« مسیرتعالی »💞
⤴️⤴️⤴️ ﷽ #سه_دقیقه_در_قیامت #قسمت_سیزدهم 💠 باغ بهشت ☺️ از دیگر اتفاقاتی که در آن بیابان مشاهده
⤴️⤴️⤴️
﷽
#سه_دقیقه_در_قیامت
#قسمت_چهاردهم
💠 جانبازی در رکاب مولا
📆 سال ۱۳۸۸ توفیق شد که در اواخر ماه رجب و اوایل ماه شعبان، زائر مکه و مدینه باشم. ما مُحرِم شدیم و وارد مسجد الحرام شدیم. بعد از اتمام اعمال به محل قرار کاروان آمدم. روحانی کاروان به من گفت: سه تا از خواهران کاروان الان آمدند، شما زحمت بکش و این سه نفر را برای طواف ببر و برگرد.
😴 خسته بودم اما قبول کردم.
سه تا از خانم های جوان کاروان به سمت من آمدند. تا نگاهم به آنها خورد سرم را پایین انداختم.
▫️یک حوله اضافه داشتم. یک سر حوله را دست خودم گرفتم و سر دیگرش را در اختیار آنها قرار دادم. گفتم: من در طی طواف نباید برگردم. حرم الهی هم به خاطر ماه رجب شلوغ است. شما سر این حوله را بگیرید و دنبال من بیایید.
😞 یکی دو ساعت بعد با خستگی فراوان به محل قرار کاروان برگشتم در حالیکه اعمال آنها تمام شده بود و در کل این مدت اصلا به آنها نگاه نکردم و حرفی نزدم.
💯 وظیفه ای برای انجام طواف آنها نداشتم اما فقط برای رضای خدا این کار را انجام دادم.
🕋 در آن روزهایی که ما در مکه مستقر بودیم خیلی ها مرتب به بازار میرفتند و ... اما من بجای اینگونه کارها چندین بار برای طواف اقدام کردم.
✨ ابتدا به نیت رهبر معظم انقلاب و سپس به نیابت شهدا مشغول طواف شدم و از تمام فرصتها برای کسب معنویات استفاده کردم. در آن لحظاتی که اعمال من محاسبه میشد جوان پشت میز به این موارد اشاره کرد و گفت: بخاطر طواف خالصانه ای که همراه آن خانمها انجام دادی ثواب حج واجب در نامه اعمالت ثبت شد!
بعد گفت: ثواب طواف هایی که به نیابت از دیگران انجام دادی دو برابر در نامه اعمال خودت ثبت می شود. اوایل ماه شعبان بود که راهی مدینه شدیم. زیارت ها بخوبی انجام می شد. در قبرستان بقیع تمام افراد ناخودآگاه اشک میریختند. حال عجیبی در کاروان ایجاد شده بود.
🌅 یک روز صبح زود در حالیکه مشغول زیارت بقیع بودم متوجه شدم که مأمور وهابی دوربین یک پسر بچه را که میخواست از بقیع عکس بگیرد را گرفته، جلو رفتم و به سرعت دوربین را از دست او گرفتم و به پسر بچه تحویل دادم. بعد به سمت انتهای قبرستان رفتم. من در حال خواندن زیارت عاشورا بودم که به مقابل قبر عثمان رسیدم.
همان مأمور وهابی دنبال من آمد و چپ چپ به من نگاه میکرد. وقتی در مقابل قبر رسیدم، یکباره کنار من آمد و دستم را گرفت و به فارسی و با صدای بلند گفت: چی میگی؟ داری لعن میکنی؟
گغتم: نخیر، دستم رو ول کن.
😤 اما او همینطور داد میزد و با سرو صدا بقیه مأمورین را دور خودش جمع کرد.
در همین حال یکدفعه به من نگاه کرد و حرف زشتی را به مولا امیرالمومنین علیه السلام زد.
🤬 من دیگر سکوت را جایز ندانستم. تا این حرف زشت از دهان او خارج شد و بقیه زائران شنیدند دیگر سکوت را جایز ندانستم یکباره کشیده محکمی به صورت او زدم.
👮♂ بلافاصله چهار مأمور به سر من ریختند و شروع به زدن کردند. یکی از مأمورین ضربه محکمی به کتف من زد که درد آن تا ماهها اذیتم میکرد.
چند نفر از زائرین جلو آمدند و مرا از زیر دست آنها خارج کردند. من توانستم با کمک آنها فرار کنم.
😷 روزهای بعد وقتی برای حرم میرفتم سرو صورتم را با چفیه می بستم. چون دوربین های بقیع مرا شناسایی کرده بود و احتمال داشت بازداشت شوم.
😌 خلاصه اینکه آن سفر برای من بیاد ماندنی شد. اما در لحظات بررسی اعمال ماجرای درگیری در قبرستان بقیع را به من نشان دادند و گفتند: شما خالصانه و فقط به عشق مولا علی علیه السلام با آن مأمور درگیر شدی و کتف شما آسیب دید. برای همین ثواب جانبازی در رکاب مولا علی علیه السلام در نامه شما ثبت شده است.
📛 البته این ماجرا نباید دستاویزی برای برخورد با مأموربن دولت سعودی گردد.
♢ ادامه دارد...
📚 #کتاب_خوانی
╭┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮
@samen_Arasanj
╰┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
📝 #یادمون_باشه
✖️من که میخواستم؛ اما نشد!
✖️من که تلاشمو کردم؛ اما نشد!
✖️من که رفتم دنبالش؛ اما نشد!
فقـــط آدمایی به هدفِ خلقتشون میرسند،
و از یک نفخه، تبدیل به میوه (انسان) میشن؛
که #همت دارن!
همت دارن یعنی؛ اصلاً واژهای به اسم "نشد" براشون تعریف نشده!
از هر مانعی میپّرن: تا توی این مسیر؛
ـ جا نمونن!
ـ بیراهه نزنن!
ـ بیهوده مشغول چیزی نشن!
ـ فقط با سرعت و سبقت، به سمت جلو، حرکت کنند!
با همّتها ، توی همهی کاراشون باهمّتند!
چون همه کاراشون، تنظیم شده با آدمیّتشون!
🔺اینا حتماً به مقصد میرسند!
