eitaa logo
ثامن فانوس(حلقه صالحین طرح شهید بهنام محمدی )
908 دنبال‌کننده
25.2هزار عکس
11.6هزار ویدیو
328 فایل
کانال معرفتی و تربیتی دوستان بهنامی نو+جوان+بهشتی ارتباط با ادمین 👇👇 @abasaleh14
مشاهده در ایتا
دانلود
💝🌼💝🌼💝🌼💝🌼 لقب دادن اشتباه بزرگ... به خصوصیات کودکان لقب ندهید؛ حتی به شوخی از زبان نیشدار استفاده نکنید و آن را شوخی قلمداد نکنید. مهم نیست که هنگام شوخی قصدی دارید یا نه، مهم آزاری است که انتقال می یابد. 💝🌼💝🌼💝🌼💝🌼
💝🌼💝🌼💝🌼💝🌼 تغییر اجباری است؛ تغییر از تو اجازه نمی گیرد و وارد زندگیت می شود اما رشد چیزی است که به اراده تو بستگی دارد. تو هستی که تصمیم می گیری رشد کنی. 💝🌼💝🌼💝🌼💝🌼
💝🌼💝🌼💝🌼💝🌼 امام علی(عَلَیه‌ِالسَّلام): اِقبَل أعذارَ النّاسِ تَستَمتِع باِخائهِم، وَالقَهُم بِالبِشرِ تُمِت أضغانَهُم؛ عذرخواهی‌های مردم را بپذیر، تا از برادری آنان بهره‌مند شوی و با روی گشاده دیدارشان کن، تا کینه‌هایشان بمیرد. (غررالحکم: ۲۴۲۰) 💝🌼💝🌼💝🌼💝🌼
💝🌼💝🌼💝🌼💝🌼 برای خودت زندگی کن.... و برای دیگران زندگی باش دیدگانتان از همیشه شادتر شهر قلبتان زنده و آبادتر 💝🌼💝🌼💝🌼💝🌼
💝🌼💝🌼💝🌼💝🌼 👈پندك آه کشیدن برای داشته های دیگران نفرت انگیزترین کار و ندیدن داشته های خود احمقانه ترین کار دنیاست! 💝🌼💝🌼💝🌼💝🌼
دوستان وهمراهان کانال خدا قوت ... این روزها به نعمت سلامتی خودتون ' همه رو دعا کنید ... برای بیماران دعا کنید، برای برطرف شدن بلاها، برای خوب شدن حال دنیا... برای ظهور مهدی زهرا (س)... ...
روز پنجم زیارت عاشورا،با صد لعن و صلوات،به نیت رفع بلا،شفای بیماران و ...
گاهی خدا بشری که به است و به و بر طبیعت می‌نازد را، با چیزهایی مثل گوشمالی می‌دهد. 💌 ای انسان! چه چیز تو را در برابر پروردگار بزرگوارت، مغرورت کرده؟! (۶ انفطار)
🔴اگر این نکته را رعایت نکنیم ممکن است افزایش آمار شتاب پیدا کند 💢فرمانده ستاد عملیات مقابله با کرونا در کلانشهر تهران اعلام کرد که تنها راه اثرگذار برای جلوگیری از شیوع بیشتر کرونا، نبود ارتباطات اجتماعی و کاهش مراودات اجتماعی و عدم حضور افراد در جامعه است که در این صورت می‌توان چرخه بیولوژیک ویروس را شکست. 💢حتی اگر در روزهای آینده تغییر جدی در وضعیت مراودات اجتماعی و حضور افراد در جامعه نداشته باشیم، ممکن است این افزایش آمار شتاب بیشتری هم به خود بگیرد. ⭕️ پ.ن: ویروس کرونا بحرانی هست که همه باید با اتحاد اون رو با قرنطینه فردی قبل از ابتلا به بیماری با آن مقابله کنیم. ⭕️همه باید متوجه بشیم و دیگران رو هم متوجه این مسئله کنیم که چند روز در منزل ماندن و جلوگیری از حضور غیرضروری در اجتماعات، راه بسیار موثری در جلوگیری از ابتلا به این ویروس و شیوع اون به افراد دیگه هست. 🔰همه با هم برای مقابله با کرونا
ثامن فانوس(حلقه صالحین طرح شهید بهنام محمدی )
بازیهایی که این روزا ' میتوانیم با کودکان انجام دهیم تا حوصله انها سر نرودو در منزل بمانند
🔴یک نوشته: دیدید در برابر زانو زد! خانه خدا را بستند، نمازش را تعطیل کردند، شان دیگر نمیداد! پاسخ👆 ✅1. چه کسی به این زندیق (خدانشناس) گفته که ضریح شفا میدهد؟! شفا میدهند. نه طلا و نقره!! ✅ 2. اعتقاد این است: ، قوانینی دارد: قوانین مادی+قوانین معنوی هیچیک قابل انکار نیست. کسی که یکی را انکار کند، در است
این روزها چقدر جای خالی مجلسی که پای کار باشد و رئیس جمهور را وادار به جدی گرفتن کند؛ وزارت صمت را مکلف به تامین مایحتاج بیمارستان ها کند؛ وزارت کشور را مجبور به محدودیت شدید عبور و مرور شهرها کند... خالیست! اما چه توقعی ست از مجلسی که در چنین شرایطی تعطیل است؟!
