✌️چجوری تو رختخواب
شهیـــــــ😍ــــــــد بشیم؟
🎙اززبانشهید۱۴ساله...
#استوری
#شهیده_زینب_کمایی
#ما_ملت_امام_حسینیم
@fanos25
🔴دفاع ترامپ از ترور سردار شهید حاج #قاسم_سلیمانی در جمع هوادارانش در آریزونا
♦️رئیس جمهور آمریکا طی سخنرانی انتخاباتی خود در شهر توسان ایالت آریزونا بار دیگر از اقدامش در کشتن سردار سلیمانی و خروج واشنگتن از #توافق_هستهای دفاع کرد..❌❗️
#مرگ_بر_آمریکا✊
@fanos25
🎥 سقوط ارز و سکه بازار را شوکه کرد
🔸 از کاهش ۴ هزار تومانی قیمت دلار تا کاهش ۳ میلیون تومانی قیمت سکه
@fanos25
اگر همان موقع که رویش ملت با وقاحت تیتر زد "سرتیپ همدانی در سوریه کشته شد" با این هرزنامه برخورد جدی میشد، ارگان رسمی شهرداری تهران تیتر نمیزد "مرگ مرد بسیجی در درگیری با اشرار"
@fanos25
عزیز دل من، تنها یک روز مانده که بی مهر شویم.
اما اگه مهر را بر سر آبان بگذاریم می شود مهربان
پس مهربان من مواظب خودت باش تا پاییزمان بهاری شود.
🌹😷🌹😷🌹😷🌹😷🌹
🔻
سکوت نکنیم
دیروز در #تهران چند نفر اراذل و اوباش، مزاحم یک خانم شده و عربده میکشند. یک جوان بسیجی به نام #محمد_محمدی در دفاع از آن خانم با اشرار درگیر شد. اما با ضربات چاقوی اوباش به شهادت رسید (شهید امر بمعروف).
متأسفانه روزنامه #همشهری امروز تیتر زد: 🔸مرگ مرد بسیجی در درگیری با اشرار!
روزنامهای که از بیت المال بودجه میگیرد. روزنامهای که زیر نظر شهرداری تهران هست. ولی این گونه وقیحانه رفتار میکند. لطفاً به این شماره (تلفن گویای دفتر روزنامه همشهری) تماس بگیرید و اعتراض کنید:
02123023337
سکوت ما باعث شده که این منافقان نفوذی، جرئت کنند این گونه به شهدا اهانت کنند. سکوت نکنیم...
@fanos25
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
💢 همه آنچه درباره کلید روحانی باید بدانید...
@fanos25
🔻عذر خواهی روزنامه همشهری وابسته به شهرداری تهران بخاطر توهین به مقام شامخ شهادت و شهید امربمعروف محمد محمدی
🔹روز گذشته روزنامه همشهری در اقدامی توهین آمیز خبر شهادت بسیجی آمر بمعروف را با تیتر موهن"مرگ مرد بسیجی در درگیری با اشرار" در خبر صفحه حوادث خود درج نمودکه پس از اعتراضات گسترده مردمی و رسانه ها مجبور به عذرخواهی گردید
@fanos25
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😱کلیپ زن ۴۴ ساله آمریکایی که ۱۸ فرزند داره و دنیا رو متحیر کرده
😳این زن به شگفتی پزشکی معروف شده و هر سال باردار بوده😳😳
😳همه ۱۸ زایمانش طبیعی بوده و ۱۴ زایمانش توی خونه بوده😳
😱میگه اگه خدا بازم بچههای بیشتری بهمون بده هیجانزده میشیم😳
📛چرا برای ما خلاف اینو تجویز میکنن⁉️
#فرزند_آوری
#فرزند_بیشتر_زندگی_شادتر
#تصویری
🌸 @fanos25
هدایت شده از Mahsa
مهارتهای کلامی_3.mp3
11.54M
#مهارتهای_کلامی ۳
▪️رنگ رخساره خبر میدهد از سرّ درون !
ادای واژههای لغو یا زشت از زبان کسی؛
ـ هم نشاندهندهی زشتیِ باطن اوست!
ـ هم زشت کنندهی باطن اوست!
باید تمرین کنیم ؛
با کنترل زبان و استفاده از دایرهی واژگان صحیح، آرام آرام به تطهیر باطنمان کمک کنیم.
#استاد_شجاعی 🎤
@fanos25
👆👆👆
سلام ...
بی مقدمه در مورد مجموعه #مهارتهای_کلامی حرف بزنیم ؛
سلوک برای رسیدن به کمال، بدون ادب در کلام، ممکن نیست❗️
گاهی ما فکر میکنیم مؤدبیم... اما وقتی مینشینیم در کلاس ادبآموزی، تازه میفهمیم، چقدر اوضاع خرابتر از تصور ماست!
⭕️ دایرهی ادب در مسیر سلوک انسانی، با تصور ذهنی ما از ادب، بسیار متفاوت بوده و نیاز به مهارتآموزی دارد.
اگر استماع این مجموعه را هنوز شروع نکردهاید؛ هنوز اول راهیم ... ساده رد نشوید!
#سواد_رسانه_ای2⃣
👥💬🗣 رسانه باشید و این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بزارید.
@fanos25
ثامن فانوس(حلقه صالحین طرح شهید بهنام محمدی )
پروانه ای در دام عنکبوت #بخش_شصت تا اینکه یک روز متوجه شدم ,هارون باباش که از دنیا رفته بود, بعثی
پروانه ای دردام عنکبوت
#بخش_شصت_ویک
اقاهه لبخندی زد وگفت:اما هرکار کنی بازم به هم شباهت دارین...یک سوال ازت میپرسم اگه جوابت مثبت بود که همه چی را برات میگم,اگر منفی بود دست علی ع یارت...
وقتی این حرف را زد فهمیدم اونم شیعه هست وخیالم راحت شد وگفتم:بفرمایید.
اقاهه:اگر ما ازت بخواهیم چند وقت نقش هارون رابازی کنی چی؟بهت برنمیخوره؟؟فقط بدون پای امنیت ملی در کاره...
یا حسین ع این چی داشت میگفت؟؟
من باگیجی سرم راتکان دادم وگفتم:منظورتان رامتوجه نمیشم,مگه هارون کیه وچکارست ومن چکارباید بکنم.
اقاهه:پس یعنی قبول کردی؟؟
من:ببین اقا که اسمتون رانمیدونم ,من جانم را برای مملکتم میدم واصلا ازخطرکردن نمیترسم ودرضمن عاشق نقش بازی کردنم ,اما باید باهام صاف وصادق باشید.
اقاهه دستش رابه طرف دراز کرد وگفت:من ابو صالح هستم خوشبختم بایک شیعه ی شجاع ونخبه اشناو همکار میشم,ما یعنی نهادما ماه هاست شما را زیر نظر گرفتیم وبارها وبارها سرراهت قرارگرفتیم وامتحانت کردیم واین راگفتم که بدونی این اشنایی اتفاقی نیست و...
خلاصه سلما جان،این شد سراغاز مأموریت پنهانی من ,حالا کی وچی من راحمایت میکنه بماند...اما ازهمه طرف حمایت میشم ,خیالت راحت.
حالا بگذار از,هارون برات بگم که چرا اینقدرمهم شده که دنبال بدل براش میگردند.
هارون یهودی,پسر سلیمان یهودی هست که پدرش از طرفداران پروپاقرص حزب بعث بوده در سن کودکی,پدر ومادرش را درحادثه ای از دست میدهد ومسوولیت بزرگ کردنش میافته گردن شمعون یهودی ,شوهرخاله اش که با تنها دختر خردسالش زندگی میکند.
شمعون یهودی هم در اعتقادات مثل باجناغش بوده وبچه ها را باهمین اعتقادات بزرگ میکنه واینا هم قدمیکشن ودانشجومیشن
تااینکه...
شمعون یهودی متوجه میشه گرفتار یک مرض لاعلاج شده وبه زودی به درک واصل میشه ,پس میخواد کاری کنه که خیالش از بابت هارون پسرخواهرزنش ودخترش هانیه راحت بشود.
اولین کاری که کرد یه تقاضای مهاجرت به اسراییل برای هارون وهانیه فرستادوبعدشم اونا را به عقدهم درمیاره ,حدود یک ماه قبل هم به درک واصل میشه
ازاونطرف ،صهیونیست ها هم یک سری,شرط وشروط براش میزارن,یکی ازشرطهاش تحصیل درهمین رشته ی دانشگاهی بود ویکی دیگه از چیزهایی که خواسته بودند یک سری نقشه ازجزییات شهرهای کلیدی عراق بود واخرین وظیفه ای که بهش محول کرده بودند,کمک به داعش برای فتح موصل بود واون همه را با موفقیت انجام میدهدهنگامی که اخرین وظایفش را درقبال داعش میخواسته انجام دهد وبعدازان میخواد چمدانهاش راببنده وراهی بشه به تله ی رزمندگان که ازخیلی وقت پیش زیر نظرش داشتند,گرفتارمیشوند هم خودش وهم همسرش دستگیر میشوند.
اون اپارتمان هم از طرف اسراییل بهشون دادند واسراییلیا کل اپارتمان را میکروفن گذاشته بودند,مثل اینکه برای هارون برنامه ها دارند ومیخواهنداز وفاداربودنش مطمین بشوند,اتاق خواب هم نیروهای ابوصالح پاکسازی کردند که ماراحت باشیم, دستگیری هارون وخانمش با برنامه ای دقیق بوده همونطور که اماده سازی ما بابرنامه بوده و صهیونیست ها از دستگیری هارون وهانیه اگاه نشدند,من وتو به عنوان بدل به جای اونها وارد عمل میشیم.
باید بدونی هانیه وهارون تقریبا سه چهارسالی از من وتو بزرگترن اما قدوقواره ها مون مثل هم است .
فقط یه چیزی راباید بدونی اینکه،هانیه دانشجو سال دوم پزشکی بوده,توباید یک سری کتابها هست بخونی,تا اطلاعاتی دراین مورد داشته باشی,احتمالا اسراییل که برسیم ازت میخوان که درست را ادامه بدهی.
یک سری اداب ورسوم یهودی هست که باید یاد بگیری.
ازاینهمه اطلاعات سرم سوت کشید....خدای من دشمنان اسلام تا کجاها پیش رفتند وما هنوز در خوابیم....
ادامه دارد...
#قلم_پاک_ط_حسینی
@fanos25
پروانه ای دردام عنکبوت
#بخش_شصت_ودو
همینطور که علی از کارش وهارون و..میگفت بیسیمی که همراهش بود به صدا درامد,علی صحبت کرد وبعد امد طرف من وگفت پاشو عزیزم ,باید بریم اپارتمان هارون ،من تورا میرسانم ومیرم دنبال کاراین داعشیهای خبیث،یک شام خوشمزه درست کن تا بعد از,نیمه شب باهم بخوریم
بازهم خدا راشکر کردم که دارمش..
علی من را رساند به اپارتمان وزمانی که داشتیم میامدیم به طرف اپارتمان ,هرجا داعشی میدید یک بوق براش میزد واونها هم اظهار ارادت میکردند ,علی اینجوری میخواست بهم نشون بدهد که چطوری توعمق داعش نفوذ کرده.....خوشحال بودم از اینکه میتونم خدمتی به اسلام کنم ودرحقیقت منم مثل علی یک رزمنده ام وسرفراز ازاین حس وحال..
دوروز از رفتن طارق میگذره فقط متوجه شدیم از کمین داعشیا جون سالم به در بردن واز موصل بیرون رفتند ,بازم جای شکرش باقیست.
سراز سجده برداشتم وداشتم جانمازم را تا میکردم که صدای علی از داخل هال اومد.
هانیه..کجایی خانم..
رفتم داخل هال ,بی صدا اشاره کرد به گوشی دستش,همون که هیچ کس جزابوصالح وطارق شمارش را نداشتند.
فهمیدم چی میگه گوشی را از دستش قاپیدم وبدو رفتم طرف اتاق خواب،در رابستم ودکمه اتصال رافشاردادم
الو..
ازاونطرف خط صدای طارق
که توگوشی پیچید انگار تمام دنیا را بهم داده بودند.
من:الو طارق ,کجایین؟؟چرا اینقد دیر زنگ زدی؟سالمی?عمادکجاست؟رفتین پیش خاله؟
طارق:سلام عروس خانم,بابا صبر کن یه نفس بگیر تیربار سوالاتت را روی من نشانه رفتی؟؟خخخ
من:ببخشید اخه خیلی منتظرتماست بودم.
طارق:تقصیر شوهرته...گوشیش خاموش بود..
من :اخه علی نبود پیش داعش خوش میگذروند ,تازه اومده خونه
طارق:حدس میزدم,اره عزیزم ما رسیدیم الانم پیش خاله درجوار حرم امام حسین ع جاخوش کردیم.
تودلم بهش غبطه خوردم.وگفتم:خوش به حالتون سلام من هم به اقا برسونید واز قول من بگید.
بغضم شکست ودیگه نتونستم چیزی بگم ,طارق که انگار اونم داشت گریه میکرد ,خواست حال وهوام راعوض کند گفت:صبر کن..به گوش باش میخوام غافلگیرت کنم,یه نفرهست میخواد باهات حرف بزنه ,یکباره .خدای من درست میشنیدم صدای عماد بود که گفت: س س سلما..
از خوشحالی نمیدونستم چکارکنم که طارق گوشی را گرفت وگفت:بلبلمون فعلا فقط همین یک کلمه را میتونه بگه....هرچی خاله وبچه های خاله باهاش حرف زدن نتونست چیزی بگه,فقط وقتی پرسیدن پیش کی بودی گفت سلما..
اشک از چهار گوشه ی چشمام میریخت ,میخواستم با خاله هم حرف بزنم که تلفن قطع شد,علی هم که اومده بود داخل اتاق گفت:نگران نشو این شماره تایم دار هست بیشتر ازیک تایم مشخص نمیشه صحبت کرد,برای امنیتش اینجوریه...حالا خداراشکر که سالم رسیدند.
همونطور که چادرنماز سرم بود دوباره به سجده شکر افتادم...
نمیدونم اینده ی مجهولم چی میشه وبه کجا میرسه اما یک حس درونیم میگه تحمل کن به جاهای خوب خوبش هم میرسیم ...
یک ماهی از ازدواج من وعلی ومستقر شدنمان در اپارتمان هارون میگذره...یک ماهی سرشار ازعشق..مملو ازمحبت..یک ماهی که من یا تنها بودم ودرعالم کتابهای پزشکی وکتاب تورات غرق بودم یا کنارعلی مشق عشق میکردم.
الان تا حدودی دستم امده که هانیه چطوربوده,درسهایی که خوانده,مباحث اساسیش را یادگرفتم وتوبحث اعتقادی هم با افکار واعتقادات یهودیان ,خصوصا یهودیهای صهیون یه پا کارشناس شدم وبه قول علی الان میتونم یک کنیسه پراز خاخام را درس بدهم.
نزدیک دوماه هست که موصل کاملا به دست داعش اسیره,البته اولش مردم موصل گول خوردند وفکرمیکردند باامدن داعش موصل بهشت برین میشه براشون اما الان اگر چهره ی تک تک طرفداران وسینه چاکان داعش را ببینی از چهره شان ندامت وپریشانی را میخوانی،روستاهای اطراف موصل گاهی دست داعشن وگاهی دست حشد الشعبی عراق اما اون چیزی که الان بیشتراز همیشه روحیه ی داعشیها را داغون کرده ,وجود مبارز شجاع وجسوری که باسپاه شهادت طلبش درمقابل داعش قدکشیده وبه گفته ی علی هرجا که پا میگذاریم ,داعشیها حرف این مرد خدا را میزنند.
مردی که شجاعتش را درمکتب مولاعلی ع فراگرفته وشهادت طلبی اش را از امام حسین ع اموخته و نگاهبانی حریم الله را از عباس بن علی ع درس گرفته،مردی که بردن نامش لرزه براندام داعشیان که سهل است لرزه براندام شیطان بزرگ وفرزند حرام زاده اش یعنی امریکا واسراییل میاندازد...مردی به صلابت کوه که دراینجا بانام ژنرال قاسم سلیمانی شناخته میشود.
دیروز که حرف این مرد بزرگ شد وتعریف هایی که شنیدم,سخت دلباخته ی دیدن ودرک محضرش شدم,علی عکسی از حاج قاسم رااز اینترنت گرفت و بهم نشان داد,به خدا قسم برق مهربانی چشمانش مرا یاد مهربانی اهل بیت ع انداخت.
علی به من قول داده ,اگر اوضاع بروفق مراد باشد ,بعدازاتمام مأموریتمان مرا به ایران ببرد تا از نزدیک محضرحاج قاسم را درک کنم.
درهمین افکاربودم که در ورودی بازشد وصدای,علی را میشنیدم که انگار حامل خبرمهمی است:هانیه.
#قلم_پاک_ط_حسینی
@fanos25
#یاصاحب_الزمان_عج💚
من ز خود هیچ ندارم که بدان فخر کنم
هر چه دارم همه از نوکری خانه توست
جز در خانه تو هیچ کجا خیری نیست
هرچه خیر است آقاجان به در خانه توست.
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
✨صبحت بخیر تمام زندگیم✨
@fanos25
به مناسبت شهادت محمد محمدی
🍃در روضه ی مادر حرف از کوچه و #سیلی که می شود ، از #در_سوخته و غلاف شمشیر ، نوکرها بی تاب می شوند و دست هایشان مشت....😔
.
🍃در روضه ی ارباب ، وقتی روضه خوان از حمله به خیمه ها، #معجر_سوخته و #گوش بی گوشواره می گوید ناله ها بیشتر می شود ...😭
.
🍃خادم الحسین هایی که در روضه #حضرت_زهرا بی تاب می شوند، نبض غیرتشان می زند اگر به خانمی #بی_حرمتی شود....
.
🍃محمد محمدی، نوکری بود که درس #روضه را از بر بود. رگ غیرتش جوشید وقتی دید به ناموس مردم بی حرمتی می شود . نتوانست مثل رهگذرها کلاه بی تفاوتی بر سر بکشد و راه خودش را برود.ایستاد و به #وظیفه اش عمل کرد.وظیفه ای که خیلی از ما فراموشش کرده ایم. 😞
.
🍃برای #دفاع از ناموس کشورش ، جانش را داد.دلم شکست وقتی فهمیدم از #پهلو به او چاقو زده اند.گویی سرنوشت #مادر قسمت فرزندان است...😓
.
🍃آمر به معروف قصه ما شهید شد اما #ایثارش در تاریخ می درخشد وقتی اعضا بدنش به چند نفر جانِ دوباره بخشید .خوش به حال آن کس که #قلب شهید در سینه اش می تپد.قلبی که محبِّ #اهل_بیت است و با ذکر #حسین بی تاب می شود.❤️
.
🍃 قلم در دست میگیرم اما ذهنم سوی #شهید_خلیلی می رود. اویی که در راه #امر_به_معروف جان داد اما حرف ها و #زخم_زبان ها دلش را بیشتر از جسمش زخم کرد.💔
.
🍃خلیلی ها و محمدی ها جان دادند تا قصه #چادر_خاکی و بازار تکرار نشود .به بانویی #اهانت نشود، پیش چشم مردی ناموسش.....
.
🍃چشم می بندم بر دنیای اطرافم.بر آن هایی که شاید با #حجاب غریبه شده اند .بی خیال تمام #طعنه ها و #کنایه ها، به یاد چادر خاکی مادرم و به حرمت خون #محمدها ، چادرم را محکم تر می گیرم . زینبی می مانم پای حسین های زمان......🌴
.
✍نویسنده: #طاهره_بنائی_منتظر
.
🕊به مناسب شهادت #شهید_محمد_محمدی
.
📅تاریخ شهادت: ۲۷ مهر ۱۳۹۹
@fanos25