فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 انتقاد شدید حجت الاسلام عالی از دولت:
مدیریت فشل و اشرافی درد مردم را نمی فهمد / مشکل از انقلاب نیست ، از انتخاب است.
@samenfanos110
▬▬🦋𖡗 ⃟ ⃟. ﷽ ⃟ ⃟.𖡗 🦋▬▬
✨به نامِ خداوندِ مهربانِ مهربان✨
گاهی یه ویرگول جون یه نفر رو نجات میده! گاهی فقط ۶۰ تا واژه، میتونه آیندهٔ ۶۰هزار نفر رو عوض کنه مثل یه قانون خوب ...
وصدالبته که؛
۶۰ ثانیه میتونه بهونه ای باشه برای شاد کردنِ دلهای مستضعفین و چشیدن یک لذت عمیق 🌺
شادکردنِ دلِ یه پدر ازکار افتاده ،دلِ یه مادر دست تنها ، دلِ کوچیکِ یه دختربچه ی معصوم ،دلِ یه پسر غیرتی که از بچگی زیر بار مسئولیت بوده ،دلِ یه خانواده ای که درگیر اشتباه پدرشون شدن ...
و خدایی که میبینه مهربانی شما رو 💕
عزیزانِ مهربان فانوس 📣
یلدا فرصت خوبیه برای اینکه ؛
#شصت_ثانیه_مهربانتر_باشیم 😌
در آستانه شب یلدا میخوایم به خانواده های تحت پوشش پایگاه شهید بهشتی ۳۴۴ ، یه بسته ی کمک مومنانه بدیم🌾
مستحضرید که قیمت برنج و انواع گوشت ها خیلی بالا رفته، و هر روز مراجعات به ما بیشتر و بیشتر میشه😔
ما کماکان روی کمک شما مهربانان حساب باز میکنیم🌷
شماره کارت جهت واریز هدایا 👇
6273 8170 1006 4149
پایگاه شهید بهشتی ۳۴۴_ گروه جهادی شهید امامی
#جهاد_ادامه_دارد
#پایگاه_شهید_بهشتی344
@samenfanos110
═════᪥ ⃟ ᪥🌾᪥᪥᪥════
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
كارهاى خوب،
انسان را از "مرگهاى بد"🌸
نگه مى دارد...
"وصـدقه" پنهانى
خشم خدا
را خاموش مى سازد...
@samenfanos110
کارگاه خویشتن داری_17.mp3
14.49M
#کارگاه_خویشتن_داری ۱۷
🌹خویشتنداری، محصولِ عشق است!
※ کسی که عاشق اهداف بالاتر نباشد:
محال است سختیهای خویشتنداری را به جان بخرد ...
✓ فقط عاشق است که میتواند، خویش را از هر مسیر انحرافی حفظ نموده، تا به مطلوبش دست پیدا کند!
@samenfanos110
#سواد_رسانهای 3️⃣4️⃣
🔻خبرخوانها هم اوردوز میکنند! (۱)
خبر برای ذهن ما مثل شکر برای بدن است. همانطور که با خوردن زیاد شکر، جسم دچار دیابت می شود، با خواندن زیاد اخبار آن هم از نوع جسته و گریخته، بی منبع و با منبع، شایعه و واقعیت و... ذهن ما دچار دیابت خبری میشود؛
همانطور که بیماران دیابتی یکی از گروه های در معرض خطر در بیماری کرونا هستند، گروه در معرض خطر در شبکه های اجتماعی نیز کسانی هستند که دیابت #ذهنی و #خبری دارند!
✍️معصومه نصیری، مدرس سواد رسانهای
@asrehooshmandi
👥💬🗣 رسانه باشید و این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.
@samenfanos110
اشک هایی که سپر خیلی از بلاها بود.💔
✍یقیناً خدا به واسطه اشک های پاک شما بلاهای زیادی را از ما بَدان دور کرد...! از آن شب جمعه که این چشم های همیشه بارانی را از ما گرفتند؛ بلا پشت بلا بر ما آمد.
این چشم کاسه ی خون و این اشک حلقه زده در چشم چه حرف ها که ندارد...