ثامن فانوس(حلقه صالحین طرح شهید بهنام محمدی )
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_هفدهم 💠 ما زن‌ها همچنان گوشه آشپزخانه پنهان شده و دیگر کارمان از ترس گذشت
✍️ 💠 در این قحط ، چشمانم بی‌دریغ می‌بارید و در هوای بهاری حضور حیدرم، لب‌هایم می‌خندید و با همین حال به‌هم ریخته جواب دادم :«گوشی شارژ نداشت. الان موتور برق اوردن گوشی رو شارژ کردم.» توجیهم تمام شد و او چیزی نگفت که با دلخوری دلیل آوردم :«تقصیر من نبود!» و او دلش در هوای دیگری می‌پرید و با بغضی که گلوگیرش شده بود نجوا کرد :«دلم برا صدات تنگ شده، دلم می‌خواد فقط برام حرف بزنی!» و با ضرب سرانگشت طوری تار دلم را لرزاند که آهنگ آرامشم به هم ریخت. 💠 با هر نفسم تنها هق هق گریه به گوشش می‌رسید و او همچنان ساکت پای دلم نشسته بود تا آرامم کند. نمی‌دانستم چقدر فرصت دارم که جام ترس و تلخی دیشب را یکجا در جانش پیمانه کردم و تا ساکت نشدم نفهمیدم شبنم اشک روی نفس‌هایش نم زده است. 💠 قصه غم‌هایم که تمام شد، نفس بلندی کشید تا راه گلویش از بغض باز شود و نازم را کشید :«نرجس جان! می‌تونی چند روز دیگه تحمل کنی؟» از سکوت سنگین و غمگینم فهمید این تا چه اندازه سخت است که دست دلم را گرفت :«والله یه لحظه از جلو چشمام کنار نمیرید! فکر اینکه یه وقت خدای نکرده زبونم لال...» 💠 و من از حرارت لحنش فهمیدم کابوس ما آتشش می‌زند که دیگر صدایش بالا نیامد، خاکستر نفسش گوشم را پُر کرد و حرف را به جایی دیگر کشید :«دیشب دست به دامن (علیه‌السلام) شدم، گفتم من بمیرم که جلو چشمت به (سلام‌الله‌علیها) جسارت کردن! من نرجس و خواهرام رو دست شما می‌سپرم!» از و توکل عاشقانه‌اش تمام ذرات بدنم به لرزه افتاد و دل او در آسمان امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) پرواز می‌کرد :«نرجس! شماها امانت من دست امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) هستید، پس از هیچی نترسید! خود آقا مراقبتونه تا من بیام و امانتم رو ازش بگیرم!» 💠 همین عهد آخرین حرفش بود، خبر داد با شروع عملیات شاید کمتر بتواند تماس بگیرد و با چه حسرتی از هم خداحافظی کردیم. از اتاق که بیرون آمدم دیدم حیدر با عمو تماس گرفته تا از حال همه باخبر شود، ولی گریه‌های یوسف اجازه نمی‌داد صدا به صدا برسد. حلیه دیگر نفسی برایش نمانده بود که عباس یوسف را در آغوش کشید و به اتاق دیگری برد. 💠 لب‌های روزه‌دار عباس از خشکی تَرک خورده و از رنگ پژمرده صورتش پیدا بود دیشب یک قطره آب نخورده، اما می‌ترسیدم این یوسف چهار ماهه را تلف کند که دنبالش رفتم و با بی‌قراری پرسیدم :«پس هلی‌کوپترها کی میان؟» دور اتاق می‌چرخید و دیگر نمی‌دانست یوسف را چطور آرام کند که دوباره پرسیدم :«آب هم میارن؟» از نگاهش نگرانی می‌بارید، مرتب زیر گلوی یوسف می‌دمید تا خنکش کند و یک کلمه پاسخ داد :«نمی‌دونم.» و از همین یک کلمه فهمیدم در دلش چه شده و شرمنده از اسفندی که بر آتشش پاشیده بودم، از اتاق بیرون آمدم. 💠 حلیه از درماندگی سرش را روی زانو گذاشته و زهرا و زینب خرده شیشه‌های فاجعه دیشب را از کف فرش جمع می‌کردند. من و زن‌عمو هم حیران حال یوسف شده بودیم که عمو از جا بلند شد و به پاشنه در نرسیده، زن‌عمو با ناامیدی پرسید :«کجا میری؟» 💠 دمپایی‌هایش را با بی‌تعادلی پوشید و دیگر صدایش به سختی شنیده می‌شد :«بچه داره هلاک میشه، میرم ببینم جایی آب پیدا میشه.» از روز نخست ، خانه ما پناه محله بود و عمو هم می‌دانست وقتی در این خانه آب تمام شود، خانه‌های دیگر هم اما طاقت گریه‌های یوسف را هم نداشت که از خانه فرار کرد. 💠 می‌دانستم عباس هم یوسف را به اتاق برده تا جلوی چشم مادرش پَرپَر نزند، اما شنیدن ضجه‌های کافی بود تا حال حلیه به هم بریزد که رو به زن‌عمو با بی‌قراری ناله زد :«بچه‌ام داره از دستم میره! چیکار کنم؟» و هنوز جمله‌اش به آخر نرسیده، غرش شدیدی آسمان شهر را به هم ریخت. به در و پنجره خانه، شیشه سالمی نمانده و صدا به‌قدری نزدیک شده بود که چهارچوب فلزی پنجره‌ها می‌لرزید. 💠 از ترس حمله دوباره، زینب و زهرا با از پنجره‌ها فاصله گرفتند و من دعا می‌کردم عمو تا خیلی دور نشده برگردد که عباس از اتاق بیرون دوید. یوسف را با همان حال پریشانش در آغوش حلیه رها کرد و همانطور که به‌سرعت به سمت در می‌رفت، صدا بلند کرد :«هلی‌کوپترها اومدن!» 💠 چشمان بی‌حال حلیه مثل اینکه دنیا را هدیه گرفته باشد، از شادی درخشید و ما پشت سر عباس بیرون دویدیم. از روی ایوان دو هلی‌کوپتر پیدا بود که به زمین مسطح مقابل باغ نزدیک می‌شدند. عباس با نگرانی پایین آمدن هلی‌کوپترها را تعقیب می‌کرد و زیر لب می‌گفت :«خدا کنه نزنه!»... ✍️نویسنده:
0059 baghareh 158.mp3
10M
۵۹ آیه ۱۵۸ منبع قصّه این برنامه👇 📚برگرفته از کتاب «تاریخ انبیاء، صفحات 187_ 190»؛ اثر سید هاشم رسولی محلاتی با تشکر از گروه "نسیم قدر" که زحمت اجرای تیتراژ این برنامه رو کشیدن
0058 baghareh 154-157.mp3
9.91M
۵۸ آیات ۱۵۴ - ۱۵۷ با تشکر از گروه "نسیم قدر" که زحمت اجرای تیتراژ این برنامه رو کشیدن
🌸خدايا! بيامرز برايم گناهاني كه بلا را نازل مي كند...🌸 ‌‌‌ 🍃اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تُنْزِلُ الْبَلاَءَ🍃 ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1⃣🔺نماز ملفوظ 2⃣🔺نماز مقبول 🎙آیت الله جوادی آملی دو نوع نماز داریم، 1⃣ یکی نماز ملفوظ است یعنی نمازی که انسان فقط الفاظ را می خواند و نمازش در محدوده الفاظ است. 2⃣نماز مقبول است یعنی نمازی که انسان را از گناه دور نگه می دارد ،چون قرآن فرمود : ((ان الصلاه تنهی عن الفحشاء والمنکر)) 👌 راه تشخیص نماز مقبول از نماز ملفوظ در این است که،اگر نماز صبح توانست تا ظهر انسان را از گناه حفظ کند این نمازمقبول است،اگر نماز ظهر وعصر توانست تا شب انسان را دور از گناه نگه دارد ،چنین نمازی ،نماز مقبول است وگرنه نماز ی که بعدش گناه انجام شود،نماز ملفوظ است.
