eitaa logo
#ثامن_معراج‌(۸)
194 دنبال‌کننده
6هزار عکس
5.1هزار ویدیو
86 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تا‌زمانی‌که همنشینِ گناه باشیم🌱🌹 همنشینِ امام‌ِزمان عج نخواهیم‌بود گرفتارِ نَفس باشیم🍃🥀 هم‌نَفَسِ امام‌ِزمان عج نخواهیم بود. 🤲🌸 @samen_meraj
🌺رسول خدا صلی‌الله علیه و آله فرمودند: روزی سه نفر داشتند به مسافرت می‌رفتند. همین‌که در دامنه کوهی می‌رفتند باران شدیدی بارید و این سه نفر به غاری پناه بردند. هم‌زمان تخته‌سنگی از بالای کوه حرکت کرد و در دهانه این غار افتاد و غار به قبر آن‌ها تبدیل شد و کاملاً از زندگی ناامید شدند. با خود گفتند که هرکدام، بهترین کار زندگی را نام ببریم و بگوییم خدایا اگر این را قبول کردی به برکت این کار ما را نجات بده. اولی گفت: دخترعمویی داشتم که به خواستگاری او رفتم. عمویم مهریه سنگینی را تعیین کرد. در قدیم، اول مهریه را می‌دادند. دو سه سال مداوم و پیگیر کار کردم و دویست سکه پس‌انداز کردم و مهریه را دادم. شب عروسی که به حجله رفتیم دخترعمویم گفت که مرا دوست ندارد. گفتم: خودت چنین مهریه سنگینی قرار دادی. گفت: این را گفتم تا شاید منصرف شوی. نمی‌دانستم می‌روی و تهیه می‌کنی. درهرصورت دلم پیش تو نیست. تا این را گفت، گفتم: دخترعمو! دویست سکه برای خودت. من از در حجله بیرون می‌روم. نمی‌گویم تو مرا دوست نداشتم. میگویم خودم دوست نداشتم. بیرون آمدم و به عمو این مطلب را گفتم و رفتم. رسول خدا صلی‌الله علیه و آله فرمود: این آقا در آن غار به خدا گفت: خدایا اگر این کار را قبول کردی ما را از این وضعیت نجات بده! این تخته‌سنگ جلوی غار به امر خدا یک مقداری به حرکت درآمد. نوبت به دومی رسید. گفت: سالیان متمادی کارگری روزمزد گرفتم. قرارداد با او را بر اساس یک پیمانه گندم بستم. او نیز قبول کرد. عصر که می‌خواستم به او مزدش را بدهم رها کرد و رفت و اثری از او نماند. این یک پیمانه را کشت کردم و گندم پربرکتی ثمر داد. گندم‌ها را فروختم با پول آن دو رأس گوسفند خریدم که زادوولد کردند و در رأس چند سال به یک گله تبدیل شدند. یک روز در خانه نشسته بودم که در خانه را زدند. دیدم همان کارگر است. گفت: آمدم یک پیمانه گندم را بگیرم. به او گفتم: پیمانه تو آماده است. دست او را گرفتم و داخل طویله بردم و گفتم: تمام این گوسفندها همان یک پیمانه تو است. تمام آن‌ها را برداشت و برد. اگر با کسی این‌طور معامله کردید خدا ندارد که به شما بدهد؟ گفت: خدایا اگر این کار مرا پذیرفته‌اید ما را از این دخمه نجات بده! رسول خدا صلی‌الله علیه و آله فرمود: باز یک مقداری این تخته‌سنگ حرکت کرد. روایت داریم رحم کنید تا به شما رحم کنند. نوبت به سومی رسید. گفت: من پدر و مادر پیری داشتم. روزها دامداری می‌رفتم و شب‌ها که از صحرا برمی‌گشتم اول کاری که می‌کردم یک ظرف شیر می‌دوشیدم و برای آن‌ها می‌بردم. آن‌ها نیز میل می‌کردند و می‌خوابیدند. یک‌شب دیر رسیدم. طبق برنامه هر شب عمل کردم و به در خانه آن‌ها رفتم. وارد شدم. دیدم آن‌ها در بستر خوابیده‌اند. خواستم بیدارشان کنم، دلم نیامد. خواستم ظرف شیر را بگذارم و بروم. ولی گفتم اگر این کار را بکنم شاید نیمه‌شب بیدار شوند و متوجه نشوند من آمده‌ام و ظرف را نبینند و تا صبح گرسنه بمانند. تصمیم سوم را گرفتم. ظرف شیر را به دست گرفتم و تا صبح بالای بستر آن‌ها ایستادم. صبح شد. یک‌دفعه پدرم بیدار شد و پرسید: کی آمدی؟ گفتم: دیشب. گفت: چرا ما را بیدار نکردی؟ گفتم: دلم نیامد. گفت: شیر را می‌گذاشتی و می‌رفتی. گفتم: دلم نیامد. شاید شما از خواب بیدار می‌شدید و ظرف را نمی‌دیدید. خدایا اگر این کار را از ما قبول کردی ما را از این مخمصه نجات بده! رسول خدا صلی‌الله علیه و آله فرمود: تخته‌سنگ به‌طور کامل از دهانه غار کنار رفت و این سه نفر نجات پیدا کردند. ‌ ‌ @samen_meraj
10.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹سخنرانی حجت الاسلام عالی درباره شهید بابایی🌹🌹 در آستانه محرم، اخلاص عزاداری این شهید پرحماسه ی الهی را بشنویم و خود را آماده خدمتگزاری کنیم 🙏 🌹۱۵ مرداد سالروز شهادت سرلشگر خلبان شهید عباس بابایی را گرامی می داریم 🌹 •┈┈•••✾•🍃🌸🍃•✾•••┈┈• @samen_meraj ┗════⊰✼🍃🌹🍃✼⊱════┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلبرا...... درهوس دیدن رویت ... دل من تاب ندارد... نگهم خواب ندارد... قلمم گوشه دفتر... غزلم ناب ندارد.... همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق دل سوخته ارباب ندارد. توکجایی.....؟؟گل نرگس زفراقت دل من تاب ندارد. الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌹@samen_meraj
🍁🍃 🍁🍃 🍁🍃 💠 حکایت وصل حضرت مهدی(عج) 👌ویژه جمعه ها ه🦋 داستانی جالب👌👌♥️ ✨پیرمردی داخل حرم ، دستی کشید روی پای جوانی که کنار او نشسته بود و گفت: سواد ندارم برام زیارتنامه میخوانی تاگوش دهم؟ جوان باکمال میل پذیرفت و شروع کرد به خوانـدن زیارتنامه السَّلامُ عَلَیْکَ یا بْنَ رَسُولِ اللّهِ .... وسـلام داد به معصومیـن تا امام عسکری(ع). جوان با لبخندی پرسیـد: پدرم امام زمانـت را میشناسی؟ پیرمرد جواب داد: چرا نشناسم؟ جوان گفت: پــس سلام کن. پیرمـرد دستش را روی سینـه اش گذاشت و گفت : السَّلامُ عَلَیْکَ یا حجة بن الحسـن العسکری. جوان نگاهی به پیرمرد کرد و لبخند زد و دست خود راروی شانه پیر مرد گذاشت و گفت: «و علیک السلام و رحمـة الله و برکاتة». ⚡️ مبادا امـام زمـان ( عج ) کنارمون باشه و نشناسیم.😔💔 🍃🌸🌺🍃🌹🍃🌺🌸🍃 🤲🌸 @samen_meraj
11.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•°🌱 🎥 💽داستان فردی که از 20 سالگی عاشق حضرت مهدی (عج) بود و در 80 سالگی مولا را ملاقات کرد.... ✅ و تاثیرگذار👌 🎤 🌹@samen_meraj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱 آيت‌الله بهجت (ره) : ✍ اگر گرفتاری و حاجت داری، پدر و مادرت را خوشنود کن و اگر زنده نيستند برایشان صدقه بده چون مردگان زنده‌اند و ما توانایی ديدنشان را نداريم. @samen_meraj