eitaa logo
ثامن فانوس(حلقه صالحین طرح شهید بهنام محمدی )
933 دنبال‌کننده
26.2هزار عکس
12.5هزار ویدیو
337 فایل
کانال معرفتی و تربیتی دوستان بهنامی نو+جوان+بهشتی الّلهُمَ اِستَعمَلنی بِما خَلَقتَنی لَه خدایامرا بخاطر هر انچه خلق نمودی خرج نما ارتباط با ادمین 👇👇 @abasaleh14
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂سلام ای آوای خوش قافیه‌ها دفتـــر شعـــرم یڪــی در میان پر است از صفحه‌هاۍ انتظــــــار بیا و برگ هاۍ دفتر شعرم را وصال ڪن... اللهم عجل لولیک الفرج 🌸🍃 📎صبحت بخیر آقا @samenfanos110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚡️سالروز آزادسازی ، شهرعاشقان شهادت گرامی باد.( ۲۶ آبان ) ✨ @samenfanos110
23.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 بخشی از مستند «در لباس سربازی» را که به روایت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از آزاد سازی سوسنگرد پرداخته است ... 🗓 سالروز فتح سوسنگرد🌼🌼 @samenfanos110
۴🌱 تدابیر ایت الله خامنه ای این بود که ارتش باید تیپی بفرستد، اما «بنی‌صدر» مقاومت می‌کرد⚔ و نیرو در اختیار نمی‌گذاشت، ولی آیت‌الله خامنه‌ای از طریق دفتر امام خمینی❤️، پیگیر می‌شوند و تیپ ارتش را می‌گیرند و با کمک نیرو‌های سپاه حمله می‌کنند و حصر «سوسنگرد» شکسته می‌شود✅. در حینی که «سوسنگرد» در محاصره شدید بود😢، امام سخنرانی می‌کنند و می‌گوید حصر «سوسنگرد» تا فردا باید شکسته شود🧐 و این حجت برای رزمندگان بود که آن‌ها نیز به آن لبیک🖐 گفتند. این سخنرانی و پیام، به شکست حصر سوسنگرد کمک بسیاری کرد🎋. امام در این پیام✉️ از چند دستگی‌ها گفت و با دل پردرد فرمود که شما در آبادان و سوسنگرد آن وضعیت دارید، آیا پیروز شده‌اید که با هم مجادله می‌کنید☹️؟! با وجود این‌که نیرو‌ها در داخل شهر تحلیل رفته بودند😶، با کمک نیرو‌های «چمران»💪 این حصر شکسته شد و دشمن با دادن تلفات زیاد فرار کرد😌 و دوباره «سوسنگرد» به میهن بازگشت🤗. سردار محمدباقر رنجبر🌷 @samenfanos110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در روزگاران قدیم دو همسایه بودند که همیشه با هم نزاع و دعوا داشتند. یک روز با هم قرار گذاشتند که هر کدام دارویی بسازد و به دیگری بدهد تا یکی بمیرد و دیگری که میماند لااقل در آسایش زندگی کند! برای همین سکه ای به هوا انداختند و شیر و خط کردند که کدام یکی اول سم را بخورد. قرعه به نام همسایه دوم افتاد. پس همسایه اول به بازار رفت و از عطاری قوی ترین سمی که داشت را خرید و به همسایه اش داد تا بخورد. همسایه دوم سم را سرکشید و به خانه اش رفت. قبلا به خدمتکارانش گفته بود حوض را برایش از آب گرم پر کنند و یک ظرف دوغ پر نمک هم آماده بگذارند کنار حوض. او همینکه به خانه رسید، ظرف بزرگ دوغ را سر کشید و وارد حوض شد. کمی دست و پا زد و شنا کرد و هر چه خورده بود را برگرداند و پس از آنکه معده اش تخلیه و تمیز شد، به اتاق رفت و تخت خوابید. صبح روز بعد سالم بیدار شد و به سراغ همسایه اش رفت و گفت: من جان سالم به در بردم، حالا نوبت من است که سمی بسازم و طبق قرار تو آن را بخوری. او به بازار رفت و نمد بزرگی خرید و به خانه برد. خدمتکارانش را هم صدا کرد و به آنها گفت که از حالا فقط کارتان این است که از صبح تا غروب این نمد را با چوب بکوبید! همسایه اول هرروز میشنید که مرد همسایه که در تدارک تهیه سم است!!! از صبح تا شب مواد سم را میکوبد. با هر ضربه و هر صدا که میشنید نگرانی و ترسش بیشتر میشد و پیش خودش به سم مهلکی که داشتند برایش تهیه میکردند فکر میکرد. کم کم نگرانی و ترس همه ی وجودش را گرفت و آسایشی برایش نماند. شبها ترس، خواب از چشمانش ربوده بود و روزها با هر صدایی که از خانه ی همسایه میشنید دلهره اش بیشتر میشد و تشویش سراسر وجودش را میگرفت. هر چوبی که بر نمد کوبیده میشد برای او ضربه ای بود که در نظرش سم را مهلک تر میکرد. روز سوم خبر رسید که مرده است. او قبل از اینکه سمی بخورد، از ترس مرده بود!! این داستان حکایت این روزهای بعضی از ماست. کرونا یا هر بیماری دیگری مادامیکه روحیه ما مظطرب و نگران باشد کشنده است. خیلی ها بیشتر مغلوب استرس و نگرانی میشوند تا خود بیماری. سعی کنیم تلاشمان بیشتر برای آگاهی دادن در مورد پیشگیری و درمان باشد... 💔 @samenfanos110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا