شریعتی: امروز قرار است از ویژگیهای حکومت علوی بشنویم.
حاج آقای حسینی قمی: خطبه 209 نهجالبلاغه، غیر از نهجالبلاغه مرحوم کلینی هم در کافی شریف نقل کردند. داستانی هست اینکه «دخل علیٌ علیهالسلام» امیرالمؤمنین عیادت یکی از اصحاب و یارانشان رفتند، بیمار بودند. به نام علاء بن زیاد حارثی، وقتی عیادت رفتند، از فرصت عیادت بیمار استفاده کردند و یک آموزه تاریخی که در نهجالبلاغه ثبت شده، دیدند خانه خیلی بزرگی دارد، فرمودند: «مَا كُنْتَ تَصْنَعُ بِسِعَةِ هَذِهِ الدَّارِ فِي الدُّنْيَا» با این خانه بزرگ در دنیا چه میکنی؟«وَ أَنْتَ إِلَيْهَا فِي الاخِرَةِ كُنْتَ أَحْوَجَ» تو در قیامت به چنین خانهای بیشتر احتیاج داری. «وَ بَلَي إِنْ شِئْتَ بَلَغْتَ بِهَا الاخِرَةَ» اگر از این خانه بزرگ زاد و توشه آخرت جمع میکنی خیلی خوب است. حضرت سه مثال زدند «تَقْرِي فِيهَا الضَّيْفَ» این خانه بزرگ برای پذیرایی از مهمانها هست. «وَ تَصِلُ فِيهَا الرَّحِمَ» ارحام و خویشاوندانت را دعوت میکنی. «وَ تُطْلِعُ مِنْهَا الْحُقُوقَ مَطَالِعَهَا» حقوقش را ادا میکنی. «فَإِذاً أَنْتَ قَدْ بَلَغْتَ بِهَا الاخِرَةَ» این خانه دنیا نیست، خانه آخرت است. پس خانه زمینه این باشد که انسان در آن کارهای خیر انجام بدهد، حقوق دیگران را بدهد خیلی خوب است. تا حضرت این جمله را به عباء بن زیاد فرمود که از خانهات خوب استفاده کن، «فقال له العلاء یا امیرالمؤمنین» علاء بن زیاد یک مطلبی را به حضرت گفتند. الآن این سؤال مطرح است که بالاخره خانه بزرگ خوب است یا خوب نیست؟ اگر خانه برای تفاخر باشد، برای تکاثر باشد، فخرفروشی کنیم، بخواهیم ثروت جمع کنیم و بلا استفاده بگذاریم خوب نیست. بسم الله الرحمن الرحیم، «أَلْهاكُمُ التَّكاثُر،حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِر» (تکاثر/1) رفتی سراغ مردهها، مردهها را بشمارید. اگر تفاخر و تکاثر باشد خوب نیست.
یکوقتی رسول خدا با اصحابشان نشسته بودند، برای جهاد رفتند. یک جوانی عبور میکرد، از مسیری رد میشد، قامت بلند و خوبی داشت. اصحاب رسول خدا گفتند: کاش این جوان مسلمان بود و این قدرت و زور بازویش را در مسیر جهاد صرف میکرد. رسول خدا این حرف را نپسندید. فرمود: باید از او بپرسید که با این زور بازو چه میکند؟ اگر برای زن و بچهاش تلاش میکند فی سبیل الله است. اگر کمک به پدر و مادر میکند فی سبیل الله است. اگر کمک برای ارحامش است این هم فی سبیل الله است. «ان کان یسعی تفاخراً و تکاثراً» اگر این زور بازو را برای فخرفروشی جمع میکند و ثروت جمع میکند این فی سبیل الله نیست. یعنی رسول خدا حتی کار یک غیر مسلمان را اگر جمع ثروتش و تلاش و کوشش را در راه خدمت به مردم، پدر و مادر، زندگی خودش، اینها فی سبیل الله است. اما اگر مصرف تفاخر و تکاثر است، درست نیست. ذیل همین خطبه دیدن شارحین نهجالبلاغه یک حدیثی از امام صادق نقل کردند.
روایت داریم «ذکر رجلٌ الاغنیاء فوقع فیهم» کسی محضر امام صادق رفت و یک صحبتی از ثروتمندها و پولدارها کرد. شروع به بدگویی ثروتمندان کرد. فرمود: ساکت باش! ثروتمند، اگر با ثروتش به خویشاوندان رسیدگی میکند، اگر به برادران ایمانیاش کمک میکند. «اضعف الله» خدا پاداش دو برابر به او میدهد. بعد به آیه 34 تا 37 سوره سبأ اشاره کردند. حضرت ناراحت شدند. اگر ثروت از مسیر حلال بود، به ارحامش میرسد، به برادران ایمانیاش میرسد چرا بد باشد. داستان دیگری هست که شارحین نهجالبلاغه نقل کردند و مرحوم کلینی در کافی شریف دارد. امام رضا(ع) یک خانهای خریدند. به یکی از دوستانشان فرمودند: من این خانه را برای تو خریدم. اثاثهایت را به اینجا منتقل کن. حضرت فرمود: خانهات کوچک است. من یک خانه بزرگتر برایت تهیه کردم. گفت: درست است این خانه کوچک است و خیلی زندگی در آن سخت است ولی پدرم این خانه را خریده است. من نمیخواهم از خانه پدریام بیرون بیایم. حضرت فرمود: اگر پدر تو آدم نادانی بود تو هم باید مثل او باشی؟ پدر تو بی خود در این خانه کوچک زندگی کرده است. در روایات داریم یکی از نعمتها خانه وسیع است. کسی به رسول خدا گفت: خانه من خیلی کوچک است. حضرت فرمود: با صدای بلند فریاد بزن و از خدا خانه بزرگ بخواه. حاجت تو این باشد. پس اهلبیت(ع) این نگاه را نمیپسندند. لذا حضرت فرمود: اگر از خانه بزرگ خوب استفاده کنی به درد آخرت میخورد.
