#تو‌می‌روی‌به‌سلامت‌سلام‌مابرسان.... ...ببخشید، میشود ما را کمی برگردانید عقب؟ آنها که روزی دنبال حرف‌هایی بودند میگفتند به‌عقب‌برنمیگردیم....... لطفا مارا برگردانید به ۹سال پیش... به اضطراب روزی که در قامت چند نوجوان کوچک در لباس سبز خادمیاری، به دیدار تولیت جدید رفتیم... میخواهیم برگردیم به آن لحظه عجیب... دروغ چرا... ابهت و شکوهی که در چندقدمی آن مرد نورانی نا‌آشنا، از پس نگاه‌های زیرزیرکی و ترسان مان ، عجین‌شده با اخلاص آن لبخند مهربان کریمانه دیدیم، همانجا دلمان را برد... ما را برگردانید به ۷سال پیش... به روزهای رنگارنگ نوجوانی، به روزهای فریادزدن شعارهای انتخاباتی... روزهای سال۹۶ که چندصباحی مانده بود تا حق رای داشته باشیم، اما به عشق مردی که خادم الرضا بود، که خدمت خالصانه اش را به‌چشم دیده‌بودیم... با همان روحیه ناپخته نوجوانانه، توی حرم‌ و کوچه خیابان های مشهد با مردم سروکله‌ میزدیم که شمارا‌به‌خدا به این سید رای دهید! ما را برگردانید به روزهایی که عکس های بزرگ و‌کوچکش را بین‌جمعیت پخش‌میکردیم و ذوق میزدیم از سرود بچه‌مدرسه‌ای ها در عرصه‌میدان‌شهدا رو به حرم آقا... «تو، برای من انیسی، بدون هیچ حدیثی، رای میدم به عشق رهبرم به آقای رئیسی.....» ما را برگردانید به دعواهای همان روزهای ناپختگی که وقتی به‌کاندیدای محبوبمان میگفتند بالای چشمش‌ابرو است زمین‌و‌زمان را به هم‌میدوختیم... اصلا نمیشود؟قبول... ما را برگردانید به همین ۳ سال پیش... به روزهایی که به یاد شوق همان روزهای رنگارنگ نوجوانی، این‌بار با کنجکاوی جوانانه راهی ستاد انتخاباتی شدیم‌... روزی که ۲۴ساعت پای صندوق‌های رای ایستادیم‌و نشستیم و امدیم و رفتیم تا خیالمان راحت شود رییس جمهور جدید ما همین‌ سید امام‌رضایی است...بدون‌پلک‌زدن! انگار که می‌خواهند رای‌مان را بدزدند.... همان روزی که پیرمرد‌مهربان‌حوزه اخذرای ، با صدازدن «نماینده رییس‌جمهور» دستمان می‌انداخت و نیشمان بازمیشد... برگردانید تا اصلا خودمان رای‌ها را دستکاری کنیم شاید رای نیاورد.... اقلا ما را برگردانید به روزهای شوخی‌های موافقین و طعنه های مخالفین با «ناهارخوردین؟»، «خودم‌پشت‌فرمون‌میشینم»، «سریع،فوری،انقلابی» ، «اطعام مساکین» و... سید... آقا... مرد بزرگ... خادم‌الرضا... رئیس جمهور، شهیدجمهور......... ما همیشه این عکس ها را در مراسم شادی و ستادهای انتخاباتی دست میگرفتیم... نه در مراسم تشییع پیکر شهید...! حالا واقعا نمیشود برگردی...؟ اصلا میدانی چندساعت بی‌خبر بودیم؟ تو... لابلای جنگل‌های آذربایجان، با پیکر خسته و آزرده و سرد، چه میکنی......؟ ما نمیخواهیم تیتر خبرها حضور فلان ابرقدرت در ختم تو باشد... بیا دوباره همان خادم ساده امام رضا با آن لبخند باشکوه باش... برگرد، فقط یک‌بار دیگر......................