eitaa logo
آرشیو متنهای برنامه سمت خدا
3هزار دنبال‌کننده
77 عکس
0 ویدیو
852 فایل
🔸 به روز رسانی توسط کانال رسمی برنامه سمت خدا 📋 جهت دسترسی آسان به متنهای برنامه میتوانید از لیستی که در لینک زیر موجود است استفاده بفرمایید. ➡️ @samtekhoda3_list ➡️ @samtekhoda3_list ➡️ @samtekhoda3_list
مشاهده در ایتا
دانلود
سوال – ما چه کاری می توانیم بکنیم که این سختی ها و شداید آسان شود؟ پاسخ – در روایات اهل بیت (ع) هم به عواملی اشاره شده که باعث آسان شدن مرگ، راحت از دنیا رفتن و سختی نکشیدن فرد می شود و هم عواملی که باعث می شود فرد با سلامت از دنیا برود. این دو نکته است، اینکه هم انسان راحت از این عالم به عالم دیگر منتقل شده و سختی نکشد. و هم با سلامت رفته و دچار آن وسوسه هایی که شیاطین در لحظه ی آخر انسان را می کنند و تیرهای آخر را به سمت او پرتاب می کنند نشود. اینجا دیگر منزل آخری است که دست شیطان به انسان می رسد و در نتیجه تمام تلاش خود را در این لحظه می کند. اهل بیت در روایات مختلفی اشاره به عوامل آسان، راحت و با سلامت از دنیا رفتن کرده اند. اصلی ترین مورد این است که انسان اعتقادات سالم و درستی داشته باشد. تردیدی نیست که اگر من ایمان به خدا و آخرت داشته باشم و سیم اتصال من به خدا وصل باشد، زمانی که می خواهند من را به سمت خدا منتقل کنند وحشت نمی کنم. چرا که من را به سمت دشمن نمی برند بلکه به سمت دوست می برند. خود این ایمان، انسان را در لحظه ی آخر راحت می کند. در روایت زیبایی است که حضرت عزرائیل (ع) بر ابراهیم خلیل الله وارد شد. حضرت ابراهیم (ع) وقتی او را دید پرسید: آیا تو الان من را دعوت می کنی که به اختیار آن طرف بیایم، یا زمان اختیار گذشته و خواهی نخواهی باید بروم؟ حضرت عزرائیل (ع) گفتند نه به اختیار خود شما است که بیایید یا نیایید. حضرت ابراهیم چیزی گفت که حضرت عزرائیل را به فکر وادار کرد: خدا دوست و خلیل من است، آیا دیده ای که یک دوستی مرگ را به دوست خود هدیه بدهد؟ حضرت عزرائیل درمانده شد. از خداوند متعال خطاب به حضرت عزرائیل رسید که به او بگو آیا دیده ای که دوستی از دیدار دوست خود بدش بیاید. تو به طرف دوست خود می آیی و دوست مشتاق دیدن دوست است. اگر بخواهیم این نگاه را به مرگ داشته باشیم مستلزم این است که ایمان داشته باشیم. در این صورت چقدر این لحظه برای فرد زیبا خواهد بود. در آیه بیست و هفت سوره ی ابراهیم داریم که خداوند مومنین و افراد با ایمان را نگاه می دارد و در دنیا و آخرت آنها را تثبیت می کند. ما در روایات متعدد داریم که حضرت عزرائیل (ع) می گوید که من از پدر و مادر مهربان بر مومن مهربان تر هستم. خود او مومنین را به شهادتین تلقین می کند. ملائکه ی مرگ به او خوش آمد گفته و به استقبال او می آیند. در روایتی داریم که دو شاخه ی گل بسیار معطر از حرم الهی برای او آورده می شود. بوی یکی از آنها به گونه ای است که فرد خانواده و اموال خودرا فراموش می کند تا سختی نکشد. و بوی دیگری از نسیم رحمت الهی آنچنان حالتی در او ایجاد می کند که سخاوتمندانه جان خود را بدهد. اینها همه برای مومن است.
یک روایتی است از حضرت امام صادق (ع) که می فرماید: روزی گذر سلمان در کوفه به بازار آهنگرها افتاد. یک مرتبه دید جوانی بیهوش شده و مردم اطراف او را گرفته اند. سلمان که از آن نزدیکی عبور می کرد، یکی از آن افراد دوید و به او گفت یا اباعبدالله این جوان مریض و بیهوش است بیا یک دعایی بالای سر او بخوان که بهوش بیاید. حضرت سلمان وقتی نزدیک شد و به بالین جوان رسید او چشم باز کرد. تا سلمان را دید سر خود را بلند کرد و گفت یا ابا عبدالله اینطور نیست که مردم گمان می کنند من بیمار هستم. وقتی گذر من به بازار آهنگرها افتاد و دیدم که با چکش های آهنی به میله های سرخ می کوبیدند یاد این آیه افتادم: نگهبانان جهنم با چکش های آهنین بر دوزخیان می زنند. در این حالت دیگر نفهمیدم و از هوش رفتم. سلمان دید این فرد با معرفت است با او دوست شد. بعد از یک مدتی این جوان مریض شد، سلمان به عیادت او رفت و دید که موقع مرگ او است. سلمان به حضرت عزرائیل (ع) خطاب کرد که یا ملک الموت این جوان برادر و دوست من است لطفاً مراعات او را بکن. حضرت عزرائیل فرمود: یا ابا عبدالله من مراعات این جوان و تمام مومنین را خواهم کرد و با آنها دوست هستم. بنابراین اصلی ترین شرط برای راحت مردن ایمان است. البته اگر می خواهیم ایمان در لحظه ی مرگ و پس از آن در مراحل ابدیت حافظ ما باشد باید در دنیا حافظ ایمان خود باشیم. ما حافظ ایمان خود باشیم تا ایمان در سختی ها حافظ ما باشد. بعضی از افراد هستند که از ایمان و اعتقادات خود محافظت ندارند. چه بسا که اعتقادات آنها لغزنده و سست است. در روایت داریم که اعتقادات و ایمان بعضی از افراد عاریه ای است، از این دست می گیرند و از آن دست می دهند. مثلاً تا یک مقدار وضع مالی جابجا می شود، حقوق کم و زیاد می شود و فشار زندگی وارد می شود چه بسا افراد خدا را به ظلم متهم می کنند. اینها خطرناک است. باید ایمان ها را تثبیت کرده و نگاه داشت. تثبیت ایمان و اعتقادات هم فقط با خواندن کتاب و یا رفتن به کلاس عقیدتی نیست. اینها خوب است و می تواند عقل را قانع کند. اما دل انسان نیز باید قانع شود. باید قلب انسان باور کند و ایمان در قلب رسوخ کند. باور قلب با عمل به دست می آید. هرچقدر ما اعمال خود را طبق وظایف و دستورات دینی انجام دهیم مانند چکشی که بر میخ می رود و فرو می رود باعث تثبیت اعتقادات در قلب و باور آنها می شود. این آیه ی قرآن است: اگر می خواهید به یقین و باور قلبی برسید، عبودیت و بندگی انجام دهید. عمل صالح هم حافظ و تثبیت کننده ی ایمان و هم ارتقاء دهنده ی آن است. هم ایمان عمل صالح را خالص تر می کند و هم برعکس. هر گناه و معصیت بندهای ایمان و اعتقادات را شل و پاره می کند. چه بسا بعد از مدتی اگر انسان دچار معاصی و آلودگی ها شود و توبه نکرده و باز نگردد از درون خالی می شود. و در این صورت شاید در حادثه های سنگین مانند لحظه ی مرگ نتواند ایمان خود را حفظ کند. در لحظه ی مرگ فکر و محاسبات فکری خیلی کار نمی کند بلکه باورهای درونی انسان بیرون می ریزد. اگر کسی درون دل او هرز و کفر باشد بیرون می ریزد. اگر درون دل او خدا و اعتقادات باشد او هم بیرون می ریزد.
مرحوم آیت الله کوهستانی چند سال قبل ازانقلاب فوت کردند. کسانی که در شمال ایران هستند یعنی در استان مازندران و گلستان این بزرگوار را که از اولیای خدا بود خوب می شناختند. الان هم در شهر کوهستان که در نزدیک ساری است، مدرسه ی ایشان که بسیار بامعنویت هم است برقرار است. کسانی که در هنگام مرگ اطراف ایشان بودند نقل می کنند که با اینکه آقا دو یا سه روز آخر حال حرف زدن نداشتند. اما در دم دمای آخر یکی از اطرافیان از ایشان سوال کردند که آیا شما ذکر خود را می گویید؟ ایشان فرموده بودند که خدا لعنت کند شیطان را من هرموقع می خواهم ذکر بگویم سرفه ام می گیرد. اما من به دهان او می زنم و ذکر خود را می گویم. این افراد این چیزها را فراموش نمی کنند چون در دل آنها بوده است. مرحوم آیت الله طباطبایی، فارابی زمان ما، در هنگام مرگ دچار فراموشی شدیدی شده بودند. طوری که بسیاری از اصطلاحات علمی و فلسفه ها و قیل و قال های کلامی رافراموش کرده بودند. حتی رئیس بیمارستانی که ایشان بستری بودند می گفتند اگر یک لیوان آب به دست ایشان می دادیم همینطور در دست خود نگاه می داشتند مگر اینکه به ایشان می گفتیم آن را بخورید. اما با این وجود برخی از بستگان ایشان می گفتند ما دیدیم در لحظات آخر لب ایشان تکان می خورد و گویی حرف می زنند. از ایشان سوال کردیم که چکار می کنید؟ فرمودند تکلم. گفتیم تکلم با چه کسی؟ گفت با حضرت حق. این را فراموش نکرده چون در جان او رسوخ کرده است. پس اولین نکته ایمان و اعتقادات سالم و قوی است. دومین نکته محبت و ولایت اهل بیت (ع) خصوصاً امیرالمومنین علی (ع) است. ولایت اهل بیت (ع) جدای از توحید نیست. در روایاتی از امام رضا (ع) و امام سجاد (ع) داریم که فرمودند: ایمان و توحید، لا اله الا الله، محمد رسول الله و علی ولی الله است و بعد فرمودند توحید تا اینجا است. توحید تا اشهدان علی ولی الله است. یعنی ولایت معصومین شأنی از شئون توحید و شرط توحید است. ولایت اهل بیت یک دستگاهی جدای از ولایت و سرپرستی خداوند عالم نیست. لطف اهل بیت (ع) در همه جا به محبین آنها می رسد. هم در دنیا، هم در مرگ و هم بعد از آن در برزخ و قیامت و در همه ی عوالم. در هیچ عالمی از عوالم نیست که ما بی نیاز از اهل بیت باشیم. در هیچ عالمی از عوالم نیست که دست اهل بیت کوتاه و بسته باشد. در زیارت جامعه ی کبیره می خوانیم که اینها رحمت موصوله ی خدا هستند. رحمت موصوله یعنی قطع نمی شود و دائم متصل است. ممکن است سوال کنید که ما روایاتی داریم که می فرماید شفاعت ما اهل بیت در برزخ به شما نمی رسد. آن روایات باید در جای خود معنا شود. یا مقصود این روایات این است که قیامت مراحل بسیار سختی دارد که شفاعت اصلی ما آنجا بروز می کند. اینجا شفاعت ما است اما شفاعت اصلی نیست. لذا شفاعت و دستگیری در برزخ هم است که در آخر زیارت عاشورا می گوییم: الهم الرزقنی شفاعة الحسین یوم الورود. یعنی از همان لحظه ی ورود به عالم آخرت شفاعت می خواهد. پس شفاعت وجود دارد اما آن شفاعت اصلی مربوط به قیامت است. یا به این دلیل است که اسم لطف هایی که اهل بیت در برزخ می کنند شفاعت نیست. مانند لطف هایی که در دنیا می کنند. الان اهل بیت در دنیا لطف و عنایت می کنند اما اسم آن را شفاعت نمی گوییم. آنجا هم اسم آن را کرامت و عنایت می گوییم. پس دست اهل بیت در هیچ کجایی کوتاه نیست.
حاج آقای بهجت می فرمودند انشاء اله ما جوری زندگی کرده و جوری اعمال انجام دهیم که در لحظه ی آخر که قرار است اهل بیت دستگیری کنند نگویند که ما این فرد را نمی شناسیم. او با ما کاری نداشت. بنابراین ولایت اهل بیت سکرات را آسان می کند، خصوصاً محبت امیرالمومنین علی (ع). اینکه می گوییم خصوصاً چون امیرالمومنین مرز و ملاک حق و باطل است. شیعه وسنی از پیامبر (ص) نقل کرده اند که فرمود: یا علی حب تو را داشتن ایمان است و بغض نسبت به تو داشتن کفر است. پیامبر اکرم (ص) فرمود: اگر کسی علی (ع) را دوست داشته باشد سکرات و سختی های مرگ برای او آسان می شود. پیامبر در جمعی از اصحاب بودند فرمودند: چه کسی از شما است که هر روز عمر خود روزه است؟ سلمان بلند شد و گفت من. پیامبر فرمودند: چه کسی از شما است که تمام شب های عمر خود را شب زنده داری کرده و عبادت می کند؟ سلمان بلند شد و گفت من. پیامبر باز فرمودند: چه کسی است که در هر شبانه روز یک بار ختم قرآن می کند؟ سلمان بلند شد و گفت من. یکی از اصحاب گفت او دروغ می گوید. من خیلی از شب ها دیده ام که او خوابیده است و شب زنده داری نمی کند. خیلی از روزها غذا می خورد و روزه نمی گیرد. پیامبر فرمود: ساکت باش، به لقمان امت اینگونه تهمت نزن از او بپرس. این شخص از سلمان پرسید که سر این ادعای تو چیست؟ گفت اینکه گفتم هر روز روزه هستم به این علت است که خداوند در قرآن فرموده اگر کسی کار خیری انجام دهد من آن را ده برابر می کنم. من در هر ماه سه روز روزه می گیرم، اگر سه روز را ده برابر کنیم می شود سی روز یعنی کل ماه. اینکه من گفتم هر شب شب زنده داری می کنم به این علت است که پیامبر خدا فرمود: هر کسی هرشب با وضو بخوابد گویی تمام شب را شب زنده داری کرده است و من هر شب با وضو می خوابم. و اینکه گفتم هر روز ختم قرآن می کنم چون پیامبر (ص) فرمود: یا علی مثل تو در امت من مانند قل هوالله احد است در قرآن. اگر کسی سوره ی قل هو الله را یک بار بخواند به منزله ی این است که یک سوم قرآن را خوانده است. دو بار بخواند دو سوم قرآن را خوانده است و سه باربخواند یک ختم قرآن کرده است. یا علی اگر کسی تو را با قلب دوست داشته باشد یک سوم ایمان را دارد. اگر با قلب و زبان دوست داشته باشد دو سوم، و اگر با قلب و زبان و عمل تو را دوست داشته باشد ایمان او کامل است. بعد پیامبر فرمود یا علی اگر چناچه آسمانیان و ملکوتیان تو را دوست دارند، اهل زمین هم تو را دوست داشتند جهنم را خلق نمی کردم. بعد سلمان گفت طبق این حدیث پیامبر من در روز سه بار قل هو الله می خوانم که به منزله ی ختم قرآن است. منظورمن آن قسمت حدیث است که فرمود: اگر اهل زمین علی (ع) را دوست داشتند کسی اهل جهنم نمی شد. این محبت و ولایت اهل بیت خود را در شداید و سختی ها نشان می دهد.
