ثامن فانوس(حلقه صالحین طرح شهید بهنام محمدی )
بازیهایی که این روزا ' میتوانیم با کودکان انجام دهیم تا حوصله انها سر نرودو در منزل بمانند
🔴یک #زندیق نوشته: دیدید #دین در برابر #علم زانو زد! خانه خدا را بستند، نمازش را تعطیل کردند، #ضریح شان دیگر #شفا نمیداد!
پاسخ👆
✅1. چه کسی به این زندیق (خدانشناس) گفته که ضریح شفا میدهد؟! #اهلبیت شفا میدهند. نه طلا و نقره!!
✅ 2. اعتقاد #شیعه این است: #خلقت، قوانینی دارد: قوانین مادی+قوانین معنوی
هیچیک قابل انکار نیست. کسی که یکی را انکار کند، در #جهل است
#خرافات #خرافه #اسلام #مسلمان #کرونا #بی_بی_سی #منوتو #مشهد #ضریح_لیسی #بهداشت #تقابل_علم_و_دین #تکامل_علم_و_دین #پزشکی #دعا #رقص #توسل #حرم #آتئیسم #خدا #مساجد
ثامن فانوس(حلقه صالحین طرح شهید بهنام محمدی )
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_هفدهم 💠 ما زنها همچنان گوشه آشپزخانه پنهان شده و دیگر کارمان از ترس گذشت
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_هجدهم
💠 در این قحط #آب، چشمانم بیدریغ میبارید و در هوای بهاری حضور حیدرم، لبهایم میخندید و با همین حال بههم ریخته جواب دادم :«گوشی شارژ نداشت. الان موتور برق اوردن گوشی رو شارژ کردم.»
توجیهم تمام شد و او چیزی نگفت که با دلخوری دلیل آوردم :«تقصیر من نبود!» و او دلش در هوای دیگری میپرید و با بغضی که گلوگیرش شده بود نجوا کرد :«دلم برا صدات تنگ شده، دلم میخواد فقط برام حرف بزنی!» و با ضرب سرانگشت #احساس طوری تار دلم را لرزاند که آهنگ آرامشم به هم ریخت.
💠 با هر نفسم تنها هق هق گریه به گوشش میرسید و او همچنان ساکت پای دلم نشسته بود تا آرامم کند.
نمیدانستم چقدر فرصت #شکایت دارم که جام ترس و تلخی دیشب را یکجا در جانش پیمانه کردم و تا ساکت نشدم نفهمیدم شبنم اشک روی نفسهایش نم زده است.
💠 قصه غمهایم که تمام شد، نفس بلندی کشید تا راه گلویش از بغض باز شود و #عاشقانه نازم را کشید :«نرجس جان! میتونی چند روز دیگه تحمل کنی؟»
از سکوت سنگین و غمگینم فهمید این #صبر تا چه اندازه سخت است که دست دلم را گرفت :«والله یه لحظه از جلو چشمام کنار نمیرید! فکر اینکه یه وقت خدای نکرده زبونم لال...»
💠 و من از حرارت لحنش فهمیدم کابوس #اسارت ما آتشش میزند که دیگر صدایش بالا نیامد، خاکستر نفسش گوشم را پُر کرد و حرف را به جایی دیگر کشید :«دیشب دست به دامن #امیرالمؤمنین (علیهالسلام) شدم، گفتم من بمیرم که جلو چشمت به #فاطمه (سلاماللهعلیها) جسارت کردن! من نرجس و خواهرام رو دست شما #امانت میسپرم!»
از #توسل و توکل عاشقانهاش تمام ذرات بدنم به لرزه افتاد و دل او در آسمان #عشق امیرالمؤمنین (علیهالسلام) پرواز میکرد :«نرجس! شماها امانت من دست امیرالمؤمنین (علیهالسلام) هستید، پس از هیچی نترسید! خود آقا مراقبتونه تا من بیام و امانتم رو ازش بگیرم!»
💠 همین عهد #حیدری آخرین حرفش بود، خبر داد با شروع عملیات شاید کمتر بتواند تماس بگیرد و با چه حسرتی از هم خداحافظی کردیم.
از اتاق که بیرون آمدم دیدم حیدر با عمو تماس گرفته تا از حال همه باخبر شود، ولی گریههای یوسف اجازه نمیداد صدا به صدا برسد. حلیه دیگر نفسی برایش نمانده بود که عباس یوسف را در آغوش کشید و به اتاق دیگری برد.
