eitaa logo
ثامن فانوس(حلقه صالحین طرح شهید بهنام محمدی )
909 دنبال‌کننده
25.3هزار عکس
11.6هزار ویدیو
328 فایل
کانال معرفتی و تربیتی دوستان بهنامی نو+جوان+بهشتی ارتباط با ادمین 👇👇 @abasaleh14
مشاهده در ایتا
دانلود
سیروس: «ولمون کن بابا! ذوقش ذوقش کردی ... کدوم ذوق؟ ذوق اینا ذوقه، ذوق مردم ذوق نیست؟» المیرا: «چه ربطی داره مرد؟ مگه دست این بنده خداست؟ اینم یکیه مثل من و تو! تازه وضعش از اول زندگی من و تو هم پایین تره. اصلا ازت انتظار نداشتم. گفتم آبروداری میکنی!» سیروس که داشت عصابی میشد از آن حرفها جواب داد: «ببخشید که باعث بی‌آبروشدنتون شدم! حالا میذارم دوباره میرم تا یه وقت خودت و دخترت آبرتون نره!» الهام که لباس‌های بیرونی‌اش را درآورده بود، همچنان تو خودش بود و گوشی‌اش را از روی کاناپه برداشت و میخواست به اتاقش برود که سیروس به المیرا گفت: «اینا ... نگاش کن ... حتی دخترتم دمغه! آخه کسی تو این دوره زمونه آخوند میشه؟ اونم اونجا! اون محل که پناه بر خدا آدم از نه شب به بعد، باید از سایه خودشم بترسه!» الهام توجهی به این حرف نکرد و رفت به اتاقش و در را بست. المیراخانم مانتوش را درآورد و همین طور که در کمد آویز میکرد، گفت: «هیچ وقتم کوتاه نمیاد. میگم یه کم مراعات کن و تو ذوق مردم نزن، میگه ببخشید آبروتون بردم! اینم شد حرف؟» در کمد را بست و رو به سیروس کرد و سرش را نزدیک‌تر برد و آرام‌تر گفت: «دل الهام پیشِ اون بنده خدا گیر کرده. دوسش داره. منم می‌شناسمش. خودش و خانوادش خیلی خوبن. به کارش هم علاقه داره. امشب مامانش درِ گوشم گفت که میخوان پس فرداشب با پسرشون بیان خواستگاری.» سیروس پرسید: «با همین آخونده؟» المیرا: «بعله! با آقا داود!» سیروس: «ای دل غافل! (اشاره به طرف الهام کرد)یکی کم بود که میخوان بشن دو تا!» المیرا: «یه کم اخلاقتو با اینا خوب بگیر. دل مردم نرنجون. من که میدونم چیزی ته دلت نیست و همش لب و دهنی. یه کم مهربون تر باش. بذار اینا واسه زندگیشون تصمیم بگیرن.» سیروس لحظه ای مکث کرد. سپس سرش را بالا آورد و پرسید: «پسره هجده چرخ داره؟» المیرا با تعجب: «داود؟ هجده چرخ؟» سیروس: «باباش چی؟» المیرا که گرفت سیروس چه میخواهد بگوید؟ گفت: «چرا ... هم خودش داره هم باباش! اصلا با همون میره حوزه. در حوزه هجده چرخشو پارک میکنه و میره داخل!» سیروس خیلی جدی گفت: «فایده نداره المیرا! باور کن! اینا حتی نمیتونن دماغشونو بکشن بالا!» المیرا که واقعا از این ادبیات سیروس عصبی شده بود، انگشت اشاره‌اش را جلوی دهانش گرفت و با حرص و عصبانیت گفت :«هیس! حرف نزن که الهام میشنوه! میشه بس کنی سیروس!» سیروس لم داد روی تخت و گفت: «باشه. اصلا خودت میدونی و دخترت و داود جونت! وقتی رفت در قصابی و گوشتِ کیلویی پول خون باباش خرید، وقتی یک کیسه برنج بهش به قیمت پول خون من دادند، وقتی ... اصلا اینا ولش کن ... وقتی نتونست پولِ رُژ و مداد ابرو و مِش و شارژ ایرانسل دخترتو بده، اون وقت بهت سلام میکنم. هم به خودت. و هم به دختر شیرین عقل تر از خودت.» المیرا گذاشت و رفت. همین طور که داشت از اتاق میرفت، سیروس سیگارش را روشن کرد و صدایش را بلندتر کرد و گفت: «اگه باعث کسر شان و آبروریزیتون نمیشه، قربون دستت یه لیوان شیرم بیار!» الهام در تاریکیِ اتاقش، روی تختش نشسته بود و حوصله هیچ کاری نداشت. چند لحظه در اینستا و مجازی رفت اما بی‌حوصله‌تر، گوشی را کنار گذاشت و در همان تاریکی با خودش خلوت کرد. همه مدل فکری به ذهنش هجوم آورده بود. حال غریبش از معمم شدن داود... حرفهای حرص دربیارِ سیروس‌خان... مبهم بودن آینده و سرنوشت وابستگی‌اش به داود... خلاصه عصاره همه حال‌های بد به وجود و فکرش سرازیر شده بود. ادامه👇 🤲الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🌸 💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار Eitaa.com/samenfanos110
🔰مسجد صفا آن شب، وسط آن همه کار و شلوغ پلوغی، اعتکاف حاجی خلج و بیست و سه چهارنفری که قصد داشتند با حاجی معتکف شوند هم بود و باید یک جوری مدیریت میشد. چون هنوز بسیج در آن مسجد راه نیفتاده بود، آقافرشاد به پلیس و بقیه گفته بود که حواسشان به مسجد باشد. اما علی الحساب، به پیشنهاد احمد، چهار پنج نفر شدند و نوبتی قرار شد که هر شب تا اذان صبح، در کوچه مسجد کشیک بدهند و از پشت بام و سر و تهِ کوچه، مراقب اوضاع باشند. از طرف دیگر، به گوهرخانم که سلیقه و دست‌پخت خوبی داشت، مواد اولیه داده بودند که برای معتکفان پخت و پز بکنند. گوهرخانم چون خانه اوس‌عزت شلوغ بود، به کمک شادی و در خانه سطلنت و مملکت، بساط پخت و پز را به راه انداخته بودند. داود که ماشین مهدوی دستش بود، پدر و مادرش را به خانه مهدوی رساند و به مسجد برگشت. حدودا ساعت دو و نیم بامداد. مستقیم رفت سراغ احمد. با این که چشمش از خستگی میسوخت، احمد را بیدار کرد و گفت: «پاشو که کار داریم.» احمد معمولا راحت‌تر از صالح بیدار میشد. فکر کرد که نوبت کشیک دادن اوست. چشمانش را که از خستگی باز نمیشد، مالاند و گفت: «چقدر زود نوبتم شد.» -نوبتت هنوز نشده. کارِت دارم. بیداری حرف بزنیم؟ -آره. بگو! -نه اینجوری نمیشه. چشمات هنوز بسته است. چشماتو باز کن و قشنگ بشین روبروم تا بگم! احمد زیر لب «لعنت بر شیطون. نمیذاره دو دقیقه بخوابیم» گفت و نشست روبروی داود و گفت: «جان! بگو!» -احمد چرا امشب برای بچه‌ها برنامه نداشتیم؟ خیلی بچه اومده بود که! چرا اینقدر درگیر کارای دیگه بودیم؟ -والا چه بگم! خودت بودی که. اوضاع به هم ریخت. بیشتر بخاطر دیشب، همه برناممون بهم ریخت. وگرنه من وصالح قرار گذاشته بودیم که امروز بریم دو سه تا مدارس و کوچه ها و جاهای دیگه، هر چی بچه دیدیم دعوتش کنیم مسجد! -خب حالا نشد. به هر دلیلی نشد. ما وقت زیادی نداریم. نباید وقت تلف کنیم. -آقا... خودم میدونم... دیگه به من که نگو! وقت نداشتیم به قرآن... خب حالا پیشنهاد خاصی داری؟ -خاص نه. ولی میخوام مدل کار رو عوض کنیم. -ینی چطوری؟ -اینجا محله شهره. همه سیستم پارسال رو باید اینجا داشته باشیم. مسابقه PS4 و جام رمضان و اینا جای خودش. چون خیلیاشون ندارن و ندیدن. میدونم که استقبال میشه. اما دو تا کار دیگم میخوام بکنیم. -چی مثلا؟ 🔰فرداشب... صحن مسجد به برکت جشن نیمه شعبان، و حضور آن مجتهد وارسته، و البته تلاش‌های بچه‌ها، آرامش خاصی بر مسجد و محله حاکم شده بود و شب و روز اول اعتکاف به خیر گذشت. سطح و کیفیت هماهنگی داود و تیمش بهتر شده بود. فقط مانده بود شکار و جذب بچه‌ها به مسجد که برای آن هم در حال برنامه‌ریزی بودند. حدود ساعت یک بامداد بود. چراغ صحن خاموش بود و معتکفان استراحت میکردند. جلسه داود با فرشاد تمام شده بود و فرشاد را به زور به خانه فرستادند. صالح و احمد و یکی دو نفر دیگر هم نوبتی کشیک میدادند. داود به ستون مسجد تکیه داد و عمامه از سر برداشت و دستی به سرش کشید. در فکر الهام و خانواده اش بود. بالاخره قرار بود فرداشب اولین بار به خواستگاری برود. چه بگوید؟ چه سوالاتی مطرح کند؟ چگونه پاسخ بدهد؟ معیارهایش را چه بگوید؟ اصلا چطور بنشیند و چطور به الهام نگاه کند؟ و صدها سوال دیگر در ذهنش چرخ میخورد. راستی یادم رفت بگوید؛ بابای الهام! سیروس‌خان با آن مدل ارادتش به جامعه روحانیت و شدتِ آخونددوستی‌اش! با او چه کند و چه بگوید؟! به نتیجه نرسید. نگران بود. شوخی‌بردار نیست. بحث یک عمر زندگی است. آن هم زندگی که یک سرش داود با آن روحیات، و سر دیگرش الهام با آن خُلقیات! در دل آن تاریکی، مهرش را گذاشت. بلند شد و دو رکعت نماز استغاثه به حضرت زهرا سلام الله علیها خواند. نه این که ابتکار خودش باشد. از شاه کلیدهای حل و فصل مشکلاتِ علما نماز استغاثه به مادرسادات است. داود به رسم علما، تحت‌الحنکِ عمامه‌اش(دنباله عمامه که روی همه چین‌ها قرار میگیرد) را باز کرد و دور گردنش انداخت. وقتی علما خیلی کارشان گیر بود و میخواستند درِ خانه خدا بروند، این مدلی عمامه را به دور گردن می‌انداختند و در دل تاریکی شب الله اکبر میگفتند. با توجه کامل... و وقتی تمام شد، به سجده رفت. پیشانی را به مهر و دستانش را مثل دعا رو به آسمان برد و گفت: «رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا» یعنی پروردگارا! به ما از ناحيه ي همسران و فرزندانمان مايه ي روشني چشم عطا كن و مارا پيشواي پرهيزگاران قرار ده! رمان ادامه دارد... @Mohamadrezahadadpour ‌‎‌‌ 🤲الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🌸 💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار Eitaa.com/samenfanos110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴هم اکنون پست اکانت توییتری رهبر عزیز انقلاب: لعنت خدا بر رژیم غاصب صهیونیست. 🤲الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🌸 💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار Eitaa.com/samenfanos110
بازتاب گسترده ی توییت صفحه رهبر معظم انقلاب در رسانه های عبری.. وحشت تمام سرزمین های اشغالی را فراگرفته.. 🤲الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🌸 💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار Eitaa.com/samenfanos110
طرز تهیه قرمه سبزی😋 لطفا با پیاز یا ماست یا سالاد شیرازی میل شود. :) ‌ 🤔🤪 🤲الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🌸 💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار Eitaa.com/samenfanos110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 کارواش رایگان در کانادا جمهوری اسلامی یاد بگیر 😂 🤔🤪 🤲الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🌸 💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار Eitaa.com/samenfanos110
خواص خوردن یک تخم مرغ در روز !🥚 ▫️چربی خون را کاهش می‌دهد ▫️کمک بزرگی به کاهش وزن می‌کند ▫️خطر ابتلای افراد به بیماری‌های مختلف را کاهش می‌دهد ▫️سبب شادابی و سلامت پوست و مو می‌شود ▫️بیماری‌های قلبی را کاهش می‌دهد ▫️استرس و اضطراب را کم می‌کند ▫️سرشار از امگا ۳ می‌باشد ▫️عضله سازی می‌کند 🤲الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🌸 💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار Eitaa.com/samenfanos110
✍️ سادگی در این دنیا، راحتی در آن دنیا 🔹خردمندی بیشتر وقت‌ها در قبرستان می‌نشست. 🔸روزی که برای عبادت به قبرستان رفته بود، پادشاهی به‌قصد شکار از آن محل عبور می‌کرد. 🔹وقتی به خردمند رسید، گفت: چه می‌کنی؟ 🔸خردمند جواب داد: به دیدن اشخاصی آمده‌ام که نه غیبت مردم را می‌کنند، نه از من توقعی دارند و نه مرا اذیت‌وآزار می‌دهند. 🔹پادشاه گفت: آیا می‌توانی از قیامت و صراط و سوال‌وجواب آن دنیا مرا آگاهی دهی؟ 🔸خردمند جواب داد: به خادمین خود بگو تا در همین محل آتش درست کنند. 🔹پادشاه امر نمود تا آتشی افروختند و تابه بر آن آتش گذاردند تا داغ شد. 🔸آنگاه خردمند گفت: ای پادشاه، من با پای برهنه بر این تابه می‌ایستم و خود را معرفی می‌کنم و آنچه خورده‌ام و هرچه پوشیده‌ام ذکر می‌نمایم و سپس تو هم باید پای خود را مانند من برهنه نمایی و خـود را معرفی کنی و آنچه خورده‌ای و پوشیده‌ای ذکر نمایی. 🔹پادشاه قبول کرد. 🔸آنگاه خردمند روی تابه داغ ایستاد و فوری گفت: فلانی و خرقه و نان جو و سرکه. 🔹فوری پایین آمد و ابداً پایش نسوخت. چون نوبت به پادشاه رسید، به‌محض اینکه خواست خود را معرفی کند، نتوانست و پایش سوخت و پایین افتاد. 🔸سپس خردمند گفت: ای پادشاه، سوال‌وجواب قیامت نیز به همین صورت است. 🔹آن‌ها که درویش بوده‌اند و از تجملات دنیایی بهره ندارند، آسوده بگذرند و آن‌ها که پایبند تجملات دنیا باشند، به مشکلات گرفتار آیند. ‎‌‌‎‌ ‌‌‌‌🤲الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🌸 💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار Eitaa.com/samenfanos110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوستان و عزیزان و آقایان گرامی توصیه‌های ایشون رو جدی بگیرید☺️👌💙 🤔🤪 🤲الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🌸 💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار Eitaa.com/samenfanos110
‏قشنگ ترین قایم شدن دنیا 😍😂 🤣🎈 🤲الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🌸 💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار Eitaa.com/samenfanos110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥روش رسانه‌ها در فضای مجازی برای القای حس به مردم ایران اینگونه است👆 🤲الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🌸 💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار Eitaa.com/samenfanos110
مومن دائماً در خودش است؛ آن قدر عیوب خودش را بررسی می کند که دیگر وقت نمی کند به عیوبِ دیگران بپردازد... آیت الله حق شناس🪴
✨﷽✨ 🌷قدم هایی برای خودسازی یاران امام زمان (عج) 💎قدم اول: نماز اول وقت 💎قدم دوم:احترام به پدرومادر 💎قدم سوم:قرائت دعای عهد 💎قدم چهارم: صبر در تمام امور 💎قدم پنجم:وفای به عهدباامام زمان(عج) 💎قدم ششم:قرائت روزانه قرآن همراه بامعنی 💎قدم هفتم:جلوگیری ازپرخوری وپرخوابی 💎قدم هشتم: پرداخت روزانه صدقه 💎قدم نهم:غیبت نکردن 💎قدم دهم:فرو بردن خشم 💎قدم یازدهم:ترک حسادت 💎قدم دوازدهم:ترک دروغ 💎قدم سیزدهم:کنترل چشم 💎قدم چهاردهم:دائم الوضو 🌟برای تعجیل در امر فرج سه صلوات بفرستید 🌟
