Narimani-Shab 11 Moharam1398-002.mp3
5.67M
●تن پر از خون تو سرنوشت نوکری●
● بانوای: #سید_رضا_نریمانی
#واحد
#محرم ۱۳۹۸
❓چه کنیم تا پیام دلنشین اربعین حسینی را به جان تشنه ی مردم جهان برسانیم؟
دشمنان اهل بیت علیهم السلام از چه روش ها و تکنیک هایی استفاده می کنند تا این مراسم را کم رنگ جلوه دهند؟
چگونه زائری هوشیار و رسانه ای پویا و موکبی سیار باشیم!؟
👌دعوتید به نشست هم اندیشی خادمان افتخاری اربعین حسینی
🔴 ثبت نام برای شرکت در این برنامه رایگان می باشد و توسط بانیان خیر "یک شب اقامت رایگان" در مشهد مقدس برای عزیزانی که در شهرهای دیگر سکونت دارند پیش بینی شده است.
⏰ زمان: پنج شنبه 98/7/4 حوالی ساعات 16 تا 22 (مدت برنامه ۲ ساعت)
مکان: مشهد مقدس
جهت ثبت نام عبارت "خدمتگزار افتخاری اربعین" را به آی دی زیر ارسال کنید:
@khedmatgozaran_dastyar
#کشتی_نجات شماره 1
🔆عالم پرهیزگار حاج شیخ علی تاکی شهرضایی در دهه محرم سال ۱۳۲۲ این قضیه را نقل فرمودند:
سالی بنده در فصل زمستان، در مشهد مقدس بودم و به حضرت امام رضا علیه السلام عرض کردم که من خیلی به زیارت امام حسین علیهالسلام مشتاق شده ام و فکر می کنم اگر به کربلا نروم مریض می شوم و از شما تقاضای گذرنامه دارم!
🌷در آن زمان فقط یکصد و هفده تومان پول داشتم و گذرنامه نیز نداشتم. و نمیدانستم چگونه باید به کربلا بروم.بالاخره به خرمشهر آمدم، سید رضا رضوانی برایم یک مکان در کشتی به مبلغ پانزده تومان کرایه کرد و نمیدانست که من میخواهم بدون گذرنامه و به صورت قاچاق به کربلا بروم!
عده ی دیگری در کشتی بودند همه دارای گذرنامه بودند. جایی در وسط آب یک سرباز آمد و ما یک فلس در دست او گذاشتیم و رد شدیم.
وقتی به بصره رسیدیم. برای گرفتن بلیط قطار اقدام کردم، اما چون نزدیک اربعین و موقع ازدحام زوار بود، نتوانستم بلیط تهیه کنم و مجبور شدم به مسافرخانه ی سید علی حکاک بروم. در مسافرخانه اتاقی گرفتم و در اتاق رفتم و خوابیدم.
😭همین که به خواب رفتم، ناگاهان بیدار شدم و دیدم شخصی بالای سرم ایستاده است و میگوید:
شما بلیط میخواستید! بلند شوید و اثاثیه را جمع کنید. در این هنگام یک بلیط قطار به من داد و ظاهرا پول آن را هم نگرفت و گفت: زود جمع کن و برو!
من اثاثیه را جمع کردم و به دوش گرفتم، لحاف و وسائل را در چادر خوابی پیچیده بودم و بر دوش گرفته بودم و یقینا هر کس مرا میدید، میفهمید که ایرانی هستم.
هنگامی که میخواستیم به قطار وارد بشویم باید تک تک به اتاقی که مامور کنترل گذرنامه در آن بود وارد میشدیم و از طرف دیگر اتاق خارج میشدیم و به طرف قطار میرفتیم. هنگامی که به اتاق رسیدم، متوجه شدم که هیچ مسافری در اتاق نیست و من باید به تنهایی وارد اتاق شوم و گذرنامه را به شرطه نشان دهم و سپس از اتاق خارج شوم.
اما من چون گذرنامه نداشتم، متحیر شدم. ناگهان ملهم شدم که «یا امام حسین (علیه السلام)» و «یا اباالفضل (علیه السلام)» بگویم و رد شوم.پس این دو اسم مبارک را پیوسته بر زبان میآوردم و در حالی که اثاثیه را بر دوش گرفته بودم، وارد اتاق شدم و از طرف دیگر خارج شدم! اما گویا در مقابل چشم آن مامور پردهای کشیده شده بود و مرا نمیدید!
هیچ واکنشی نسبت به من نشان نداد و من رد شدم. تا کربلا نیز کسی از ما گذرنامه نخواست. بالاخره به کربلا رسیدیم و در کربلا نیز چون به نجاری و چوببری وارد بودم، سقف خانه ی رئیس کنسولگری ایران را درست کردم و او با ما آشنا شد و فرمان داد که به من گذرنامه بدهند.
و پس از آن، گذرنامه را به شیخ حسین شاهرودی دادم و برایم «کارت اقامت» گرفت، و از آن روز به بعد، ما در عراق اقامت کردیم.
📚برگرفته از کتاب آثار و برکات حضرت امام حسین (علیه السلام) نوشته: محمد رضا باقی اصفهانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری_اینستاگرام_اربعین شماره 5
💠ما را به محبت حسین علیه السلام بشناسید...
هر روز یک کلیپ شامل یک حدیث از فضائل زیارت سیدالشهداء علیه السلام را در استوری اینستاگرام خود قرار دهید...
Javad Moghadam - Az To Che Penhoon (128).mp3
7.3M
میگن نمیدونی چقدر قشنگه بین الحرمین😔😭
نام مداحی : از تو چه پنهون❤️
مداح : #جواد_مقدم
Narimani-Shab 10 Moharam1398-003.mp3
7.34M
●آب روون می بینم یاد لبات می افتم●
● بانوای: #سید_رضا_نریمانی
#شور
#محرم ۱۳۹۸
📜 بیست و چهارم محرم 📜
🔘 #بخش_اول
🔰شب بود و سکینه لب فرو بسته بود به سکوت•••
دل داده بود به سکوت، تا شاید باز، نغمه ای از پدر آید به گوش•••
🔰بازماندگان کاروان، با آنکه مسافت ها از کربلا دور بودند، اما دل و روحشان در کربلا مانده بود•••
•••جسم شان اینجا بود، روح شان کربلا•••
🔹به یاد آورد که عصر روز عاشور بود و پدر تنها، آمده بود تا با اهل حرم وداع کند.🔹
* قافله سالار گفت:
"عبدالله را بیاورید تا با او وداع کنم."
🔺رباب چسبیده بود بر زمین، پلک فرو بست و جُم نخورد.🔻
••• سکوت بود و سکوت •••
🔵به صدای عبدالله، که غزل عشق را کودکانه سرود، رباب با شوق و هراس چشم گشود•••
🔸عبدالله خود را بر زمین سایید و به آستانۀ خیمه رسید.🔸
🔰زینب او را بغل گرفت و بوسید، قافله سالار، او را در آغوش گرفت و بویید•••
••• و رباب چشم به آسمان دوخته بود •••
✔️ ادامه دارد • • •
● ۲۵ روز تا #اربعین ●
#روایت_کاروان_عشق
#روزشمار_محرم
#مجتبی_فرآورده
📜 بیست و چهارم محرم 📜
🔘 #بخش_دوم
•••
🔰سکینه دل در دلش نبود، که صدای تیری نفیرکشان در فضا پیچید، دل آسمان را شکافت •••
❌حرمله به شادی برخاست و کمان به پشت افکند ×××
🔹رباب، صدای فریاد زنی را شنید که خدا را می خواند، و سپس در هراس، سر چرخاند.🔹
🔺تیر بر گلوی طفل نشسته بود و خون از گلوی او می جوشید.🔻
* قافله سالار گفت:
"وای بر این قوم، آن هنگام که با پیامبر روبرو شوند."
••• و سپس، کاسۀ دست از خون پُر کرد و به آسمان پاشید •••
🔰آسمان آغوش گشود، قطرات گلگون خون، به دل آسمان رفت و همچو نور تابید، آسمان قطرات خون را به امانت گرفت، و قطره ای باز پس نداد •••
🔸خون را به ودیعه گرفت تا به آن، کالبد نیمه جان غفلت زدگان را بخشد حیات.🔸
••• قافله سالار، نگاهی به خدا کرد، و خدا او را می دید •••
* گفت:
"آسان است هر مصیبتی که بر من فرود آید، زیرا که خدا می بیند!"
● ۲۵ روز تا #اربعین ●
#روایت_کاروان_عشق
#روزشمار_محرم
#مجتبی_فرآورده
هدایت شده از مداحی گالری
Narimani-Shab 09 Moharam1398-005.mp3
5.34M