سرگرمم نکن! در حصار زمان، فکرش را هم نمی‌کردیم روزی برسد که ساده‌ترین کارها در زندگی روزمره، سخت‌ترینش شود و دم دستی ترین نعمت‌ها، دورترین آن. شنیده بودم روایت داریم که دو نعمت تا از دست نرود قدر دانسته نمی‌شود، یکی سلامتی، یکی امنیت! و امروز، نعمت سلامتی و امنیت روانی همیشگی، گوهری شده که همه برای حفظش یا به دست آوردنش سخت فعال شده اند و به تکاپو افتاده‌اند. هرچند این روزها افکار متنوعی در سرم می‌چرخد که دوست دارم همه را به کلمه تبدیل کنم و جایی ثبت، اما در میان آن‌ها دو چیز پررنگ‌تر از همه است: اول امنیت! همزمان با حضورم در فرانسه، شاهد حضور مهاجران سوری بودم. هر کدام کوهی از درد و غم و ناکامی بودند که از رفتارشان و حزن چهره‌شان معلوم بود. گاهی هم که یکیشان به حرف می‌آمد از شکوهی که کشورشان داشت می‌گفت، از آنچه داشتند و الان زیرخروارها خاک است... از مال و ثروت و خانه و کاشانه‌ای که دیگر نداشتند تا عزیزان و دوستان و آشنایانی که در جنگی شوم از دست داده بودند. حالا هم در کشوری غریب، با تفاوتی عمیق در فرهنگ و سنت، روزگار را نه به آسانی و به دور از خانه و خانواده، پراکنده شده، سپری می‌کنند... این روزها که فقط امنیت روانی، و نه از ترس جنگ و قتل و غارت خود و عزیزانمان، که از ترس یک ویروس به خطر افتاده، و ترس از مرگ بر اثر بیماری، همه را خانه نشین یا از دوستان و آشنایان دور کرده، مدام می‌گویم اگر شبیه داستان سوریه می شدیم، چه می‌شد... خبر دمادم کشتار، آوارگی، قحطی، تجاوز و تعدی... خبر ویران شدن خانه خودمان، عزیزانمان... این افکار رهایم نمی‌کند و امروز با کیفیت دیگری خدا را شکر می‌کنم و قدردان زحمات مدافعان و پاس‌داران حریم هستم... دوم، سرگرم شدن به گرفتاری‌های دنیا آن روز که مفاتیح الجنان را ورق می‌زدم در جستجوی دعای نور و دعاهای حرز اهل بیت برای توسل، به دعای یا من تُحَل رسیدم (دعای هفتم صحیفه سجادیه). وقتی طبق عادت، اول ترجمه‌اش را خواندم، در این عبارت متوقف شدم: خدایا، سرگرمم مکن به اهمیت دادن به گرفتاری‌های دنیا از انجام واجبات و بکار بستن سنت‌ها و دستوراتت... به فکر فرو رفتم که گاهی آنقدر غرق دنیا می‌شوم که یادم می‌رود برای چه آمده‌ام، آمدنم بهره چه بود و به کجا می‌روم آخر... بخصوص در ایام گرفتاری‌های دنیا که دیگر بدتر... انقدر غرق مسئله ممکن است بشویم که یادمان برود داستان حضورمان چه بود و چقدر فرصت داریم و چه کارهایی در این چند روز عمر قرار بود انجام دهیم... شاید بحث خاص و ظریفی باشد، اما به برکت این دعاهایی که از راه‌نمایان دین و دنیایمان به ما رسیده، یاد می‌گیریم حتی در بحران‌های دنیا، دچار انحراف فکر و عمل نشویم، سرگرم نشویم به اهمیت دادن بی‌اندازه به این گرفتاری‌ها و از اصل وظایف و تکالیف حیاتمان بمانیم. از خالقمان بخواهیم برطرف کند آنچه به آن گرفتار شده‌ایم تا سرگرم نمانیم به آن. هیچ‌کس نمی‌داند چقدر زنده‌است. هیچ‌کس نمی‌داند به چه شکل خواهد رفت. اما همه اختیار دارند انتخاب کنند تا فرصت حیات در این دنیا دارند عمرشان را به چه شکل و در چه مسیری و با چه نیتی سپری کنند. و این یعنی، مهم است انقدر غرق خود مشکل نشویم که از کار اصلی بمانیم. ترس سرگرممان نکند، که وا بمانیم از کار و تلاش و تکالیفی که به گردن داریم.‌ چرا که همه رفتنی هستیم و پیش رویمان روز حسابی به انتظار... 🌸مشاهدات، تجارب و یادداشت‌های یک دانشجوی ایرانی🇮🇷 در فرانسه @ninfrance
🔴یک نوشته: دیدید در برابر زانو زد! خانه خدا را بستند، نمازش را تعطیل کردند، شان دیگر نمیداد! پاسخ👆 ✅1. چه کسی به این زندیق (خدانشناس) گفته که ضریح شفا میدهد؟! شفا میدهند. نه طلا و نقره!! ✅ 2. اعتقاد این است: ، قوانینی دارد: قوانین مادی+قوانین معنوی هیچیک قابل انکار نیست. کسی که یکی را انکار کند، در است