╭┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮
@samen_Arasanj
╰┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
« مسیرتعالی »💞
⤴️⤴️⤴️ ﷽ #سه_دقیقه_در_قیامت #قسمت_چهاردهم 💠 جانبازی در رکاب مولا 📆 سال ۱۳۸۸ توفیق شد که در اوا
⤴️⤴️⤴️
﷽
#سه_دقیقه_در_قیامت
#قسمت_پانزدهم
💠 شهید و شهادت
💯 در این سفر کوتاه بقیامت نگاه من به شهید و شهادت تغییر کرد. علت آن هم چند ماجرا بود:
یکی از معلمین و مربیان شهر ما در مسجد محله ما تلاش فوق العاده ای داشت که بچه ها را جذب مسجد و هیئت کند. او خالصانه فعالیت می کرد و در مسجدی شدن ما هم خیلی تأثیر داشت.
🚦این مرد خدا یکبار که با ماشین در حرکت بود از چراغ قرمز عبور کرد و سانحه ای شدید رخ داد و ایشان مرحوم شد.
🧐 من این بنده خدا را دیدم که در میان شهدا و هم درجه آنها بود! توانستم با او صحبت کنم. ایشان بخاطر اعمال خوبی که در مسجد و محل داشت و رعایت دستورات دین به مقام شهدا دست یافته بود. اما سوالی که در ذهن من بود تصادف او و عدم رعایت قانون و مرگش بود.
👤 ایشان به من گفت: من در پشت فرمان ماشین سکته کردم و از دنیا رفتم و سپس با ماشین مقابل بر خورد کردم. هیچ چیزی از صحنه تصادف دست من نبود.
⏺ در جایی دیگر یکی از دوستان پدرم که اوایل جنگ شهید شده بود و در گلزار شهدای شهرمان بخاک سپرده شده بود را دیدم. اما او خیلی گرفتار بود و اصلا در رتبه شهدا قرار نداشت! تعجب کردم. تشییع او را بیاد داشتم که در تابوت شهدا بود و ... اما چرا؟!
⚠️ خودش گفت: من برای جهاد به جبهه نرفتم من به دنبال کار کاسبی و خرید و فروش بودم که برای خرید جنس به مناطق مرزی رفتم که آنجا بمباران شد. بدن ما با شهدای رزمنده به شهر منتقل شد و فکر کردند من رزمنده ام و...
اما مهم ترین مطلبی که از شهدا دیدم مربوط به یکی از همسایگان ما بود. خوب بیاد داشتم که در دوره دبستان بیشتر شبها در مسجد محل، کلاس و جلسه قرآن و یا هیئت داشتیم. آخر شب وقتی به سمت منزل می آمدیم از یک کوچه باریک و تاریک عبور می کردیم. از همان بچگی شیطنت داشتم. با برخی بچه ها زنگ خانه مردم را میزدیم و سریع فرار میکردیم!
🌃 یک شب من دیرتر از بقیه دوستانم از مسجد راه افتادم. وسط همان کوچه بودم که دیدم رفقای من که زودتر از کوچه رد شدند یک چسب را به زنگ یک خانه چسبانیدند! صدای زنگ قطع نمیشد. یکباره پسر صاحبخانه که از بسیجیان مسجد محل بود بیرون آمد. چسب را از روی زنگ جدا کرد و نگاهش به من افتاد.
👂او شنیده بود که من قبلا از این کارها کرده ام، برای همین جلو آمد و مچ دستم را گرفت و گفت : باید به پدرت بگم چیکار میکنی! هرچی اصرار کردم که من نبودم و... بی فایده بود. او مرا به مقابل منزلمان برد و پدرم را صدا زد. آن شب همسایه ما عروسی داشت توی خیابان و جلو منزل ما شلوغ بود. پدرم وقتی این مطلب را شنید خیلی عصبانی شد و جلوی چشم همه حسابی مرا کتک زد. این جوان بسیجی که در اینجا قضاوت اشتباهی داشت چند سال بعد و در روزهای پایانی دفاع مقدس به شهادت رسید. این ماجرا و کتک خوردن به ناحق من در نامه اعمال نوشته شده بود. به جوان پشت میز گفتم: من چطور باید حقم را از آن شهید بگیرم؟ او در مورد من خیلی زود قضاوت کرد. او گفت: لازم نیست که آن شهید به اینجا بیاید. من اجازه دارم آنقدر از گناهان تو ببخشم تا از آن شهید راضی شوی.
بعد یکباره دیدم که صفحات نامه اعمال من ورق خورد! گناهان هر صفحه پاک می شد و اعمال خوب آن باقی می ماند.
😇 خیلی خوشحال شدم. ذوق زده بودم. حدود یکی دو سال از اعمال من اینطور طی شد. جوان پشت میز گفت: راضی شدی؟ گفتم : بله؛ عالیه!
🙁 البته بعدها پشیمان شدم. چرا نگذاشتم تمام اعمال بدم را پاک کند؟!
اما باز بد نبود همان لحظه دیدم آن شهید آمد و سلام و روبوسی کرد. خیلی از دیدنش خوشحال شدم. گفت با اینکه لازم نبود اما گفتم بیایم و از شما حلالیت بطلبم. هر چند شما هم بخاطر کارهای گذشته در آن ماجرا بی تقصیر نبودی.
♢ ادامه دارد...
📚 #کتاب_خوانی
╭┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮
@samen_Arasanj
╰┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
🇮🇷ملکوت مرزبانی و دفاع از کشور
💠 وَ مَنْ خَرَجَ فى سَبیلِ اللهِ مُجاهِداً فَلَهُ بِکُلِّ خُطْوَةٍ سَبْعَمِأَةَ أَلْف حَسَنَةٍ وَ یُمْحى عَنْهُ سَبْعَمِأة أَلْفَ سَیِّئةٍ وَ یُرْفَعُ لَهُ سَبْعَمِأة أَلْف دَرجةٍ، وَ کانَ فى ضِمانِ اللهِ بِأىِّ حَتْفٍ ماتَ کانَ شَهیداً، وَ إنْ رَجَعَ رَجَعَ مَغْفُوراً لَهُ مُسْتَجاباً دُعاؤهُ؛
💠 کسى که با انگیزه جهاد در راه خدا (از خانه) خارج شود، هر قدمى که بر میدارد، هفتصد هزار حسنه براى او ثبت مىشود و هفتصد هزار گناه از او محو میگردد و هفتصد هزار درجه بالا میرود و در ضمان خداوند متعال است و به هر نوع که از دنیا برود، شهید محسوب میگردد. و اگر زنده بر گردد، از گناه پاک گردیده و دعاى او مستجاب است.
🖼#پوستر
╭┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮
@samen_Arasanj
╰┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
« مسیرتعالی »💞
⤴️⤴️⤴️ ﷽ #سه_دقیقه_در_قیامت #قسمت_پانزدهم 💠 شهید و شهادت 💯 در این سفر کوتاه بقیامت نگاه من به
⤴️⤴️⤴️
﷽
#قسمت_شانزدهم
#سه_دقیقه_در_قیامت
💠 حق الناس و حق النفس
👨💻 از وقتی مشغول بکار شدم حساب سال داشتم. یعنی همه ساله اضافه در آمدهای خودم را مشخص میکردم و یک پنجم آن را به عنوان خمس پرداخت میکردم. با اینکه روحانیون خوبی در محل داشتیم اما یکی از دوستانم گفت: یک پیرمرد روحانی در محل ما هست. بیا و خمس مالت را به ایشان بده و رسیدش را بگیر.
🔸 در زمینه خمس خیلی احتیاط میکردم. خیلی مراقب بودم که چیزی از قلم نیفتد. من از اواسط دهه هفتاد، مقلد رهبری معظم انقلاب شدم.
🗓 یادم هست آن سال، خمس من به بیست هزار تومن رسید. یکی از همان سالها، وقتی خمس را پرداخت کردم به آن پیرمرد تاکید کردم که رسید دفتر رهبری را برایم بیاورد.
📆 هفته بعد وقتی رسید خمس را آورد با تعجب دیدم که رسید دفتر آیت الله... است!
گفتم: این رسید چیه؟اشتباه نشده!؟ من به شما تأکید کردم مقلد رهبری هستم. او هم گفت: فرقی نداره...
😡 با عصبانیت با او برخورد کردم و گفتم: باید رسید دفتر رهبری را برایم بیاوری. من به شما تأکید کردم که مقلد رهبری هستم و می خواهم خمس من به دفتر ایشان برسد. او هم هفته بعد یک رسید بدون مهر برایم آورد که نفهمیدم صحیح است یا نه! از سال بعد هم خمس خودم را مستقیم به حساب اعلام شده توسط دفتر رهبری واریز میکردم. یکی دو سال بعد خبردار شدم این پیرمرد روحانی از دنیا رفت.
😕 من بعدها متوجه شدم که این شخص خمس چند نفر دیگر را هم به همین صورت جابجا کرده! در آن زمان که مشغول حساب و کتاب اعمال بودم یکباره همین پیرمرد را دیدم خیلی اوضاع آشفته ای داشت.
😰 در زمینه حق الناس به خیلی ها بدهکار و گرفتار بود. بیشترین گرفتاری او به بحث خمس بر می گشت. برخی آدمهای عادی وضعیت بهتری از این شخص داشتند! پیرمرد پیش من آمد و تقاضا کرد حلالش کنم اما اینقدر اوضاع او مشکل داشت که با رضایت من چیزی تغییر نمیکرد. من هم قبول نکردم.
☣ در اینجا بود که جوان پشت میز به من گفت: اینهایی که میبینی این کسانی که از شما حلالیت میطلبند یا شما از آنها حلالیت میطلبی کسانی هستند که از دنیا رفته اند. حساب آنها که هنوز در دنیا هستند مانده تا زمانی که آنها هم به برزخ وارد شوند.
🗒 حساب و کتاب شما با آنها که زنده اند بعد از مرگشان انجام می شود. بعد دوباره در زمینه حق الناس با من صحبت کرد و گفت: وای بحال افرادی که سالها عبادت کرده اند اما حق الناس را مراعات نکردند. اما این را هم بدان:
✍ اگر کسی در زمینه حق الناس به شما بدهکار بود و او را در دنیا ببخشی ده برابر آن در نامه عملت ثبت می شود. اما اگر به برزخ کشیده شود همان مقدار خواهد بود.
🚫 اما یکی از مواردی که مردم نسبتاً به آن دقت کمتری دارند، حق الله است. میگویند دست خداست و ان شاءالله خداوند از تقصیرات ما میگذرد. حق الناس هم که مشخص است. اما در مورد حق النفس یعنی حق بدن تقریبا حساسیتی بین مردم دیده نمی شود! گویی حق بدن را هم خدا بخشیده!
‼️ اما در آن لحظات وانفسا مورد را در پرونده ام دیدم که مربوط به حق بدن (حق النفس) می شد. در روزگار جوانی با رفقا و بچه های محل برای تفریح به یکی از باغ های اطراف شهر رفتیم کسی که ما را دعوت کرده بود قلیان را آماده کرد و با یک بسته سیگار به سمت ما آمد.
🚬 سیگارها را یکی یکی روشن کرد و دست رفقا میداد. من هم در خانه ای بزرگ شده بودم که پدرم سیگاری بود اما از سیگار نفرت داشتم. آن روز با وجود کراهت، اما برای اینکه انگشت نما نشوم سیگار را از دست آن آقا گرفتم و شروع به کشیدن کردم!
😖 حالم خیلی بد شد خیلی سرفه کردم. انگار تنگی نفس گرفته بودم. بعد از آن هیچوقت دیگر سراغ قلیان و سیگار نرفتم. اما در آن وانفسا این صحنه را به من نشان دادند و گفتند: تو که میدانستی سیگار ضرر دارد چرا همان یکبار را کشیدی؟ تو حق النفس را رعایت نکردی و باید جواب بدهی. همین باعث گرفتاریم شد.
🙄 در آنجا برخی افراد را دیدم که انسانهای مذهبی و خوبی بودند. بسیاری از احکام دین را رعایت کرده بودند، اما به حق النفس اهمیت نداده بودند. آنها بخاطر سیگار و قلیان به بیماری زودرس و مرگ زودرس دچار شده بودند و در آن شرایط بخاطر ضرر به بدن گرفتار بودند.
♢ ادامه دارد...
📚 #کتاب_خوانی
╭┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮
@samen_Arasanj
╰┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#دوربین_مخفی|مرگِ امید...!
🔹واکنش مردم به خبر سقوط بالگرد رئیس جمهور
╭┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮
@samen_Arasanj
╰┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
✍ آیتالله بهجت قدسسره :
«هر روز سعی کنید یک حدیث از کتاب #جهاد_با_نفس را مطالعه کنید و سعی نمایید به آن عمل کنید؛ بعد از یک سال خواهید دید که حتماً عوض شدهاید؛ مانند دارویی که انسان مصرف کند و بعد از مدتی احساس بهبودی میکند».
🔻 گزیدهای از روایات جهادبانفس را در روزهای یکشنبه دنبال کنید:
📝 امیرالمؤمنین علیهالسلام:
لَا يَعْدَمُ الصَّبُورُ الظَّفَرَ وَ إِنْ طَالَ بِهِ الزَّمَانُ.