#سرداردلها
@samenfanos110
راه خلاص از گرفتاری ها🤲🏻
ارسالی یکی از اعضاء کانال
#جمعه_های_انتظار
#مثبت_بهنام_دانش_آموزی
@samenfanos110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاردستی با شیشه مربا🍯 درخانه🏠
🦋ترفند🦋 نوآوری خلاقیت🦋
پوسترهای آموزشی مقابله با ویروس کرونا
#طرح_شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🦋#دعای_فرج🦋
✨#وعده_شبانه ✨
☀️بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ☀️
اِلهی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ وَ اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخآءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد اُولِی الاَْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَ انْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ
✨الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ
✨اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی
✨السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ
✨الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل
✨یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ بِحَقِّ
✨مُحَمَّد وَ الِهِ الطّاهِرین.
🦋#دعای_غریق🦋
« یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِک َ»
برای ظهور امام مهربان و هم چنین رهایی از بیماری کرونا و شفای بیماران دعا میکنیم🤲 الهی آمین💓
🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃
@samenfanos110
ثامن فانوس(حلقه صالحین طرح شهید بهنام محمدی )
#بخش_پنجاه_وهشت از کرونا تا بهشت طارق با تحکمی درصدایش گفت:سلما از تو بیش از این توقع داشتم,نه ای
#بخش_پنجاه_ونه
از کرونا تا بهشت
جمع خانواده مان جمع بود ,بچه ها از خوشحالی درپوست خود نمیگنجیدند,طارق وعماد وعلی رفتند بیرون تا داخل شهر گشتی بزنند وحسن وحسین هم سراز پانشناخته به دنبالشان روان شدند,قرار نبود به کوفه بروند اما با شور وشوقی که حسن وحسین برای دیدار امام داشتند,گمان میکنم ,کارهای علی را که درنجف میبایست انجام دهند,نیمه کاره رها کنند وسراز کوفه در اورند...
من وفاطمه وزهرا هم دراشپزخانه مشغول تدارک شام هستیم,طبق گفته ی علی که البته اختصاصی وپنهانی به من گفت ودیگران متوجه نشدند,امام ,صبح فردا عازم بیت المقدس است,گویا لشکر شعیب بن صالح ,موفق به شکست واز بین بردن سفیانی شده اما یهودیان ومسیحیان صهیون ساکن بیت المقدس ,مثل همیشه خود را محق وقوم برگزیده میدانند وباهم متحد شدند وتمام یهودیان ومسیحیان دنیا را البته انانی که هنوز به حضرت ایمان نیاوردند را به کمک طلبیدند تا با حضرت مقابله نمایند.باید این را هم بگم که خیلی از کشورهای بزرگ دنیا که مذهب رسمی کشورشان مسیحیت و..بوده,ندای حق طلبی درونشان بیدارشده وتغییر دین ومذهب داده اند وگوش به فرمان حضرت هستند.
دنیای اسلام خود باید یکدست شود ,خیلی از علمای کشورهای اسلامی که تا پیش از ظهور مولا ,داد غیبت امام رامیزدند وگریه بر نبودن حضرت سرمیدادند ,مثل اینکه احکام مطرح شده از سوی امام بر مذاقشان خوش نیامده که علم طغیان برافراشته اند.
وبه قول علی,اسیاب به نوبت,اول بیت المقدس فتح شود,بعد امام خود بهتر میداند بااین افراد چه کند..
اما من دل در دلم نیست از خبری که علی قبل از رفتن به من داد...
علی قبل از اینکه ازخانه بیرون برود گفت که قرار است حضرت ,فردا به طرف بیت المقدس حرکت کند,علی هم که یکی از,سرداران سپاه حضرت است همراه ایشان راهی است ومن هم قراراست باانها همراه شوم,ان شاالله که این رفتن منتهی,به پیداشدن زینب وعباس شود,آه عباسم,زینبم...با به یاداوردن عباس وزینب اشکم جاری شد, درحالیکه پلو را دم میدادم ,ناخوداگاه گفتم,عباس.. زینب.. عزیزانم..وزهرا که انگار از زمان امدنش منتظر,تلنگری بود تا عقده ی دلتنگی اش را,برای تنها خواهرش زینب وبرادرعزیزش عباس دراورد,زد زیر گریه...خاله وابوعلی هم داخل اشپزخانه شدند واز,حال وهوای جمع متوجه قضیه شدند,انها دیگر بدتر ازما گریه را سر دادند که دراین هنگام با,صدای دادوهوار حسن وحسین که مشخص بود از هیجان زیاد به,سمت هال میدوند,ما کمی از درد فراق فرزندانمان بیرون کشیده شدیم...
