eitaa logo
ثامن فانوس(حلقه صالحین طرح شهید بهنام محمدی )
921 دنبال‌کننده
24.5هزار عکس
11هزار ویدیو
327 فایل
کانال معرفتی و تربیتی دوستان بهنامی نو+جوان+بهشتی ارتباط با ادمین 👇👇 @abasaleh14
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹 🌹 💫شهید احمدعلی نیری💫 💠احمداقا توسل به اهل بیت(ع)خصوصا کشتی نجات آقا اباعبدلله(ع)را بهترین وسیله‌برای تقرب به پروردگار و محو گناهان می دانست، برای همین به بنده امر می کرد که برای بچه‌ها مداحی کنم. 💧هربار که به زیارت عبدالعظیم حسنی(ع) می رفتیم به من می گفت همین جا رو به روی حرم بنشین و برای بچه‌ها بخوان. ✨در دستنوشته‌های احمداقا به این امر مهم بسیار سفارش شده، حتی توصیه می کرد که برای از بین رفتن تاریکی قلب و روح، متوسل به شهید کربلا شوید✨ 🔘در یکی از متن‌های به جامانده در دفتر خاطرات احمداقا در مورد امام حسین(ع) آمده: « در روز اربعین وقتی به هیئت رفتم در خودم تاریکی می دیدم.مشاهده کردم قفسی در اطراف من ایجاد شده و زندانی شده‌ام! اما وقتی سینه زنی و عزاداری آغاز شد مشاهده کردم که قفس از بین رفت. این هم از کرامات مجلس سیدالشهدا(ع)است» ☑️بارها شنیده بودم که می گفت: در مجالس عزای سیدالشهدا(ع) نوری وجود دارد که منشأ آن حرم مطهر آقاست. در این مجالس گویی خود حضرت در کنار در می ایستد و از میهمانان خود پذیرایی می کند 🌹هدیه به روح پاکش صلوات🌹 .... 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 ➖🍃🌹🌹🌹🌹🌹🍃➖ Eitaa.com/samenfanos110
مجید بربری 🌹 شهید مدافع حرم مجید قربانخانی 🌟🌟 از بامرام بودن مجید براتون بگم.ما سولوقون سفره خونه داشتیم.چون آب و هوای سولوقون خوب و جای خلوت و دنجی بود،اکثر میزهای ما رزرو می‌شد.آخر هفته ها هم،بیشتر میزبان هنرمندان و علی الخصوص بازیگرهای سینما بودیم.چون رفت و آمدش،از بعضی جاهاش کمتر بود.برای این که از دست عکس گرفتن و امضا دادن و این صحبت ها راحت باشند. میزها را رزرو می کردند و نصف سفره خونه را براشون قرق می کردیم.یک روز مجید با عجله اومد و از دم در بلند داد کشید؛حسن زود یه شیشلیک ،سالاد و نوشابه سفارشی بیار. _میزها همه رزرو هستن،بیا بشین همین جا پیش خودم بخور. _رزرو کشک کیه،زود بیار!عجله دارم. هیچ وقت نمی گذاشتم حرفش روی زمین بمونه.دست به کار شدم.گوشت هایی را که با استخوان از راسته ی گوسفند توی پیاز و زعفرون و فلفل دلمه خوابونده بودم،برداشتم.دو تا سیخ روی منقل گذاشتم و می گردوندم و در فکر بودم.شک هم کرده بودم .پیش خودم گفتم مجید این غذا را برا خودش نمی‌خواد. کباب را توی یه دیس فلزی گذاشتم،تزئینش هم کردم،چون مجید به غذا اهمیت می‌داد.اگه خوب نبود یا دورچینش ایرادی داشت،غذا را نمی‌خورد.حتما باید دورچین و مخلفات کامل می بود.براش بردم.دیدم روی یکی از دنج ترین میزها،یک پسر سیزده چهارده ساله نشسته که گونه هاش آفتاب سوخته است،پوست دستاش خشک و پر از ترکه.لباس درست و حسابی هم تنش نیست.بساط دست فروشی اش رو روی میز گذاشته بود.با چشمان گرد شده،به دور و اطرافش زل زده بود.نشسته و منتظر غذا بود.مجید را صدا زدم:مجید خاک بر سرت!این بچه را برا چی آوردی اینجا؟تو کی میخوای آدم بشی؟ _چی برا خودت پرت و پلا مرگی!داشت سر خیابون،زیر تیغ آفتاب که داغیش به صورت سیلی میزد،دست فروشی می کرد.بابا هم نداره.سر صحبت رو باهاش باز کردم .ازم پرسید شیشلیک چیه؟من تا حالا نخورده م،منم آوردمش بخوره و فکر نکنه،چیز خیلی مهمیه یا یه غذای خارجیه _مرد حسابی!میخوای بذل و بخشش کنی،از جیب من می بخشی؟ _برو ببینم بابا حال ندارم.مگه جیب من و تو داره؟ثوابش را شریک میشیم با هم. وقتی مجید سربازیش تموم شد ...،ناگفته نمونه. سربازی رفتنش هم ماجراهایی داشت.چه کارها که نکرد و چه نقشه ها که نکشید تا از زیر سربازی رفتن فرار کنه.یک مرتبه پاش را گذاشته بود و یکی از بچه ها،با ماشین از روش رد شده و پاش رو خرد و خمیر کرده بود.تا مدتی به بهانه شکستگی پا،خورد و خوابید و از پادگان رفتن فرار کرد.هوا گرگ و میش بود که آقا افضل هرروز،با ماشین میرفت دم پادگان،پیاده اش می کرد. خیلی از روزها ،پشت سر باباش برمی گشت تو پارک می نشست و ظهر هم می اومد خونه.بیست و یک ماه سربازیش بود ،باید هشت ماه خدمت میکرد که سیزده ماه شد.فاصله بین هشت تا سیزده ماه اضافه خدمت،گل کاری هاش بود.آقا افضل دو سال سابقه ی حضور در منطقه جنگی ((زبیدات))داشت و برای همین بقیه خدمتش را بخشیدند.به خاطر همین اداهایی که سر سربازی رفتنش درآورده بود،من می گفتم این آدم سوریه برو نیست.پوزخند میزدم و می گفتم؛سربازی رو که اجبار بود و کارت پایان خدمتش ،لازمش میشد؛نرفت،حالا داوطلب بلند میشه بره خودش دستی دستی بندازه جلو گلوله؟اون هم جلوی وحشی ترین آدم های روی زمین!خودتون و مضحکه این و اون نکنید و مدام نگید مجید راهی سوریه است. زندگی نامه شهید مدافع حرم 🕊🌹 🤲الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🌸 💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار Eitaa.com/samenfanos110