🔹 شخص صبور پیروزی را از دست نمیدهد و عاقبت به پیروزی میرسد، اگرچه زمانی طولانی بر او بگذرد.
📚 (وسائلالشیعه، ج۱۵، ص۲۶۴)
╭┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮
@samen_Arasanj
╰┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
Video_۲۰۲۱۱۲۰۷۱۱۴۸۵۳۰۶۳_by_videoshow.mp3
2.99M
🎙 #پادکست
🔹نماد جامعهی الهی چیست؟
🔸توحید ابراهیمی
🎙 #حجت_الاسلام_چگینی
💐 فرا رسیدن ولادت حضرت زینب سلام الله علیها مبارک باد
╭┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮
@samen_Arasanj
╰┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
« مسیرتعالی »💞
⤴️⤴️⤴️ ﷽ #قسمت_شانزدهم #سه_دقیقه_در_قیامت 💠 حق الناس و حق النفس 👨💻 از وقتی مشغول بکار شدم حساب
⤴️⤴️⤴️
﷽
💫#سه_دقیقه_در_قیامت
#قسمت_هفدهم
💠 یازهـــــــــــرا سلام علیها السلام
🔴 خیلی سخت بود. حساب و کتاب خیلی دقیق ادامه داشت. ثانیه به ثانیه را حساب میکردند. زمانهایی که باید در محل کار حضور داشته باشم را خیلی با دقت بررسی میکردند که به بیت المال خسارت زده ام یا نه!؟ خدا رو شکر این مراحل بخوبی گذشت.
🕌 زمان هایی را که در مسجد و هیئت حضور داشتم محاسبه کردند و گفتند دو سال از عمرت را اینگونه گذراندی که جزو عمرت محاسبه نمی کنیم. یعنی باز خواستی ندارد و میتوانی به راحتی از این دو سال بگذری.
😊 در آنجا برخی دوستان همکارم و حتی برخی آشنایان را می دیدم، بدن مثالی آنهایی را در آنجا می دیدم که هنوز در دنیا بودند! می توانستم مشکلات روحی و اخلاقی آنها را ببینم. عجیب بود که برخی از دوستان همکارم را دیدم که بعنوان شهید راهی برزخ می شدند و بدون حساب و بررسی اعمال به سوی بهشت برزخی می رفتند!
😇چهره خیلی از آنها را بخاطر سپردم. جوانی که پشت میز بود گفت: برای بسیاری از همکاران و دوستانت شهادت را نوشته اند، به شرطی که خودشان با اعمال اشتباه توفیق شهادت را از بین نبرند.
🛐 به جوان پشت میز اشاره کردم و گفتم: چکار میتوانم بکنم که من هم توفیق شهادت داشته باشم؟
🏳 او هم اشاره کرد و گفت: در زمان غیبت امام عصر(عج)؛ زعامت و رهبری شیعه با ولی فقیه است. پرچم اسلام به دست اوست.
✨ همان لحظه تصویری از ایشان را دیدم. عجیب اینکه افراد بسیاری که آنها را می شناختم در اطراف رهبر بودند و تلاش می کردند تا به ایشان صدمه بزنند اما نمی توانستند!
⚡️ من اتفاقات زیادی را در همان لحظات دیدم و متوجه آن ها شدم. اتفاقاتی که هنوز در دنیا رخ نداده بود!
😭 خیلی ها را دیدم که به شدت گرفتار هستند. حق الناس میلیون ها انسان به گردن داشتند و از همه کمک می خواستند اما هیچکس به آنها کمک نمی کرد.
👥 مسئولینی که روزگاری برای خودشان، کسی بودند با خدم و حشم فراوان مشغول گذران زندگی بودند، حالا غرق در گرفتاری بودند و به همه التماس می کردند.
❓بعد سوالاتی را از جوان پشت میز پرسیدم و او جواب داد. مثلاً در مورد امام عصر (عج) و زمان ظهور پرسیدم.
🙏😭 ایشان گفت: باید مردم از خدا بخواهند تا ظهور مولایشان زودتر اتفاق بیفتد تا گرفتاری دنیا و آخرتشان برطرف شود. اما بیشتر مردم با وجود مشکلات، امام زمان(عج) را نمی خواهند. اگر هم بخواهند برای حل گرفتاری دنیایی به ایشان مراجعه می کنند.
⚽️ بعد مثالی زد و گفت: مدتی پیش، مسابقه فوتبال بود. بسیاری از مردم، در مکان های مقدس، امام زمان(عج) را برای نتیجه ی این بازی قسم می دادند!
💫 من از نشانه های ظهور سوال کردم. از اینکه اسراییل و آمریکا مشغول دسیسه چینی در کشور های اسلامی هستند و برخی کشور های به ظاهر اسلامی با آنان همکاری می کنند و...
🍺 جوان پشت میز لبخندی زد و گفت: نگران نباش. این ها کفی بر روی آب هستند و نیست و نابود می شوند. شما نباید سست شوید. نباید ایمان خود را از دست دهید.
🧟♂ نکته دیگری که آنجا شاهد بودم، انبوه کسانی بود که زندگی دنیایی خود را تباه کرده بودند، آن هم فقط به خاطر دوری از انجام دستورات خداوند!
📓جوان گفت: آنچه حضرت حق از طریق معصومین برای شما فرستاده است، در درجه اول زندگی دنیایی شما را آباد می کند و بعد آخرت را می سازد.
📲 مثلا به من گفتند: اگر آن رابطه پیامکی با نامحرم را ادامه میدادی گناه بزرگی در نامه عملت ثبت می شد و زندگی دنیایی تو را تحت الشعاع قرار می داد. در همین حین متوجه شدم که یک خانم با شخصیت و نورانی پشت سر من البته با کمی فاصله ایستاده اند!
✨ از احترامی که بقیه به ایشان گذاشتند متوجه شدم که مادر ما حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا علیها السلام هستند. وقتی صفحات آخر کتاب اعمال من بررسی می شد و خطا و اشتباهی در آن مشاهده می شد، خانم روی خودش را بر میگرداند. اما وقتی به عمل خوبی می رسیدیم با لبخند رضایت ایشان همراه بود.
💖 تمام توجه من به مادرم حضرت زهرا علیها السلام بود. من در دنیا ارادت ویژه ای به بانوی دو عالم داشتم. مرتب در ایام فاطمیه روضه خوانی داشتیم و سعی میکردم که همواره به یاد ایشان باشم.
💕 ناگفته نماند که جد مادری ما از علما و سادات بوده و ما نیز از اولاد حضرت زهرا علیها السلام به حساب می آمدیم. حالا ایشان در کنار من حضور داشت و شاهد اعمال من بود.