می گفتند مرحوم آیت الله شیخ حسن علی نخودکی اصفهانی در دو یا سه روز آخر عمر که در بستر افتاده بود با اینکه با کسی حرف نمی زد و مشغول خود بود، در شب جمعه ای سر ازبالین بلند کرد و روکرد به سمتی و گفت ای شیطان بر من که وجودم پر از محبت علی (ع) و اولاد او است دست نخواهی یافت. سومین چیزی که از عوامل آسان کردن مرگ است، صله ی رحم خصوصاً نسبت به والدین است. ارحام خویشاوندان است یعنی برادر، خواهر و فامیل نزدیک. ارحام را که به آن رحم می گویند چون جلوه ای از رحمت خدا است. در روایت است که خداوند متعال فرمود: من از صد جزء محبت و رحمت خود یک جزء آن را در عالم دنیا فرستاده ام که این محبت ها بین پدر و مادر و فرزند و برادر و خواهر و فامیل درست شده است. بقیه ی آن را آن طرف می بینید. اگر رحم، یک خاندان و یک خانواده که بین آنها محبت است، این محبت را نسبت به هم قطع کنند، یعنی در واقع رحمت خدا را قطع کرده اند. به این جهت است که خیلی با آن برخورد شده که قطع رحم نکنید. وقتی رحمت خدا را قطع کردید طبیعتاً در مرگ سختی می بینید. اما اگر کسی صله ی رحم کرد در حال جذب رحمت خدا است. بنابراین چون شما قدر رحمت خدا را خصوصاً نسبت به والدین دانسته اید مرگ را آسان می کند. آن فردی که به مادر خود جفا کرده بود حتی نتوانست تلقین پیامبر را جواب دهد تا زمانی که مادر او راضی شد و او را بخشید. یکی دیگر از چیزهایی که خیلی توصیه شده تسبیحات حضرت زهرا(س) بعد از نمازهای واجب است. من تقاضا می کنم که این گنج است و آن را از دست ندهید. امام باقر(ع) فرمود: اگر هدیه ای بالاتر از تسبیحات زهرا(س) بود پیامبر آن هدیه را به حضرت زهرا می داد. امام صادق (ع) فرمود: ما به بچه های خود همانطور که نماز را توصیه می کنیم این تسبیحات را هم توصیه می کنیم. و بعد فرمود اگر کسی مداومت داشته باشد به خواندن تسبیحات حضرت زهرا (س) بعد ازهر نماز سختی های مرگ بر او آسان می شود. یکی دیگر از چیزها دست کردن انگشتر است. بخصوص انگشتر عقیق که از علائم مومن است. یکی دیگر از عوامل آسان کردن مرگ که در روایات آمده، در تعقیبات نماز صبح و مغرب خواندن هفت بار: بِسمِ اللهِ اَلرحمنِ الرَحیم، لا حَولَ و لاقُوةَ اِلا بِالله العَلیُ العَظیم. در مفاتیح نیز مرحوم محدث قومی این را آورده است. در اصول کافی روایت داریم که این خیلی کمک می کند. یکی دیگر از امور دعای عدیله است. مومنین حداقل یک بار در عمر خود این دعای عدیله را بخوانند، اعتقادات خود را صادقانه امانت نزد خدا بسپارند چون در آخر دعای عدیله داریم که خدایا تو بهترین امانت دار هستی. این اعتقادات خود را پیش تو امانت می گذارم تا هنگام مرگ که زمانی است که انسان خیلی چیزها را از یاد می برد به من باز گردان. و آخرین چیز خواندن قرآن بعد از هر نماز است. پیامبر فرمود: اگر هر کسی بعد از نماز قرآن بخواند سکرات موت بر او آسان می شود و خود ملک الموت شهادتین را بر او تلقین می کند. نماز اول وقت نیز که به آن اشاره شد.
سوال – لطفاً درخصوص سوره ی نحل آیات 55 تا 64 توضیح بفرمایید. پاسخ - در آیه شصت و یک این سوره ی مبارکه خداوند متعال می فرماید که اگر قرار بود به محض اینکه کسی ظلم می کند ما از اینجا برای او عذاب بفرستیم و برخورد سنگین قیامتی را در دنیا با او انجام دهیم هیچ جنبده ای در زمین نمی ماند. چون دنیا به گونه ای است که ممکن است انسان تخلفاتی را انجام دهد اما خداوند برای او فرصت می گذارد برای اینکه جبران کند. فوری با هر تخلف، جرم و اشتباهی خداوند از سر لطف برخورد نمی کند تا لحظه ی مرگ. از این فرصتی که خدا داده و لطفی که پروردگار عالم کرده است که تا دم مرگ انسان می تواند جبران کند باید کمال استفاده را ببریم. یک نکته ای را درخصوص صله ی رحم بگویم که همانطور که گفتم رحم و خویشاوندان یک جلوه ای از رحمت خدا است که او بین این جمع محبت انداخته است. و یکی از عوامل آسان شدن مرگ این است که این رحمت را پس نزده و آن را قطع نکنیم. لذا در روایات قاطع رحم و کسی که صله ی رحم را با خویشاوندان خود قطع کند خیلی مذمت شده است. هم خود ما نسبت به خویشان و بخصوص پدر و مادر قطع نکنیم و هم اینکه مانع از صله ی رحم دیگری نشویم. گاهی اوقات در برخی از خانواده ها ممکن است بعضی از افراد مانع از صله ی رحم شوند. مثلاً همسربگوید که اجازه نداری با پدر و مادر و خویشان خود رفت و آمد داشته باشی. همانطور که قطع رحم برای خود من تبعات سنگین به دنبال دارد، مانع از دیگری شدن نیز همین تبعات را برای من دارد.
سوال – اگر ما با کسی که در حال احتضار است برخورد کردیم چه وظیفه ای داریم؟ پاسخ - گاهی اوقات انسان با فردی مواجه می شود که در لحظات بسیار سخت و حساس احتضار است و نیاز دارد که کسی به او کمک بدهد، اما اطرافیان که در کنار او هستند اصلاً نمی دانند که چکاری بکنند. برای یک مسلمان زشت است که در آن هنگام نداند چکار باید بکند. در باره ی شخص محتضر یک وظیفه ی واجب و تعدادی نیز وظیفه ی مستحب داریم. وظیفه ی واجب این است که اگر مواجه شدیم با فردی که علائم مرگ در او مشخص شده و به نظر می رسد در حال رفتن از دنیا است او را رو به قبله کنیم. این کار بر هر مسلمانی واجب است البته اگر کسی او را رو به قبله کرد از دیگران ساقط است یعنی واجب کفایی است. باید طوری او را به پشت بخوابانیم که کف پاهای او به سمت قبله باشد. البته اگر در جایی بود که این کار امکان پذیرنبود، مثلاً بر روی تخت بیمارستان که به فرد سرم و دستگاه های مختلفی وصل است و این امکان وجود ندارد، باید حتی الامکان و تا جایی که به این شکل شبیه تر است او را قرار داد. اگر هم نشد که ساقط است. در روایتی از پیامبر اکرم (ص) فلسفه ی این کار گفته شده است. ایشان فرمود اگر کسی را اینگونه رو به قبله کنید دائم تا زمان قبض روح ملائک الهی و خود خداوند با رحمت خود به او رو می کنند. آداب مستحبی نیز وجود دارد که اولین آن مسئله ی تلقین است. این را باید در نظر بگیریم که آن شخصی که درسکرات موت قرار دارد به قدری در سرگردانی و تحیر است که چه بسا اسم خود را نیز به یا نمی آورد. او در یک حالت گیجی و تحیر تام است. لذا در روایات متعدد گفته شده که به او کمک بدهید. شهادتین را به این صورت به او تلقین کنید، در کنار او نشسته و آرام آرام نه با داد و بیداد و دعوا و اینطور چیزها که بیشتر او را اذیت کند به دهان او بگذارید که بگو لااله الا الله، خدا یکی است. اسم پیامبر را ببر و بگو محمد رسول الله. امام اول خود را بگو، امیر المومنین علی (ع). پیامبر اکرم (ص) فرمود: این کار را بکنید و حرف های پراکنده دیگرنزنید و سپس فرمود: اگر به این صورت تلقین کنید آن کسی که بر زبان او این کلمات باشد و با اینها از دنیا برود داخل بهشت می شود. البته معلوم است که از روی اعتقاد این کلمات را می گوید و طوطی واربیان نمی کند. دومین نکته تلقین دعای فرج است. دعای فرج آن چیزی است که در قنوت ها در رساله ها گفته شده بخوانید. افراد می توانند در رساله ها قسمت قنوت مراجعه کنند. لا اله الا الله الحلیم و الکریم، لااله الا الله العلی العظیم، سبحان اله الرب السماوات و... در رساله ها به این بخش رجوع بفرمایید. این دعای فرج است که خود مرور اعتقادات توحیدی است. این را آرام آرام بخوانید که شخص محتضر به دنبال شما بخواند. امیرالمومنین (ع) بر سر بالین هر محتضری که می رفتند و این را می خواندند می فرمودند که دیگر ترسی نیست.
سومین نکته ای که توصیه شده خواندن هر جای قرآن، خصوصاً آیت الکرسی، سوره ی یاسین و صافات است. این ها را بخوانیم و لازم نیست تلقین کنیم. درروایات داریم یاسین را که می خوانید ملائک رحمت نازل می شوند. صافات را که می خوانید وسوسه های شیطان دفع می شود. اینها آثار این سوره ها است که در آن هنگام خیلی مهم است. چهارمین چیزی که ما به آن توصیه شده ایم القاء امید است. خوف و رجاء و بیم و امید یک مومن تا وقتی که زنده است باید مساوی باشد. هم از اعمال خود، از آخرت و از عذاب بترسد و هم به رحمت خدا امیداور باشد. اما در روایات متعدد داریم که هنگام مرگ باید فقط امید باشد. لذا به آن شخصی که هنگام احتضار است رحمت خدا را القا کنید. اهل بیت به توکمک می دهند و جایی می روی که به استقبال تو می آیند. ما در روایت داریم که رحمت خدا در آخرت به گونه ای است که حتی ابلیس به آن طمع می کند. ابلیسی که گناه اولین و آخرین به عهده ی او است وقتی رحمت خدا را می بیند می گوید شاید ما را هم ببخشند. باید این رحمت را با خواندن همین روایات به فرد القاء کرد و اگر هم بلد نیستیم بگوییم که لطف خداوند متعال بی نهایت است، گناه ما محدود است اما رحمت او نامحدود است. لطف خدا بیشتر از جرم ماست نکته ی سربسته چه گویی خموش
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔊 فایل صوتی برنامه سمت خدا 👤 #حجت_الاسلام_عالی 📚 با موضوع : یاد مرگ (سکرات و غمرات و عوامل آسان جان دادن) 🗓 پنجشنبه چهاردهم تیر ماه 🗂 حجم : ۱۱.۵ مگابایت 💠 @samtekhoda3
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
🔸 برنامه سمت خدا 📝 موضوع برنامه : #سیره_تربیتی_انبیاء_الهی_در_قرآن_کریم - #حضرت_یوسف_علیه_السلام ✨ آیات 32 و 33 سوره یوسف 👤 كارشناس : #حجت_الاسلام_والمسلمين_عابدینی 🗓 تاريخ پخش : شانزدهم تیر ماه 🔻🔻🔻
برنامه سمت خدا موضوع برنامه : سیره تربیتی حضرت یوسف (ع) در قرآن کریم- آیات 32 و 33 سوره یوسف كارشناس : حجت الاسلام والمسلمين عابدینی تاريخ پخش : 16-04- 97 بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. شور دیدارت اگر شعله به دلها بکشد *** رود را از جگر کوه به دریا بکشد گیسوان تو شبیه است به شب اما نه *** شب که اینقدر نباید به درازا بکشد خودشناسی قدم اول عاشق شدن است *** وای بر یوسف اگر ناز زلیخا بکشد عقل یک دل شده با عشق فقط می‌ترسم *** هم به حاشا بکشد، هم به تماشا بکشد زخمی کینه‌ی من این تو و این سینه من *** من خودم خواسته‌ام کار به اینجا بکشد حال با پای خودت سر به بیابان بگذار *** پیش از آنکه تو را عشق به صحرا بکشد شریعتی: سلام می‌کنم به همه دوستان عزیزم، بیننده‌ها و شنونده‌های نازنین‌مان، به سمت خدای امروز خیلی خوش آمدید. انشاءالله این لحظات و دقایقی که کنار هم هستیم لحظاتی باشد که از معارف ناب قرآن و اهل‌بیت(علیهم‌السلام) سرشار شویم. حاج آقای عابدینی سلام علیکم، خیلی خوش آمدید. حاج آقای عابدینی: سلام علیکم و رحمة الله، خدمت حضرتعالی و همه بینندگان و شنوندگان عزیز عرض سلام دارم. انشاءالله در پناه عزت حق سربلند باشند و زندگی خوشی داشته باشند. شریعتی: ادامه قصه حضرت یوسف(ع) را با بیان حاج آقای عابدینی می‌شنویم. حاج آقای عابدینی: (قرائت دعای سلامت امام زمان) عرض سلام داریم خدمت حضرت یوسف(ع) و همچنین نبی گرامی اسلام(ص) و خدمت بقیة الله الاعظم، اجازه می‌خواهیم به ما اذن بدهند در این احسن القصص یوسف وارد شویم و از برکات و نتایج این قصه شریف بهره‌مند باشیم. در محضر سوره یوسف بودیم. جریان رسید به آنجا که زنان هم یوسف را تحت فشار قرار دادند و هرکدام دعوت به خود می‌کردند و یوسف(س) در این حالت که آن زندگی در کاخ برایش سخت شد، به طوری که دیگر اگر قبلاً یک نفر بود حالا تعداد بیشتری شدند و برای یوسف سختی کار بیشتر شد و چون تهدید شده بود که اگر تن ندهی تو را به زندان محبوس می‌کنیم و عذاب تحقیر را برای تو قرار می‌دهیم، آنجا بیان کرد مرا از این چیزها نترسانید. به خدای سبحان عرض کرد: خدایا اگر اینها می‌خواهند مرا از زندان بترسانند، برای من زندان محبوب‌تر از این است که به خواسته‌های اینها تن بدهم. یکی از نکاتی که اینجا شاید تذکر دائم دارد این است که جهان خلقت محضر حسن حضرت حق است. تعبیری که هست این است که «الَّذِي أَحْسَنَ كُلَ شَيْءٍ خَلَقَهُ» (سجده/7) به فرمایش علامه طباطبایی خدای سبحان بین خلقت و حسن و زیبایی تلازم ایجاد کرده است. هرجا خلقت هست حسن هست. «الَّذِي أَحْسَنَ كُلَ شَيْءٍ خَلَقَهُ» هرجا خلقت هست، حسن هست. تلازم بین خلقت و حُسن، چون او احسن الخالقین است. در خودش حَسن است و از حَسن به غیر حُسن صادر نمی‌شود. «الَّذِي أَحْسَنَ كُلَ شَيْءٍ خَلَقَهُ» بین خلقت و حُسن تلازم است. پس همه عالم خلقت زیباست. ما را می‌خواهد از زیبایی عالم به سمت خودش ببرد. ما را با تجلی حُسن عالم به سمت خودش دعوت می‌کند که او جمیل علی الاطلاق است.