حسن وحسین وارد هال شدند وبه دنبال انها طارق وعماد وعلی...زهرا وفاطمه نفسی عمیق کشیدند وناگاه با هم گفتند:عجب بوی خوشی وفاطمه روکرد به طارق وگفت:عه پس رفته بودید پی خرید عطر...چقدر هم خشبوست...
طارق درحالیکه به سمت مهدی که روی کاناپه داشت بازی میکرد,میرفت ومهدی را دراغوش گرفت گفت:بله...عطربهشتی باید خوشبو باشد...این عطر حضور درخدمت مهدی زهراس ست ,فاطمه خانم...این عطر مولاعلی ع و اولادش است,این عطر یوسف تازه از سفر امده است,این عطر جنت است که درزمین پیچیده...
وهمه بازهم ,باهم اشک از چشمانمان جاری شد ولی اینبار اشک شوق واشک حضور درمحضر مهدی زهرا س بود...
من درست حدس زده بودم,مردان زندگی من همه باهم به محضر مولا شرفیاب شده بودند,حسن وحسین از دیدار حضرت خاطرات میگفتند واز,شیرین زبانیهایشان درمحضر امام داستانها میگفتند...حسن وحسین اسمان را در زمین سیر میکردند ....ومن عرش اسمان را برزمین میدیدم...
باید راهی میشدم...باید اماده میشدم...فردا روز بزرگی بود,من وعلی میرفتیم وبچه ها دوباره تنها میشدند..
ادامه دارد..
#قلم_پاک_ط_حسینی
@samenfanos110
#بخش_شصت
از کرونا تا بهشت
بالاخره به هرطریقی بود ,علی پرده از رفتن دوباره ی ما برداشت,بچه ها با اینکه یک دل سیر ما را ندیده بودند اما از شوق پیدا کردن ,عباس وزینب,لب فرو بستند وچیزی نگفتند وگلایه ای نکردند.
صبح زود همه بیدارشدند ومن اولین صبحانه بعداز جمع شدنمان وشاید اخرین صبحانه درکنار هم بودنمان را به بچه ها دادم,طارق هم با ما همراه شد دیگر با وجود پا گرفتن حکومت جهانی امام,بااینکه هنوز کل دنیا یک دست نشده بود وهمه جا زیر لوای اسلام درنیامده بود اما مناطق تحت سیطره ی خلافت امام همه وهمه به لطف خدا ومددامام ویاری لشکرش امن وامان بود ,کوفه ونجف وعراق که جای خود داشت ,سوریه ومصر وترکیه و...همه ی اینها هم با تدبیر امام وفرستادن امرایی مثل مالک اشتر نخعی وسلمان فارسی ودیگر یاران رجعت یافته,امن امن بودبه طوریکه یک زن کهنسال میتوانست با کلی,طلا وبار وبنه بدون کوچکترین تعرضی از این مناطق بگذرد.
یادم است در اولین روزهای ظهور ,امام ,عزم رفتن به کشور بزرگ مصر را کرد,ومصر,این کشور متمدن ,بدون امدن قطره ای خون از دماغ کسی بیاید,به تصرف امام درامد وزمان ورود امام از انچه که میدیدیم اشک شوقمان راجاری میکرد,
مردم مصر به طور خودجوش تدارک استقبال از حضرت ولشکرش را دیده بودند وزمانی که امام تشریف فرما شدند,مردم داد تمام ظلمهایی که برانها شده بود سردادند وگریه ی خوشحالی از وجود وحضور امام کردند.
سرزمینهای اطراف بیت المقدس همه وهمه تحت سیطره ی امام درامده بود ودرخاورمیانه,فقط همین قسمت کوچک بیت المقدس وفلسطین اشغالی, علم مخالفت وطغیان برافراشته بود وقصدجنگی بزرگ را با امام داشتند...
میدانستم که جنگیدن با یهودیان ومسیحیان صهیونیست ,جنگی سخت وخونریز خواهد بود وکار امام بسیار دشوار,است,از طرفی مهر ورافت پدرانه اش مانع کشت وکشتار مردم ساده ای که گول ظاهر سازی این شیاطین راخورده اند, میشود واز طرفی باید جنگ شود تا حکومت عدل الهی همه جا پا گیرد..
وامام میداند که چگونه عمل کند تا خون بیگناهان برزمین نریزد وضرب شستی,هم به مخالفان سرسختش نشان دهد.
از زیر قرانی که فاطمه اماده کرده بود گذشتیم,من وعلی وطارق...
طارق هم همراه ما راهی جهاد فی سبیل الله شده بود...
بچه ها مثل گنجشکانی کوچک که باران بهاری خیسشان کرده درخودشان کز کرده بودند وبا زبان بی زبانی بدرقه مان میکردند,درست است ازاین رفتن زود هنگام دلگیر بودند اما به خاطر زینب وعباس,چیزی بر زبان نمیاوردند...
حسن وحسین را به اغوش کشیدم,بوسیدم وبوییدم ,زهرا را محکم در بر گرفتم وسفارش برادرانش را به اوکردم وزیر نگاه مهربان عماد وخاله وابوعلی پارا از خانه بیرون گذاشتیم وبا توکل به خدا به سمت کوفه,مرکز حکومت الهی ,حرکت نمودیم.
با سلام وصلوات مردمی که جمع شده بودند برای بدرقه ی لشکر اسلام ,سوار هواپیما شدیم..
نفرات سوار بر هواپیماهای نفربر وتجهیزات نظامی هم بر هواپیماهای غول پیکر سوارشدند وبه راه افتادیم,میدانستم که با این وسایلی که امام باعلم الهی اش دستور ساختشان را داده بود ,کمتر از ساعتی به تل اویو میرسیم ,اما خیلی زودتر از انچه که من تصور میکردم ,هواپیما به زمین نشست.طارق که از این برخاستن ونشستن متعجب شده بود روبه علی گفت:عه چرا بلند نشده نشستیم؟؟اه حتما شانس بد من ,همین هواپیمایی که ما سوارش شدیم نقص فنی کرده..
علی با لبخندی برلب به پشت طارق زد وگفت:نه نقص فنی نیست ,حتما به مقصد رسیده ایم وبا خنده ی نمکینی دیگر ادامه داد:توهم کم کم به این اعجازهای امام عادت میکنی غمت نباشه...
ودرهمین حین ,صدای خلبان در کابین پیچید:رزمندگان اسلام به دستور امام ,توقف کوتاهی در نقطه ای بین مرز,ترکیه وسوریه داریم,به محض فرمان دوباره امام حرکت مینماییم.
از همه ی شما عزیزان خواهشمندیم با نظم پیاده شوید وشاهد ماجرایی باشید که کل دنیا را دگرگون خواهد کرد....
با تعجب به علی وطارق نگاه کردم وگفتم:ترکیه وسوریه و...اینهاهمه که جزو قلمروی بی چون وچرای حضرت درامده اند وقسمتی از خاک بهم پیوسته اسلام هستند,این توقف برای چیست؟نکند باز هم تکفیریها به همدستی اسراییلیهای غاصب ,اتشی سوزانده اند؟؟
علی,با همان طمانینه برگشت طرفم وگفت:بریم پایین,بریم پایین مشخص میشه چی شده ,اما سلما خانم اگه انطور که شما هم میگید شده باشه,شک نکن دود اتش اول خودشان را کور میکند ,مگه نشنیدی ,چراغی را که ایزد برفروزد ,هرانکس پف زند ریشه اش بسوزد..
همینطور که حیران ازاین توقف ناگهانی,بودیم پیاده شدیم
ادامه دارد...
#قلم_پاک_ط_حسینی
@samenfanos110
برایش فرقی نداشت رئیسجمهور آمریکا کیست!
حاج عماد زبان دیپلماسی را خیلی خوب بلد بود؛
با طراحی یک عملیات دقیق [مارینز۱۹۸۳]، بیشتر از ۳۰۰ قلاده نظامی آمریکایی و فرانسویِ متجاوز به خاک لبنان را، به دَرَک اسفل السافلین فرستاد.
#عند_ربهم_یرزقون
"شهید حاج عماد مغنیه"
@samenfanos110
میگن
خدا آرزوهایی که به صلاحته
برآورده میکنه
مگر تو صلاحِ جهان نیستی..؟!
پس چرا برآورده نمیشوی..؟!
#أینبقیةالله💙
@samenfanos110
#توییت | اینجا ایران است!
ترجمه؛
اینجا نه ویتنام، نه سوریه و نه افغانستان است.
اینجا ایران است، به اردوغان بگویید صدایش را بِبُرد.
پرچم سبز حضرت ابوالفضل (ع) اینجا نگهبان است.
آدرس صفحه توییتر:
• http://twitter.com/mahdirasuli_ir
@samenfanos110
AUD-20200928-WA0010.mp3
10.65M
🤲دعای هفتم صحیفه سجادیه
🎙سید رضا نریمانی
💟 شروع چله : ۹۹/۸/۱۹
✔️ روز سی و چهارم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#پویش_دعای_هفتم
#کرونا
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
@samenfanos110
سلام
ماجرای واقعی که یکی از دوستان ساکن یزد برایم فرستاده بدون دخل و تصرف خدمتتان نقل میکنم:
((دل به یار و سر به کار ))
روایت یک داستان واقعی!!
چند روز پیش کیف مدرسه ای پسر و دخترم رو دادم برای تعمیرات. نو بودند ولی بند حمایل و یکی از زیپ های هرکدوم خراب شده بود.
«کاغذ رسید» رو از تعمیرکار تحویل گرفتم و قرار شد یکی دو روزه تعمیرشون کنه و تحویلم بده.
دو روز بعد، حدود ساعت ۱۱ شب برای تحویل کیف ها مراجعه کردم. هر دو تا کیف تعمیر شده بودند.
«کاغذ رسید» رو تحویل دادم و خواستم هزینه تعمیر رو بپردازم که تعمیرکار بمن گفت: « شما میهمان امام زمان-عج- هستید! هزینه نمی گیرم، فقط یه تسبیح صلوات نذر ظهورش بخونید!»
از شنیدن نام مولا و آقایمان، کمی جا خوردم!
گفتم: تسبیح صلوات رو حتما می خونم، ولی لطفا پول رو هم قبول کنید! آخه شما زحمت کشیده اید و کار کرده اید
گفت: این نذر چند ساله منه. هر صدتا مشتری ، پنج تای بعدیش نذر امام زمانه!
بعد هم دسته قبض هاشو بمن نشون داد!
هر از چندگاهی روی ته فیش قبض ها نوشته شده بود :«میهمان امام زمان!»
گفت این یه نذر و قرار دادیه بین من و امام زمان - عج- و نفراتی که این قبض ها به اونا بیفته،؛ هرکاری که داشته باشن، مجانی انجام میشه فقط باید یه تسبیح صلوات نذر ظهور آقا بخونن!
اصرار من برای پرداخت هزینه، فایده نداشت! از تعمیرکار خداحافظی کردم، کیفها رو برداشتم و از مغازه اومدم بیرون!
اون شب رو تا مدتها داشتم به کار ارزشمند و جالب این تعمیرکار عزیز فکر میکردم!!
به این فکر کردم که اگر همه ماها در همین حد هم که شده برای ظهور قدمی برداریم، چه اتفاق زیبایی برای خودمون و اطرافیانمون میفته!
من تصمیمم رو گرفتم. اولین قدم این بود که این عمل خداپسندانه رو برای دیگران هم نقل کنم!
ما برای امام زمان چکار کردیم؟؟؟؟
به امید تعجیل در ظهورش 🌹
صلوات
@samenfanos110