😍 نه فقط ایشان که تمام معصومین را در آنجا مشاهده کردم. برای یک شیعه خیلی سخت است که در زمان بررسی اعمال، امامان معصوم علیهم السلام در کنارش باشند و شاهد اشتباهات و گناهانش باشند. از اینکه برخی اعمال من معصومین را ناراحت میکرد. می خواستم از خجالت آب شوم.
🥀 خیلی ناراحت بودم. بسیاری از اعمال خوب من از بین رفته بود.
♢ادامه دارد...
📚 #کتاب_خوانی
╭┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮
@samen_Arasanj
╰┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
حسین+طاهری-++به+سر+من+عجب+شوری-+میلاد+حضرت+زینب+سلام+الله+علیها.mp3
4.18M
💐به سرم من عجب شوری و توی دلم عجب حالیه🌸
💐جای مدافعان حرم، شب ولادتت خالیه♡
🌸#میلاد_حضرت_زینب سلاماللهعلیها بر همه شما بزرگواران مبارکباد.💐
✨🌺🌼🌸🌺🌼🌸🌺🌼🌸🌺✨
╭┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮
@samen_Arasanj
╰┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲#تیزر_اطلاع_رسانی
📖مراسم پرفیض دعای ندبه
👤 بانوای:کربلایی شیخ علی چگینی
📅 زمان: جمعه ۱۹ آذر ۱۴۰۰ ساعت ۷ صبح
🕌 مکان: مسجد چهارده معصوم علیهم السلام
🔷️ ستاد برگزاری دعای ندبه شهرک آراسنج
╭┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮
@samen_Arasanj
╰┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
Video_۲۰۲۱۱۲۰۸۱۴۵۹۵۲۸۶۴_by_videoshow.mp3
3.97M
🎙#پادکست
💫 چگونه شاکر باشیم؟
🔶 افراد شاکر چه خصوصیاتی دارند؟
🎙 #حجت_الاسلام_چگینی
🌺 سالروز ولادت حضرت زینب کبری سلام الله علیها و روز پرستار مبارک باد.
╭┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮
@samen_Arasanj
╰┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
📸به مناسبت سالروز ولادت عقیله بنی هاشم، جشن تکلیف با برنامه ریزی بسیج خواهران آراسنج علیا 🎂🎂🎂🎂🎂🎂
🎙با اجرای#حجت_الاسلام_چگینی
💐#آراسنج_علیا
🎂#جشن_تکلیف
🌺 سالروز ولادت حضرت زینب کبری سلام الله علیها و روز پرستار مبارک باد. 🎊🎊🎊🎊🎊
╭┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮
@samen_Arasanj
╰┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
📝 #یادمون_باشه
عاشقیهای خدا آدمیزادی نیست که ❗️
✖️ هرکیو بیشتر دوست داره؛ خـــوب زیر بار تحقیرها و تهمتهای دیگران لِهاِش میکنه!
✖️ هرکیو نزدیکتر به خودش میخواد؛ مصیبتها و بلاهای عجیب و غریب براش میتراشه!
✖️ عاشقِ هر کی میشه؛ میزنه همهی تعلقاتشو، یکی یکی ازش میگیره!
🔺 آخه خدا؛ به ما، مثل خودمون نگاه نمیکنه!
🔺خدا میخواد ما با یه روحِ سالم و وسیع برگردیم کنارش، تا بتونیم همنشینش باشیم !
🔺روح سالم هم، مُفتی بدست نمیاد❗️
باشگاه میخواد!
باشگاه سختیها!
🌛 صبح تون بخیر
╭┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮
@samen_Arasanj
╰┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
« مسیرتعالی »💞
📲#تیزر_اطلاع_رسانی 📖مراسم پرفیض دعای ندبه 👤 بانوای:کربلایی شیخ علی چگینی 📅 زمان: جمعه ۱۹ آذ
📸 #گزارش_تصویری
💠 قرائت دعای پرفیض ندبه
📆 جمعه ۱۹ آذرماه ۱۴۰۰
🕌 مسجد چهارده معصوم علیهم السلام
╭┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮
@samen_Arasanj
╰┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
« مسیرتعالی »💞
⤴️⤴️⤴️ ﷽ 💫#سه_دقیقه_در_قیامت #قسمت_هفدهم 💠 یازهـــــــــــرا سلام علیها السلام 🔴 خیلی سخت بود. ح
⤴️⤴️⤴️
﷽
#سه_دقیقه_در_قیامت
#قسمت_هجدهم
💠 چیز زیادی در کتاب اعمالم نمانده بود. برای یک لحظه نگاهم به دنیا و به منزل خودمان افتاد. همسرم که ماه چهارم بارداری را میگذراند، بر سر سجاده نشسته بود و با چشمانی گریان خدا را به حق حضرت زهرا علیها السلام قسم میداد که من بمانم.
👫 نگاهم به سمت دیگری رفت. داخل یک خانه در محله خود ما دو کودک یتیم خدا را قسم می دادند که من بر گردم. آنها بخدا میگفتند: خدایا ما نمی خواهیم دوباره یتیم شویم.
💞 این را بگویم که خدا توفیق داده که هزینه های این دو کودک یتیم را میدادم و سعی میکردم برای آنها پدری کنم.
آنها از ماجرای عمل من خبر داشتند و همینطور با گریه از خدا می خواستند که من زنده بمانم.
😪 به جوانی که پشت میز بود گفتم: دستم خالی است نمی شود کاری کنی که من برگردم؟ نمی شود از مادرمان حضرت زهرا علیها السلام بخواهی که مرا شفاعت کند؟
✴️ شاید اجازه دهند تا من برگردم و کمی اعمال خوبی که ترک کردم را انجام دهم یا کارهای خطای گذشته را اصلاح کنم. جوابش منفی بود اما باز اصرار کردم. گفتم از مادرمان حضرت زهرا علیها السلام بخواه که مرا شفاعت کنند.
⌚️ لحظاتی بعد، جوان پشت میز نگاهی به من کرد و گفت: به خاطر اشکهای این کودکان یتیم و به خاطر دعاهای همسرت و دختری که در راه داری و دعای پدر و مادرت حضرت زهرا علیها السلام شما را شفاعت نمود تا برگردی.
💠 بازگشت
به محض اینکه به من گفته شد: «برگرد» یکباره دیدم که زیر پای من خالی شد!