در ادامه داستان در خطبه 209، گفتیم: حضرت به خانه علاء بن زیاد یکی از اصحابشان آمدند. فرمودند: اگر از خانه بزرگ اینطور استفاده کنی، خوب است. علاء بن زیاد به امیرمؤمنان عرض کرد: من خانه بزرگی دارم، نقطه مقابل من برادرم است «أَشْكُو إِلَيْكَ أَخِي عَاصِمَ بْنَ زِيَادٍ» از برادرم شکایت میکنند. حضرت فرمودند: چه شده؟ «قَالَ وَ مَا لَهُ قَالَ لَبِسَ الْعَبَاءَةَ» عبا به دوش سر به بیابان گذاشته و فقط دنبال عبادت و شب زندهداری است. حضرت فرمود: او را بیاورید. وقتی آمد «قَالَ عَلَيَّ بِهِ فَلَمَّا جَاءَ قَالَ يَا عُدَيَّ نَفْسِهِ» ای آدمی که دشمن خودت شدی. «لَقَدِ اسْتَهَامَ بِكَ الْخَبِيثُ» شیطان تو را سرگردان کرده است. «أَ مَا رَحِمْتَ أَهْلَكَ وَ وَلَدَكَ» چرا به زن و بچهات رحم نکردی؟ «أَ تَرَى اللَّهَ أَحَلَّ لَكَ الطَّيِّبَاتِ وَ هُوَ يَكْرَهُ أَنْ تَأْخُذَهَا» خدا طیبات را حلال کرده است بعد دوست ندارد تو استفاده کنی؟ «أَنْتَ أَهْوَنُ عَلَى اللَّهِ مِنْ ذَلِكَ» نکند میخواهی برای خودت یک چیزی، تو کوچکتر از این هستی که بگویی: خدا برای من اینطور خواسته است. «قَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ» ما از شما یاد گرفتیم. «هَذَا أَنْتَ فِي خُشُونَةِ مَلْبَسِكَ وَ جُشُوبَةِ مَأْكَلِكَ» ما لباسهای شما را دیدیم. لباسهای ساده شما، غذاهای بدون خورشت، ما از شما یاد گرفتیم. شما ساده پوش هستید و ساده زیست هستید. «قَالَ وَيْحَكَ» امیرالمؤمنین فرمود: وای بر تو! من مثل تو نیستم. «إِنِّي لَسْتُ كَأَنْتَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى فَرَضَ عَلَى أَئِمَّةِ الْعَدْلِ أَنْ يُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاسِ» خدا واجب کرده بر پیشوایان عدالت، باید مثل ضعیفهای مردم برخورد کنند. امیرالمؤمنین در اوج ثروت بود. در 25 سال خانهنشینی، باغها، مزارع، نخلستانها فراوان، صدقات حضرت چند هزار دینار بود ولی در عین حال وقتی به خلافت رسید فرمود: با اینکه دارم، ولی خدا بر پیشوایان عدالت واجب کرد، «أَنْ يُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ» تو نباید خودت را با من مقایسه کنی. فرمود: «كَيْلَا يَتَبَيَّغَ بِالْفَقِيرِ فَقْرُهُ» ائمه و پیشوایان ساده زندگی کنند، تا فقرا فقرشان آنها را به شورش وا ندارد. اگر مردم دیدند پیشوایان عدل در سادگی زندگی میکنند با اینکه دارند، این تسکین فقرا میشود. میگویند: ما نداریم، اینها هم ندارند. الآن اینطور نیست. وکلای ما، معاونین ما، نهصد امام جمعه ما، استانداران ما، رؤسای قوای ما چنین مشکلی دارند؟ آخر ماه چه کنم چه کنم دارند؟ مشکل نان شب و ازدواج بچههایشان و مریضی دارند؟ اگر دارند مثل مردم شدند ولی اگر ندارند، امیرالمؤمنین میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى فَرَضَ عَلَى أَئِمَّةِ الْعَدْلِ أَنْ يُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاسِ كَيْلَا يَتَبَيَّغَ بِالْفَقِيرِ فَقْرُهُ» فقر فقیر او را به شورش وادار نکند. هیچکسی به اندازه امیرالمؤمنین در مدینه برای آبادانی کار نکرده و هیچکس به اندازه حضرت موقوفات و صدقات نداشته است.
در حالات وحید بهبهانی، مجدد المذهب، علامه ثانی، علامه ثالث، مرد بسیار عجیبی هست. تحولی در فقه و اصول شیعه ایجاد کرد. یک وقتی خانه آمد، عروس ایشان لباس پر زرق و برقی پوشیده بود. به آقازادهشان گفت: این لباس چیست:؟ گفت: پدرجان، شما دیگر چرا؟ سوره اعراف آیه 32 را خواند «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبادِه» چه کسی حرام کرده است؟ بلافاصله فرمود: این آیه که خواندی را من هم بلد هستم. ولی باید یک کاری کنیم فقرا فقرشان را به ما تسلی بدهد. ایشان مسئولیت اجرایی نداشت ولی یک مرجع عام بود. کسی که امام جمعه و عالم یک شهر است، فرمود: مردم باید فقرشان را به ما تسلی بدهند.
خطبه 160 نهجالبلاغه خطبه مفصلی است و خیلی زیباست. حضرت زندگی زاهدانهی پیامبر خدا، خودشان، حضرت عیسی و حضرت داود را مفصل بیان کرده است. فرمود: «واللّه لقد رَقَّعتُ مدرعتى هذه حتى استَحيَيتُ من راقعها» به خدا قسم این لباسم را آنقدر وصله زدم، خجالت میکشم بروم بگویم باز هم وصله کن! امام (ره) وقتی در نجف بودند، چه منزل سادهای داشتند با اینکه قطعاً میتوانست بهترین خانه را تهیه کند. به امام میگویند: اجازه بدهید محلی که مردم جمع میشوند، گلیمش کامل نیست. اگر اجازه بدهید چند گلیم دیگر بیاوریم فرش را کامل کنیم. امام(ره) فرمودند: شما دست به دست هم دادید مرا جهنمی کنید. مگر اینجا خانه صدر اعظم است؟ نصفش فرش نباشد، چه میشود! حاج احمد آقا میگوید: صدر اعظم چیست؟ از صدر اعظم بالاتر، اینجا خانه امام زمان است. شما نایب امام زمان هستید. امام میفرماید: معلوم نیست خانه امام زمان هم فرشش کامل باشد! یعنی امام برای خانهای که محل رفت و آمد مردم است، میگوید: نیاز نیست کامل فرش باشد. امام فرمود: احمد! طاغوت یک شبه طاغوت نمیشود، کم کم طاغوت میشود. برای سفید کاری حسینیه، امام فرمود: تا من زنده هستم دست به حسینیه نزنید. اگر زندگی شهید رجایی(ره) را نگاه کنیم، معلوم میشود زندگی امروز ما کم کم طاغوت شده یا نه.
شریعتی: اگر ما به عملکرد یک فرد و شخصی که میتواند مسئول باشد یا مسئول نباشد، مشکوک شدیم و احساس کردیم یک مسیری را اشتباه میرود، وظیفه ما چیست؟
حاج آقای حسینی قمی: معنای صحبت ما این نیست که از فردا راه بیافتیم هرجا، کشور تشکیلات دارد. امیرمؤمنان در همین نهجالبلاغه میفرماید. نامه 69 نهجالبلاغه نامه زیبا و مفصلی است. حضرت میفرماید: «وَ لَا تُحَدِّثِ النَّاسَ بِكُلِّ مَا سَمِعْتَ بِهِ فَكَفَى بِذَلِكَ كَذِباً» هرچه شنیدی منعکس نکن، این برای دروغ کافی است. من یقین دارم بسیاری از همین یقینهای ما بعداً معلوم میشود یقین نبود. ما چقدر مواردی یقین داشتیم بخدا من مطمئن بودم، نشانههایی که دیدم، اما دستگاه قضایی رفته و به نتیجه نرسیده است. در این چند هفته چقدر گفتیم: قوه قضاییه باید انقلابی و صریح عمل کند. ولی گاهی دیدید میگویند: یک پرونده صد جلد است و باید رسیدگی شود. مقام معظم رهبری فرمودند: فساد غول هفت سر است. امیرالمؤمنین بلافاصله فرمودند: «لا تَرُدَّ عَلَي النَّاسِ كُلَّ مَا حَدَّثُوكَ بِهِ فَكَفَي بِذَلِكَ جَهْلا» هرچه هم شنیدی رد نکن! حضرت فرمودند: حق نقل نداری ولی حق رد هم نداری. مراجع قانونی و قضایی دارد، منتقل کن.
شریعتی: بعضی میگویند: اگر بخواهیم منتظر مراجع قضایی باشیم که قضاوت کنند خیلی طول میکشد و فساد همه جا را میگیرد.
حاج آقای حسینی قمی: فرض کنید من در مورد مطلبی به شما مشکوک هستم. شما راضی هستید من اول اعلام کنم بعد دستگاه قضایی بروم؟ وقتی گفتم دیگر نمیشود جمع کرد. گفتم: متأسفانه ما خیلی اهل کارهای طولانی نیستی. در صدقه گفتم: این صدقات را جمع کن. صبح به صبح صدقه را در صندوق صدقات میاندازد. میگوید: شما مخالف کمیته امداد هستید؟ نه، کمیته امداد از یادگارهای امام است. امام معصوم فرمود: اگر نیازمند فقیر داری «لَا صَدَقَهَ وَ ذُو رَحِمٍ مُحْتَاجٌ» (منلايحضرهالفقيه، ج 2، ص 68) حق نداری به بیگانه بدهی، به ارحامت بده. این روزها گفتند که آبونمان تلفنهای ثابت غیر قانونی بود و لغو کردند. پولی که 118 برای تماسها میگرفت، غیر قانونی بود. شما به هرکسی به عنوان خودش راضی هستید، الآن روزنامهها صفحه اول تیتر بزرگ علیه کسی میزنند. فردا صفحه آخر تکذیبیه میزند تیتر دیروز دروغ بود. ما بیشتر دنبال راههای کوتاه هستیم. الآن در یک اداره کارمندی تخلف کرده است. داروخانه هزار تومان جنسی را گران داده است. حوصله نداریم شماره تلفن بگیریم و شکایت کنیم. به ما هزار تومان گران داد، به نفر بعدی ده هزار تومان گرانتر میدهد!
در هواپیما با یکی از دوستان نشسته بودم، این آقا موقعی که اعلام کردند موبایلها را خاموش کنید، خاموش نکرد. یک آقای خارجی کنار من نشسته بود. یادداشتی به مهماندار داد که این خاموش نکرده است، مهماندار با او برخورد کرد. شما از شهرداری تخلف میبینی، از قوه قضاییه تخلف میبینی، از هر جایی تخلف میبینی، حال اینکه یک تماس بگیریم و شکایت کنیم را نداریم.
