شهادت نامه #شیخ_فضلالله نوری/ یادداشت چهارم
[سلسله یادداشت هایی پیرامون مبارزات و شهادت شیخ فضل الله نوری به مناسبت سالگرد شهادتش]
🔹ماجرای اعدام مظلومانه شیخ🔹
💥اختصاصی
🔹 کشمکش بر سر #مجلس و #فتنهگری آشوبطلبان، درگیری میان نیروهای حکومت با مشروطهخواهان را نتیجه داد و #جنگ درگرفت.
🔹مجلس بسته شد و برخی عناصر فتنهگر فرار کرده، برخی اعدام شدند.
محمدعلی شاه پس از عفو عمومی، اعلام کرد که پس از سه ماه مجلس جدید افتتاح خواهد شد، و پس از مدتی #دارالشورای_کبرای_مملکتی را تشکیل داد تا مقدمات انتخابات را فراهم کنند.
🔹در این میان و با توجه به شرایط منطقه و میدانداری #سکولارها و فتنهگران، «بيشتر علماي مهم تهران و شهرهاي بزرگ به رهبري شيخ فضلالله نوري بر خلاف #علماي_نجف با بازگشايي مجلس بهشدت مخالفت ميورزيدند. و در ديدارهاي مکرر با شاه، مجلس شوراي ملي را منافي با قواعد اسلام ميدانستند.»
🔹از آن سو مشروطهخواهان وابسته به سفارت های #روس و انگلیس، در تدارک کودتایی عظیم بودند. یکی از اقدامات لازم، از میان برداشتن علمای مخالف بود.
🔹در ظرف چند روز، شیخ فضلالله #ترور شد ولی جان سالم به در برد، #آیتالله_خمامی در #رشت مخفیانه به شهادت رسید، #شیخ_علی_فومنی، #آقامیر_بحرالعلوم_رشتی (نماینده علمای مشروعه خواه برای مذاکره با علمای نجف) و میرزا مسعود شیخالاسلام نیز توسط مشروطه خواهان تندرو به #شهادت رسیدند.
🔹شیخ در آن ایام نوشته بود: «به صاحب شرع اقدس نبوی [قَسم] که بعد از خوردن گلولهی منافقین، مکرّر در مکرّر، در قلب خلجانی شد که کاش کاری شده و مرا راحت نموده بود. و باز، خود را ملامت کرده گفتم چه آرزویی است؟! با تو کارها دارند، که شاید این وقعه یکی از هزار و اندکی از بسیار باشد، أوّلُ العِلمِ مَعرفةُ الجَبّارِ و آخِرُهُ تَفویضُ الأمرِ إلیه. این همان داعیهی #کربلا است. آن روز، فاش و فاش، هجوم بر هلاکت امام مبین کردند؛ امروز هجوم بر اضمحلال کتاب و دین مبین نمودهاند.»
🔹به تدریج، برخی از فراریان و نیروهای #انگلوفیل و #روسوفیل به عنوان #آزادیخواه و #مجاهد، از شمال و جنوب، تهران را محاصره کرده و با هماهنگی نفوذیها در مدافعان شهر، آن را تصرف کردند.
شاه مخلوع بعد از #پناهندگی به سفارت، برکنار شد و احمد میرزای خردسال را بر تخت نشاندند.
🔹در فقدان دولت، هیئت مدیرهای متشکل از اعضای #لژ_بیداری_ایران و برخی دیگر از مشروطهخواهان سکولار شکل یافت. این #دولت_موقت، #دادگاهی شکل داد تا معارضان را قلع و قمع کند.
«اعضاى #محكمه عبارت بودند از: شيخ ابراهيم زنجانى، نمايندهی زنجان، ميرزا محمد، سردبير روزنامهی نجات، جعفرقلى خان بختيارى، سيد محمد ملقب به «امامزاده»، امامجمعهی فعلى [و] فرزند امامجمعهی فقيد، اعتلاءالملك، جعفرقلى خان، يكى از ايرانيان ساكن در قسطنطنيه، حاجى ميرزا عبدالحسين خان كاشانى ملقب به وحيدالملك، يميننظام، ميرزا علیمحمد خان، از مجاهدين، احمدعلى خان، از مجاهدين.»
🔹در روز #13رجب1327ه.ق «سه مرتبه شيخ را به استنطاق بردند. ... شيخ را ... سه ربع به غروب مانده #دار زدند.
#پسرش ايستاده بود و به قفقازیها در كشتن پدرش كمك مىكرد (بعد اين پسر را هم به سزا رساندند. در حياط عدليه كشته شد.) و بعد ... دست زده هورا كشيدند، با سايرين دست مىداد و #مباركباد مىگفت.
#موزيك هم زدند و قفقازیها و مجاهدينِ ديگر #رقص مىكردند.
جمعیت حاضر #زنده_باد_عدالت مىگفتند.
🔹... تا آنروز در ايران كه مملكت اسلامى است همچو كارى نشده بود.» «همهكس تبعيد او را يقين داشت. اما تصور قتل او را علنى آن هم بدون محاكمه و استنطاق در عدليه با حضور مردم محال میدانست.
🔹خود شيخ هم گفته بود به سفارتخانه نمىروم و متحصن نمیشوم. اگر مقام سؤال و پرسش باشد حاضرم. تمام خدمات خود را به مذهب اسلام و علاوه كردن آن اصل به قانون اساسى كه پنج نفر بايد از طراز اول مجتهدين در نشر قوانين حاضر باشند ثابت میكنم. اگر زور باشد غير تسليم چاره نيست. نيم ساعت استنطاق در كميتهی جنگ كردند، آن هم همين بود كه تو مقصر هستى و بر خلاف #مشروطه حرف زدى، و حال آنكه شيخ اهل نظام نبود و قشونى را به باد نداده بود. میبايست در عدليه موافق قانون اساسى و مشروطه استنطاق علنى شود و حكم قتل او از مجتهدين عالمتر او صادر گردد و نايبالسلطنه امضاء كند، نه به حكم يپرم و معزّالسلطان. اينها انتقام است، غرض شخصى و ميل جمعى. اما اسباب فناء و اضمحلال خواهد بود بهزودى.»
🔹«پس از کشته شدن آقا شیخ فضلالله هیجانِ باطنی ویژه ای در عموم مردم پیدا شد، به حدّی که رؤسای آنها حاشا کردند که این قتل، بدون تصویب و اجازهی ماها بوده است و خودِ مجاهدین این کار را کردهاند.....
[ادامه دارد....]