📺 تلویزیونهای سیاه و سفید قدیمی وقتی خاموش میشد حالت خاصی داشت چند لحظه طول می کشید تا تصاویر محو شود. مثل همان حالت پیش آمد و من یکباره رها شدم.
⏳ کمتر از لحظه ای دیدم روی تخت بیمارستان خوابیده ام و تیم پزشکی مشغول زدن شوک برقی به من هستند.
👨⚕ دستگاه شوک را چند بار به بدن من وصل کردند و به قول خودشان بیمار احیا شد.
💓 روح به جسم برگشته بود، حالت خاصی داشتم. هم خوشحال بودم که دوباره مهلت یافته ام و هم ناراحت بودم که از آن وادی نور دوباره به این دنیای فانی برگشته ام.
💉 پزشکان بعد از مدتی کار خودشان را تمام کردند. در واقع غده خارج شده بود و در مراحل پایانی عمل بود که من دچار ایست قلبی شدم. بعد هم با ایجاد شوک مرا احیا کردند.
👱♂ من در تمام آن لحظات شاهد کارهایشان بودم. پس از اتمام کار مرا به اتاق مجاور جهت ریکاوری انتقال داده و پس از ساعتی کم کم اثر بیهوشی رفت و درد و رنج ها دوباره به بدنم برگشت.
❎ بعد از مدتی حالم بهتر شد و توانستم چشم راستم را باز کنم اما نمی خواستم حتی برای لحظه ای از آن لحظات زیبا دور شوم. من در این ساعات تمام خاطراتی که از آن سفر معنوی داشتم را با خودم مرور می کردم. چقدر سخت بود. چه شرایط سختی را طی کرده بودم.
🔹من بهشت برزخی را با تمام نعمتهایش دیدم.
🔸من افراد گرفتار را دیدم
🔹من تا چند قدمی بهشت رفتم
🔸من مادرم حضرت زهرا علیها السلام را با کمی فاصله مشاهده کردم.
🔹من یقین کردم که در آن سوی هستی مادر ما چه مقامی دارد.
🚷 برایم تحمل دنیا واقعاً سخت بود.
دقایقی بعد دو خانم پرستار وارد سالن شدند تا مرا به بخش منتقل کنند.
⚠️ آنها می خواستند تخت چرخدار مرا با آسانسور منتقل کنند. همین که از دور نزدیک شدند از مشاهده چهره یکی از آنان واقعاً وحشت کردم. من او را مانند یک گرگ میدیدم که به من نزدیک می شد! مرا به بخش منتقل کردند.
👥 برادر و برخی از دوستانم بالای سرم بودند. یکی دو نفر از بستگان ما می خواستند به دیدنم بیایند. آنها از منزل خارج شده و به سمت بیمارستان در راه بودند. من این را بخوبی متوجه شدم!
یکباره از دیدن چهره باطنی آنها وحشت کردم. بدنم لرزید. به یکی از همراهانم گفتم: تماس بگیر و بگو فلانی برگرده. تحمل هیچکس را ندارم.
🧟♂🤴 احساس میکردم که باطن بیشتر افراد برایم نمایان است. باطن اعمال و رفتار و ...
به غذایی که برایم می آوردند نگاه نمیکردم. میترسیدم باطن غذا را ببینم. اما از زور گرسنگی مجبور بودم بخورم.
دوست نداشتم هیچکس را نگاه کنم. برخی از دوستان آمده بودند تا من تنها نباشم اما نمی دانستند که وجود آنها مرا بیشتر تنها میکرد!
♢ ادامه دارد...
📚 #کتاب_خوانی
╭┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮
🆔 @samen_Arasanj
Video_۲۰۲۱۱۲۱۱۱۵۱۷۲۵۱۱۱_by_videoshow.mp3
4.35M
🎙#پادکست
🔹 عامل اصلی بدحجابی؟!
🔶 افراد بدحجاب چه خصوصیاتی دارند؟
🎙 #حجت_الاسلام_چگینی
╭┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮
@samen_Arasanj
╰┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
Video_۲۰۲۱۱۲۱۱۱۵۳۱۲۸۶۵۸_by_videoshow.mp3
3.24M
🎙#پادکست
🔹 واکسن تکبر
❗️معنای تکبر و تواضع!
🎙 #حجت_الاسلام_چگینی
❖#جهاد_تبیین
❖#روشنگری
┅═ঊঈ✿🌺🍀🦋🌺✿ঊঈ═┅
╭┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮
@samen_Arasanj
╰┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
« مسیرتعالی »💞
⤴️⤴️⤴️ ﷽ #سه_دقیقه_در_قیامت #قسمت_هجدهم 💠 چیز زیادی در کتاب اعمالم نمانده بود. برای یک لحظه نگاه
⤴️⤴️⤴️
﷽
#سه_دقیقه_در_قیامت
#قسمت_هجدهم
💠 چیز زیادی در کتاب اعمالم نمانده بود. برای یک لحظه نگاهم به دنیا و به منزل خودمان افتاد. همسرم که ماه چهارم بارداری را میگذراند، بر سر سجاده نشسته بود و با چشمانی گریان خدا را به حق حضرت زهرا علیها السلام قسم میداد که من بمانم.
👫 نگاهم به سمت دیگری رفت. داخل یک خانه در محله خود ما دو کودک یتیم خدا را قسم می دادند که من بر گردم. آنها بخدا میگفتند: خدایا ما نمی خواهیم دوباره یتیم شویم.
💞 این را بگویم که خدا توفیق داده که هزینه های این دو کودک یتیم را میدادم و سعی میکردم برای آنها پدری کنم.
آنها از ماجرای عمل من خبر داشتند و همینطور با گریه از خدا می خواستند که من زنده بمانم.
😪 به جوانی که پشت میز بود گفتم: دستم خالی است نمی شود کاری کنی که من برگردم؟ نمی شود از مادرمان حضرت زهرا علیها السلام بخواهی که مرا شفاعت کند؟
✴️ شاید اجازه دهند تا من برگردم و کمی اعمال خوبی که ترک کردم را انجام دهم یا کارهای خطای گذشته را اصلاح کنم. جوابش منفی بود اما باز اصرار کردم. گفتم از مادرمان حضرت زهرا علیها السلام بخواه که مرا شفاعت کنند.
⌚️ لحظاتی بعد، جوان پشت میز نگاهی به من کرد و گفت: به خاطر اشکهای این کودکان یتیم و به خاطر دعاهای همسرت و دختری که در راه داری و دعای پدر و مادرت حضرت زهرا علیها السلام شما را شفاعت نمود تا برگردی.
💠 بازگشت
به محض اینکه به من گفته شد: «برگرد» یکباره دیدم که زیر پای من خالی شد!