شریعتی: وظیفه ثروتمندان در این شرایط، در قبال فقرا و ضعیفترها چیست؟
حاج آقای حسینی قمی: ابتدای بحث گفتم، یکی از اشکالات ما این است که هرچه میگوییم، دیگران را متوجه میکنیم. در حالات وحید بهبهانی خواندم، ایشان شاگردانی مثل علامه بحرالعلوم داشته است. میرزای قمی که قبرش در قم زیارتگاه است، شاگرد ایشان بود. مرحوم وحید بهبهانی روزه استیجاری میگرفته پولش را به میرزای قمی میداده که احتیاج داشته است. بحث مستأجرین را گفتیم که به احترام امام رضا(ع) اجارهها را زیاد نکنید، به مستأجرین رحم کنید. فیش حقوقی مستأجر را ببین، بعد از اجاره چقدر برایش میماند. سه تا شیعه امام رضا در مسجدالحرام نشستند با هم عقد قرارداد بستند که هرکس از دنیا رفت، آن کسی که زنده ماند در نمازها و عبادات و روزهها و خیرات دو نفر دیگر را شریک کند. صفوان بن یحیی، عبدالله بن جندب، علی بن نعمان، گفتند: ما سه تا شیعه امام رضا هستیم هرکس زودتر از دنیا رفت، آن کسی که میماند در خیرات دیگری را شریک کند. صفوان بن یحیی ماند و دو نفر دیگر از دنیا رفتند. صفوان نماز که میخواند یکی برای خودش، یکی برای عبدالله بن جندب و یکی برای علی بن نعمان میخواند. روزه میگرفت یک ماه رمضان برای خودش، بعد از ماه رمضان یک ماه برای علی بن نعمان و یک ماه برای عبدالله بن جندب روزه میگرفت. زکات مالش را میداد یکبار به نیت زکات مال خودش، یکبار به نیت آن دو نفر زکات میداد.
در حالات مرحوم کاشف الغطاء خواندم، استاد شیخ انصاری(ره) بود. ایشان خانهاش در نجف را رهن میگذاشت، پولش را بین فقرا تقسیم میکرد. برمیگشت به ایران میآمد و میگفت: خبر دارید من خانهام را به رهن گذاشتم و پولش را به فقرا دادم. اینقدر علاقهمند داشت که پول میدادند خانه را از رهن درمیآورد، اگر شیخ انصاری این کار را کرد، استادش این کار را کرد، آیت الله العظمی گلپایگانی، آیت الله العطمی نجفی این کارها را کردند، مرحوم آیت الله نجفی به آقای گلپایگانی نامه نوشته بود که این آقا گرفتار است، نماز و روزه استیجاری به او بدهید. ایشان آن طرف را نمیشناخت و به او داده بود. بعد از مدتی به آقای مرعشی گفته بود: ما نمیشناختیم او را که نماز میخواند یا نه؟ فرمود: پول به او برسد، من خودم نمازها را میخوانم. من بازار رفتم سخنرانی کردم، گفتم: اگر شما مینالید، آن کارگر چه بگوید؟ کارمند با فیش حقوقی کم چه بگوید؟ نانوا با پنج ساعت کار چه بگوید؟ آنها خرج ندارند؟ مستأجر نیستند؟ دختر دم بخت ندارند؟ به حق امام رضا، مخصوصاً در ماه ذیالقعده که ماه امام رضا است قسم میدهیم فقط انگشت را متوجه دیگران نکنید. همه ما مسئول هستیم. اگر همه ما مواظب نباشیم همه فرعون هستیم. فرعون گفت: «أنا ربکم الاعلی» من هم در خانه خودم به زن و بچهام زور میگویم.
شریعتی: خیلی نکات خوبی را شنیدیم. انشاءالله همه دست به دست هم بدهیم و با همدلی و یکی شدن بر مشکلات غلبه کنیم. دعا بفرمایید و آمین بگوییم.
حاج آقای حسینی قمی: «أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوء» خدایا به حق علی بن موسی الرضا، رفع گرفتاری و پریشانی از همه ملتمسین دعا بفرما. مریضها لباس عافیت بپوشان. دنیا و آخرت ما را از اهلبیت جدا نگردان. امر ازدواج و اشتغال جوانها را مقرر بفرما.
شریعتی: «الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمدٍ و آله الطاهرین»
هدایت شده از برنامه تلویزیونی سمت خدا
97-5-16-حجت الاسلام حسینی قمی.mp3
11.92M
🔊 فایل صوتی برنامه سمت خدا
👤 #حجت_الاسلام_حسینی_قمی
📚 با موضوع : ویژگیهای حکومت علوی
🗓 سه شنبه شانزدهم مرداد ماه
🗂 حجم : ۱۱.۳ مگابایت
💠 @samtekhoda3
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه : آرامش در زندگی
كارشناس : حجت الاسلام والمسلمين سعیدی
تاريخ پخش : 17-05-97
بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
شریعتی: سلام میکنم به همه بینندهها و شنوندههای نازنینمان، به سمت خدای امروز خوش آمدید. امروز روز دحو الارض است. روز 25 ماه ذیالقعده که افضل اعمال امروز زیارت حضرت رضا(ع) هست که از همینجا به امام رئوفمان سلام میکنیم. انشاءالله دوستانی که مشهد مشرف هستند نایب الزیاره ما باشند. حاج آقای سعیدی سلام علیکم و رحمة الله. خیلی خوش آمدید.
حاج آقای سعیدی: سلام علیکم و رحمة الله، بنده هم خدمت شما و همه بینندگان عزیز عرض سلام دارم. انشاءالله توفیق بندگی و عبادت خداوند را در همه احوال زندگی داشته باشیم. از همه کسانی که مشهد مشرف هستند خواهش میکنیم که ما را فراموش نکنند. آنجایی که هستند قطعهای از بهشت است. در بهشت معرفت ایجاب میکند آدم رفقایش و آرزومندان را فراموش نکند.
شریعتی: این قرار همه سمت خداییهاست که در مشاهد مشرفه و در ایام خاص یکدیگر را از دعای خیر محروم نکنند. هفته گذشته برنامه خیلی مورد استقبال دوستان قرار گرفت. قرار شد روزهای چهارشنبه در مورد آرامش صحبت کنیم.
حاج آقای سعیدی: «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد/28) این مطلع زیبای بحث ما بود که از سخن الهی گرفته شد. ذکر خدا آرامشبخش دلهاست. وقتی بخواهیم با دقت به مفهوم ذکر نگاه کنیم، تعاریفی که اهلبیت برای ما بیان کردند، شاید بهتر از آن نشود بیان داشت. ذکر و یاد خدا را در طاعت الهی دیدند. وجود نازنین امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ فَقَدْ ذَكَرَ اللَّهَ» کسی که از خداوند عزّوجل اطاعت کند قطعاً همان ذکر و یاد خداست. یعنی ذکری که فقط به ذهن من برسد، سبحان الله، سبحان الله بد نیست و باید باشد و تأکید اهلبیت(ع) هم هست اما چه به حد واجبش، در حداقل هم واجباتش را انجام میدهد، نماز و روزه و قرآن خواندن دارد اما در عمل هم یاد خدا دارد. لذا اهلبیت(ع) دهم به این معنا خیلی ما را ارجاع دادند که ذکر خدا و خاصیت ذاکر خدا موقعی شناخته میشود که دو راهی بین حلال و حرام است. ما از بیرون میبینیم و میگوییم: بگذار دو راهی پیش بیاید، زمانی که قرار است خدایی بشود یا نشود، آن موقع کدام را انتخاب میکنیم. اتفاق خطرناکی در این دوراهیها میافتد، ما اسیر تبلیغات شیطان میشویم. وقتی بخواهیم فلان ماده شوینده را بخریم، دستمان را دراز میکنیم برمیداریم. چرا انتخاب میکنیم؟ از بس تبلیغ شده فلان شامپو و شوینده را بخر. شما شیمیدان نیستی اما اینقدر تبلیغ کردند که اثر گذاشته است. انتخاب امروزت تأثیر گرفته از تبلیغ دیروز است. شیطان با ما همین کار را میکند. شروع میکند کاری کند که در لحظه انتخاب تو این کار را نکنی. کاری که خدا میخواهد را نکنی، کاری که او میخواهد را انجام بدهی. لذا دستورالعمل این است که میگوید: موقعی که خطبهای آمد، اشکال آمد احساس کردی یکجایی دلت میخواهد، خدا نمیخواهد «فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» (اعراف/200) یاد خدا را زنده کن.
عصبانی میشوی، «لا اله الا الله» بگو. «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» یک مشکل و خطا و گناه دیگر پیش میآید، به خدا پناه ببر. بدانیم شیطان یک سری شیرینیها را در زمان غفلت برای ما جلوهگری میکند. یک کتابی هست به نام لمعه که در دوران طلبگی خدمت حضرت آیت الله جاودان میخواندیم. یکوقتهایی نگاه میکنم میبینم ایشان چه حاشیههایی نوشتند، بعد همینطور جلو میروم میبینم یک پاراگراف خالی است. هیچی نوشته ندارم. یعنی آن روز کلاس نرفتم، به هر دلیل غیر موجهی که امروز اسمش را غیر موجه میگذارم، آن روز موجه میگفتم میبینم حاشیه ندارد. چقدر دلم میسوزد کلاس آیت الله جاودان را نرفتم و از دست دادم. الآن ایشان لمعه نمیگوید و من هم نمیتوانم بخوانم. همه فرصتهایی که داشتم از دستم رفته است. این دیگر احیاء نمیشود آن زمان خاطره خوشی برای من بود که مثلاً با دوستمان کلاس را رها کردیم و خیلی به ما خوش گذشته اما الآن به عنوان خاطره تلخ از آن یاد میکنیم. لذا نگاه میکنی خاطره تلخ زمان گذشته امروز برایت شیرین است. به پزشک یا مهندسی میگویید: از خاطرات شیرین گذشته بگو. میگوید: تا صبح بیدار نشستیم درس خواندیم، امتحان عالی دادم، اینها همه سخت بود ولی امروز شیرین شد. خاطره همان است ولی تلخی و شیرینی به واسطه اینکه من عقلم کامل است میفهمم آن موقع چه اتفاقی افتاد. از این بچههای رزمنده و جبهه و جنگ بپرس، از خاطرات گذشته بگوید، میبینی تعریف میکند گرم بود. گرد و خاک بود، غذا اینطور بود. یک چیزهایی را میگوید که همه تلخ است ولی به حساب شیرینترین خاطراتشان از اینها تعریف میکنند. این سختیها در لحظه خودش سخت است و وقتی میگذرد شیرین میشود. آدمها هم همین اتفاق برایشان میافتد. در روزی که «تبلی السرائر» است، آدمها عقل رس میشوند، روز قیامت یکی از صفتهایش این است که حجابها کنار میرود و میفهمند هر عملی چه بود. «صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی» میفهمند چه اتفاقی افتاده آنوقت میگوید: حیف! «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ» (عصر/2) خسران پیدا میکند، یوم الحسره است. غصه میخورد عمر گرانمایه را در چه راهی گذاشتم؟ تا چه خورم صیف و چه پوشم شتاء؟ همه فکر و ذکرم همین بود. خدا این زندگی و استعداد را به من داد برای اینکه اینطور زندگی کنم؟ خدا را در چه عبادتهایی میتوانستم دنبال کنم نشد. الآن دیگر وقت عمل نیست. اینقدر دلش میسوزد! نکتهاش غفلت است. در مقابل ذکر، غفلت است. شیطان کاری میکند پشت قضیه را نبینی. چه چیزی از دست میدهی؟ زمان، عمر شریف، طاعت و توجه الهی را از دست میدهی. به خدا پشت کردی.
آن چیزی که آدم خبره و با هوش، آدمی که نمیگذارد به نتیجه برسد، کارنامه را ببیند و غافلگیر شود و تعجب کند، از همین الآن کارنامه فردا را درست میکند، آدمهای باهوش معمولاً کمتر غافلگیر میشوند. چون گناه حاصل جهل است. آدمی که میداند سعی میکند در همین کارنامه فردا را درست کند. یکباره فریاد نزند ای اینها برای من نیست. چرا عملهای صالح من نیست؟ خرابش کردی. پیامبر میگوید: دیدم آتشی میآمد و خانهای از بین میرفت، آتشی میفرستیم، میگویم: این عمل خیر من است، منتظر هستم پاسخش را ببینم، حبط کردم و سوزاندم. اهلبیت(ع) گفتند ما عمل کنیم. پس معنای آرامش قلبی بحث طاعت الهی شد، به فرمایش امیرالمؤمنین(ع). چه چیزهایی باعث میشود من از این طاعت سر باز بزنم؟ «إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى» (علق/6و7) رؤیت استغناء، همین که آدم خیال کند خبری است. استغناء علمی! یکوقت راننده کامیون گفت: حاج آقا میدانی ما کی تصادف میکنیم؟ موقعی که بگوییم: ما دیگر اوستای جاده هستیم. دیگر تصادف برای جوجه رانندههاست. آن روز دقت آدم پایین میآید. علمیت است، درس خوانده است، دکتر شده، ثروت زیادی دارد. اینها را خودم بدست آوردم و خودش را موضوع ببیند. نمیگوید: «هذا من فضل ربّی». حضرت آیت الله جوادی میفرمودند: خدا یک کارت شناسایی برای همه صادر کرده و رویش نوشته: «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ» (فاطر/15) مردم شما به سوی خدا فقیر هستید و چیزی ندارید. ظرف خالی هستید اما وقتی آدم دروغ دید، در ظرفش چیزی احساس کرد آنوقت طغیان میکند. خاصیت آدم این است. شیطان به این روش عبادتهای ما را باطل میکند، عُجب، آقا ریا نشود من نماز شبم را در یک پستو در اتاق خانه میخوانم ولی بعد اتفاقی میافتد میگویم: این منم طاووس علیین شده! عُجب میگیرد. آن عبادت باعث تخریب تو میشود. اینها نکات اخلاقی است که یکوقتها بدون اینکه بفهمیم دچارش میشویم. آدم باهوش حواسش جمع است از اهلبیت(ع) دستور میگیرد. حواست باشد وقتی عبادت کردی به واسطه عبادتت فخر نداشته باشی. استکبار عبادت نداشته باشی. استصغار معصیت نداشته باشی. معصیت گناهی را کوچک نشماری. یک شب هزار شب نمیشود. گناه بزرگ است و هرچقدر بگویم کوچک است، نافرمانی او که هست.
شریعتی: عنوان بحث ما این است که دنبال آرامش هستیم. این آرامش در سایه ذکر به دست میآید و ذکر طبق کلام حضرات معصومین که افضل آن ذکر عملی است به واسطه این ایجاد میشود که از گناه دوری کنیم. یک بخشی از ناآرامیها به درون خودمان برمیگردد.
حاج آقای سعیدی: در مسیر طاعت نیستیم. خاصیت طاعت آرامش است. خاصیتی زحمتی که برای خدا کشیده میشود این است که خستگی ندارد. خستگی جسم دارد، عزیزان ما از شهدای جنگ تحمیلی دو سه روز نمیخوابیدند ولی احساس خستگی نمیکنند. در اوج خستگی احساس فرح و بهجت و شادی و نشاط درونی دارد. این برای زحمتی است که برای خدا کشیده میشود. آدم میداند پاسخگوی زحمتش خداست. تفاوت گریه برای دنیا و گریه برای أباعبدالله(ع)، یکوقت برای آدم یک اتفاقی در دنیا میافتد، غصه دنیایی آدم را پیر میکند، گریه برای أباعبدالله میکنی میبینی دلت از درون دارد عشق میورزد. حالت بهتر میشود. حبّ امام حسین این را در دل من ایجاد کرده، حبّ دنیا از دست دادن است نسبت به یک چیز دنیایی. پیر غلام امام حسین(ع) است ولی زنده دل است. دلش با أباعبدالله گره خورده است. نمیتوانی سنش را بفهمی. چون دلش با نور گره خورده است. غم امام حسین و حضرات معصومین(ع) با جنس غم دنیا فرق میکند. لذا افراد نمیتوانند تحلیل کنند. طاعت خدا هم همین است.
یک مزرعه را مثال بزنم. شخصی نزد کشاورزی میآید و میگوید: فلانی کشاورزی که میکنی کار بی معنی است انجام میدهی. چرا گندمهایی که در دامنه جمع کردی را دور میریزی؟ میگوید: دور نمیریزم و دارم میکارم. منتهی از کشاورزی چیزی متوجه نمیشود. میگوید: اینها را آرد کن و بخور، میگوید: نه، من دارم این را برای برداشت فردا استفاده میکنم. «الدنیا مزرعة الآخره» گرسنه هم باشم باز از این استفاده نخواهم کرد. این معنایی که تو میگویی اسراف است و استفاده نیست. کاشتن این استفاده درست است. خدا به ما یکسری امانت داده است. دست و پا و چشم ما و عمر ما، صحت و سلامت ما و نعماتی که قابل شمردن نیست. طریقه مصرف اینها را من تعیین میکنم یا خدا. گل بحث ما اینجاست. من یا خدا، طاعت الهی به چیست؟ بعضی مواقع من تعیین میکنم نمیخوانم بگویم خدا، میگوید: دلت پاک باشد. خدا هم این را میگوید؟ نه این را من میگویم. ابلیس نزد خداوند عرضه داشت خدایا من بر آدم سجده نمیکنم ولی تو را چنان عبادت میکنم که هیچ بندهای روی زمین تا به حال تو را اینگونه عبادت نکرده باشد. خداوند فرمود: نه، من دوست دارم آنطور که خودم میگویم عبادت شوم. تعیین کننده عبادت خداست. نه اینکه من میگویم. اینکه بعضی طاعتها برای ما لذتبخش نیست، برای اینکه من تعیین میکنم.
بنده خدایی به من گفت: حاج آقا من نماز نمیخوانم ولی طبیعت را که میبینم اینقدر اشک میریزم، اینقدر یاد خدا میکنم. این جای نماز قبول میشود؟ گفتم: یاد خدا کردن چیز خوبی است اما نه تو تعیین میکنی و نه خدا تعیین کرده است. هرموقع در تعارض قرار گرفتی بین من، مَنیت کثیفترین چیزی است که شیطان به انسانها تزریق میکند. هر موقع بین من و خدا در دوراهی قرار گرفتی، مرا انتخاب کردی باختی. خدا را انتخاب کردی بردی. در هر موضوعی هست. حلال و حرام، حاج آقا من اینقدر به فقرا کمک میکنم، من خمس و وجوهات شرعی نمیدهم ولی اینقدر به فقرا کمک میکنم. من تعیین میکنم این بهتر است، این واجبتر از آن است. هرموقع تعارض بین من و خدا ایجاد شد. من خیلی دعا و قرآن میخوانم، ولی حجابم اینطور است. حد حجاب را خدا تعیین میکند یا من؟ وقتی من جلوتر از خدا قرار گرفت بد است.
من از درمان و درد و وصل و هجران *** پسندم آنچه را جانان پسندد
یکوقت نفس میگوید: نه، آنچه من دوست دارم. لذا نفس بکوقت به عبادت سوق میدهد منتهی عبادت ریایی. نماز بخوانیم که فلانی ببیند. صدقه میدهی که مشهور شوی، رضایت نفس پیدا کنی، خوشحال شوم از این کار، هرجا دیدی خدا نیست رهایش کن. خدا اسم رمز است. من و خدا، جنگ نفس و خدا جنگی است که وقتی گروهی از جهاد نزد پیامبر آمدند، اظهار سختی کردند. پیغمبر فرمودند: یک جهادی به نام جهاد اکبر هست. گفتند: بزرگتر از این که دیگر خیلی سخت است. کشته و مجروح شدیم، از این جهاد عظیمتر هست! فرمودند: جهاد با نفس، دلت میخواهد یا او از تو میخواهد. جهاد با نفس یعنی آنجا که دیدم تمایل هست،
شریعتی: یعنی اگر ما تلاش کردیم، مثل کنکوریها که تلاش کردند، امروز به جایی میرسند که احساس میکنند نتیجه آنطور که باید میشده، نشده است. آنوقت اینجا بین من و خدا قرار داریم، خدا خواسته اینطور شود. همین که تلاش کردیم، کافی است. همین آرامبخش است.
