eitaa logo
سالن مطالعه
192 دنبال‌کننده
10هزار عکس
2.6هزار ویدیو
1هزار فایل
امروز کتابخوانی و علم‌آموزی نه تنها یک وظیفه‌ی ملّی، که یک واجب دینی است. امام خامنه‌ای مدیر: @Mehdi2506
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸 🇮🇷 🌸🍃 ؛ کتاب خاطرات رهبر انقلاب حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای(مدّظلّه‌العالی) قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/13648 ◀️ قسمت پنجاه‌ونهم؛ 📒 فصل نهم؛ کاخ سفید ۴. 🔶🔸تو تحت تعقیبی دو تن از اعضای گروه یعنی آقای منتظری و آقای ربانی شیرازی دستگیر شده بودند البته دستگیری آن‌ها به خاطر پیوستگی‌شان با این گروه نبود و به دلیل مسئله‌ای دیگر صورت گرفته بود تصمیم برادران اختفای اعضای گروه بود 🔶🔸تعقیب تا بازداشت من تصمیم گرفتم به مشهد بروم و آنجا مخفی شوم هیچکس را از تصمیمم آگاه نکردم ساکم را بستم در اتوبوس نشستم و راهی مشهد شدم احتمال می‌دادم که به محض ورودم به مشهد ساواک مرا دستگیر کند زیرا من به دلیل ماجرای کتابی که از آن یاد کردم هم تحت تعقیب بودم به همین جهت کمی مانده به مشهد جلوی جاده فرعی منتهی به اخلمد پیاده شدم اخلمد روستای ییلاقی زیبایی در حدود ۱۰ فرسخی مشهد است من قبلاً بارها برای گذراندن تابستان به آنجا رفته بودم بهار هنوز پایان نیافته و هوا گرم نشده بود برای رسیدن به این روستا تقریبا دو فرسخ راه را از میان دره‌های کوهستان که خالی از رهگذران بود پیاده پیمودم تاریکی زودتر از وقت معمول در این دره‌ها و مناطق گودتر سایه گستر شد اکنون که از که آن لحظه‌ها را به یاد می‌آورم خدا را شکر می‌کنم که به من در آن هنگام چنان جراتی بخشید چون در آن راه روستایی همه چیز خوف انگیز بود گاهی اوقات تابستان به این روستا می‌رفتم و برخی از اهالی آن را می‌شناختم معمولا آن‌جا را شلوغ و پر ازدحام یافته بودم اما این بار که وارد آن شدم خلوت بود زیرا هنوز هوای روستا سرد بود و مردم شهر برای گذراندن تابستان راهی آن‌جا نشده بودند نمی‌خواستم در روستا با کسی ملاقات کنم لذا به دکان شخصی رفتم که او را نمی‌شناختم از او سراغ اتاقی برای اجاره گرفتم به من خوش آمد گفت و مرا به همراه خود به خانه‌اش برد یک یا دو شب در خانه او ماندم ولی تصمیم گرفتم روستا را ترک کنم، زیرا فرد غریب در روستا فورا شناخته می‌شود به ویژه که روستا از مسافران تابستانی هم خالی بود بنابراین آن‌جا را به مقصد مشهد ترک کردم در مشهد یک شب را در منزل پدرم و یک شب را در منزل پدر همسرم گذراندم چون خانه مستقلی نداشتم رفت و آمدهای من هنگام سحر یا پاسی از شب گذشته بود سه ماه را بر این منوال گذراندم برادرم سید محمد نیز که جزو گروه ۱۱ نفره بود در منزل پدرم مخفی شد در تابستان آن سال (۱۳۴۵ شمسی) آقای هاشمی رفسنجانی با خانواده به مشهد آمدند همچنان که قبلاً گفته شد او نیز تحت تعقیب بود به یک منطقه ییلاقی رفتیم از آن ایام خاطراتی دارم که به موضوع ما ارتباطی ندارد از حالت مخفی ماندن در مشهد خسته شدم تصمیم گرفتم از این وضع خارج شوم به تهران آمدم وسعت شهر تهران و شلوغی جمعیت و عدم معروفیت من در آن‌جا؛ اجازه می‌داد که در این شهر به شکل عادی اقامت کنم لذا با آقای هاشمی خانه‌ای اجاره کردیم و تا آخر سال در آن‌جا ماندم سال ۱۳۴۶ فرا رسید با خود گفتم تعقیب اکنون از شدت افتاده پس به مشهد بروم ولی در اماکن عمومی ظاهر نشوم به مشهد برگشتم، اما کسی مانند من نمی‌تواند در حاشیه بماند و به آنچه در جامعه می‌گذرد بی‌اعتنا باشد 🔗 ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/13846 🔸🌺🔸-------------- 📚"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotale
۴۵. 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام حضرت زندگے این اعجاز نام معطر توست که در هجمه هاے سنگین آخرالزمان قلب هایمان را اینچنین آرام کرده است و جان هایمان را با امید و ایمان ، پیوند داده است ... یاد تو که مےوزد حوالے دلهاے ما پر از عطر اطلسےهاےانتظار میشود انتظارے آمیخته با صبر و پویایے و آرامش... شکر خدا که تو را داریم آقاجان... 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee