📜 هشتم صفر 📜
🔘 #بخش_دوم
+•••
"هفت آسمان بر او گریستند و ارکان آسمانها به خروش آمد و اطراف زمین نالید و شاخه های درختان و ماهیان و امواج دریا و ملائک مقرّب و همۀ اهل آسمانها در این مصیبت گریستند."
"کدام دلی است که از مصیبت کشته شدن حسین از هم نشکافد؟"
"کدامین دل می تواند که برای او ننالد؟"
"کدام گوشی است که صدای شکافی را که در اسلام پدید آمده بشنود و کَر نشود؟"
"ای مردم! ما صبح کردیم در حالی که رانده شدیم، ما را پراکنده ساختند و از وطن خود دور افتادیم"
"گویا که ما از فرزندان ترک و کابل ایم، بی آنکه جرمی و یا عمل ناپسندی مرتکب شده باشیم"
"با ما چنین کردند، چنین رفتاری را در مورد نیاکان بزرگوار خود هم نشنیده ایم، و این بجز تزویر نیست."
"به خدا سوگند اگر رسول الله به جای آن سفارشها که در حق ما کرد، به جنگ با ما فرمان می داد بیش از این نمی توانستند کاری کنند."
💠"إنّا لله وإنّا إلیهِ رَاجعُون."💠
"چه مصیبت بزرگ و دردناک و دلخراشی، و چه اندوه تلخ بنیان کنی!"
"اجر این مصیبت که به ما روی آورده از خدا خواهانم، که اوست پیروز و منتقم."
● ۱۲ روز تا #اربعین ●
#روایت_کاروان_عشق
#روزشمار_محرم
#مجتبی_فرآورده
📜 نهم صفر 📜
🔘 #بخش_دوم
•••
🔰دست در اطراف درب حرم گذاشت، زُل زد به سنگ قبر•••
🔰این همه توان و صبر را از مادر مهربان ارث برده بود•••
🔰اما دیگر، توان و قدرتی نداشت•••
••• نفسی تازه کرد •••
🔹اما نگاه از سنگ قبر بر نداشت🔹
•••یکباره گریست•••
🔸تمام درد و غم و اندوه را گُداخت و از دیده برون داد به اشک🔸
🔺اما تمامی نداشت🔻
•••بیشتر گریست•••
🔹با تمام توان صیحه زد🔹
+ گفت:
"یا جَدّاه إنّی ناعیهٌ إلیک أخِی الحُسین."
"یا جدا! خبر مرگ برادرم حسین را آورده ام."
"یا جدا! حسین را در سرزمین کربلا کشتند"
"یا جدا! اُمّت را وصیت کردی با خویشانت به نیکی رفتار کنند"
"نه تنها نیکی نکردند"
"اهل بیت ترا لب تشنه کشتند ..."
🔹زینب آنچه را که برای حسین روی داده بود برای جدّش بازگو کرد🔹
🔸بی امان گریه می کرد و آه می کشید🔸
•••عاقبت قبر ناله سر داد و با او نالید•••
● ۱۱ روز تا #اربعین ●
#روایت_کاروان_عشق
#روزشمار_محرم
#مجتبی_فرآورده
📜 دهم صفر 📜
🔘 #بخش_دوم
🔺اندکی گذشت و محمّد از میان اُمّت رفت🔻
🔰سه ماه از رحلت رسول خدا نگذشته بود که فاطمه دختر نبی،به شهادت از دنیا رفت••
🔶شبانه ودر خفا تدفین شد،بی آنکه کسی تا کنون بداند،قبر دختر رحمت العالمین کجاست🔶
🔰دیری نگذشت که علی،وصی و داماد نبی،همسر فاطمه،به تیغ تحجر به شهادت از دنیا رفت••
🔷او نیز همچو فاطمه،شبانه و در خفا در دل خاک آرمید،وقریب شصت سال کسی ندانست،قبر امیرالمومنین،علی بن ابیطالب کجاست🔷
🔰اندکی بعد،نوادۀ رسول خدا،حسن بن علی به شهادت رسید،گر چه او درعیان تدفین شد،اما پیکر بی جانش از تیر باران اُمّت طغیانگر بی نصیب نماند••
🔹اکنون سال شصت و یک هجری،هنگامۀ حسین بن علی،دیگر نوادۀ نبی رسیده بود🔹
🔺واین همه ظلم و ستم، در پنجاه سال پس از رحلت رحمت العالمین رُخ داده بود🔻
❌این قوم از اُمّت رسول،در دشمنی با آل نبی،از هیچ کوششی دریغ نکرده بود••
*با آنکه پیامبر در واپسین لحظات عُمر،به اُمّت گفته بود:
💠"إنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ،کِتَابَ اللهِ وَ عِتْرَتِی أهْلَ بَیْتِی.مَا إنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِی أبَداً،فَإنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلُیَّ الْحَوْضَ."💠
🔰"من شما را ترک می کنم و دو چیز نفیس برایتان می گذارم،کتاب خدا و عترت من که اهل بیت من هستند.پس از من، مادامی که شما به آن دو تمسّک جوئید هیچ گاه گمراه نمیگردید،و آن دو از هم جدا نمیشوند تا بر حوض کوثر بر من وارد شوند."🔰
✔️ ادامه دارد •••
● ۱۰ روز تا #اربعین ●
#روایت_کاروان_عشق
#روزشمار_محرم
#مجتبی_فرآورده
سَمتِ بِهِشت
📜 یازدهم صفر 📜
🔘 #بخش_دوم
•••
••• او را شناختم •••
~ گفتم:
"تو همانی که در مسیر کربلا به دیدار حسین آمدی؟"
- گفت:
"من همانم."
~ گفتم:
"مگر عهد نکردی آذوقه به اهل و عیال رسانی و زود برگردی؟ پس چرا نیامدی؟"
- گفت:
"آمدم، اما دیر آمدم. هنگامی آمدم که کار از کار گذشته بود."
🔺سر سوی آسمان بُرد و فریاد کرد.🔻
- گفت:
"وای بر من که مولایم را تنها گذاشتم!"
•••و زار زار گریست•••
🔸و من حیرت زده از سرگذشت او، و سرنوشتی که در دنیای پیش رو، در برابرم بود به خود لرزیدم.🔸
🔸او را فراموش کردم و در هراس، از سرنوشت خود ترسیدم.🔸
🔺مبادا سرنوشت من، همچو سرگذشت او شود.🔻
•••طِرمّاح ناله می کرد و می نالید•••
- با اشک و ناله گفت:
"از درد و سوز این حسرت، به سیدالساجدین گفتم؛ مولای من! این چه مصیبتی است بر من؟"
+ سیدالساجدین گفت:
"وقتی امام به تو گفت زود برگرد، یعنی نرو!"
•••بار دیگر صیحه ای کشید و فریاد کرد•••
- گفت:
"وای بر من که مولایم را تنها گذاشتم!"
🔹و سپس با اشک و سوز، آیه ای را تلاوت کرد.🔹
- گفت:
💠"قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ وَ أَزْواجُکُمْ وَ عَشیرَتُکُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَهٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فی سَبیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتّى یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقین."💠
🔰"بگو: اگر پدران و پسران و برادران و زنان و خاندان شما و اموالی که گرد آوردهاید و تجارتی که از کسادش بیم ناکید، و سراهایی را که خوش میدارید، نزد شما از خدا و پیامبرش و جهاد در راه او دوستداشتنی تر است، پس منتظر باشید تا خدا فرمانش را [به اجرا در]آورد. و خداوند گروه فاسقان را راهنمایی نمیکند."🔰
● ۹ روز تا #اربعین ●
#روایت_کاروان_عشق
#روزشمار_محرم
#مجتبی_فرآورده
📜 دوازدهم صفر 📜
🔘 #بخش_دوم
- •••
"صد حسرت و افسوس که با تو وداع کردم، به تو پُشت کردم"
"آنانی که در کنارت ماندند، آسوده و رها، نجات یافتند"
"من و امثال من، اهل نفاق بودیم و ضرر کردیم"
🔰مرد، چنگ بر خاک می زد و بر سر می ریخت، مویه می کرد و به سوز دل می گریست•••
•••نزدیک که شدم، صورت اش را دیدم، آشنا بود•••
🔺عبیدالله بن حُر جُعفی!🔻
* همو که قافله سالار به او گفته بود:
"عبیدالله، تو گناهان و خطاهای بسیار کردی، می خواهی توبه کنی؟"
- و او گفته بود:
"چگونه؟"
* قافله سالار گفت:
"فرزند دختر پیامبرت را یاری کن و با دشمنانش بجنگ."
- و او گفت:
"من از مرگ گریزانم."
"در عوض اسب تیز پا و تیغ بُرّایم را به تو می بخشم."
* قافله سالار به او گفت:
"حال که تو از نثار جانت در راه ما امتناع میکنی، ما نه به تو نیاز داریم و نه به شمشیر و اسب تو!"
🔹عبیدالله بن حُر جُعفی، به شدت می گریست.🔹
•••با او هم ناله شدم، اما نه برای او•••
🔺او سزاوار گریستن که نه، سزاوار مرگ بود🔻
🔰ندای استغاثۀ قافله سالار را شنیده بود و دم بر نیاورده بود•••
•••بر خود گریستم•••
🔸بر سرنوشت و بر آیندۀ خود!🔸
● ۸ روز تا #اربعین ●
#روایت_کاروان_عشق
#روزشمار_محرم
#مجتبی_فرآورده
📜 سیزدهم صفر 📜
🔘 #بخش_دوم
~گفتم:
"بر این مصیبت بایدخون گریست"
••گریه ومویه اش بیشتر شد••
~گفتم:
"تو برایم نا آشنایی،از خودت بگو"
-گفت:
"من از یاران امیرالمومنین علی بن ابیطالب در صفین بودم،در بازگشت از صفین"
"در کربلا فرود آمدیم،پس از اقامۀ نماز،علی بن ابیطالب مُشتی از این خاک را برداشت و بویید"
"*گفت:
《خوشا بحال تو ای خاک، گروهی از تو محشور می شوند که بدون حساب وارد بهشت خواهند شد》"
••مرد،جمله را به پایان نبرده بود،گریه امانش را بُرید••
~گفتم:
"تعزیت بر تمام شیعیان و محبین آل الله"
••سر بر خاک گذاشت••
🔹گریه کرد ونالید🔹
-به آه وناله گفت:
"خدایا توبه!خدایا توبه!"
~گفتم:
"تو که در فراق او بی تابی،توبه ات از چه رو است؟"
-گفت:
"در روز عاشورا،در سپاه ابن سعد بودم"
"حُر بن ریاحی که از سپاه جدا شد و به حسین پیوست"
"خاطرۀ بازگشت از صفین،و کلام علی در خاطرم نشست"
"بر شتر نشستم و اندکی بعد از حُر،سوی حسین آمدم"
"آنچه را از علی شنیده بودم برایش بازگو کردم"
"*حسین گفت:
《حال با ما هستی یا علیه ما؟》"
🔺باز گریه امانش را بُرید و مجال ادامۀ سخن نداد🔻
🔹لحظه ای گذشت و قدری آرام شد🔹
-گفت:
"به حسین گفتم،نه با شمایم نه بر شما!"
"دختران و همسرم در شهر تنهایند و من نگران حالشان"
*حسین گفت:
"پس به جایی برو که کشته شدن ما را نبینی و صدای دادخواهی ما را نشنوی"
"سوگند به خدایی که جان حسین در دست اوست، هرکس استغاثه ما را بشنود و ما را یاری نکند"
"خداوند او را به روی در آتش جهنم می افکند"
✔️ ادامه دارد • • •
● ۷ روز تا #اربعین ●
#روایت_کاروان_عشق
#روزشمار_محرم
#مجتبی_فرآورده
📜 چهاردهم صفر 📜
🔘 #بخش_دوم
•••
•••مَلک پُر کشید و رفت سوی آسمان•••
•••و من ماندم تنها•••
🔰اندکی گذشت و ملائک دوباره فرود آمدند، تا منبری از نور بر زمین آورند•••
🔹منبر پُر نور را در مقتل حسین نهادند🔹
🔹دیگر ملائک فوج فوج، گِرد منبر چرخیدند🔹
🔰یکباره کربلا، پُر شد از ارواح خوبان و صالحان، از هر عصر و هر زمان•••
🔷شهدای اولین و آخرین، شهدای کربلا، بدر و احُد، خندق و خیبر و تبوک، جمل و صفین و نهروان•••
🔶و سپس انبیاء و مُرسَلین، آدم و شیث و ادریس، تا نوح و ابراهیم و موسی و عیسی•••
•••صاحبان عهد و شریعت و صبر فرود آمدند•••
🔺محشری در کربلا برپا شد🔻
🔹صاحب نور فرود آمد🔹
🔰روشنی روی روشنی آمد، کربلا نور باران شد، و حسین بر منبری نشست از نور، به مهمانان خود مهربانی بخشید•••
● ۶ روز مانده تا #اربعین ●
#روایت_کاروان_عشق
#روزشمار_محرم
#مجتبی_فرآورده
سَمتِ بِهِشت
📜 پانزدهم صفر 📜
🔘 #بخش_دوم
🔰مردمان با حمد خدا، تاریخ انبیاء را با نُدبه مرور می کردند•••
🔹نوبت به اهل بیت رسول که رسید، خدا تمام درها را برای ورود به خانه و حریم رسول خود بست🔹
•••جز درِ خانۀ علی!•••
* و رسول خدا به علی گفت:
💠"یاعلی! وَ أَنْتَ غَداً عَلَى الْحَوْضِ خَلیفَتى، وَ أَنْتَ تَقْضى دَیْنى، وَ تُنْجِزُ عِداتى، وَ شیعَتُکَ عَلى مَنابِرَ مِنْ نُورٍ، مُبْیَضَّهً وُجُوهُهُمْ حَوْلى فِى الْجَنَّهِ، وَ هُمْ جیرانى، وَ لَوْلا أَنْتَ یا عَلِىُّ لَمْ یُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدى."💠
🔰"تو فردا جانشین من بر حوض کوثر خواهى بود و پس از من، تو قرض من اداء مى کنى و وعده هایم را انجام خواهى داد. شیعیان تو در قیامت بر کرسیهاى نور با روى سفید در بهشت ابد، اطراف من قرار گرفته اند و آنان همسایۀ من اند. یا على اگر تو بعد از من میان امتم نبودى، اهل ایمان به مقام معرفت نمى رسید."🔰
🔸اما پس از رحلت رسول، مردمان حبل اللَّه متین را رها کردند🔸
🔺کمر به دشمنی بستند، قطع رَحِم پیامبر و اولاد طاهرین اش کردند🔻
•••عدۀ کثیری از اُمّت، به وصیّت رسول خدا و وصیّ او پشت کردند•••
💠"فَقُتِلَ مَنْ قُتِلَ، وَ سُبِىَ مَنْ سُبِىَ، وَ أُقْصِىَ مَنْ أُقْصِىَ، وَ جَرَى الْقَضاءُ لَهُمْ بِما یُرْجى لَهُ حُسْنُ الْمَثُوبَهِ، إِذْ کانَتِ الْأَرْضُ لِلَّهِ، یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ، وَالْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقینَ."💠
🔰"تا آنکه به ظلم ستمکاران اُمّت، گروهى را کشته و جمعى اسیر و فرقه اى هم دور از وطن خود شدند.و قلم قضا بر آنان جارى شد به چیزى که امید از آن، حسن ثواب و پاداش نیکو است. چون زمین مُلک خداست و هر که از بندگان را بخواهد، وارث مُلک زمین خواهد کرد، و عاقبتِ نیکِ عالم با اهل تقوى است."🔰
✔️ ادامه دارد • • •
● ۵ روز تا #اربعین ●
#روایت_کاروان_عشق
#روزشمار_محرم
#مجتبی_فرآورده
سَمتِ بِهِشت
📜 شانزدهم صفر 📜
🔘 #بخش_دوم
🔰چشم گرداندم در زمین، زمین تاریک بود همچو شب، و مردمانِ تاریک و خموش، زمین را شهر به شهر، شهرها را کوچه به کوچه، کوچه ها را خانه به خانه، به جستجو، در پی نور می گشتند•••
⚫️زمین ظلمتکده بود، شهرها خلوت، خانه ها خالی•••
🔸و نور حسین در زمین می چرخید در پی طالبان نور🔸
•••هرکسی خواهان بود، هرکسی نور طلب می کرد•••
○نور روشنی بخش حسین، پُر فروغ اش می کرد•••
○شور و امیداش می بخشید•••
○زندگی را برای او معنا می کرد، حیات اش می بخشید•••
○زندگی را با طعم دِگری می فهمید•••
•••تا زمانی که نور طلب می کرد•••
🔹حُب حسین، راه حسین، نور حسین با او بود🔹
🔴در ظلمتکدۀ دنیا، در شهرهای خلوت و خانه های خالی•••
🔺نور حسین خانه ای گِلین را نشان می داد🔻
•••پُر امید، پُر نور، بی نظیر و بی همتا•••
🔶خانۀ پنج تن آل کسا، خانۀ اهل بیت مصطفی، خانۀ رُخصت دادۀ خدا🔶
💠"فی بُیُوتٍ أَذِنَ اللّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فیها بِالْغُدُوِّ وَ اْلآصالِ"💠
🔰"در خانههایی که خدا رخصت داده که [قدر و منزلت] آنها رفعت یابد و نامش در آنها یاد شود.در آن [خانه]ها هر بامداد و شامگاه او را نیایش میکنند."🔰
✨اهل این خانه همه از نور بودند، نور علی نور بودند•••
♡مادر مهربانِ این خانه♡
🔰هم برای پدر مادر بود، هم برای شوهر، هم برای طفلان، هم برای اُمّت•••
🔹افسوس، افسوس و صد افسوس که قدرش نشناختند و زود از میان اُمّت رفت🔹
♡مادر مهربان، طالبان نور را نصرت می کرد•••
♡مادر مهربان، مادران را هم مادری می کرد•••
● ۴ روز تا #اربعین ●
#روایت_کاروان_عشق
#روزشمار_محرم
#مجتبی_فرآورده
سَمتِ بِهِشت
📜 هفدهم صفر 📜
🔘 #بخش_دوم
•••جابر گریست•••
+ گفت:
"حبیب من، چرا جواب دوست را نمی دهی؟"
•••لحظه ای ساکت ماند•••
+ و سپس با خود گفت:
"این چه تمنّایی است جابر، حسین در خون خُفته و بین سر و بدنش جدایی افتاده."
🔷مویه کرد و به شدت گریست•••
🔸عطیّه در کنار جابر نشست و با هم، هم ناله شدند.🔸
•••سیلاب اشک بر صورت جابر بارید•••
+ گفت:
"گواهی می دهم که تو فرزند بهترین پیامبران و فرزند بزرگِ مومنینی،"
"تو فرزند سلالۀ هدایت و تقوا و پنجمینِ از اصحاب کسایی،"
"تو فرزند بزرگِ نقیبان و فرزند فاطمه سیدۀ بانوانی،"
"چرا چنین نباشد، دست سیدالمرسلین ترا غذا داده و در دامن پرهیزکاران پرورش یافته ای،"
"از پستان ایمان شیر خورده ای، پاک زیسته ای و پاک رفته ای،"
"و دلهای مومنین را در فراق خود اندوهگین کرده ای،"
"سلام و رضوان خدا بر تو باد، تو بر همان طریقه رفته ای که برادرت یحیی شهید شد."
"سلام بر شما ارواحی که در کنار حسین نزول کرده و آرمیده اید،"
"گواهی می دهم که شما نماز را بپا داشته و زکوه را ادا نموده اید،"
"به معروف امر، از منکر نهی، و با ملحدین و کفار جهاد کرده اید،"
"و تا هنگام مرگ خدا را عبادت کرده اید."
"به آن خدایی که پیامبر را به حق مبعوث کرد،"
"ما در آنچه شما شهدا در آن وارد شدید شریک هستیم!"
🔸عطیّه یکباره سر سوی او چرخاند و لحظه ای به جابر خیره ماند🔸
- گفت:
"جابر! این چه حرفی است؟ ما که کاری نکرده ایم! اینها شهید شده اند."
+ جابر گفت:
* "از حبیبم رسول خدا شنیدم که گفت:
《هر که گروهی را دوست داشته باشد با همانان محشور می شود، و هر که عمل جماعتی را دوست داشته باشد، در عمل آنان شریک خواهد بود!》"
● ۳ روز تا #اربعین ●
#روایت_کاروان_عشق
#روزشمار_محرم
#مجتبی_فرآورده
📜 هجدهم صفر 📜
🔘 #بخش_دوم
🔰بازماندگان کاروان حسین، به لقاء حسین آمدند•••
🔹سید الساجدین بر مزار پدر نشست، دست بر تربت پدر سایید و گریست.🔹
* گفت:
"وای پدرم!"
"ای اباعبدالله، کاش بودی و می دیدی، که مرا با خِفت و خاری به اسیری بردند،"
"ای پدر جان، شامیان با کشتن تو چشمشان روشن شد،"
"ای پدر جان، با کشتن تو بنی امیه شاد شدند،"
"ای پدر جان، بعد تو غم و غصۀ ما طولانی است."
💠"إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَیْهِ رَاجِعونَ."💠
🔺لحظاتی گریست، و سپس قبر را بوسید🔻
•••نزد عباس آمد•••
🔷دست بر قبر کشید•••
* گفت:
"بعد تو خاک بر این دنیا، ای ماه بنی هاشم،"
"سلام ما بر تو ای عموی خوبم،"
"عموجان، نبودی که ببینی اهل حرم فریاد می کشیدند،"
"وای از بی کسی، وای از تنهایی، وای از عطش."
🔹صدای زینب یکباره در کربلا پیچید🔹
+ گفت:
"ای برادرم حسین، ای محبوب دل پیامبر خدا،"
"ای فرزند مکه و منا،"
"ای پسر فاطمه و علی مرتضی."
🔸فاطمه و سکینه و رباب، بر قبر حسین می گریستند🔸
🔰و من در میان این همه غم، این همه درد، این همه ظلم، این همه رنج، تار و پودم از هم می گسست. خورد می شدم، می شکستم•••
✔️ ادامه دارد • • •
● ۲ روز تا #اربعین ●
#روایت_کاروان_عشق
#روزشمار_محرم
#مجتبی_فرآورده
📜 اربعین 📜
🔘 #بخش_دوم
•••
○محبین و پاک طینتانِ دوستدار حق•••
⚫️رنگ و طرح و نقش را در دریای نور، از خود پاک کرده، تن و جان در دریای بیکران نور، شستشو داده و سوی حسین می آیند•••
🔹همه بی ادعا و بی ریا، همه بی رنگ می آیند🔹
🔺رنگ و طرح و نقشِ ناجور، دِگر جایی ندارد•••
🔺دین و مذهب و قوم و نژاد و رنگ پوست، دِگر معنایی ندارد•••
🔹همه گویی یک پیکراند، آمیخته با نور حسین🔹
🔵همه در برابر چشم خدا، و خدا ناظر است، و خدا از کار خلیفهالله بر زمین، به خود بالید و به ملائک نازید•••
* گفت:
"ای ملائک من در آسمانها و زمین،"
"جبرییل و میکاییل و اسرافیل و عزراییل،"
"ای جنیان روی زمین،"
"فهمیدید که سجده بر آدم حاصلش چه بود؟"
"فهمیدید که چرا حسین در عاشور کربلا، به شما رُخصتِ نصرت نداد؟"
"فهمیدید که چرا انبیاء، هر که بر کربلا گذر می کرد، در کار حسین می ماند؟"
"فهمیدید که چرا هر که را خِیر او خواهم، مِهر و حُب حسین در دلش اندازم؟"
"فهمیدید که چرا کربلا را، قبل از کعبه حَرم امن قرارش دادم؟"
"حسین خلیفه من است، احیاگر دین محمّد است، قافله سالار اُمّت است."
•••در محشر کُبرای کربلا•••
🔹حسین، این امامِ یگانۀ هر عصر و هر زمان، در برابر چشم خدا، همه را سوی خود می خواند•••
•••تا این مردمان بی رنگ را، این بوم های آمادۀ رنگ را•••
⚫️صفت پشت صفت بر آنان نقش کند، به اوصاف خود آراسته کند،صبر و شجاعت و غیرت و حلم، رقّت و قناعت و مُروّت و وفا به عهد، ایثار و سخاوت و رشادت و وقار و تقوی•••
✔️ ادامه دارد • • •
#روایت_کاروان_عشق
#روزشمار_محرم
#مجتبی_فرآورده