📺 تلویزیونهای سیاه و سفید قدیمی وقتی خاموش میشد حالت خاصی داشت چند لحظه طول می کشید تا تصاویر محو شود. مثل همان حالت پیش آمد و من یکباره رها شدم.
⏳ کمتر از لحظه ای دیدم روی تخت بیمارستان خوابیده ام و تیم پزشکی مشغول زدن شوک برقی به من هستند.
👨⚕ دستگاه شوک را چند بار به بدن من وصل کردند و به قول خودشان بیمار احیا شد.
💓 روح به جسم برگشته بود، حالت خاصی داشتم. هم خوشحال بودم که دوباره مهلت یافته ام و هم ناراحت بودم که از آن وادی نور دوباره به این دنیای فانی برگشته ام.
💉 پزشکان بعد از مدتی کار خودشان را تمام کردند. در واقع غده خارج شده بود و در مراحل پایانی عمل بود که من دچار ایست قلبی شدم. بعد هم با ایجاد شوک مرا احیا کردند.
👱♂ من در تمام آن لحظات شاهد کارهایشان بودم. پس از اتمام کار مرا به اتاق مجاور جهت ریکاوری انتقال داده و پس از ساعتی کم کم اثر بیهوشی رفت و درد و رنج ها دوباره به بدنم برگشت.
❎ بعد از مدتی حالم بهتر شد و توانستم چشم راستم را باز کنم اما نمی خواستم حتی برای لحظه ای از آن لحظات زیبا دور شوم. من در این ساعات تمام خاطراتی که از آن سفر معنوی داشتم را با خودم مرور می کردم. چقدر سخت بود. چه شرایط سختی را طی کرده بودم.
🔹من بهشت برزخی را با تمام نعمتهایش دیدم.
🔸من افراد گرفتار را دیدم
🔹من تا چند قدمی بهشت رفتم
🔸من مادرم حضرت زهرا علیها السلام را با کمی فاصله مشاهده کردم.
🔹من یقین کردم که در آن سوی هستی مادر ما چه مقامی دارد.
🚷 برایم تحمل دنیا واقعاً سخت بود.
دقایقی بعد دو خانم پرستار وارد سالن شدند تا مرا به بخش منتقل کنند.
⚠️ آنها می خواستند تخت چرخدار مرا با آسانسور منتقل کنند. همین که از دور نزدیک شدند از مشاهده چهره یکی از آنان واقعاً وحشت کردم. من او را مانند یک گرگ میدیدم که به من نزدیک می شد! مرا به بخش منتقل کردند.
👥 برادر و برخی از دوستانم بالای سرم بودند. یکی دو نفر از بستگان ما می خواستند به دیدنم بیایند. آنها از منزل خارج شده و به سمت بیمارستان در راه بودند. من این را بخوبی متوجه شدم!
یکباره از دیدن چهره باطنی آنها وحشت کردم. بدنم لرزید. به یکی از همراهانم گفتم: تماس بگیر و بگو فلانی برگرده. تحمل هیچکس را ندارم.
🧟♂🤴 احساس میکردم که باطن بیشتر افراد برایم نمایان است. باطن اعمال و رفتار و ...
به غذایی که برایم می آوردند نگاه نمیکردم. میترسیدم باطن غذا را ببینم. اما از زور گرسنگی مجبور بودم بخورم.
دوست نداشتم هیچکس را نگاه کنم. برخی از دوستان آمده بودند تا من تنها نباشم اما نمی دانستند که وجود آنها مرا بیشتر تنها میکرد!
♢ ادامه دارد...
📚 #کتاب_خوانی
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
⃝⃔⃕🌺⃝⃔⃕ @samen_Arasanj
📜حکایت اول:
👈از حاتم پرسیدند: بخشنده تر از خود دیده ای؟
🔸گفت: آری...
مردی که دارایی اش تنها دو گوسفند بود؛🐑🐏
🥩یکی را شب برایم ذبح کرد... از طعم جگرش تعریف کردم...🤤
🥩صبح فردا جگر گوسفند دوم را نیز برایم کباب کرد...
👈گفتند: تو چه کردی؟
🔸گفت: پانصد گوسفند به او هدیه دادم...🐑🐏🐐
🔹گفتند: پس تو بخشنده تری...
👈گفت: نه، چون او هر چه داشت به من داد.
👌اما من اندکی از آنچه داشتم به او دادم...
⚘⚘⚘⚘⚘⚘
📜حکایت دوم:
👈عارفی راگفتند:
🌸خداوند را چگونه میبینی؟
🍂گفت آنگونه که همیشه میتواند مچم را بگیرد، اما دستم را می گیرد...
🦋•{اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفࢪَج•
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
⃝⃔⃕🌺⃝⃔⃕ @samen_Arasanj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥مصاحبه جنجالی نوه محمدرضا پهلوی با بی بی سی درباره پدر بزرگش🍀.F. B🍀
😳واقعا عجبیه تو این خاندان پهلوی یکی اینطور سریع از شاه یا پدر بزرگش انتقاد کند.
🤔اگر صد تا کتاب هم می نوشتید اندازه این کلیپ نبوده
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
⃝⃔⃕🌺⃝⃔⃕ @samen_Arasanj
✅#یه_نکته
⚠️مثلث خود مشغولی چيست؟
⭕️ رنجش، عصبانیت و ترس، مثلث خودمشغولی را به وجود میآورند.
➕شاید جالب باشد که بدانید، تمام نواقص اخلاقی از این سه واکنش سرچشمه میگیرند.✔️
🔵 #رنجش واکنش ما در برابر آن قسمت از گذشتهمان است که مسایل طبق خواسته و روال ما پیش نرفته، از این طریق ما دوباره به گذشته باز میگردیم و در آن زندگی میکنیم.💥
⚫️ #عصبانیت روش رویارویی ما با زمان حال و واکنشی به منظور انکار واقعیت است.
🔴 #ترس احساسی است که وقتی ما به آیندهمان فکر میکنیم دچار آن میشویم و به بیان دیگر ، واکنش ما در مقابل ناشناختهها و احساس نگرانی از به وقوع نپیوستن رویاهایمان است.
