eitaa logo
سَمتِ بِهِشت
2.6هزار دنبال‌کننده
21.5هزار عکس
5.8هزار ویدیو
214 فایل
‌ فعالیتها سایت www.samtebehesht.ir ویسگون http://www.wisgoon.com/samte_behesht پیام ناشناس http://harfeto.timefriend.net/16074218476816 ارتباط @Amirmehrab56
مشاهده در ایتا
دانلود
🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋 قبل از صبح برگشت. پیکر هم روی دوشش بود. بود و . می گفت: یک ماه قبل روی ارتفاعات بازی دراز داشتیم. فقط همین شهید جا مانده بود. پیرمردی جلو آمد. بود. همان که ابراهیم پسرش را از بالای ارتفاع آورده بود. سلام کردیم و جواب داد. همه ساکت بودند. انگار می خواهد چیزی بگوید اما! لحظاتی بعد سکوتش را شکست: آقا ابراهیم ممنون! زحمت کشیدی! اما پسرم...! پیرمرد مکثی کرد و گفت: پسرم از دست شما است! از چهره همیشه خندان ابراهیم رفت. چشمانش گرد شده بود از تعجب! گلوی پیرمرد را گرفته بود. چشمانش خیس از بود. صدایش هم لرزان و خسته: دیشب پسرم را در خواب دیدم. می گفت: در مدتی که ما و بی نشان بر خاک افتاده بودیم، هر شب مادر سادات (س) به ما سر می زد. اما حالا، دیگر چنین خبری برای ما نیست...! می گویند مهمانان ویژه حضرت زهرا(س) هستند! پیرمرد دیگر ادامه نداد. سکوت جمع ما را گرفته بود. به ابراهیم هادی نگاه کردم. دانه های درشت اشک از گوشه چشمانش غلط میخورد و پایین می آمد. می توانستم فکرش را بخوانم. ابراهیم هادی گمشده اش را پیدا کرده بود! ... 📚 سلام بر ابراهیم 🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋
بانو بمانی رحمانی ، می گوید : این عڪس روزی گرفتہ شد ڪه پسرم ، برای اولین بار عازم بود و من در حال خداحافظی با او بودم . جواد از تہ دل می خندید . از دلم گذشت ڪه پدرصلواتی ، با این خنده هایش انگار دارد بہ حجلہ دامادی می رود ! بد جوری بد حال و قلباً ناراحت و گرفته بودم ؛ اما دلم نمی آمد شادی و خنده های او را با گریہ هام خراب ڪنم . وقتی حرڪت ڪرد و پسرم لحظہ بہ لحظہ از من دور می شد ، دیگر توانم را از دست دادم و بغضم ترڪید ؛ گریہ امانم را برید . جوادم دور می شد و اشڪ جاری از چشمانم بدرقہ اش می ڪرد ...! شهید بہ تاریخ ۲۰ شهریور ۱۳۴۳ در تهران متولد شد . او در در حالی ڪه ۱۹ سال بیشتر نداشت ، در نبرد با بال در بال فرشتگان گشود ...🕊
بخشی از سخنان : "احمد همه جور لباسی می پوشید حتی شلوار جین، اما خیلی و در اعتقادش راسخ بود... احمد القاب زیادی داشت ولی خودش می گفت: به من بگید و می گفت: به مردم ایران بگید هر وقت رفتند دیدار علیه السلام سلام مرا به آقا برسانند و بگویند آقا یکی هست که زیر شما در حال مبارزه (در) است و اسم شما را روی خودش گذاشته... ◻️تاریخ ولادت: ۱۹۹۵/۸/۳۱ میلادی ◻️محل ولادت: لبنان ◻️تاریخ شهادت: ۲۰۱۶/۲/۲۹ میلادی ◻️محل شهادت: تل حمام_جنوب حلب
👇👇 از شهیدمحمدغفاری در 13 اسفند 83 ✍هنگامی ڪه این نوشته ها را می نویسم؛مورخ13/12/1383هجری شمسی مصادف با 21/1/1426هجری قمری؛هنگام غروب؛ ڪه آسمان آبی جای خود را به ابرهای سیاه داد. 💠با خودم گفتم بیرون بروم وڪمی قدم بزنم تا ڪمی حال وهوایم عوض شود.وقتی بیرون رفتم ودرحین قدم زدن ناگاه به توجه کردم. چیزی در ابتدا متوجه نشدم.ابتدای خیابان بود ڪه آیه ای از ڪریم به ذهنم آمد ڪه خداوند فرموده است: بر روی زمین با وتڪبر راه نروید. 👈با خودم گفتم محمد مواظب باش در هنگام راه رفتن ناگاه غرور تو را برندارد ڪه خیلی است. 💠بعد از این حرف ها مردم را دیدم ڪه همگی برای از یکدیگر می گیرند.😔 البته سه هفته تا باقیمانده اما نمیدانم مردم چرا برای چند روز خوشی وچند وقت باقیمانده این قدر به حول و ولا افتاده بودند. با خودم گفتم:آیا این ها برای خودشان هم اینقدر عجله می کنند؛تا ای داشته باشند یا نه؟ 💠من از روزهای آخر بهمن شروع به جمع آوری شهدای پاسدار درتیپ سوم انصارالحسین(ع) ڪرده بودم.هرڪدام از این شهدا درمن یڪ حال وهوایی ایجاد ڪرده بودم. بیشتر به فڪر ها وصحبت های این بزرگواروخانواده ی آنان بودم .بعد از دیدن چهره های مردم با خود می گفتم:آیا این شهدا هم برای رسیدن دنیا و چند روز خوشی محض این قدر می گرفتند؟👉 مسلما نه .چون افرادی مانند جعفریان؛روشناس؛کردستانی؛قیاسوند؛چیت سازیان؛همدانی و...راه سعادت خویش را پیدا ڪرده بودند و هنگامی ڪه به ها و هایشان می نگریم از های آنان متوجه می شویم. 👈سبقت برای شهادت و سعادت و رسیدن به پروردگار از هم در عالم بیشتر ارزش داشته است.💥 🍂درهرڪدام از های این شهدا از نحوه ی ایستادن آن ها تواضع؛ صبر؛ بردباری؛ شکیبایی و شجاعت؛ ؛ ؛ و و صداقت احترام به همه و کمک به یکدیگر و وفاداری و ایثار دیده میشود. 💠 ای درسال 1359 انداخته شد و یڪ عده بر سر این سفره نشستند وبه پیوستند اما ما چه ڪرده ایم؟به خـدا هیــچ...😔 💠دیگر بغض گلویم را گرفته.حتی بعد از دیدن ڪه با سر و ایستاده بودند و کارهای ناشایست انجام می دادند اشک در چشمانم جمع شده بود.😢 خودم را ڪنترل ڪردم.اما دیگر طاقت نیاوردم به منزل ڪه رسیدم به طبقه ی بالای منزل رفتم و به عڪس ها و نوارهای شهدا گوش دادم و با نوای نشستم وسیر گریه ڪردم.😢 🍃دیگر نمیخواهد بیرون بروم؛چون هروقت بیرون میرفتم هارا در پی و میدیدم. جوان با غرور و تڪبر حرڪت میکردند.مردان وزنان درفکر مایحتاج زندگی وسبقت در مال خود بودند؛آری انگار این .👉 🍂ای کاش بازیم نمیداد در رمز یازهرا ( س ) مرا برباد میداد امشب دل از یادشهیدان تنگ دارم در دل هوای ڪربلای پنج دارم😔 : ۹۰/۶/۱۳ توسط گروهک تروریستی پژاڪ، ارتفاعات جاسوسان سردشت
💚🕯✨🌹✨🕯💚 ✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 😔یاد کنیم شهیدان را کلیه اموات را 🌹با هدیه حمد و سوره با صلوات بر محمد و آل محمد #رزمندگان #جبهه #شهدا🌷 🕊 #به_یاد_اموات 💚🕯✨🌹✨🕯💚