فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظه شهادت پاسدار نادر بیرامی رئیس اطلاعات سپاه شهرستان صحنه 😭
قاتل امروز قصاص شد.
ـــــــــــــــــــــــ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحبت های دختر شهید مدافع امنیت نادر بیرامی؛
پدرم عاشق حاج قاسم بود و دوست داشت پرچمش همیشه بالا باشه.
ـــــــــــــــــــ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️ چرا افکار شیطانی به ذهنم میاد؟!
در این مواقع چیکار کنیم؟!
🔴پاسخ به یک سوال پر تکرار
🎤 استاد میرباقری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا فتح قدس مانده،یک یاحسین دیگر✊
🎙حاج مهدی رسولی
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
آقا نکند حنای من بی رنگ است
والله دلم برای صحنت تنگ است
ای دست دهنده ی خدا روی زمین
امضای برات کربلایم لنگ است…
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله
شبتون حسینی
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
#اربعین
« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ »
اللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَ عَجّل فَرَجَهُم
📆چهارشنبــــــہ ......۱۴۰۳/۰۵/۱۷
#صفــــــر_المظفر
🏴 🏴 🏴
https://eitaa.com/joinchat/183173121Ceb7539d574
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
「🕊🌸」
#سلامامامزمانم✋🏻
هر صبح ڪہ سلامت میدهم
و یادم می افتد که صاحبی
چون تو دارم:↯
کریم، مهربان، دلسوز، رفیق،
دعاگو، نزدیک...
و چھ احساسِ نابِ آرامش بخش
و پر امیدی است داشتنِ تـو...🕊
سلام ا؎ نور خدا در تاریڪی ها؎ زمین
#اللہمعجللولیکالفرجــــــ
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
#اربعین
یه سلام از راه دور به حضرت عشق
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
#دلتنگی
#کربلا
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
#اربعین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نحس بودن روزها مثل ماه صفر، واقعیت دارد یا خرافات است؟
꧁꧂🏴꧁꧂🏴꧁꧂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤔معنی دقیق لا اکراه فی الدین یعنی چی؟
این سؤال خیلیهاست حتماً پاسخ رو به دقت گوش بدید واقعاً مهمه!!🔺
#دکتر_علی_تقوی
🏴بـه آمـرین بپیـوندیـد
꧁꧂🏴꧁꧂🏴꧁꧂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗓روز شمار اربعین ۱۸ روز مانده
#اربعین
꧁꧂🏴꧁꧂🏴꧁꧂
باسلام خدمت تمامی بزرگواران ومحبین اهل بیت عصمت وطهارت علیهم السلام
متأسفانه باخبر شدیم پس فروش اینترنتی جوارب های بچه گانه که بصورت مسخره آمیزی از اسامی مقدس و اهل بیت درآنها استفاده شده
فروش علنی آنها در فروشگاه ها هم شروع شده
در محل های بزرگ و پر رفت و آمد و بعضا توریستی مثل میدان نقش جهان اصفهان
اگر نسبت به این جریان معترض و خشمگین هستید لطفا در نشر این پیام و عرض ارادت به اهل بیت دراین ماه شریف به ما کمک کنید.
نشراین پیام مصداق بارز برائت است🤬😡 لطفاً کوتاهی نکنید.
꧁꧂🏴꧁꧂🏴꧁꧂
﷽
تلاوت روزانه قرآن کریم به نیت سلامتی وتعجیل در فرج مولایمان
صفحه ۲۸٤
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حق الناس در منزل
این ویدیو رو دیدم خیلی به دلم نشست
به شمام پیشنهاد میکنم حتما حتما تا آخر ببینید
الهی خونه ی همه تون پر از فرشته بشه
هدایت شده از مجموعه نیکوکاری علی اصغر تهران و کرج
طرح بزرگ کمک به اعزام زائرین اربعین
تا این لحظه ۶۹ تومن جمع آوری شده که حدود ۲۳ نفر تکمیل شده
قرارمون بر این بود که ۵۰ نفر رو اعزام کنیم در غالب دو تا اتوبوس ۲۵ نفره
تا شنبه برای طرح کمک به اعزام زائران اربعین کربلا مهلت هست
خواهش دارم برا زائر اباعبدالله الحسین علیه السلام کم نزارید که ده برابر بهتون برمیگرده چون دو دو تای امام حسین هیچ موقع چهارتا نیست بیشتر میشهدوستان یه همت کنیم بسم الله با ذکر یارقیه سادات سلام الله علیها مجدد شماره کارت به جهت مشارکت
۶۰۳۷۹۹۸۱۴۴۵۱۰۳۴۳روی شماره کارت بزنید و کپی کنید دوستان عزیز به جهت اطلاعات بیشتر به آیدی زیر پیام بدهید @mohajer218
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#صلیاللهعلیکیاابیعبدالله
👌نماهنگ زیبای «دریای بی کران»
با نوای حاج سیدرضانریمانی.
#قسمت_نهم
#سالهایـنوجوانی
قرار دوستانه در یک روز سرد زمستانی☃️☔️
ساعت هفت صبح هوا خیلی سرد🥶 بود داشتم در خانه راه می رفتم منتظر بودم هوا کمی گرم شود تا با زهرا برف بازی کنیم ساعت نه قرار گذاشته بودیم دو ساعتی گذشت تا صدای در آمد از نوع در زدنش متوجه شدم زهرا هست فوری رفتم در باز کردم ،حدس من درست بود.
مادرم تاکید کرد که برای برف بازی شال گردن🧣 بپوشم از کوچه های پر از برف گذشتیم و به دشتی رسیدیم که در تابستان پر از سبزه بود و اکنون پر از برف شده شده بود .
تیوپ پلاستیکی را روی بلندی قرار دادیم و از بالا به سمت پایین سر خوردیم سرسره خیلی هیجانی بود من و زهرا در حال سر خوردن فریاد بلندی می کشیدیم به طوری که صدایمان دشت🌱 را پر کرده بود .
چند ساعتی بازی کردیم خورشید که درست در وسط آسمان قرار گرفته بود هوا کمی گرم تر شده بود پس به خانه برگشتیم تا کمی در کار های خانه به مادرهایمان کمک کنیم.
به خانه که رسیدم مادرم غذا🥣 را آماده کرده بود من هم سفره را پهن کردم و با مادرم مشغول غذا خوردن شدیم ، غذای گرم جانی تازه در بدن یخ🥶 کرده من ایجاد کرد.
بعد از ناهار به کمک مادرم آمدم تا چند رج از قالی راببافم کلی با هم صحبت کردیم و از آرزوهایی که داشتیم می گفتیم. مادرم می گفت دوست دارد یک سفر کربلا برود چون تا به حال نرفته است من هم گفتم دوست دارم معلم شوم.
نزدیک غروب 🌅از اتاق بیرون رفتم و لحظه ی غروب آفتاب را تماشا کردم چقدر دل انگیز است پاره های خورشید کم کم در حال خاموش شدن است بعد از نماز مغرب و عشا زیر کرسی رفتم و به امروز فکر می کردم از سرسره برفی تا نردبان آرزو های من و مادرم.......
روز های سخت اسفند...❄️☃️
روز های اسفند ماه به سرعت می گذشت انگار عجله داشت زودتر خودش را به بهار🌸 برساند مردم روستا در تکاپوی سال نو🧡 بودند هر کسی در حد توان خانه را تمیز می کرد و بعد از یکسال حسابی غبار روبی می کردند
اسفند از نیمه گذشته بود که من و مادرم شروع به خانه تکانی کردیم من بعد ظهر ها به آغل حیوانات می رفتم و آنجا را تمیز می کردم
چند روزی زمان برد تا آغل کامل تمیز شود بعد از تمیز کردن آغل داخل اتاق رفتم مادرم را دیدم که مشغول سفید کردن اتاق تنور بود
مادرم دو روزی بود که مشغول این کار بود چون باید تمام دیوار ها را تمیز می کرد کمی زمان می برد.
بعد از سفید کردن دیوار ها قالی های اتاق را جمع کردیم و در حیاط به میله ای که دو طرفش بسته بود آویزان کردیم هر دو با چوب خاک هایشان را تکان دادیم.
خیلی خسته شدیم داخل اتاق رفتم کف اتاق خالی بود برای این که روی زمین نشینم پارچه ها پهن کردم و با مادرم مشغول خوردن چای🫖 شدیم.
روزها به همین روال می گذشت یک روز کمد پر از ظرف را خالی کردم و ظرف هایش را پاک کردم روزی دیگر وسایل اتاق را جابجا کردم هر طوری بود وسایل اضافه را از خانه بیرون ریختم اتاق آشپزخانه بیشتر از همه جا کار داشت چون باید وسایل را بیرون می آوردیم و مرتب در زیر اپن می چیدم .
تمام این کار ها را بعد ظهر ها بعد از مدرسه و درس خواندن انجام می دادم چون نمی خواستم از درس های📚 مدرسه عقب بیفتم یک هفته ای به عید مانده بود تکاپوی مردم روستا بیشتر شد، پدر و برادرم از شهر برگشته بودند و کمی از بازار نخودچی ، کشمش و آجیل های مرسوم روستا و میوه شیرینی🧁 تهیه کرده بودند وقت سال تحویل روز شنبه ساعت شش صبح بود فقط دو روز دیگر وقت باقی مانده بود تا کارها راتمام کنیم بیشتر از قبل هر چهار نفر مشغول بودیم
نویسنده :تمنا🌱☔️