین‌المللی دریافت [شده] و در مناطق مختلف کشور مورد بررسی و مطالعه قرار گرفته‌اند. حاصل این همکاری‌های علمی و تحقیقاتی معرفی ده‌ها رقم اصلاح‌شده گندم، جو و تریتیکاله بوده است که در ارتقای کمی و کیفی این محصولات به‌ویژه گندم نقش بسزایی ایفا کرده‌اند. 🔹سایت مؤسسه ادامه می‌دهد: به‌منظور تقویت و ارتقای سطح همکاری‌های علمی و تحقیقاتی بین ایران و مرکز بین‌المللی تحقیقات ذرت و گندم (CIMMYT) قرارداد تأسیس دفتر آن مرکز در ایران در اردیبهشت ماه ۱۳۸۳ بین طرفین به امضا رسید و در آبان ۱۳۸۳ این دفتر با حضور جناب آقای دکتر ایواناگا (Dr. Masura Iwanaga) رئیس مرکز بین‌المللی تحقیقات ذرت و گندم (CIMMYT)، جناب آقای دکتر علی آهون‌منش معاون وزیر و رئیس سازمان تحقیقات و آموزش کشاورزی، جناب آقای مهندس عباس کشاورز رئیس مؤسسۀ تحقیقات اصلاح و تهیۀ نهال و بذر و تنی چند از مسئولان و محققان بین‌المللی و ایرانی افتتاح شد. دفتر مرکز بین‌المللی تحقیقات ذرت و گندم (CIMMYT) با انتخاب و انتصاب جناب آقای دکتر محمدرضا جلال کمالی به‌عنوان محقق ارشد گندم و نمایندۀ آن مرکز در ایران در شهریور ۱۳۸۶ به‌طور رسمی فعالیت خود را آغاز نموده است. 🔹 متن مطلب سازمان تات، خود گویای همه‌چیز هست؛ تأکید بر پایه‌گذاری مرکز توسط بورلاگ، در ادامۀ برنامه‌های راکفلر، و توسط یکی از ۱۱۰ محقق ایرانی که در این شبکه آموزش دیده‌اند، و طرفه‌تر از همه، سازماندهی این شبکه ذیل دولت ایران، از نکات تأسف‌بار این متن است. ایری و ایکاردا، دو مورد از فعال‌ترین مراکز این شبکه در تهران هستند. همین نشانی برخی دیگر از دفاتر مرتبط را نشان می‌دهد. 🔹 طرفه این‌که این همکاری‌ها، ضمن این‌که تنها به سیمیت محدود نیست، شامل کمک‌های بلاعوض ایران به برخی از دیگر نهادهای این شبکه نیز می‌شود. در برخی از این موارد، کمک‌های ایران به‌درخواست وزیر کشاورزی پیشین ما، «با ترک تشریفات» به حساب این سازمان‌ها واریز شده است. برای نمونه تصویر نامۀ محمود حجتی، وزیر پیشین جهاد کشاورزی در این خصوص ذیلاً آمده است. امید است که وزیر آیندۀ جهاد کشاورزی به این ارتباطات تعجب‌برانگیز توجه ویژه داشته باشد. ادامه دارد... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/2344 -------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
نامه محمود حجتی درباره سیمیت و ایکاردا 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
7.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌🎥 درمان بیماران با سر بریدن! وحشی ترین گروه تروریستی کدام بود؟ داعش؟ گروهک عبدالمالک ریگی؟ یا ...!!!؟ 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
مستند صوتی شنود - 10.mp3
17.28M
🎙 مستند صوتی شنود، قسمت ۱۰ (تجربه نزدیک به مرگ یک مسئول امنیتی در بیمارستان بقیه الله تهران) هرشب در کانال "سالن مطالعه محله زینبیه" 🔺 تجربه‌گر در پی حذف برخی قسمت‌ها توسط ارشاد، تصمیم به روایت صوتی تجربه خود گرفته‌ است و استاد امینی‌خواه مستندات روایی مرتبط با تجربه را بیان می‌دارد. مروری بر نکات جلسه دهم: 🔻 واقعه ششم 🔻 ماجرای فرشید و بلایی که سرش آمد 🔻 حقیقتی که در دنیا دیدم 🔻 شیطانکی که با همسر فرشید صحبت می کرد 🔻 گناهانی که به پای سمیرا نوشته می شد 🔻 به هر کس نگاه می کردم تا برزخ او را می فهمیدم 🔻 بی حجابی حق الناس است 🔻 با این روایت تنم لرزید 🔻 مدلی از تجربیات نزدیک به مرگ 🔻 آهی که باعث می شود، مسلمان نمیری 🔻 اعمالی که فکر می کنیم برای رضای خداست 🔻 هر عملی که از انسان سر می زند، باید پیوست الهی داشته باشد 🔻 برای هر کاری،باید حجت داشته باشیم 🔻 افرادی که سروکار با مردم دارند،گوش کنند 🔻 کار سخت قضاوت 🔻 ریز به ریز حساب کتاب را دیدم 🔻 عاقبت مال حرام 🔻 رزق انسان، ثابت است 🔻 شک آری، تمسخر نه 🔻 تعبیر قرآنی تمسخر -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
صفحه ۷۱ قرآن کریم