این واکنشها در مقابل آدمها، مکانها و وقایع گذشته، حال و آینده زمانی ظاهر میشود که #انتظارات ما از آنها برآورده نشود.❌
🔑اما راه حل کلیدی برای رهایی از خودمشغولی:
☆#پذیرش را جایگزین رنجش
☆#عشق را جایگزین عصبانیت
☆#ایمان را جایگزین ترس کنیم
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
⃝⃔⃕🌺⃝⃔⃕ @samen_Arasanj
14000921_42655_16k.mp3
4.97M
🎙بشنوید | صوت کامل بیانات رهبر انقلاب در دیدار پرستاران و خانواده شهدای سلامت ۱۴۰۰/۰۹/۲۱
📥 khl.ink/f/49193
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
⃝⃔⃕🌺⃝⃔⃕ @samen_Arasanj
« مسیرتعالی »💞
🎙بشنوید | صوت کامل بیانات رهبر انقلاب در دیدار پرستاران و خانواده شهدای سلامت ۱۴۰۰/۰۹/۲۱ 📥 khl.ink/
🔰 #سرخط_دیدار | مروری بر بیانات رهبر انقلاب در دیدار پرستاران و خانوادههای شهدای سلامت ۱۴۰۰/۰۹/۲۱
👈 محور اول: در مورد حضرت زینب (سلامالله علیها)
📣 زینب کبری (سلاماللّه علیها) توانست به همهی تاریخ و همهی جهان ظرفیّت روحی و عقلی عظیمِ جنس زن را نشان بدهد.
زینب کبری (سلاماللّه علیها) دو نکته را نشان داد:
🔔 اول اینکه زن میتواند اقیانوس عظیمی باشد از صبر و تحمّل؛
♦️صبر در برابر شهادتها
♦️صبر در برابر اهانتها
♦️صبر در برابر مسئولیّت سنگین جمعآوری فرزندان یتیم و زنهای داغدار
♦️صبر در مسئلهی پرستاری از حضرت سجّاد (سلاماللّه علیه)
🔔دوم اینکه زن میتواند قلّهی بلندی باشد از خردمندی و تدبیر
🔊 راه انداختن جهاد تبیین و جهاد روایت: زینب کبری کاری کرد که روایت او بر افکار عمومی غلبه پیدا کند که منتهی شد به ساقط شدن حکومت اموی
🎬 عقیدهی من این است که روی جزءجزء رفتار حضرت زینب در دوران اسارت بایستی ما مطالعه کنیم، تأمّل کنیم، بنویسیم، بگوییم، اثر هنری تولید کنیم.
✅ شما روایت کنید حقایق جامعهی خودتان و کشور خودتان و انقلابتان را. شما اگر روایت نکنید، دشمن روایت میکند؛ دروغ میگوید [آن هم]۱۸۰ درجه خلاف واقع؛ جای ظالم و مظلوم را عوض میکند.
📛 شما اگر حادثهی تسخیر لانهی جاسوسی را روایت نکنید ــ که متأسّفانه نکردیم ــ دشمن روایت میکند و کرده؛با روایتهای دروغ. این وظیفهی جوانهای ما است.
👈 محور دوم: در مورد پرستاران
🪴 نگاهی به ارزشهای پرستاری
🤝 پرستار کسی است که کمک میکند به انسانی که در همهچیز محتاج کمک است.
✍️ یکی از دستورات اهل سلوک و اهل مسیر توحیدی کمک به نیازمندِ کمک است.
🌱 ارزش بعدی پرستاری این است که کار سختی است؛ کارهای سخت، اجر و ارزش بیشتری دارد.
🌾 نقطهی ارزشیِ دیگر اینکه این حرکت پرستاری مایهی امنیّت خاطر است.
🌴 یک ارزش مضاعف هم برای پرستاری در ایران اسلامی هست و آن، این است که مستکبرین عالم، از رنج ملّت ایران خوششان میآید! دلیلش بمبارانهای شیمیایی دوران دفاع مقدّس و تحریم دارویی است. خب شما که پرستار هستید، اگر بتوانید در یک چنین فضائی یک لبخندی بر لب بیمار و کسان بیمار بنشانید، در واقع یک مجاهدت در مقابل استکبار کردهاید.
📌 اگر چنانچه دانشمندان ما واکسن کرونا را تولید نکرده بودند، معلوم نبود این واکسن چه جوری به دست ملّت ایران و مسئولین میرسید.
🪴 طبیعت کار پرستاری، سختی و تلخی است. نمونههایی از سختیهای پرستاری:
💔 مشاهدهی رنج و درد کشیدن، نالهها و بیخوابیهای بیمار
❤️🔥در مواقعی این سختی چند برابر میشود، مثل دورهی کرونا
📝این سختیها را به نظر من بایستی ملّت ایران ببینند، بفهمند، ارزشگذاری کنند جامعهی پرستاری را.
❇️ خطابی به هنرمندانمان: ما یک کمبودی در زمینهی روایت هنری این حوادث داریم، از اینها برنامههای هنری جذاب به وجود بیاورید با انواع هنرها؛ چه هنرهای نمایشی، چه هنرهای تجسّمی، چه شعر، چه ادبیّات. اینها سرمایهی عظیم فرهنگی است.
🪴 مطالبات پرستاران: تقویت جامعهی پرستاری توسط مسئولان
1️⃣ تعرفهگذاریِ خدمات پرستاری
🔷 من اصرار دارم وزارت بهداشت همین مسئلهی تعرفه را به طور جدّی در این دولت دنبال کند. این یک درخواست مهمّ پرستاران است؛ یک مطالبهی واقعی است.
2️⃣موضوع کمبود پرستار
🔷 بایستی سرانهی پرستار نسبت به آنچه نیاز هست تکمیل بشود؛ خیلی پایین است.
3️⃣مسئلهی امنیّت شغلی
🔷به پرستار، نگاه کارگرِ فصلی نداشته باشید که امروز بیاوریم، فردا بگوییم لازم نیست، بروید!
👈 محور سوم: دو نکته مربوط به قضایای سلامت
1️⃣ بازسازی شبکهی بهداشت کشور و بیاعتنائی نکردن به پیشگیری از بیماری
2️⃣ توزیع عادلانهی پزشک
❗️ آنچه که بنده میدانم این است که توزیع پزشک عادلانه نیست. در یک نقاطی از کشور ــ در نقاط دوردست ــ کمبودهایی وجود دارد؛ به توزیع عادلانهی پزشک بایستی توجّه بشود.
✅ هر کسی به خدا توکّل کند، خدا او را کفایت میکند؛ این را بدانید. [البتّه] معنای توکّل به خدا این نیست که کار نکنیم؛ واضح است؛ یعنی با اعتماد به وعدهی الهی که فرموده اگر کار کنید برکت میدهم، کار کنیم؛ اعتماد کنیم به وعدهی الهی.
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
⃝⃔⃕🌺⃝⃔⃕ @samen_Arasanj