بین این موجودات، زیبایابی را هم در انسان به خصوص قرار داده است. همه عالم حَسن و زیباست اما زیبایاب هم در بین عالم انسان هست. نمی‌گوییم: بقیه عالم زیبایاب نیستند. انسان در بین موجودات به زیبایابی و یافت زیبایی بالخصوص اختصاص دارد. خودش فرمود: وقتی انسان را خلق کرد، «فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ» (مؤمنون/14) یعنی انسان را زیباترین خلق کرد. این «تبارک الله احسن الخالقین» نسبت به انسان است، نتیجه‌ای که می‌خواهیم از این قصه بگیریم این است که اصل زیبایی و ادراک زیبایی فعل خداست و از او نشأت گرفته است. چون خودش حقیقت جمال نامتناهی است، هر قدر کسی قدرت ادراک زیبایی بیشتری پیدا کند باب زیبایی محقق است که او بتواند بیشتر بیابد. یک مرتبه این است که به بهترین نحو خلق شده است، یک مرتبه این است که تمام اینها تجلی جمیل مطلق هستند. یعنی اگر این درست دیده شود زیباترین است. در بین این زیباترین‌ها خدای سبحان وقتی انسان را خلق کرد، به خالق این انسان که خودش باشد گفت: «فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ». یعنی این بهترین و زیباترین خلق است. خودش هم بهترین و زیباترین خالق است. اصل زیبایی و یافت زیبایی را خدای سبحان در عالم قرار داده است. این صفت در انسان ممدوح است. اگر کسی زیبایی را نمی‌یابد یک عیب است. خدای سبحان زیبایی عالم ظاهری را یک رقیقه نسبت به زیبایی‌های بالاتر قرار داده است. برای اینکه انسان از آن زیبایی بالاتر محروم نشود و محصور و محدود به زیبایی ظاهری نشود، یک حدودی را قرار داده که تو اگر در این حدود حرکت کنی، از اینها عبور می‌کنی و در اینها متوقف نمی‌شوی. برای اینکه انسان را در زیبایی توسعه بدهد و بالا ببرد، یک حدودی را قرار داده که انسان مشغول نشود به طوری که از مراتب بالاتر غافل شود. لذا خدای سبحان یوسف را خلق کرد. می‌توانست کسی باشد که این زیبایی را نداشته باشد و کسی مفتون او نشود. اما کسی مفتون او شد و از ظاهر او به باطن او راه پیدا نکرد، این غلط است. اگر کسی یوسف(ع) را دید و از زیبایی او به زیبایی‌های باطنی، اخلاق او، ذات او، خالق او راه پیدا کرد، این راه سریع کمال ایجاد کرده است. یعنی خدا با تجلی زیبایی دلها را به سوی این زیبایی جذب کرده اما نخواسته در این زیبایی متوقف شوند. لذا زیبایی او مذموم نیست که بگوییم فتنه‌گری ایجاد می‌کند. نه! خداست. اگر می‌دانست که این فقط سبب فتنه‌گری است، نه سبب جذب، این کار را نمی‌کرد. خدا نمی‌خواهد کسی را به ضلالت بیاندازد.
لذا تعبیر بعضی این است که این زیبایی یوسف یک دانه نبوتی در درونش بود. دانه عظیم جمالی درونش بود، که این زیبایی می‌خواست جذب کند و به او برسد اما بعضی حدشان محدود بود، در یک مرتبه‌ای اینها متوقف می‌شدند. من از ابتدای کلام بعضی از زبان‌ها را که نسبت به زلیخا تندی دارد را سعی کردم با یک کنترل بگویم. درست است فعل او در مراحلی غلط بوده اما بالاخره این به ایمان رسید. این همسر یوسف نبی شد. لذا اگر در یک برهه‌ای هم اشتباه داشته به لحاظ پایان سعی کنیم توهین و جسارت طوری نباشد، باید آدم فعل غلط را به عنوان فعل غلط ببیند. باید نسبت به آن کارهای اشتباه، اشتباه ببیند. اما در عین حال طوری حرف بزنیم که در پایان که این مؤمن می‌شود آن عاقبت دیده شود. نه اینکه بگوییم: هرکاری کرده درست است، نه بخواهیم تطهیرش کنیم، این هم غلط است. اما به لحاظ حسن عاقبت باید مطرح کرد. لذا این زیبایی که خدای سبحان در یوسف قرار داد عجیب است. تمام کسانی که به یوسف مبتلا شدند، بالاخره نجات پیدا کردند. حتی برادرها، حتی زلیخا و عزیز مصر، حتی حاکم مصر، او هم نجات پیدا کرده است. از قِبل یوسف کسی به هلاکت نرسید. این از نکات عجیبی است که با اینکه اینقدر زندگی او تلاطم داشت، اینقدر حوادثی که در چاه افتاده، در زندان افتاده، حسادت‌های مختلف نسبت به او شکل گرفته، اما عبور داده است. خدای سبحان چقدر برای اینکه یک نفر ایمان بیاورد چقدر نقشه کشیده است. یوسف از پدر جدا شده، هجران بین یعقوب و یوسف، چقدر خدا مهربان است. یوسف در کجا قرار گرفته به عنوان برده در بازار برده‌ها فروخته شده است. در قصر عزیز مصر تحت فشار قرار گرفته، خدا همه اینها را قرار داده تا بعد قلب اینها را هدایت کند. این جریان از جانب یوسف یک حقیقتی است، از جانب اینها هرکدام یک پرده‌ای است، یک دوربینی است دارد نشان می‌دهد. هم خود یوسف بالا رفت و هم مردم از قِبل این ابتلائات هدایت شدند. صبر یوسف، چقدر نشان می‌دهد یک نفر عالم، یک نفر که در مقام هدایتگری دیگران است، باید صبر و شرح صدر داشته باشد. چقدر باید بر خودش سختی را تحمل کند تا سبب هدایت دیگران شود. خدا در قبال آن مقامات و کمالات عظیم می‌دهد. این یک نکته زیبایی است که عالم همه زیباست. زیبایی از جانب خداست. دل مردم با زیبایی زودتر نرم می‌شود لذا گاهی زیبایی ظاهری است، انبیاء هیچکدام نباید از جهت قیافه، طوری باشد که مردم بدشان بیاید. جزء صفات نبوت این است که نبی نباید چهره و ظاهر و پوشش به گونه‌ای باشد که مردم احساس بدی بکنند. مراتب است، گاهی یک کسی مثل یوسف(ع) تجلی می‌کند که در اوج زیبایی و جذب است. هرکس می‌بیند جذب می‌شود.
دارد که یوسف را وقتی می‌خواستند به زندان ببرند در غل و زنجیر کردند. مردم که او را می‌دیدند می‌گفتند: چهره او با این غل و زنجیر نمی‌خورد. نمی‌خورد که او خائن باشد! یعنی اینقدر این قیافه معصومانه بود هرکس می‌دید می‌گفت: به او نمی‌خورد که چنین خطایی کرده باشد. نمی‌گوییم هرکس زیباست حتماً خوب است اما زمینه خوب شدن در آن ممکن است زیاد باشد. اگر هم از دست بدهد قدر ندانسته و این کفران عقاب می‌آورد. اینطور نیست که احساس کند زیبایی برای خودم است. این زیبایی را از کجا داشتی؟ زیبایی را خدای سبحان داده است. اگر هم گاهی امکان زیباتر شدن است باز این را خدا در نظام خلقت طوری قرار داده که امکانش هست. این نظامی است که خدا در خلقت قرار داده و الا می‌شد که طوری باشد که امکان تبلیغ نباشد. اگر این را اینطور دیدیم، خدای سبحانی که این همه نقشه کشید تا با این زیبایی و این جریان و این همه سختی برای یوسف و یعقوب(س) مردم را هدایت کند، در روز قیامت که انسان‌ها زیبایی حق را می‌بینند، جذب می‌شوند، در حالت احتضار، در برزخ و قیامت، اینکه اینطور برای هدایت تک تک انسان‌ها نقشه می‌کشد و سرمایه‌گذاری می‌کند، در آنجا ما را رها می‌کند. در جایی که دست ما به جایی بند نیست. مگر اینکه انسان کاملاً وجودش را وارونه کرده باشد. لذا همه پل‌های پشت سرمان را خراب نکنیم. لذا هر باب خیر را از دست ندهیم و بگوییم: شاید این نجات دهنده باشد. امروز که خیلی برای انسان سخت است که در یک فشار اقتصادی سنگین یک عده می‌آیند از این آزار و آشفته سوء استفاده کنند. چطور از خدا نمی‌ترسند؟ مگر عقبت ثروتمندان دیگر را ندیدند که در یک گوشه قبر خوابیدند و زمین خوردند؟ اگر یک بچه و یک معصوم آه بکشد که در اثر فعل اینها فشار به او آمده، چطور می‌توانند جواب خدا را بدهند؟ چطور عقاب الهی را تحمل می‌کنند؟ خدا به این لطیفی آه موجودات و انسان‌ها برایش خیلی عظیم است. بین آسمان و زمین یک آه فاصله هست. تعبیر هست که آه اسم خداست. با خدا مقابله کردن، با خدا جنگ کردن جرأت می‌خواهد. لذا اگر خطا می‌کنیم هم نادم باشیم، هم از آن خطاهایی نکنیم آن غیرت الله و نظام قهر الهی را به جوش بیاورد و آنها را با ما طرف کند. در روایت دارد بعضی از کسانی که ایمان در وجودشان محفوظ مانده باشد، اینها را به جهنم می‌برند، اما جهنمی که بترسند نه بسوزند. این ترس پاکشان می‌کند. ولی باب ایمان محفوظ مانده باشد. همه پل‌ها خراب نشده باشد. زیبایی را در همه عالم خدا قرار داده و سبب هدایت قرار داده، انسان‌ها نسبت به زیبایی خاضع هستند. اگر خدا جمیل تجلی کند، چطور انسان عاشق می‌شود. یک تجلی جلوه‌ای از جمالش یوسف شد، هرچه می‌دید دست از ترنج نمی‌شناخت. اگر خودش تجلی کند که برای عده‌ای کرده است، چه خبر خواهد شد؟ همه ما آن جلوه را خواهیم دید.
نکته دیگر این است که در اینجا زنان روسای قوم مصر در آن جلسه جمع شدند و آن فتنه از آنجا آغاز شد. این یک هشداری است که زنان مسئولین ما هم تحت خطر هستند. به همن نسبتی که مسئولیت ایجاد می‌شود در چشم می‌آیند، خانواده اینها هم در چشم می‌آید. همینطور که در این آیه می‌فرماید اینها زنانی بودند که رؤسای افراد بودند، مردانشان در کار بودند اما این زنان هم با هم ارتباطات داشتند. سعی کنند اگر اینها با هم ارتباط دارند، ارتباطات را بر یک محور الهی قرار بدهند. نه مد و پز و رقابت در مسائل مادی. لذا اگر هر مقداری انسان مقام پیدا می‌کند باید خودش مراقب خانواده‌اش باشد که به همین نسبت در خطر بیشتر قرار می‌گیرد. اگر بی قدر و اندازه مشغول کار باشد، بعد از داخل می‌پوکد. لذا امام(ره) و مقام معظم رهبری در عین اینکه در اوج کار هستند، نسبت به رفتار خانواده و بودن با خانواده کاملاً دقت دارند و حساسیت دارند. هرچقدر بخواهیم الگوسازی کنیم، نگاه مردم به خانواده‌های مسئولین هست. اگر مسئولی در اشرافی‌گری باشد این قطعاً به سقوط کشیده می‌شود. چون اشرافی‌گری که با قدرت همراه می‌شود، دیگر دو عامل ساقط کننده انسان می‌شود. حواسمان باشد زنان اهل مدینه یک الگو هستند که نشان می‌دهد خدای سبحان خیلی وقت‌ها کارها و شایعات و تخلفات از درون خانه‌های مسئولین شکل می‌گیرد. نکته دیگر اینکه صحنه‌ای که خدا ساخته در نگاه فیلم، در نظر بگیرید درون و بیرون را خدا آنچنان با هم ترسیم کرده که عشق را به ظاهر هم کشانده است. جریان اینکه خانم‌ها دستشان چاقو می‌گیرند، دست را می‌برند، حقیقت درونی که عشق و علاقه است را با دیدن یک جمال از خود بی‌خود می‌شود، در نظر بگیرید در این صحنه یوسف عبور می‌کند، یک جلوه جمالی و بعد خانم‌ها اینجا نشستند، همه طوری مجذوب می‌شوند که این تشخیص را نمی‌دهند تا دست بریده می‌شود. این چهره که بین یک حقیقت درونی و یک حقیقت بیرونی خدا گره زده، گره زدن بین دو صحنه که می‌تواند در فیلم دیده شود. یک حس درونی را وقتی به بیرون کشاندی و توانستی در بیرون هم تجسم بدهی، در نظام هنر و فیلم این شاهکار است. خدا چقدر صحنه را زیبا جلوه داده است. برای کسی که اهل فیلم باشد می‌فهمد ارزش هنری این چیست. این از نگاه درونی چطور به بیرون کشیده شده است. کسانی که اهل هنر هستند خوب متوجه می‌شوند این تصویر چقدر زیباست که توانسته به ظاهر کشیده شود.
نکته دیگر این است که وقتی زلیخا دارد بیان می‌کند «وَ لَئِنْ لَمْ يَفْعَلْ ما آمُرُهُ لَيُسْجَنَنَ وَ لَيَكُوناً مِنَ الصَّاغِرِينَ» (یوسف/32) اگر آنجایی که امر کردم انجام ندهد، نمی‌گوید: من او را زندان می‌اندازم. «لَيُسْجَنَنَ» این به زندان افتاده می‌شود. هیچگاه عاشق محنت معشوق را ابراز نمی‌کند. هیچ عاشق به معشوق سخن سخت نگفت! زلیخا نمی‌گوید: من تو را به زندان می‌اندازم، می‌گوید: اگر حرف مرا گوش نکرد «لَيُسْجَنَنَ» به زندان افتاده می‌شود و از تحقیر شده‌ها قرار می‌گیرد. نمی‌گوید: من تحقیرش می‌کنم. اینها نکته‌های ظریفی است. مثلاً خدای سبحان وقتی می‌خواهد احکام جعل کند، آنجای که حکم سخت است و با میل انسان سازگار نیست، نمی‌گوید: من این کار را می‌کنم. می‌گوید: «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصاص» (بقره/178) قصاص بر شما نوشته شد. این نحوه جهل حکم است که اگر محبت در کار است، وقتی می‌خواهد حکمی را، کار و سختی را ایجاد کند، نمی‌آید به صراحت به خودش نسبت بدهد. نمی‌خواهد در این رابطه کدورت ایجاد شود ولی از آن طرف می‌گوید: «كَتَبَ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ» (انعام/12) خدا رحمت را بر شما نوشته است. آنجا که رحمت است می‌گوید: من نوشتم. این را برای شما حتمی قرار دادم. اینها در زبان ارتباط با خدا و حتی مدیریت یک خانواده، پدر در یک خانواده، در نظام تربیتی که رابطه‌ها براساس محبت شکل بگیرد، آنجایی که سختی است چطور بیان شود. «عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ» (بقره/216) خدا با محنت با کسی برخورد نمی‌کند حتی اگر سختی در کار است، این سختی حتماً برای او نافع است حتی اگرچه این سختی را صریح نمی‌گوید که من این را برای تو سخت می‌کنم. این زبان چقدر عشق را به ما یاد می‌دهد. با اینکه می‌گوید: «وَ لَئِنْ لَمْ يَفْعَلْ ما آمُرُهُ» اگر آنچه من امر کردم انجام ندهد، «لَيُسْجَنَنَ وَ لَيَكُوناً مِنَ الصَّاغِرِينَ» این خیلی زیباست.
نکته بعد آیه 34 سوره یوسف «فَاسْتَجابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ كَيْدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ» (یوسف/34) «وَ إِلَّا تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ» (یوسف/33) اگر کید اینها را برنگردانی من به اینها میل پیدا می‌کنم. در ادامه دارد، «فَاسْتَجابَ لَهُ رَبُّهُ» این تعبیر فاستجابَ در چند جای قرآن نسبت به انبیاء آمده است. همین تعبیر نسبت به حضرت زکریا آمده است. وقتی فرزند می‌خواست، این تعبیرات خیلی زیباست «رَبِّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعاء» (آل‌عمران/38) وقتی بلا بر ایوب خیلی شدید شد «مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِين فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَكَشَفْنا ما بِهِ مِنْ ضُرٍّ» (انبیاء/83 و 84) آن ضر را برداشتیم. در مورد حضرت یونس داریم «لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ» (انبیاء/87 و 88) این سنت ماست. این «فاستجبنا» می‌آید تا به یوسف(ع) می‌رسد. یوسف اینجا از خدا خواست «وَ إِلَّا تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ» مثل یونس که در شکم ماهی بود، مثل زکریا که وقتی مریم را با آن لطافت دید، گفت: خدایا می‌شود با اینکه ما پیر شدیم به ما فرزند بدهی؟ از خدا خواست و خدا اجابت کرد. معلوم می‌شود اینجا فشار برای یوسف خیلی زیاد بوده است و خدا برایش اجابت کرد. انشاءالله خدا برای همه ما فاستجاب را محقق کند. به خصوص برای حاجت جمعی ما که خداوند این مشکل را تبدیل به آسانی بکند. «فَصَرَفَ عَنْهُ كَيْدَهُنَ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ» این «هو السمیع العلیم» خیلی زیباست. او سمیع است، می‌شنود. اینکه کسی برای حاجتمندان گوش شنوا داشته باشد. علیم است، اجابت او مطابق علم است. این سمیع بودن از مسائلی است که اگر دقت نشود مسئولین ما امروز سمیع باید باشند. ببینند درد مردم چیست. اگر در یک فشاری افتاد، خدا سمیع است بعد علیم است. این اسم خدا چقدر آرامبخش است. اگر مسئولین ما گوش شنوا باشند، مردم بدانند که حرفشان را گوش می‌کنند، اگر اینطور باشد برای مردم تحمل بالا می‌رود. اگر مردم احساس کنند کسی دردشان را نمی‌شنود، خیلی تأمل سخت می‌شود. گاهی شده مسئولین ما یک شب بیایند در قسمت‌های مستضعف‌نشین‌تر این را برای خودشان به عنوان یک وظیفه ببینند که برایشان تواضع باشد. بگویند: خدایا ما می‌خواهیم برای تو تواضع کنیم. اگر این اتفاق بیافتد، خدای سبحان اینها را عزیزتر می‌کند. تعبیر امام هست که خدمت به عیال الله، خدمت به خداست. اگر مردم را عیال خدا دیدند و شیفته خدمت به آنها شدیم، با محبت دنبال خدمت به مردم باشند، آنوقت مردم از آنها راضی می‌شوند. تحمل برای مردم آسان می‌شود. مردم جذبشان می‌شوند.
شریعتی: تمام آنهایی که در نظام اسلامی مسئول هستند یک مسئولیت مضاعف دارند اینکه به نام دین حکومت می‌کنند. حاج آقای عابدینی: بعد از این همه مدت حاکمیت به نام دین تشکیل شد. با توجه به اینکه می‌خواستند دین را از حاکمیت دور کنند، بگویند: دین از سیاست جداست. تا مردم دین را به عنوان یک رابطه فردی ببینند. تمام انبیاء زحمت کشیدند که بگویند: دین در صحنه زندگی مردم است و همه اینها تک تک می‌خواهد انسان را به خدا برساند. شریعتی: یعنی جنس مدیریت مسئولان ما در نظام اسلامی با جنس مسئولیت فلان مدیر اروپایی کاملاً متفاوت است. حاج آقای عابدینی: مسئولیت در این نظام از جنس انبیاء است. می‌خواهد در تمام این دنیا قسط برقرار کند تا به سمت خدا حرکت شود. قسط و عدالت ایجاد شود تا مردم به سمت خدا حرکت کنند. عدالت اینقدر در اینجا عظیم است. نه صرف یک رفاه عادی باشد. رفاه ایجاد می‌شود تا به سمت خدا حرکت شود. سمیع و علیم نشان می‌دهد گوش شنوا داشتن از جانب کسی که برتر است، مقامی دارد جزء یکی از ضروریات است که خدا خودش را در اینجا خودش را سمیع می‌داند «إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ».
شریعتی: نکات خیلی خوبی را شنیدیم. امروز صفحه 373 قرآن کریم را تلاوت خواهیم کرد. «إِنْ هذا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِينَ «137» وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ «138» فَكَذَّبُوهُ فَأَهْلَكْناهُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ «139» وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ «140» كَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلِينَ «141» إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صالِحٌ أَ لا تَتَّقُونَ «142» إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ «143» فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ «144» وَ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلى رَبِّ الْعالَمِينَ «145» أَ تُتْرَكُونَ فِي ما هاهُنا آمِنِينَ «146» فِي جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ «147» وَ زُرُوعٍ وَ نَخْلٍ طَلْعُها هَضِيمٌ «148» وَ تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً فارِهِينَ «149» فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ «150» وَ لا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ «151» الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَ لا يُصْلِحُونَ «152» قالُوا إِنَّما أَنْتَ مِنَ الْمُسَحَّرِينَ «153» ما أَنْتَ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا فَأْتِ بِآيَةٍ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ «154» قالَ هذِهِ ناقَةٌ لَها شِرْبٌ وَ لَكُمْ شِرْبُ يَوْمٍ مَعْلُومٍ «155» وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذابُ يَوْمٍ عَظِيمٍ «156» فَعَقَرُوها فَأَصْبَحُوا نادِمِينَ «157» فَأَخَذَهُمُ الْعَذابُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ «158» وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ «159» ترجمه : اين (دعوت تو يا بتپرستى ما) جز شيوه پيشينيان نيست. وما عذاب نخواهيم شد. پس هود را تكذيب كردند آنگاه ما آنان را هلاك كرديم. البتّه در اين (داستان) بىشك نشانهى بزرگى است، و (لى) اكثر مردم ايمان آورنده نيستند. و همانا پروردگار تو، همان خداوند عزيز و مهربان است. قوم ثمود (نيز) پيامبران را تكذيب كردند. آنگاه كه برادرشان صالح به آنان گفت: آيا (از شرك و انحراف) پروا نمىكنيد؟ من براى شما پيامبرى امين هستم. پس از خداوند پروا كنيد واز من اطاعت نماييد. و من بر اين رسالتم هيچ پاداشى از شما نمىخواهم. پاداش من جز بر پروردگار جهانيان نيست. آيا (فكر مىكنيد) شما در آنچه در اين دنيا داريد، در أمن وامان رها خواهيد شد؟ در باغها و چشمهها. و كشتزارها و نخلهايى كه شكوفهاش لطيف و بر هم نشسته است. (و هيچ مسئوليّت و بازگشتى نخواهيد داشت؟) و شما (ماهرانه) از كوهها خانههايى براى خوشگذرانى مىتراشيد. پس، از خدا پروا كنيد و مرا پيروى نماييد. واز اسرافكاران فرمان نبريد. آنان كه در زمين فساد مىكنند و اهل اصلاح نيستند. (قوم ثمود به جاى ايمان آوردن به صالح) گفتند: همانا تو از سحر شدگانى. تو جز بشرى مثل ما نيستى. پس اگر از راستگويانى، نشانه (و معجزه) اى بياور. صالح (در پاسخ معجزهخواهى مردم) گفت: اين ماده شترى است (كه با ارادهى خداوند، از درون كوه خارج شد). براى اوست سهمى از آب (يك روز) و براى شما روز ديگرى معيّن شده است. و به آن آسيبى نرسانيد كه عذاب روز سهمگين، شما را فرا مىگيرد. پس ناقه را كشتند، سپس از كردهى خود پشيمان شدند. پس آنان را عذاب فرا گرفت. همانا در اين (ماجرا) قطعاً نشانه و درس عبرتى است، و (لى) اكثر آنان ايمان آورنده نيستند. و البتّه پروردگار تو بى شك همان تواناى مهربان است.
شریعتی: اشاره قرآنی را بفرمایید و بعد انشاءالله قرار هست در این هفته از یک فقیه بزرگ، محقق ثالث حضرت آیت الله وحید بهبهانی یاد کنیم. حاج آقای عابدینی: در آیه 151 و 152 می‌فرماید: «فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ، وَ لا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ» این عدم اطاعت از مسرف، مسرف کیست؟ کسی که از حد تعادل خارج می‌شود. دارد خدا به ما امر می‌کند که تمام این مشکلات از اسراف نشأت می‌گیرد. اسراف فقط در غذا نیست. این هم یک مورد است. اسراف در تمام مراتب را شامل می‌شود. در اخلاق هست، در اعتقاد هست، در اعمال هست. اگر کسی در هر جایی اسراف کند، یک کسی در خوراک اسراف کند، دیگری در اخلاق اسراف می‌کند، «وَ لا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ» هیچگاه از مسرف اطاعت نکنید. مسرف وجودش عدالت ندارد. لذا عادل قابل اطاعت است. «الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَ لا يُصْلِحُونَ» منتهی فکر نکنید حتماً باید یک کسی خیلی بزرگ باشد، اسرافش هم چند هزار میلیارد تومانی باشد تا این مسرف شود، اما یک کسی که صد تومان را هم به اسراف خرج می‌کند، شامل این آیه می‌شود. حواسمان باشد که اسراف بسیار خطرناک است.
حضرت آیت الله وحید بهبهانی اصولی بزرگ، مجدد شیعه در نظام اجتهاد، این بزرگوار هم در نظام علمی عظیم بود، هم در زندگی و زهد و ساده زیستی در نهایت عظمت بود. هم در خدمت به مردم بسیار عظیم بود به طوری که ایشان نماز و روزه استیجاری می‌گرفت، آن پولی که از این راه به دست می‌آورد خرج مردم و فقرا می‌کرد. اینها درس است، تکلیف گرا بود. میرزای قمی، مرحوم کلباسی اینها هرکدام یکی از شاگردانش بودند. در اواخر عمر لمعه درس می‌داد. شرح لمعه کتابی است که در اولین کتاب فقهی است که یک طلبه می‌خواند. برای تکلیف به بهبهان رفت، دید آنجا یک مقدار اخباری گری رایج شده است. از بهبهان به کربلا رفت، اخباری‌گری در مقابل عقلانیت بود. به حدی نسبت به عقلانیت قوی بود که اجتهاد شیعه را تقویت کرد به طوری که از اذان مغرب تا صبح سر پا ایستاده بودند و با بعضی بزرگان بحث می‌کردند. وقتی جلسه درس مرحوم صاحب حدائق رفت گفت: می‌خواهم سه روز شاگردانت را در اختیار من قرار بدهید که من هم حرفهایم را بزنم. صاحب حدائق هم این کار را کرد. بعد از سه روز دو سوم شاگردان ایشان را به سمت مکتب اجتهادی برگرداند. شریعتی: دعا بفرمایید و آمین بگوییم. حاج آقای عابدینی: از خدای سبحان می‌خواهیم که این مشکلات اخیر مملکت ما را به عزتش و با در هم کوبیدن استکبار جهانی، صهیونیست جنایتکار و وهابیت عربستان، همچنین کسانی که در داخل ضربه می‌زنند عالماً و عامداً، انشاءالله خدای سبحان اینها را با عظمت و عزت خودش اگر قابل هدایت نیستند، نیست و نابود بگرداند. اگر قابل هدایت هستند آنها را هدایت کند که بدانند چه فسادی دارند ایجاد می‌کنند. انشاءالله خدا ما را از شر فعل بدمان در امان نگه دارد. شریعتی: یوسف فروختن به زر ناب هم خطاست *** نفرین اگر تو را به تمام جهان دهم السلام علیک یا رسول الله!
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔊 فایل صوتی برنامه سمت خدا 👤 #حجت_الاسلام_عابدینی 📚 با موضوع سیره ی تربیتی حضرت یوسف علیه السلام در قرآن کریم - آیات ۳۲ و ۳۳ سوره یوسف 🗓 شنبه شانزدهم تیر ماه 🗂 حجم : ۱۱.۸ مگابایت 💠 @samtekhoda3
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
🔸 برنامه سمت خدا 📝 موضوع برنامه : #شرح_حدیثی_گرانمایه_از_امام_صادق_علیه_السلام 👤 كارشناس : #حجت_الاسلام_والمسلمين_بهشتی 🗓 تاريخ پخش : هفدهم تیر ماه 🔻🔻🔻