💠 لبهای روزهدار عباس از خشکی تَرک خورده و از رنگ پژمرده صورتش پیدا بود دیشب یک قطره آب نخورده، اما میترسیدم این #تشنگی یوسف چهار ماهه را تلف کند که دنبالش رفتم و با بیقراری پرسیدم :«پس هلیکوپترها کی میان؟»
دور اتاق میچرخید و دیگر نمیدانست یوسف را چطور آرام کند که دوباره پرسیدم :«آب هم میارن؟» از نگاهش نگرانی میبارید، مرتب زیر گلوی یوسف میدمید تا خنکش کند و یک کلمه پاسخ داد :«نمیدونم.» و از همین یک کلمه فهمیدم در دلش چه #آشوبی شده و شرمنده از اسفندی که بر آتشش پاشیده بودم، از اتاق بیرون آمدم.
💠 حلیه از درماندگی سرش را روی زانو گذاشته و زهرا و زینب خرده شیشههای فاجعه دیشب را از کف فرش جمع میکردند.
من و زنعمو هم حیران حال یوسف شده بودیم که عمو از جا بلند شد و به پاشنه در نرسیده، زنعمو با ناامیدی پرسید :«کجا میری؟»
💠 دمپاییهایش را با بیتعادلی پوشید و دیگر صدایش به سختی شنیده میشد :«بچه داره هلاک میشه، میرم ببینم جایی آب پیدا میشه.»
از روز نخست #محاصره، خانه ما پناه محله بود و عمو هم میدانست وقتی در این خانه آب تمام شود، خانههای دیگر هم #کربلاست اما طاقت گریههای یوسف را هم نداشت که از خانه فرار کرد.
💠 میدانستم عباس هم یوسف را به اتاق برده تا جلوی چشم مادرش پَرپَر نزند، اما شنیدن ضجههای #تشنهاش کافی بود تا حال حلیه به هم بریزد که رو به زنعمو با بیقراری ناله زد :«بچهام داره از دستم میره! چیکار کنم؟» و هنوز جملهاش به آخر نرسیده، غرش شدیدی آسمان شهر را به هم ریخت.
به در و پنجره خانه، شیشه سالمی نمانده و صدا بهقدری نزدیک شده بود که چهارچوب فلزی پنجرهها میلرزید.
💠 از ترس حمله دوباره، زینب و زهرا با #وحشت از پنجرهها فاصله گرفتند و من دعا میکردم عمو تا خیلی دور نشده برگردد که عباس از اتاق بیرون دوید.
یوسف را با همان حال پریشانش در آغوش حلیه رها کرد و همانطور که بهسرعت به سمت در میرفت، صدا بلند کرد :«هلیکوپترها اومدن!»
💠 چشمان بیحال حلیه مثل اینکه دنیا را هدیه گرفته باشد، از شادی درخشید و ما پشت سر عباس بیرون دویدیم.
از روی ایوان دو هلیکوپتر پیدا بود که به زمین مسطح مقابل باغ نزدیک میشدند. عباس با نگرانی پایین آمدن هلیکوپترها را تعقیب میکرد و زیر لب میگفت :«خدا کنه #داعش نزنه!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
0059 baghareh 158.mp3
10M
#لالایی_خدا ۵۹
#سوره_بقره آیه ۱۵۸
#محسن_عباسی_ولدی
#قصه
منبع قصّه این برنامه👇
📚برگرفته از کتاب «تاریخ انبیاء، صفحات 187_ 190»؛ اثر سید هاشم رسولی محلاتی
با تشکر از گروه "نسیم قدر" که زحمت اجرای تیتراژ این برنامه رو کشیدن
0058 baghareh 154-157.mp3
9.91M
#لالایی_خدا ۵۸
#سوره_بقره آیات ۱۵۴ - ۱۵۷
#محسن_عباسی_ولدی
#قصه
با تشکر از گروه "نسیم قدر" که زحمت اجرای تیتراژ این برنامه رو کشیدن
🌸خدايا!
بيامرز برايم گناهاني كه
بلا را نازل مي كند...🌸
🍃اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ
الذُّنُوبَ الَّتِي تُنْزِلُ الْبَلاَءَ🍃
#دعای_کمیل
#دو_نوع_نماز_داریم
1⃣🔺نماز ملفوظ
2⃣🔺نماز مقبول
🎙آیت الله جوادی آملی
دو نوع نماز داریم،
1⃣ یکی نماز ملفوظ است یعنی نمازی که انسان فقط الفاظ را می خواند و نمازش در محدوده الفاظ است.
2⃣نماز مقبول است یعنی نمازی که انسان را از گناه دور نگه می دارد ،چون قرآن فرمود :
((ان الصلاه تنهی عن الفحشاء والمنکر))
👌 راه تشخیص نماز مقبول از نماز ملفوظ در این است که،اگر نماز صبح توانست تا ظهر انسان را از گناه حفظ کند این نمازمقبول است،اگر نماز ظهر وعصر توانست تا شب انسان را دور از گناه نگه دارد ،چنین نمازی ،نماز مقبول است وگرنه نماز ی که بعدش گناه انجام شود،نماز ملفوظ است.
سرگرمم نکن!
در حصار زمان، فکرش را هم نمیکردیم روزی برسد که سادهترین کارها در زندگی روزمره، سختترینش شود و دم دستی ترین نعمتها، دورترین آن.
شنیده بودم روایت داریم که دو نعمت تا از دست نرود قدر دانسته نمیشود، یکی سلامتی، یکی امنیت!
و امروز، نعمت سلامتی و امنیت روانی همیشگی، گوهری شده که همه برای حفظش یا به دست آوردنش سخت فعال شده اند و به تکاپو افتادهاند.
هرچند این روزها افکار متنوعی در سرم میچرخد که دوست دارم همه را به کلمه تبدیل کنم و جایی ثبت، اما در میان آنها دو چیز پررنگتر از همه است:
اول امنیت!
همزمان با حضورم در فرانسه، شاهد حضور مهاجران سوری بودم.
هر کدام کوهی از درد و غم و ناکامی بودند که از رفتارشان و حزن چهرهشان معلوم بود.
گاهی هم که یکیشان به حرف میآمد از شکوهی که کشورشان داشت میگفت، از آنچه داشتند و الان زیرخروارها خاک است...
از مال و ثروت و خانه و کاشانهای که دیگر نداشتند تا عزیزان و دوستان و آشنایانی که در جنگی شوم از دست داده بودند.
حالا هم در کشوری غریب، با تفاوتی عمیق در فرهنگ و سنت، روزگار را نه به آسانی و به دور از خانه و خانواده، پراکنده شده، سپری میکنند...
این روزها که فقط امنیت روانی، و نه از ترس جنگ و قتل و غارت خود و عزیزانمان، که از ترس یک ویروس به خطر افتاده، و ترس از مرگ بر اثر بیماری، همه را خانه نشین یا از دوستان و آشنایان دور کرده، مدام میگویم اگر شبیه داستان سوریه می شدیم، چه میشد...
خبر دمادم کشتار، آوارگی، قحطی، تجاوز و تعدی... خبر ویران شدن خانه خودمان، عزیزانمان...
این افکار رهایم نمیکند و امروز با کیفیت دیگری خدا را شکر میکنم و قدردان زحمات مدافعان و پاسداران حریم #کشورم_ایران هستم...
دوم، سرگرم شدن به گرفتاریهای دنیا
آن روز که مفاتیح الجنان را ورق میزدم در جستجوی دعای نور و دعاهای حرز اهل بیت برای توسل، به دعای یا من تُحَل رسیدم (دعای هفتم صحیفه سجادیه).
وقتی طبق عادت، اول ترجمهاش را خواندم، در این عبارت متوقف شدم:
خدایا، سرگرمم مکن به اهمیت دادن به گرفتاریهای دنیا از انجام واجبات و بکار بستن سنتها و دستوراتت...
به فکر فرو رفتم که گاهی آنقدر غرق دنیا میشوم که یادم میرود برای چه آمدهام، آمدنم بهره چه بود و به کجا میروم آخر...
بخصوص در ایام گرفتاریهای دنیا که دیگر بدتر... انقدر غرق مسئله ممکن است بشویم که یادمان برود داستان حضورمان چه بود و چقدر فرصت داریم و چه کارهایی در این چند روز عمر قرار بود انجام دهیم...
شاید بحث خاص و ظریفی باشد، اما به برکت این دعاهایی که از راهنمایان دین و دنیایمان به ما رسیده، یاد میگیریم حتی در بحرانهای دنیا، دچار انحراف فکر و عمل نشویم، سرگرم نشویم به اهمیت دادن بیاندازه به این گرفتاریها و از اصل وظایف و تکالیف حیاتمان بمانیم. از خالقمان بخواهیم برطرف کند آنچه به آن گرفتار شدهایم تا سرگرم نمانیم به آن.
هیچکس نمیداند چقدر زندهاست. هیچکس نمیداند به چه شکل خواهد رفت. اما همه اختیار دارند انتخاب کنند تا فرصت حیات در این دنیا دارند عمرشان را به چه شکل و در چه مسیری و با چه نیتی سپری کنند.
و این یعنی، مهم است انقدر غرق خود مشکل نشویم که از کار اصلی بمانیم.
ترس سرگرممان نکند، که وا بمانیم از کار و تلاش و تکالیفی که به گردن داریم. چرا که همه رفتنی هستیم و پیش رویمان روز حسابی به انتظار...
🌸مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک دانشجوی ایرانی🇮🇷 در فرانسه
@ninfrance
🔴یک #زندیق نوشته: دیدید #دین در برابر #علم زانو زد! خانه خدا را بستند، نمازش را تعطیل کردند، #ضریح شان دیگر #شفا نمیداد!
پاسخ👆
✅1. چه کسی به این زندیق (خدانشناس) گفته که ضریح شفا میدهد؟! #اهلبیت شفا میدهند. نه طلا و نقره!!
✅ 2. اعتقاد #شیعه این است: #خلقت، قوانینی دارد: قوانین مادی+قوانین معنوی
هیچیک قابل انکار نیست. کسی که یکی را انکار کند، در #جهل است
#یک_خط_وصیت
«خواهرم: محجوب باش و باتقوا، كه شماييد كه دشمن را با چادرسياهتان و تقوايتان میكشيد.» «حجاب تو سنگر تو است، تو از داخل حجاب دشمن را مى بينى و دشمن تو را نمى بيند.»
🌿| #شهيدعبدالله_محمودى
«خواهرم: حجاب تو مشت محكمى بر دهان منافقين و دشمنان اسلام مى زند.»
🌿| #شهيدصادق_مهدى_پور
«تو اى خواهرم... حجاب تو كوبنده تر از خون سرخ من است.»
🌿| #شهيدبهرام_يادگارى
«شما خواهرانم و مادرانم: حجاب شما جامعه را از فساد به سوى معنويت و صفامیكشاند.»
🌿| #شهيدعلى_اصغرپورفرح_آبادى
«اى خواهرم: قبل از هر چيز استعمار از سياهى چادر تو میترسد تاسرخى خون من.»
🌿| #شهيدغلامرضاعسگرى
✨همسرتـ
براے #خودتـ استــ
نہ براے#نمایش دادن جلوےدیگران
میدانے چقدر
ازجوانان بادیدن همسر
# بےحجابــی شما بہ #گناه میفتند؟✨
🌿| #شهید_ابراهیم_هادی
از خواهران میخواهم که حجابشان را مثل حجاب حضرت زهرا (سلامالله علیها) رعایت کنند نه مثل حجابهای امروز؛
《 چون این حجابها بوی حضرت زهرا (سلامالله علیها) نمیدهد》
🌿| #شهید_هـــــادی_ذوالفقــــاری
خدايا...!
اگر مےدانستم با مرگ من
يڪ دختر
در دامان حجاب مےرود،
حاضربودم
هزاران بار بميـرم،
تا هزاران دختر
در دامان حجاب بروند :)
اللهم عجل لولیک الفرج
26.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شب نامه / دیپلماسی کرونایی / وقتی اسرائیل جای دوست و دشمن را عوض می کند/ انگاره هایی که در ذهن شما در حال شکل گرفتن است / آقای تحلیلگر
🌷دست شـهید پیش خدا رد نمےشود
🌷باید دعاڪنیم ڪه مارا دعاڪنند
🌷امـروز، حاج قاسم،ڪاش از بهشت...
🌷لطفےکند، یڪ نظرے هم بہ ماڪند
❣قهرمان من! تولدت مبارک❣
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#تولدت_مبارک_فرمانده🕊
12/20
@fanos25
ثامن فانوس(حلقه صالحین طرح شهید بهنام محمدی )
✍ ...متاسفانه با خبر شدیم.. 👇👇👇 🔹 وضعیت بهداشتی رشت خوب نیست‼️ ❌پرستاران لباس خود را به یکدیگر قرض
از تمامی دوستانی که در این امر خیر سهیم بودن تشکر میکنیم👇👇
تراکنش موفق
انتقال وجه کارتبهکارت
تاریخ :1398/12/21 01:59:37
مبلغ :1,000,000 ریال
کارت مبدا :****-****-****-5171
کارت مقصد :5022-2910-8599-8852
بنام :حمیدرضا مینائی تهرانی
شماره ارجاع :020573568046
شماره مرجع بانک : 765898
کد پیگیری بانک : 4765855
با حذف قبوض کاغذی برق از مهر ماه 98
دریافت خودکار، مشاهده و پرداخت قبض در گزینه "قبض برق" اپلیکیشن آپ