منتظران امام زمان علیه سلام دقت بفرمایید 👇👇👇👇👇 📝 گفت سرت رو بنداز پایین زندگیتو بکن به هیچ چیز و هیچ کس هم فکر نکن، ما بی طرفیم، کار به کسی نداریم... 📝 گفتم زیارت عاشورا را خوانده ای... دو دسته جمله دارد یا سلام یا لعن؛ جامعه هم دو دسته دارد... مورد سلام اهل بیت(ع) و مورد لعنشان، یزیدیان عاقبت هم دو دسته میشوند، بهشت و جهنم ، وسط ندارد. 📝 گفت 🔻 حتی بی طرف ها؟؟؟؟ 📝 گفتم🔻 در زیارت عاشورا جوابت هست... ( و شایعت و بایعت و تابعت علی قتله) امام صادق (ع) آن بی طرف ها را هم لعن کرده... البته زیاد هم بی طرف نبودند... هر که در لشگر حسین (ع) نباشد در محفل شراب باشد یا نماز...یزیدی است. گفت🔻 زمانه عوض شده ، فرق کرده... گفتم🔻 باز زیارت عاشورا جوابت را داده، (و آخر تابع له علی ذلک) تا آخرالزمان هر کسی مثل این ها باشد لعن شده.. قرار نیست که فامیلیش یزیدی باشد. گفت🔻 با این حساب کل یوم عاشورا یعنی چه؟ گفتم🔻 یعنی حسین زمان و شمر امروزت را بشناسی. در هیئتی که بوی استکبار ستیزی، نباشد ابن زیاد هم در آن هیئت سینه میزند. گفت🔻 حسین زمان که در غیبت است؟ گفتم🔻 اگر میخواهیم کوفی نباشیم باید بدانیم تا حسین نیامده، مسلم ولی امر است. 👈ببین چقدر گوش به فرمان ولی فقیه هستی...👉
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
و بر آزار های آنها اعتنا نفرما و بر خدا توکل کن. سوره احزاب آیه ۴۸ 🤲الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🌸 💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار Eitaa.com/samenfanos110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🤚🌸 ☀️صبحی نو سر زد و زندگی به برکت نفس های زهرایی شما آغاز شد و این نهایت امیدواری است که در هوای یادتان، نفس می کشیم و در عطر نرگس بارانِ نامتان، دم می زنیم ... شکر خدا که در پناه شماییم 🤲 ✋ السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الامان ✦‎࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ سلام رفقا🤚 🌺 پگاهتون به نور خدا روشن✨ و آدینه‌تــــــــــــون بکـام دل مهربانتان ، 🌸شروع آدینه تون متبرک به ذکر پر نور صلوات بر حضرت محمد (ﷺ) و خاندان مطهرش ان شاءالله که حالتون خوب بوده و باشد... الهی حال دلتون شاد ،ساعتهای شادیتون طولانی و پر از عطر خداوندی ان شاالله 🌸 🤲الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🌸 💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار Eitaa.com/samenfanos110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🤲خدایا، هنگامی که شیپور جنگ طنین انداز می‌شود، قلب من شکفته شده و به هیجان در می‌آید، زیرا جنگ مرد را از نامرد مشخص می‌کند! شادی ارواح طیبه شهدا صلوات 🤲الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🌸 💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار Eitaa.com/samenfanos110
AUD-20220329-WA0042.
2.07M
🌺⚜️ *صوتی *⚜️🌺 استاد فرهمند مهدی جان! ✨ عهد بستم که تو را یار بمانم💚 🤲الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🌸 💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار Eitaa.com/samenfanos110