eitaa logo
آرشیو متنهای برنامه سمت خدا
3هزار دنبال‌کننده
77 عکس
0 ویدیو
852 فایل
🔸 به روز رسانی توسط کانال رسمی برنامه سمت خدا 📋 جهت دسترسی آسان به متنهای برنامه میتوانید از لیستی که در لینک زیر موجود است استفاده بفرمایید. ➡️ @samtekhoda3_list ➡️ @samtekhoda3_list ➡️ @samtekhoda3_list
مشاهده در ایتا
دانلود
زمانی که حضرت عیسی (ع) پسر حضرت نوح را زنده کرد، همه دیدند که موی او سفید است. حضرت عیسی سوال کردند که شما در همین سن پیری از دنیا رفتید؟ گفت من جوان بودم. اما الان چون به اذن خدا شما من را زنده کردید گمان کردم که بخاطر قیامت بلند شده ام. به همین خاطر از ترس موهای سر من سفید شد. البته قیامت برای همه هولناک نیست. در قرآن هم آمده است که برخی از افراد از قیامت در امان هستند. البته اینطور نیست که کسی از قبل تضمینی داشته باشد که از قیامت نترسد. وقتی که پیامبر(ص) و اولیای خدا اینگونه ترس داشتند. ما چقدر می توانیم مطمئن باشیم؟ هرزمانی پیامبر اکرم (ص) یاد قیامت می کردند، رنگ ایشان عوض شده و اشک می ریختند. شاید برخی از دوستانی که به قم مشرف شده و نماز حضرت آیت الله بهجت را بودند فراموش نکنند. این بزرگوار نمازهای عجیبی داشتند. بدون استثناء در همه ی نماز ها منقلب می شدند. اما نماز شب جمعه ی ایشان نماز دیگری بود. گویی در و دیوار مسجد گریه می کرد. ایشان در شب های جمعه در رکعت اول بعد از حمد سوره ی جمعه را می خواندند. در رکعت دوم بعد از حمد سوره ی دیگری را می خواندند. زمانی که سوره ی جمعه را می خواندند و به این آیه می رسیدند که می گوید ای پیامبر به مردم بگو آن مرگی که از آن فرار می کنید، یک روز به سراغ شما می آید. شما را به محضر آن کسی می برند که به همه چیز عالم است. هم به پنهان و هم به ظاهر شما آگاه است. خدا به آن کارهایی که می کردید خبر می دهد. آیت الله بهجت به اینجا که می رسیدند، کاملاً مشخص بود که منقلب شده اند. در رکعت دوم زمانی که به این آیه می رسیدند که می گوید ای پیامبر به مردم تذکر بده و آنها را موعظه کن شاید فایده ای داشته باشد. اما آن کسی از موعظه ها و تذکرات تو نفع می برد که دل زنده ای داشته و خدا ترس باشد. آدم شقی و کسی که قساوت دل، او را گرفته از این موعظه ها دوری می کند. آن کسی است که وارد بزرگترین آتش می شود. آیت الله بهجت به اینجا که می رسید سکوت می کرد. گویی دیگر توان خواندن نداشت. ما درروایت داریم که آتش های دنیا نسبت به آتش قیامت هفتاد مرتبه تنزل پیدا کرده اند. شما حتی نمی توانید نزدیک آتش کوره های ذوب آهن و یا ریخته گری ها شوید. با این حال این آتش هفتاد مرتبه تنزل یافته ی آتش جهنم است. البته در جهنم تنها آتش نیست بلکه چیزهای دیگری هم است که عذاب آن از آتش بیشتر است. آقای بهجت بعد از چند لحظه با یک صدای بسیار ضعیف ادامه ی آیه را قرائت می کردند. آن کسی که در آن آتش بزرگ رفته نه می میرد که رهایی پیدا کند و نه می تواند زندگی کند. بین مرگ و زندگی دست و پا می زند. آقای بهجت هفتاد سال، هر روز زیارت عاشورا، زیارت جامعه ی کبیره، نماز جعفر طیار می خواندند و هر روز بین الطلوعین بیدار بودند. و هر روز نیز به زیارت حرم می رفتند. آن موقعی که در نجف بودند به زیارت حرم آن مکان می رفتند و زمانی که قم بودند به زیارت حرم حضرت معصومه (س) و زمانی که در مشهد بودند به زیارت حرم حضرت امام رضا (ع) می رفتند. گاهی ما هفتاد روز و یا هفت روز هم نمی توانیم این کار را بکنیم. اما ایشان هفتاد سال این کار را تکرار می کردند. اما باز هم اینگونه ترس داشتند.
درجات معرفت انسان متفاوت است و نسبت به این درجات، حالات فرد نیز مختلف است. ما نیز باید یک شباهتی با انبیاء و اولیا و یا این کسانی که شاگردان آنها بودند داشته باشیم. اما گاهی اوقات حتی ترس آن را هم نداریم. یک نفر پیامک زده بود به این مضمون که من با اینکه گناهان بزرگی مرتکب شده ام که خدا می داند، اما ترسی از مرگ و عالم آخرت ندارم. در جواب ایشان باید گفت که یا شما نمی دانید گناه چیست و چه عواقبی دارد و یا مرگ و آخرت را نمی شناسید. وگرنه اگر انسان مرگ را شناخته و بداند که به چه جایی می رود و یا حتی احتمال آن را بدهد، بسیار تکان دهنده است. درروایت است که امیرالمومنین (ع) زمانی که حاکم بودند، به نزدیک بازار می آمدند و از اینکه می دیدند همه مشغول کار خود هستند گریه می کردند. می فرمودند: بندگان خدا بانگ کوچ زده اند، حواس خود را جمع کرده و غافل نباشید. یک ابدیتی در پیش دارید. این سال های کوتاه که به اندازه ی یک پلک به هم زدن هم نیست، شما را مشغول نکند. این حالات را این بندگان بزرگ الهی داشته اند. گاهی برخی از جملات برای ما یک تخیلی ایجاد می کند. امیرالمومنین (ع) اینگونه می فرمودند، ولی گاهی برخی از ما می گوییم که ما علی داریم چه غم داریم. گویی امیرالمومنین (ع) خدای نخواسته یک بیمه ی گناهی است که به ما می گوید شما هرکاری می خواهید بکنید. یک نفر از حضرت سوال کرد که چرا شما اینقدر عبادت می کنید ؟ ایشان فرمود: می ترسم به برادرم رسول خدا نرسم. یک زمانی امام سجاد (ع) روی چهار دست و پا حرکت می کردند. از بسیاری سجده ورکوع نمی توانستند روی پای خود بایستند. امام باقر(ع) فرزند ایشان می فرماید که من نوجوان بودم. وقتی پدر خود را با پیشانی پینه بسته و چهره ی نورانی دیدم که این چنین چهار دست و پا حرکت می کند، گریه کردم. گفتم: پدر جان شما خیلی سخت می گیرید.
امام سجاد (ع) فرمود: فرزندم کتاب جدم علی (ع) را بیاور. وقتی کتاب امیرالمومنین که حالاتی از ایشان در آن نوشته شده بود را آوردم. امام سجاد (ع) چند ورقی را نگاه کرده و آن را کنار گذاشتند. سپس فرمودند: چه کسی می تواند به عبادت های علی (ع) برسد. حضرت علی (ع) اینگونه بودند. آنوقت گاهی برخی از ما می گوییم که علی داریم چه غم داریم. با این حرف گویی می خواهیم بابی از تنبلی رابرای خود باز کنیم. یک شاعری بود به اسم حاجب که شعری به این مضمون گفت که حاجب اگر معامله ی حشر با علی است، آسوده باش هرچه بخواهی گناه کن. آن حضرت را در خواب دید. ایشان فرمود: این چه حرف اشتباهی است که زدی ؟ اینگونه بگو: حاجب اگر معامله ی حشر با علی است، شرم از رخ علی کن و کمتر گناه کن. کسی که وارد ولایت امیرالمومنین (ع) می شود اهل عمل است. در روایت است کسانی که اهل ولایت هستند، اهل تقوا بوده و در آن شهری که آنها زندگی می کنند از همه باتقوا تر و خدا ترس تر هستند. کسانی که اهل ولایت هستند حقوق دیگران را رعایت می کنند. یک عده ای برای دیدن امام رضا(ع) به مرو رفتند. خادم ایشان به نزدیک در آمده و گفت چکار دارید ؟ گفتند ما یک عده از شیعیان امیرالمومنین (ع) هستیم و از راه دور آمده ایم که به خدمت امام رضا(ع) برسیم. خادم به نزد امام رضا(ع) آمده و گفت یک عده از شیعیان جد شما هستند و می خواهند با شما ملاقات کنند. امام فرمودند بگویید بروند من الان فرصت ندارم. خادم به آنها گفت بروید امام وقت ندارند. فردا آمدند بازهم امام ایشان را نپذیرفتند. در روایت است که تا دو ماه امام رضا (ع) ایشان را راه ندادند. بعد از دو ماه آنها به خادم گفتند از آقا بپرسید مگر ما چه جفایی کرده ایم که اینگونه ما را دشمن شاد می کنید. حضرت فرمود: می توانید داخل شوید. سپس به آنها فرمود: شما واجبات خدا را درست انجام نمی دهید. حرام های خدا را مرتکب شده و حقوق یکدیگر را هم مراعات نمی کنید. آنوقت می خواهید من شما را به خانه ی خود راه بدهم. شیعه کسی است که از همه اهل عمل تر و باتقواتر است. ما که شیعه ی امیرالمومنین (ع) سعی کنیم که به سمت قله هایی که اهل بیت دوست داشتند، برویم. به تعبیر امام رضا (ع) شیعه کسی است که در زندگی او حضرت علی (ع) و اهل بیت وارد شده باشند. حضرت امیر(ع) فرمود که شما نمی توانید مانند من باشید ولی زحمت خود را بکشید. ما هم دست شما را می گیریم. شفاعت مربوط به کسی است که در کلاس اهل بیت نشسته و احیاناً در جایی کم آورده است. در این صورت اهل بیت به او کمک می کنند. امام صادق (ع) فرمود که روزغدیر در عالم بالا، به معنای روز عهد است. یعنی روزی است که ما باید تجدید عهد کنیم. اینکه کارهایی که از ما خواسته شده، انجام داده ایم یا خیر. امام ما خداترس و اهل عمل بود. این را نیز به ما توصیه می کند.
سوال – آیا قیامت ذاتاً هولناک است؟ پاسخ – در مورد قیامت ما به طور کلی سه مرحله بحث داریم. اولین مرحله ای که باید در ارتباط با آن بحث کنیم، نفخ صور است. همان دمیدن حضرت اسرافیل در صور است. نفخ صور باعث میراندن یک عده و بعد از آن زنده شدن تمام اموات خواهد شد. مرحله ی دوم قیامت: بعد از اینکه همه از قبر ها برخواسته و روح به جسم بازگشت و تعلق دوباره گرفت. و همه در عرصه ی محشر جمع شدند. تمام خلایق و انسان ها از اولین تا آخرین حضور پیدا می کنند. همه ی انسان ها باید در صحنه ی محشر، از توقف گاه هایی عبور کنند. به تعبیر قرآن و برخی روایات عقبه ها و گردنه هایی وجود دارد. شما دیده اید که در کوه ها گاهی اوقات گردنه های صعب العبوری وجود دارد. این هم به همین صورت است. کلاً پنجاه توقفگاه است که ما باید در هرکدام از آنها توقف کنیم. جماعت محشر باید حرکت کرده و به هرکدام از این توقفگاه ها برسند. البته هرکسی حساب خود را دارد و اینطور نیست که مثلاً در صف بایستند. هیچ کس به دیگری کاری نداشته و مشغول کار خود است. اگر کسی از این توقفگاه های پنجاه گانه عبور کرد به جزایی که یا بهشت و یا جهنم است، می رسد. اینجا دیگر ابدی و جاودانه است. کسی که وارد بهشت می شود دیگر بیرون نمی آید. اما کسی که وارد جهنم می شود تا زمانی که تطهیر شود در آنجا باقی می ماند. در جهنم سختی هایی را می چشیم که باز تاب اعمال خود ما در دنیا است. به تعبیر مکرر قرآن، سختی ها و آسانی های آخرت فقط مربوط به اعمال انسان در دنیا است.
سوال –در خصوص سوره ی لقمان آیات بیست تا بیست و هشت توضیح بفرمایید. پاسخ- در آیه ی بیست این سوره خداوند متعال می فرماید: نمی بینید که خدا همه ی موجودات آسمان و زمین را مسخر و در خدمت انسان قرار داد. گویی همه چیز مقدمه ای است برای اینکه در خدمت انسان باشد و انسان بتواند رشد کند. خدا نعمت های خود را گسترده و فراوان سرازیر کرد. نعمت های ظاهری همین نعمت های مادی است که به چشم می آید. مانند بدن سالم، خانواده ی آبرومند، عقل و هوش و غیره. اما نعمت های باطنی، نعمت های معنوی است. مثل معرفت به خدا، دین، حب اهل بیت وغیره که خیلی اوقات نادیده می گیریم. من زمانی خدمت آیت الله اراکی ره بودم. ایشان اشک می ریخت و نعمت های خدا را اسم می برد. که اگر من الان بگویم شاید برخی بخندند. ایشان می گفت: خدا ابروی ما را بالای چشم قرار داده است. اگر این ابرو زیر چشم بود چقدر زشت بود. انگشت ها با هم مساوی نیست. اگر مساوی بود ما یک دکمه را هم نمی توانستیم ببندیم. اینها چیزهایی است که به چشم نمی آید و ما فکر می کنیم عادی است. هرچقدر انسان لطیف تر باشد، این نعمت ها بیشتر به چشم او می آید. در این آیه خداوند می فرماید که نعمت های مادی و معنوی خود را سرازیر کرده است. اما با این وجود بازهم برخی از مردم با خدا جدل می کنند. بدون اینکه علمی داشته باشند و یا فطرت، آنها را راهنمایی کند و نه اینکه کتاب آسمانی آنها را هدایت کند. یعنی بدون هیچ حجت و دلیلی این کار را می کنند. اینها همه نعمت ها و نشانه هایی است برای اینکه انسان، با خداوند آشتی کند. اما باز هم لجوجانه بر روی موضع خود می ایستد.
سوال – لطفاً چند کتاب درخصوص رجعت معرفی بفرمایید. کتاب بازگشت به دنیا در پایان تاریخ – از آقای خدامراد سلیمیان. کتاب ارزنده ای است که بسیارروان درخصوص رجعت نوشته شده است. از انتشارات بوستان کتاب. کتاب دوم: عصر شکوهمند رجعت است. از آقای محمد رضا اکبری. کتابی است که در آن روایاتی که درخصوص رجعت است به خوبی بررسی شده است. کتاب سوم: رجعت بازگشت بزرگ در هنگام ظهور است. از آقای حسین شهمیری. کتاب چهارم: زیبایی مرگ در کلام عارفان. از آقای محمد جواد شعبانی مفرد.
سوال – در خصوص زمان های توقف در زمان حشر توضیح بفرمایید. پاسخ – در قرآن در سوره ی معارج خداوند متعال فرموده که ملائکه و روح که کارگزاران حکومت الهی هستند بالا می روند، گویی کار آنها تمام شده است. روز قیامت همان روز محشر است. این یک روز است اما روزی که به تعبیر قرآن به اندازه ی پنجاه هزار سال است. البته می تواند نسبت به افراد متفاوت باشد. در روایتی از امام صادق (ع) است که قیامت پنجاه موقف است که هرکدام هزار سال طول می کشد. در جلد هفت بحارالانوار روایت شده که امام صادق (ع) فرمود: خود شما در اینجا به حساب خود رسیدگی کنید، قبل از اینکه در قیامت از شما حساب بکشند. در قیامت هر موقف هزار سال است. مرحوم شیخ صدوق قرموده که در هرکدام از این توقف گاه ها یک تکلیفی از تکالیف بررسی می شود. یک موقف مربوط به نماز. یکی مربوط به ذکات است. یکی مربوط به ولایت است. یکی مربوط به صله ی رحم است. یکی مربوط به حق الناس است. که در روایت است اسم آن مرصاد است. مرصاد در آیه ی قرآن نیز آمده است. پیامبر فرمودند: در همین مرصاد که توقفگاهی است که حق الناس را بررسی می کنند، می دانید مفلس چه کسی است؟ اصحاب گفتند: مفلس کسی است که پولی نداشته و هزینه های زیادی بر روی دوش او است. پیامبر(ص) فرمودند: نه مفلس کسی است که با کوله باری از خیرات و حسنات وارد موقف مرصاد می شود. اما آنجا طلبکاران او را می آورند. چون حق الناس است و باید از آنها حلالیت بطلبد. در آنجا آنقدر باید از کیسه ی خیرات خود به این طلبکاران بدهد تا او را حلال کنند. همه چون نیاز دارند، به سادگی فرد را حلال نمی کنند. اگر این کیسه ی خیرات تمام شد، از گناهان فرد طلبکار برداشته و داخل کیسه ی او می گذارند. مفلس این فرد است که ابتدا با کیسه ای از حسنات وارد شده، اما الان کیسه ای پر از گناهان دارد. نباید گفت که این مسئله خلاف قرآن است. البته قرآن گفته است که کسی گناه دیگری را بردوش نمی کشد. پس چطور گناه دیگران را بر روی دوش ما می گذارند. این گناه دیگران، درواقع تاوان عمل خود ما است. ما که در دنیا ظلمی کرده ایم و حالا باید از آن افراد حلالیت بطلبیم. در دنیا می توانستیم با دو کلمه حلالیت بطلبیم. یا از اول مراقب بودیم که حقی از دیگران ضایع نمی کردیم. در قیامت باید حلالیت طلبید، اما کسی پول نیاز ندارد. حسنات هم که تمام شده است. بنابراین باید باری از دوش فرد طلبکار برداریم تا ما را حلال کند. وگرنه باید در این موقف هزار سال باقی بمانیم.
یک آیه ی دیگری در سوره ی حج است که گفته زمان روز قیامت هزار سال است. اما در سوره ی دیگری پنجاه هزار سال گفته است. البته اینها با هم منافات ندارد. چون آیه ی سوره ی حج تنها یک موقف را گفته است. گاهی می پرسند مگر سال از گردش زمین به دور خورشید بوجود نمی آید ؟ در قیامت به فرموده ی قرآن، خورشید و زمین وجود ندارد، پس این سال چگونه است. جواب در خود آیه آمده است. منظور پنجاه هزار سال، از سال هایی است که شما می شمارید. یعنی مقدار آن طولانی است و اگر شما بخواهید با مقیاس های دنیایی آن را اندازه بگیرید، به اندازه ی پنجاه هزار سال است. از پیامبر(ص) سوال کردند که این مدت خیلی طولانی است. با وجود پنجاه هزار سال دیگر رمقی نداریم که به بهشت برسیم. پیامبر(ص) فرمود: قسم به خدایی که جان من در دست او است. برای یک مومن از خواندن یک نماز واجب کمتر طول می کشد. مومن باید تا آنجا که می تواند نماز اول وقت بخواند. نماز خود را بی جهت قضا نکند. می تواند این پنجاه هزار سال را با نماز کوتاه کند. بنابراین برای شخص مومن سریع می گذرد. افرادی که اهل ولایت هستند، از ترس روز قیامت در امان خواهند بود. البته اهل ولایت باید تلاش کند. در جایی که مشکل پیدا کردند، ولایت از آنها دست گیری خواهد کرد.
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔊 فایل صوتی برنامه سمت خدا 👤 📚 با موضوع : یاد مرگ 🗓 پنجشنبه پانزدهم شهریور ماه 🗂 حجم : ۱۰.۴ مگابایت 📝 متن کامل برنامه ➡️ https://eitaa.com/samtekhoda3_matn/1151 💠 @samtekhoda3
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
🔸 برنامه سمت خدا 📝 موضوع برنامه : #سیره_تربیتی_انبیاء_الهی_در_قرآن_کریم - #حضرت_یوسف_علیه_السلام #شرح_آیات_37_و_38 👤 كارشناس : #حجت_الاسلام_والمسلمين_عابدینی 🗓 تاريخ پخش : هفدهم شهریور ماه 🔻🔻🔻
برنامه سمت خدا موضوع برنامه : سیره تربیتی حضرت یوسف(ع) در قرآن کریم، شرح آیات 37 و 38 كارشناس : حجت الاسلام والمسلمين عابدینی تاريخ پخش : 17-06-97 شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین یوسف ای گمشده در بی سر و سامانی‌ها *** این غزل خوانی‌ها، معرکه گردانی‌ها سر بازار شلوغ است تو تنها ماندی *** همه جمعند چه شهری، چه بیابانی‌ها چیزی از سوره یوسف به عزیزی نرسید *** بس که در حق تو کردند مسلمانی‌ها همه در دست ترنجی و از این می‌رنجی *** که به نام تو گرفتند چه مهمانی‌ها خواب دیدم که زلیخایم و عاشق شده‌ام *** ای که تعبیر تو پایان پریشانی‌ها عشق را عاقبت کار پشیمانی نیست *** این چه عشقی است که آورده پشیمانی‌ها این چه شمعی است که عالم همه پروانه‌ی اوست *** این چه پروانه که کردَست پر افشانی‌ها یوسف گمشده دنباله‌ی این قصه کجاست؟ *** بشنو از نی که غریبند نیستانی‌ها بوی پیراهن خونین کسی می‌آید *** این خبر را برسانید به کنعانی‌ها «صلی الله علیک یاأبا عبدالله» سلام می‌کنم به روی ماهتون، به دلهای صاف و زلالتان، به سمت خدای امروز خیلی خوش آمدید. حال و هوای محرم از راه می‌رسد. ماه عزای سیدالشهداء، خیلی‌ها از مدت‌ها قبل خودشان را آماده کردند که سوار سفینة الحسین شوند. انشاءالله خداوند به همه ما کمک کند که بتوانیم از فرصتی که در پیش روی ما هست نهایت بهره و استفاده را ببریم. حاج آقای عابدینی سلام علیکم و رحمة الله، خیلی خوش آمدید. حاج آقای عابدینی: سلام علیکم و رحمة الله، السلام علیک یا أباعبدالله. خدمت حضرتعالی و همه بینندگان و شنوندگان عزیز عرض سلام دارم. آخرین روزهای سال قمری هستیم که در این ماه همراه شده با آخرین روزهای ماه ذی الحجه که ماه ولایت بود و در محضر ولایت بودیم. انشاءالله اولین روزهای سال قمری با سفینة النجاة و کاروان امام حسین(ع) همراه و همسفر شویم. شریعتی: امروز هم سرا پا گوش هستیم و بحث شما را خواهیم شنید. حاج آقای عابدینی: (قرائت دعای سلامت امام زمان) با تمام وجودمان منتظر روزی هستیم که پرچم توحید در سراسر عالم به رهبری و ولایت امام زمان(عج) به پا شود و همه ما با تمام وجود به سمت خدای سبحان و اخلاق حمیده الهی و جامعه توحیدی حرکت کنیم و در رکاب حضرت باشیم و به بهترین افتخارات از جهت وجودی نائل شویم. انشاءالله انقلاب ما زمینه‌ساز این حرکت باشد. در محضر سوره یوسف(س) هستیم و در محضر قرآن کریم هستیم. این نکات عظیمی که خدای سبحان با تمام لطافت در این آیات برای ما قرار داده تا بتوانیم بفهمیم و عامل به آنها باشیم. به آیه 37 و 38 سوره یوسف رسیدیم. گفتیم وقتی اینها از یوسف(س) تعبیر خواب خواستند، حضرت فرمودند: قبل از اینکه طعام شما بیاید من برای شما خواهم گفت طعام شما چیست و برای شما تعبیر خواب خواهم کرد تا این جریان طعام علامت این باشد که دانستن این و بیان اینکه معلوم نبوده علامت بر صدق تعبیر خواب هم باشد که بدانند یک امر یقینی است. این گذشت و بعد حضرت فرمودند: این تعبیر خوابی که برای شما بیان می‌کنم «مِمَّا عَلَّمَنِي رَبِّي» است.
یک بیانی در روایات داریم که می‌فرمایند: معرفت و علم و نتایجی که برای انسان در کارهایش ایجاد می‌شود، صنع خداست، فعل خداست. من که معرفت نداشتم چگونه می‌توانم ایجاد کنم. من می‌توانم مقدماتش را که دارم بچینم اما ترتّب نتیجه و معرفت فعل من نیست چون من نداشتم. آن را خدا ایجاد می‌کند. اگر کسی این را باور کند که هر علمی که برایش ایجاد می‌شود، هر نتیجه‌ای که در زندگی برایش پیش می‌آید از جانب خدا و اعطای اوست و مقدماتش را خدا توفیق داده که ایجاد کند. اما ترتّب نتیجه حتماً فعل خداست. ثمره و نتیجه کار از جانب خداست. اگر انسان این را ببیند هر جا که ثمره و نتیجه‌ای بر مقدماتی که چیده ایجاد شود، آنجا این را پیک خدا می‌بیند و با آن یک جذبه برایش ایجاد می‌شود که خدا او را تحویل گرفته است و به او این را اعطا کرده است. در هر علمی که روز به روز برای ما ایجاد می‌شود، هرچه را نمی‌دانستیم عالم شدیم. هرکاری را که نداشتیم ایجاد کردیم. اگر بدانیم این نتیجه و ثمره که محقق شده فعل خداست. یعنی دائماً دارد به ما می‌دهد. با ما ارتباط دارد و نزدیک هست. حشر داریم. «ذلِكُما مِمَّا عَلَّمَنِي رَبِّي» اینها را خدا به من داده است. تا وقتی انسان احساس کند که اینها را خودش دارد. مثل قارون که «إِنَّما أُوتِيتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدِي» (قصص/78) اینجا یعنی سقوط، یعنی این علم را در حد خودش دید نه در حد خدا. دو نکته اینجا هست، یکی اینکه کسی که علم را در حد خودش می‌بیند حد خودش حاکم بر علم می‌شود ولی کسی که علم را از جانب خدا می‌بیند، علمش هم حد ندارد. غیر از آنکه جذبه الهی و توجه و عنایت ربانی می‌بیند و با خدا انسش بیشتر می‌شود، علمش هم حد نخورده است. ما اگر علم را از خودمان ندیدیم و از جانب خدا دیدیم «مِمَّا عَلَّمَنِي رَبِّي» من چه کاره هستم. وقتی او دارد می‌دهد تابع وجود خدا می‌شود. درست است که ممکن است من محدودش را بفهمم اما این علمی است که یقین دارم حد ندارد. یعنی این ظرفیت را دارد که اگر من از آن مقدمات درست استفاده کنم این وسیع و وسیع‌تر شود. این یک نگاه توحیدی است که چطور توحید را در سر تا سر زندگی‌مان توسعه بدهیم و در هر عملمان گسترش بدهیم. معمولاً ما در نگاهمان خیلی موحد نیستیم. کارها را به خودمان می‌بینیم. فاعل و نتیجه را از خودمان می‌بینیم. چقدر نگاه زیباست، یک موحد دارد زندگی توحیدی را برای ما بیان می‌کند. «ذلِكُما مِمَّا عَلَّمَنِي رَبِّي» این را خدا به من تعلیم داده است. به ما می‌گویند: اینطور یاد بگیرید. اینکه خودش اینقدر خدای سبحان به او داده خودش را ذلیل و خاضع در مقابل خدا می‌بیند، هرچقدر خضوع و ذلت در مقابل خدا بیشتر شد عزت در مقابل دیگران دارد. ذلت عبودیت به عزت ربوبیت وصل می‌شود. یعنی خدای سبحان انسان را عزیز می‌کند. بر خلاف آنجایی که انسان این را محور در خودش بکند. کسی که مال را محصور در خودش کرد و علم را برای خودش دید. این چقدر نزد مردم پست می‌شود. کسی که نگاه اینچنین دارد خسیس می‌شود. لقمان یک وصیتی دارد خیلی زیباست، اگر کسی چیزی را مالک شد خودخواه می‌شود! اما اگر مالکیت را از خودش ندید و از خدا دید خودخواهی ندارد. هرچه بدهد بیشتر می‌شود، این را می‌داند و وعده الهی است. اگر کسی خودش را نسبت به چیزی مالک دید، خودخواه می‌شود. مال و زندگی هم همینطور است. همه اعمال انسان همینطور است.
یک نکته که در آیه شریفه اشاره کردیم این است که «إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ» بعد دارد «وَ اتَّبَعْتُ» گفتیم که ترک با تبعیت لازم و ملزوم هستند. ترک باید صورت بگیرد تا تبعیت معنا بدهد. این همان تولی و تبری است. تبری آن ترک است. تولی آن دوست داشتن و تبعیت است. یعنی انسان در هرجایی که می‌خواهد رشد بکند تولی و تبری منشأ رشد هستند. این دو باید با هم باشند. انسان نمی‌تواند بی محبت باشد، اگر محبتش را رها کرد، کنترل و مدیریت نکرد می‌رود آنجایی که باید برود. انسان یک موجود محبتی و نفرت و بغضی است. این هردو در وجود انسان کامل و شدید است. اگر اینها را مدیریت نکرد که محبتش کجا برود، اگر مدیریت نکرد بغضش کجا برود، اگر بغض به نقص تعلق نگرفت، ناخود آگاه بغض به طرف کمال می‌رود. اگر محبت به سمت کمال صورت نگرفت، محبت به سمت نقص میل پیدا می‌کند. کم کم به بدی علاقه‌مند می‌شود. پس باید تولی و تبری در وجود ما باشد. ما نمی‌توانیم بی تفاوت رهایش کنیم. چون او خود به خود در وجود ما زبانه می‌کشد. هر علمی که کسب می‌کنیم، هر ارتباطی که می‌گیریم، دائر مدار یک محبت و یک بغض است. هر حرکتی دائر مدار کندن بغض، یک رسیدن است که محبت اس. محبت‌های عملی و بغض‌های عملی و محبت‌های اخلاقی و بغض‌های اخلاقی، محبت‌های اعتقادی و بغض‌های اعتقادی، همه اینها را دارد. خدا حضرت آیت الله بهجت را رحمت کند. ایشان فرمود: اعمال ما خیلی شرایط برای قبول دارد. لذا خیلی به اعمالمان دل نبندیم. اما چیزی که می‌تواند به نجات انسان سرعت بدهد، محبت‌ها و بغض‌های درونی انسان است. هرچه اینها را درست به کار بگیریم شرایط قبولی‌اش ساده‌تر است. چون خیلی شدید و سریع است. خدا انسان را اینطور خلق کرده که مثل یک پر است، زود به این طرف و آن طرف پر می‌کشد. در حدیث آمد که دل همچون پری است *** در بیابانی اسیر صَرصَری است
صرصر آن محبت است و این پر هم، دل است. صَرصر باد محبتی است که کشیده می‌شود، اسیر آن است و می‌برد. اگر نتوانست محبتش را مدیریت کند اسیر محبت می‌شود و به جایی که نمی‌خواهد گاهی کشیده می‌شود. لذا یوسف(ع) اینجا «تَرَكْتُ ... وَ اتَّبَعْتُ» پس در عمل هم باید حبّ و بغض‌های ما مدیریت شود تا بتوانیم این تولی و تبری را درست ایجاد کنیم. کسی نمی‌تواند بگوید: من رهایش کردم، تا رها بکنی نمی‌شود بگویی این بی تفاوت است. اصلاً امکان پذیر نیست. هرکسی که دارد بی تفاوتی نشان می‌دهد خودش یعنی حبّ و بغض را نشان می‌دهد. هیچکس نیست که خالی از حبّ و بغض باشد. حتی کسی که اصرار دارد من فقط محبت به همه چیز دارم. حتی کسی که دارد اصرار می‌کند من محبت دارم، اگر به شیء محبت می‌کند به ضد آن حتماً بغض دارد. و الا نمی‌شود دو تا را با هم جمع کرد، نمی‌شود هم سلامتی را خواست و هم بیماری را، هم راستی و هم دروغ را، اگر علاقه‌اش به صادق بودن واقعی باشد حتماً بغض دروغ را در وجودش دارد. نمی‌شود کسی بگوید من بغض ندارم و فقط محبت دارم. اصلاً راه ندارد چون آن شی‌ء که به آن محبت داری حتماً باید ضد آن را داشته باشی. لذا هرچقدر محبت شدیدتر شود، بغض هم شدیدتر می‌شود. چون بغض یعنی ضد، محبت شدید به این شیء یعنی من ضد این را به همین شدت نمی‌خواهم. با نزیک شدن به محرم که مظهر حبّ و بغض کامل است، سلام و لعن، حق و باطل، ولایت و دوری، عدل و ظلم، اینها همه مظهریت تام دارد که در محرم ایجاد می‌شود و انسان تمرین محبت شدید به اهل‌بیت می‌کند. محبتت را به حقیقت مطلق که امام معصوم است برای رساندن به خدا متصل کنی و بغض در مقابل کسانی که در مقابل امام بودند. هرچقدر لعن و سلام شدیدتر شود، سرعت حرکت انسان بیشتر می‌شود. لذا ماه محرم ماه سیر و حرکت است، ماه سرعت حرکت است. چون محبت و بغض‌ها به اوج خودش می‌رسد. لذا دلها با جریان کربلا به سرعت به کمال می‌رسد. چون اوج محبت و بغض در او تجلی پیدا می‌کند. اینها نظام تربیتی است و نباید دست کم بگیریم. اینها نظام تربیتی اسلام است که خدا ما را اینطور قرار داده است. دشمن فکر کرد با جریان امام حسین(ع) او را سرکوب کرده است. ندانست بنیانی را با کشتن امام حسین بنا کرد که این بنیان که شدت محبت و بغض است الی یوم القیامة کارسازی دارد. این مأموریت امام حسین(ع) بود که شدت محبت و بغض را آشکار کند تا این کارسازی از او بیاید. این هم یک نکته که برای ما باید در زندگی تأثیر گذار باشد.
نکته دیگر این است که «وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائِي إِبْراهِيمَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ» اینجا حضرت یوسف خودش را برای اولین بار معرفی می‌کند. نکته دیگر اینکه در قرآن دائماً تبعیت از آباء را تخطئه کرده است. چون وقتی انبیاء به رسالت مبعث می‌شدند اولین جمله که قومشان به اینها می‌گفتند این بود که می‌گفتند: ما از آباءمان تبعیت می‌کنیم و اگر حرف شما را نمی‌پذیریم، برای این است که آباء ما به غیر از این حرکت می‌کردند. لذا تعبیر قرآن این است که آیا از پدرانتان تبعیت می‌کنید، هرچند که پدران شما جاهل باشند. هرچند که پدران شما غیر عاقل باشند. پس اگر اینجا می‌فرماید: «وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائِي إِبْراهِيمَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ» با توجه به تحلیل‌ها و تخطئه‌هایی که قرآن در رابطه با تبعیت آبائی دارد، به چه معناست؟ این جریان آباء منحصر به پدر خاص نیست. آباء یعنی فرهنگ، آباء یعنی نظامی که بر یک جایی حاکم است. فرهنگی که بر جایی حاکم است. آیا قرآن مطلقاً تخطئه می‌کند یا مطلقاً می‌پذیرد؟ نه، می‌فرماید: معیار داریم. معیار حق است. اگر حقانیت و حق بودن معیار است، اگر سنت و فرهنگ و ملیتی بر غیر حق باشد، بر غیر حقیقت باشد، بر غیر الهیت باشد، مطرود است. جهل است، این ملعون است هرچه می‌خواهد باشد حتی اگر پدران من هستند ولی اگر حق بود، ترویجش می‌کند. نمی‌گوید: بی تفاوت هستیم نسبت به سنت آبائی اگر حق بود. می‌گوید: این انگیزه سازی می‌کند که ببینید آباء شما هم بود و این را قبول داشتند. تسهیل می‌کند در انجام که ببینید قبلاً هم محقق بوده پس ببینید استفاده صحیح از سنت آبائی، ملة یعنی دین، یعنی فرهنگ، دین، آئین، آنجا می‌فرماید: «تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ» فرهنگ قوم و دین قومم را ترک کردم. آن قومی که «لا یؤمنون بالله» پس ملاک توحید است نه آباء. ما به آباء و اجدادمان نمی‌نازیم حتی اگر کافر باشند ولی اگر حق بودند به این می‌نازیم. لذا پیغمبر اکرم، یا امام حسین(ع)، امام سجاد(ع) در مجلس یزید آبائش را می‌شمارد که می‌گوید: آباء ما اینها هستند. اگر شما آبائی عظیم‌تر از اینها دارید، بیاورید مطرح کنید. اینجا «وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائِي إِبْراهِيمَ» یک نکته دقیق است که مطلقاً فرهنگ و قومیت ملاک در اسلام نیست بلکه فرهنگ و قومیتی که بر حق باشد یا علائمی از حق درونش باشد، همان علائم را ترویج می‌کند. همان‌ها را می‌گیرد و بزرگ می‌کند. ملاک توحید است. تعبیر دیگری دارد که «ما كانَ لَنا أَنْ نُشْرِكَ بِاللَّهِ مِنْ شَيْءٍ» (یوسف/38) ما هیچ مرتبه‌ی شرکی در وجود ما نیست و شأنیت آن هم وجود ندارد. این خیلی بیان عالی است که آباء انبیاء حتماً موحد بودند و قبلاً در جریان ابراهیم خلیل این بحث را مفصل داشتیم. نکته دیگر این است که یک موقع من هم موحد هستم اما «ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ» (یوسف/106) می‌شود ایمان و موحد بودن با شرک جمع شود؟ مگر می‌شود؟ ما موحد هستیم و اهل ایمان هستیم اما شرک خفی داریم. ادعا داریم موحد هستیم و لا اله الا الله می‌گوییم اما عملاً زندگی ما موحدانه نیست و خدا حاکم در وجود ما نیست. اینجا هست که آباء آنها نه تنها موحد بودند، «ما كانَ لَنا أَنْ نُشْرِكَ بِاللَّهِ مِنْ شَيْءٍ» در مرتبه موحد بودنشان هیچ مرتبه شرکی راه ندارد. خود اینکه مرتبه شرک نباشد، آیا همه در یک رتبه می‌شوند؟ نه، خود مراتب توحید بعد از اینکه شک منتفی می‌شود، الی ماشاءالله مراتب دارد. لذا نبی ختمی یک مرتبه از توحید را دارد، انبیاء دیگری مراتب دیگری دارند که پایین‌تر از آن است. یعنی در مراتب توحید هم مراتب بسیاری هست تازه آنجایی که شرک منتفی می‌شود و هیچ مرتبه شرکی نیست. آنجا هم مراتب است. غیر از آنهایی که شرک دارند مثل ما می‌توانیم اهل توحید باشیم اما با شرک هم همراه باشد.
یک نکته دیگری که«ما كانَ لَنا أَنْ نُشْرِكَ بِاللَّهِ مِنْ شَيْءٍ» دارد این هست که خدای سبحان شرک را از وجود اینها رفع نکرد. «ما كانَ لَنا أَنْ نُشْرِكَ بِاللَّهِ مِنْ شَيْءٍ» یعنی شرک اصلاً نمی‌تواند به سمت اینها توجه پیدا کند. لذا شیطان می‌گوید: «قالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إِلَّا عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِين» (ص/82) خدایا من همه بندگان تو را اغوا می‌کنم، اغوا حتماً این نیست که از دین خارج شوند، اغوا گاهی مراتب پایین‌تر هست، اما می‌گوید: یک عده هستند که من هیچ دسترسی به آنها ندارم و نفوذ ناپذیر هستند. این هم یک نکته که انبیاء نفوذ ناپذیر هستند. «ذلِكَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَلَيْنا» این فضل خداست «عَلَینا وَ عَلَى النَّاسِ» می‌گویند: اراده الهی باشد ما هم این را فضل خدا می‌دانیم، لذا اختیار از اینها سلب نشده است. اینها با اختیار به این کمال رسیدند. کار خدا تأیید و تصدیق اینهاست. می‌فرماید: «مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَلَيْنا و علی الناس» چرا وجود انبیاء هم فضل بر خودشان و هم فضل بر ناس، حبّ بر فضل خودشان آشکار است، حبّ فضل بر ناس هم هست. یک مرتبه این است که اینها انبیاء هستند و دعوت خدا را برای مردم می‌آورند و این روشن است. اما مرحوم علامه یک بیانی دارند. این بیان هم خیلی عالی است. ایشان می‌فرماید: انسان‌ها امکان خلاف و جور و ستم در وجودشان هست. اگر امکان هست همه‌ی نوع ممکن است که در دوره‌هایی همه اهل جور شوند. اینکه خدای سبحان وعده داده همیشه عده‌ای موحد باشند، یعنی در جایی که همه اجتماع بر بدی کردند حتماً خدا در آن دوره یک عده‌ای را دارد که اینها موحد محض باشند تا خط حق گم نشود. تا حجت بر تمام آنها که بد هستند با دیدن او تمام باشد و راه هدایت باز بماند. لذا این فضل خداست بر مردم که با وجود اینها همیشه راه هدایت باز است و مسدود نمی‌شود. لذا سنت الهی است که انبیاء حتماً در هر دوره‌ای باشند. «وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُونَ» ولیکن اکثر مردم این نعمت را شاکر نیستند و این نگاه را پیدا نمی‌کنند تا جذب شوند. «أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُونَ» مراتب دارد. بعضی کفرشان مطلق است. «لا یشکرون» در مراتب است. بعضی یک قدری را می‌بینند و بقیه را نمی‌بینند. یک نکته را می‌بینند و ده نکته را نمی‌بینند. مراتبی از عدم شکر را دارد. لذا آیا نجات اکثری است یا اقلی است؟ نجات اکثری است چون سبقت رحمت در غضب است. این «أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُونَ» دلیل بر این نیست که همه عقاب می‌شوند به جهنم می‌روند. یعنی اکثریت مراتب نهایت شکر را ندارند. بعضی کفر مطلق می‌شوند و بعضی مراتب شکر را ندارند. تعبیر روایت این است که اگر کسی ذره‌ای از ایمان در وجودش باشد، نجات می‌یابد با اینکه ذره‌ای از ایمان بوده و مراتبی از بدی در وجودش بوده، می‌گوید: عقاب‌های دنیا در لحظات احتضار، در برزخ، در مواقف قیامت، سختی‌هایی که می‌کشد کم کم اینها را می‌ریزد و آنها تسویه می‌شوند اما ذره‌ای از ایمان باقی می‌ماند. همین باعث می‌شود این وارد بهشت شود. این برای انسان خیلی سخت است که نکند ما جزء آن اکثر باشیم. شکر نمی‌کنند یعنی نعمت را نمی‌بینند. به خصوص نعمت انبیاء را، «يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا» (روم/7) همه ما گرفتار ظاهر حیات دنیا هستیم و از عمق نگاه غافل هستیم. این گرفتار به دنیا بودن عدم شکر است.
آیه بعد می‌فرماید: «يا صاحِبَيِ السِّجْنِ أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ» (یوسف/39) از آیات بسیار عالی است که برهان‌هایی که ما می‌آوریم، دلایلی که می‌آوریم اینقدر ذهنی است و با زندگی مردم ملموس نیست که با اینکه می‌فهمیم ولی تغییری در وجود ما ایجاد نمی‌کند. می‌شود برهان را فهمید اما تغییری در وجود ایجاد نشود اما براهینی که انبیاء می‌آورند با زندگی عینی مردم ملموس و همراه است و با محبت در بیان عجین شده است. ما یک فقه داریم، یک فلسفه و کلام داریم، انواع علوم را داریم، هرکدام مرزهایی دارند. در فقه بیان احکام و در کلام بیان اعتقادات را می‌کنیم. در اخلاق بیان ملکات و فضایل و رذایل را می‌کنیم اما دین بیانش معجون اینها با همدیگر است. همه با هم نتیجه می‌دهد، لذا برهان اعتقادی را با یک بیان اخلاقی و با یک نگاه عینی همراه و بیان می‌کند. می‌گوید: در سر تا سر زندگی نگاه کن و برهان را ببین. برهان را بچش! این روش تربیتی دین است که برهان و استدلال را هم عینی و اخلاقی برای ما در صحنه زندگی بیان می‌کند. اینها نزد یوسف آمدند، دو نفری هستند که در دستگاه حاکمیت بودند و چند سال در زندان افتادند، حالا خوابی دیدند و شرایط آزاد شدن و یاد دوران رفاهشان را در خواب می‌بینند. این می‌بیند «أَعْصِرُ خَمْراً» و دیگری می‌بیند بر سرش طبقی از نان هست و پرندگان از این می‌خورند، او سفره دار پادشاه بود و در خواب می‌بینند. اینجا یوسف بعد از اینکه اینها خوابشان را گفتند، بیان حال اینها و جور و ستمی که در وجودشان بوده، اباب متفرقی که در وجود اینها حاکم هستند، تن دادن به ربوبیت‌های افراد مختلف، میل‌های دلشان به افراد مختلف کشیده شده است. حاکمیت‌های محبت‌ها و بغض‌هایشان در دست دیگران است نه خودشان، یکجا متمرکز نیست. دلش کشیده به این طرف و آن طرف می‌شود. قدرت و مقام و پول می خواهد، دلش را به این طرف و آن طرف می‌برد تا بتواند چه کار کند، این الهه‌ها و ارباب متفرق همان جایی است که دل اینها مؤثر می‌بیند. دل اینها از آن تأثیر می‌بیند.
یک کسی که می‌گوید: اول خدا و دوم تو، این رب متفرق است. یک کسی که سیر شدن را از غذا می‌بیند. هر تأثیری را از غیر دید یک مرتبه از توحید پایین آمده است. با اینکه اسباب در عالم است، می‌گوید: به اسباب رجوع کنید اما مؤثر را فقط او ببینید. چون این ربط به خداست در همین حالتی که دارد تأثیر می‌گذارد، لحظه‌ای نخواهد آتش نمی‌سوزاند. همانطور که در قصه ابراهیم دیدیم. لحظه به لحظه خداوند در آب سیراب شدن را افاضه کرده که وقتی می‌خوری سیر می‌شوی. نه اینکه خودش ذاتاً داشته باشد. اینها رب متفرق می‌شود حالا رب‌های متفرق گاهی خورشید و ماه و ستارگان و ملائکه و انسان‌هایی مثل نمرود و فرعون بودند، گاهی رب‌های متفرق علل و اسباب ظاهری‌تر برای ما هستند. ما هم دلمان ارباب متفرق درونش است. سببیت‌های مختلف درونش تأثیر دارد و تأثیر را از آنها می‌بینیم. لذا این برهان فقط خطاببه مشرکین محض نیست، به مشرکین رفتاری هم هست. کسی که در رفتار مشرک است. فقط در رفتارش با خدا محشور نیست،«يا صاحِبَيِ السِّجْنِ أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ» می‌گوید: این خوابی که شما دیدید و حالی که دارید، این است. نمی‌خواهد مستقیم خطاب کند شما مشرک هستید. با سؤال بیان می‌کند که دو هم زندانی من، ما با هم مشترک هستیم. ای هم سلولی و هم زندانی من، «أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ» می‌گوید: این حکم فطرت است که هیچ فطرتی کثرت و نزاع را نمی‌پذیرد. «يا صاحِبَيِ السِّجْنِ أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ» اگر وجود انسان پخش باشد و متکثر باشد، نزاع در تکثر بیاید بهتر است یا یک وحدت بر آن حاکم باشد و صفا حاکم باشد؟ هر تکثری منشأ نزاع است طبق فطرت. امکان ندارد تکثر باشد و نزاع نباشد. نزاع مراتب دارد، به خصوص در رب که می‌خواهد تأثیر بگذارد. اینکه تأثیر از این است، با اینکه تأثیر از آن است دو تا تأثیر است و دو نظام و قانون و سنت دارد. می‌گوید: «أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ» الله یعنی حقیقت و ذاتی که همه کمالات درونش است. الواحد یعنی تکثر بردار نیست، القهار یعنی وحدتش مطلق است. آیه دیگر که این مسأله را ساده‌تر می‌کند، «کیف ضرب الله مثلاً» (زمر/29) می‌‌گوید: نگاه کن به مردی که مردان مختلفی در وجود این تأثیر دارند و امر می‌کنند، تا کسی که «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلًا فِيهِ شُرَكاءُ مُتَشاكِسُونَ وَ رَجُلًا سَلَماً لِرَجُلٍ» آن کسی که فقط یک نفر در وجودش حکم می‌کند. یک موقع کسی در یک اداره ده رئیس دارد، این بیچاره نمی‌داند چه کند. کسی که در سرپرستی در دنیا رجال متعدد باشند، این در زندگی آرامش دارد یا کسی که فقط یک نفر به او امر می‌کند؟ می‌گوید مثال«يا صاحِبَيِ السِّجْنِ أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ» مثل این است که کسی در دنیا چند رئیس داشته باشد و هر جزء این را کسی به طرف خودش می‌کشد با کسی که یک رئیس دارد. در زندگی ما ارباب متفرق عملاً وجود دارد. لذا اینجا دعوت یوسف نبی بر همین است. می‌گوید: اصلاً نمی‌خواهد تو مؤمن باشی، تو اهل فطرت هم باشی تصور این مسأله را بکنی، بلافاصله تصدیق می‌کند که یک نفر حاکم باشد از اینکه افراد مختلف در وجود انسان حاکم باشند کاملاً متفاوت است. شریعتی: خیلی نکات خوبی را شنیدیم. وقتی این آیات را مرور می‌کنیم گلایه امیرالمؤمنین به ذهنم می‌رسد که مراقب باشید و حواستان باشید نکند دیگران در عمل به آیه‌های قرآن کریم از شما سبقت بگیرند. انشاءالله بتوانیم عامل به آیه‌های قرآن کریم باشیم.
امروز صفحه 436 قرآن کریم، آیات 12 تا 18 سوره مبارکه فاطر را تلاوت خواهیم کرد. این هفته قرار است از شهید محراب آیت الله مدنی یاد کنیم و با شخصیت این عالم مجاهد آشنا شویم. «وَ ما يَسْتَوِي الْبَحْرانِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ سائِغٌ شَرابُهُ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ مِنْ كُلٍّ تَأْكُلُونَ لَحْماً طَرِيًّا وَ تَسْتَخْرِجُونَ حِلْيَةً تَلْبَسُونَها وَ تَرَى الْفُلْكَ فِيهِ مَواخِرَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ «12» يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ وَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْمِيرٍ «13» إِنْ تَدْعُوهُمْ لا يَسْمَعُوا دُعاءَكُمْ وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجابُوا لَكُمْ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُونَ بِشِرْكِكُمْ وَ لا يُنَبِّئُكَ مِثْلُ خَبِيرٍ «14» يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ «15» إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَ يَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ «16» وَ ما ذلِكَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِيزٍ «17» وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى وَ إِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلى حِمْلِها لا يُحْمَلْ مِنْهُ شَيْءٌ وَ لَوْ كانَ ذا قُرْبى إِنَّما تُنْذِرُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ مَنْ تَزَكَّى فَإِنَّما يَتَزَكَّى لِنَفْسِهِ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ «18» ترجمه : دو دريا يكسان نيستند: اين يكى شيرين، لطيف (و) نوشيدنش گواراست، و آن يكى، شور و تلخ است، ولى شما از هر دو گوشت تازه مىخوريد و زيور (و مرواريد) بيرون مىآوريد و مىپوشيد. كشتىها را در آن مىبينى كه امواج را مىشكافند تا از فضل او (روزى) طلبيد و شايد شكرگزار باشيد. شب را در روز فرو مىبرد و روز را در شب داخل مىكند. (از يكى مىكاهد و به ديگرى مىافزايد.) و خورشيد و ماه را رام و مسخّر نمود، هر يك از آنها براى مدّتى معين در حركتند. اين است خداوند پروردگار شما، فرمانروايى مخصوص اوست. و كسانى كه به جاى او مىخوانيد مالكِ پوست هستهى خرمائى نيستند. اگر آن (بت) ها را بخوانيد، دعاى شما را نمىشنوند و اگر بشنوند پاسخى به شما ندهند، و روز قيامت شرك شما را انكار خواهند كرد، و هيچ كس مانند (خداوند) خبير، تو را (به حقيقت كارها) آگاه نكند. اى مردم! اين شماييد كه به خداوند نياز داريد و (تنها) خداوند، بىنياز و ستوده است. اگر بخواهد شما را مىبرد و آفريدهى جديدى مىآورد. و اين كار بر خداوند سخت نيست. و هيچ فردى بار (گناه) ديگرى را بر دوش نكشد، و اگر سنگين بارى براى حمل بارش، حتّى از نزديكان خود دعوتى كند، چيزى از بارش حمل نشود (و كسى به او رحم نكند.) تو تنها كسانى را كه در نهان از پروردگارشان مىترسند و نماز به پا مىدارند هشدار مىدهى، و هر كس (از گناه) پاك شود، پس اين پاكى به نفع خود اوست و بازگشت (همه) تنها به سوى خداوند است.
شریعتی: قرار هست یک کانالی را راه اندازی کنیم، قرار هست فایل‌های متنی برنامه را در آن کانال قرار بدهیم، خیلی‌ها دوست دارند در فضای مجازی از محتویات و مطالب برنامه سمت خدا استفاده کنند. انشاءالله این کانال را به دوستانتان هم معرفی کنید. خیلی از افراد ناشنوا دوست داشتند از محتوای برنامه سمت خدا با خبر شوند و خیلی مشتاق بودند. فایل‌های متنی به همراه یکسری از کلیپ‌ها و بخش‌هایی از برنامه را زحمت کشیدند با زیرنویس در کانال قرار خواهند داد. انشاءالله از محتوا و معارف ناب قرآن و اهل‌بیت در برنامه سمت خدا بهره‌مند شوند. اشاره قرآنی را بفرمایید و بعد هم از شهید مدنی برای ما بگویید. حاج آقای عابدینی: آیه 15 این سوره که تلاوت شد، می‌فرماید: «يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ» این آیه جزء غُرر آیات قرآن است. غُرر یعنی می‌درخشد در بین این آیات، جزء غرر آیات قرآنی است که در کل قرآن می‌درخشد. بیان این است که رابطه ما براساس نیاز است، یعنی خدا همه موجودات را نیازمند خلق کرد تا با مقدار نیازشان به خدا مرتبط شوند. اگر موجودی می‌خواهد خلیفه خدا باشد باید نیازش چقدر باشد که می‌خواهد خلیفه خدا در بین همه موجودات باشد. باید اشد نیاز باشد. بیشترین نیاز باشد تا خلیفه خدا، باید همه نیازهای همه عالم در وجود این باشد تا خلیفه خدا بر زمین باشد. باید همه وجودت حاجت و فقر شود، چرا؟ هر حاجت و فقری ارتباط با خداست. «يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ» از یک طرف تو اوج فقر هستی، از طرف دیگر خدا اوج غنا است. این فقر با غناء رابطه برقرار می‌کند، اگر ما در حاجتمان در خانه دیگری را زدیم و سراغ غنی حمید نرفتیم، اشتباه رفتیم. دنبال سراب رفتیم، خدا انسان را نیازمندترین خلق کرد چون می‌خواهد خلیفه‌اش باشد و می‌خواهد بیشترین ارتبط را با انسان ایجاد کند. پس هرگاه دیدیم حاجت‌ها زیادتر است، بدانیم پیش خدا و با خدا ارتباطمان بیشتر است و باید آنجا برویم نه جای دیگری. چون گاهی انسان محتاج به یک غنی می شود که هرکسی مالک می‌شود خودخواه می‌شود. دادن برایش سخت است اما خدا اینگونه نیست. غنی حمید است. ثروتمندی است که حمید است و هرکس آنجا می‌رود خوشحال برمی‌گردد و دست خالی برنمی‌گردد چون غنی حمید است. فقط او غنی حمید است. لذا به ثروتمندها توصیه می‌کند اگر شما ثروتی دارید مظهر غنی حمید شوید. در دادن‌ها حمید باشید. مورد حمد مردم قرار بگیرید و فقرا خودشان را محتاج خدا ببینند نه غیر و این عزت است و ذلت نیست.
خدا شهید مدنی را رحمت کند. امام برای شهید مدنی پیام داد و همچنین یک سمیناری برای ایشان برقرار شد که مقام معظم رهبری پیام دادند و من دیدن این دو پیام را به دوستان توصیه می‌کنم. شهید مدنی طول دوره زندگی‌اش همیشه انقلابی بود و در هر دوره‌ای مناسبت آن دوره انقلابی بود. در زمان شهید نواب صفوی با نواب بود. در دوران آیت الله کاشانی با ایشان بود، در دورانی که امام نجف رفت، امام را به نجف تبعید کردند، تا آنجا امام تحت تأثیر درسهای آنجا محو شود. در حالی که در نجف اگر کسی درس و کفایه‌اش پنجاه نفر پای درسش می‌رفتند جزء اعاظم محسوب می‌شود. شهید مدنی چون قبل از امام نجف بود، بیش از 150 شاگرد در کفایه داشت. نجاه نفر جزء اعاظم محسوب می‌شدند. وقتی امام وارد نجف شدند، درسش را تعطیل می‌کند و با تمام شاگردانش درس امام می‌آیند. یعنی یک درس 150 نفری را تعطیل می‌کند و می‌آید. ایشان وقتی مریضی سختی می‌گیرد به رسول خدا متوسل می‌شود که من دو حاجت دارم و می‌خواهم دو چیز را بدانم. یکی اینکه آیا من فرزند شما محسوب می‌شوم. یکی اینکه عاقبت من با این مریضی از دنیا می‌روم یا نه؟ در خواب پیغمبر را می‌بیند که «یا بنیَّ أنت مقتول» می‌فهمد هم فرزند است، «یا بنیَّ» ایشان با بیماری از دنیا نمی‌رود و با شهادت از دنیا می‌رود. شریعتی: ما را که یا مُجیر و أَجرنا عوض نکرد *** دلتنگ روضه‌های محرم شده دلم «السلام علیک یا أبا عبدالله»
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔊 فایل صوتی برنامه سمت خدا 👤 📚 با موضوع سیره ی تربیتی حضرت یوسف علیه السلام در قرآن کریم - شرح آیات ۳۷ و ۳۸ سوره مبارکه یوسف 🗓 شنبه هفدهم شهریور ماه 🗂 حجم : ۱۲.۵ مگابایت 📝 متن کامل برنامه ➡️ https://eitaa.com/samtekhoda3_matn/1167 💠 @samtekhoda3
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
🔸 برنامه سمت خدا 📝 موضوع برنامه : 👤 كارشناس : 🗓 تاريخ پخش : هجدهم شهریور ماه 🔻🔻🔻