حاج آقای سعیدی: در تمام مشکلی که هست، مقام رضا و پسندیدن، کسی که راضی هست به رضای خدا، «الهی رضاً برضاک» کلامات آخر امام حسین(ع) است. امام حسن(ع) در اوج شدت و سختی میگوید: خدایا راضی هستم به قضای تو، امام حسینی که وضعیت جنگی میچیند، سربازها را اینطور میچیند، پشت خیمهها را، تمام کارها را انجام میدهد، خدایا راضی هستم به رضای تو. توکل یعنی انجام دادن کار و سپردن نتیجه کار به خداست. انجام دادن کار طبق رضای خدا و سپردن نتیجه کار به خدای متعال است. ذکر به عنوان یاد و لذت محبین هم گفته شده است. پیغمبر به مردم اینطور بگو: اگر خدا را دوست دارید، «فَاتَّبِعُونِي» (آلعمران/31) از من پیغمبر تبعیت کن. هر محبتی یک تبعاتی دارد و تبعیت از خداوند، اگر خدا را دوست داری پس تبعیت کن. «يُحْبِبْكُمُ اللَّه» یکی از اثراتی که آدم میبیند دلش آرام است، این است که محبوب خدا واقع میشود. خدا بندهای را که دوست داشته باشد دلش را آرام میکند. محبت دنیا را از دلش میبرد. زرق و برق دنیا را از دلش بیرون میکشد. چشم او دنیا بین نمیشود. خسارت دنیایی برای دلش حزن نمیآورد. «فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون» (بقره/38) این کاری است که خدا با او میکند. اگر محبت خدا را داشتیم، اطاعت خدا شد باید منتظر باشیم دلمان شاد شود. اگر تا حالا نداشتیم، گفتند: یک نسخه بده برای کسانی که مریض هستند، یک نسخه هم برای پیشگیریاش بده، اگر نبود «لو علم المدبرون کیف اشتیاقی بهم لماتوا شوقاً» حدیث قدسی است. »لو علم» اگر مدبرون، آنهایی که به خدا پشت کردند، نماز و روزه را رها کن، همه چیز را خطا انجام میدهد. «کیف اشتیاقی بهم» من خدا چقدر دوست دارم اینها برگردند. «لماتوا شوقا» از این شوق میمیرند. فقط گیر سر قسمت اول است که اگر بدانند، که نمیدانند. این غفلت است. اگر بدانند خدا چقدر دوستشان دارد، اگر بدانند که خدا به این بندهها میگوید: بنده فراری! برگرد. صد بار اگر توبه شکتی باز آ! آنهایی که برگشتند و رو به سوی خدا برگشتند، میفهمند خدا میتواند به آنها آرامش بدهد. خدا قادر مطلق است. قلبهای ما محل خداست. «القلب حرم الله» حرم خداست. خدا حرم خودش را با زلزله به هم نمیریزد. در حرم خدا غیر خدا را جا نده. غیر خدا را جا دادی منتظر تزلزل باش. چون همه چیزهای غیر خدا دروغ هستند «لا مؤثر فی الوجود الا الله» غیر از خدا هیچ تأثیری در وجود ندارد. اگر مؤثرهای دیگر را دیدم مثل موقعی میشود که طرف سراب را نگاه میکند، وقتی میبیند سراب نیست چه افسردگی دست میدهد. آب نبود، غلط و دروغ بود. سراب بعدی را میبیند. حرکت میکند، فکر کنید کسی سالها در عمرش همینطور بگوید امروز به این دل خوش کند، فردا به او دل خوش میکند، غیر خدا این سراب است. هی میرسد به اینها میبیند این نبود، خوشی دنیا نبود، در این عالم چیزی به نام خوشی به معنی رقابت با خدا نبود. اما اگر از خدا دید حالا یک ظرف آب هم برایش شیرین میشود. «يَا مَنِ اسْمُهُ دَوَاءٌ وَ ذِكْرُهُ شِفَاءٌ» (مصباحالمتهجد، ص 360) ذکر خدا شفاست. یاد خدا شفاست. شفا برای بیماری، من که تنم سالم است، مگر همه بیماریها برای تن است؟ خیلی از ما ممکن است آزمایش خوب بدهیم همه چیز سالم باشد اما بگوییم: یک لحظه آرامش ندارم. آرام و قرار ندارم. ذکر خدا شفاست. منتظر باش قلب بیمار تو را خدا شفا بدهد. ذکر یک صفت دارد، دوام در ذکر، همیشگی بودن، خوش به حال آنهایی که دوام در ذکر دارند.
ملاک انتخاب خدا باشد نه من، در موقعیتهایت وقتی خدا را انتخاب کردی خدا به تو فرقان میدهد. خدا به تو نور میدهد که به نور الله نگاه کنی. آدم متقی و مؤمن با نوری که خدا جلوی پایش میاندازد نگاه میکند. ممکن است سواد درس خواندن زیاد نداشته باشد. اما نگاه میکنی بصیرت دارد، گمراه نمیشود، بعضی خیلی سواد زیاد دارند، داشنمند فلان قضیه است ولی نگاه میکنی در راه کفر و آزار مردم از دانشش استفاده میکند. بخاطر عدم ایمان و سرکشی که دارد، دانشش هم بر ضد خودش است. لذا در روز قیامت بعضیها بر داشتههایان گریه میکنند. ابن ملجم چقدر بر اینکه قدرت داشته، گریه میکند که توانست امیرالمؤمنین را به شهادت برساند. خدایا کاش این توان را نداشتم، «یا لیتنی کنتُ ترابا» خدایا کاش خاک بودم. کاش هیچی نبودم. عقل نداشتم، دست نداشتم، همه اینهایی که امروز دنبال میکنم، آن دنیا چون خدایی مطرح نشده باعث سرشکستگی من میشود. هرچه از زندگی با خدا بودیم، بردیم. هرچه از زندگی برای خدا بود، اگر قربتاً الی الله بود آرام میشویم. شب به شب نگاه به عملت میکنی، خدایا برای تو بود. گران نفروختم، برای رحم به بندههای تو بود.
دوستان یادشان بیافتد از لحظاتی که با خدا نبودند. استغفار یعنی همین، خدایا از آن موقع که برای تو نبود. گفت: یکوقت آلبوم عکست را ورق میزنی، اگر میخواهی می بینی نزد خدا پذیرفته شدی، ورق بزن ببین این برای سی سال پیش بوده است. اگر یاد گناه افتادی و گفتی یادش بخیر، این یعنی باختی. یعنی هنوز محبتش در دلت هست و هنوز پشیمان نشدی. اگر یادش افتادی گفتی: آخ، کاش این کار را نمیکردم. خدایا گذشته ما را ببخش! خدا مرحوم مجتهدی را رحمت کند، زیاد میگفت: خدایا در هم است، خدایا سوا نکن، ما را هم قاطی بندگان خوب قبول کن. اگر عکس را نگاه کردی و حس ندامت آمد، دلت امروز آرام میشود وگرنه نفس لوامه، سرزنشگر، هر خطایی هم آدم بکند، به لطف خدا ما یک نفس لوامه داریم هی سرزنش میکند، چرا این خطا را انجام دادی؟ این را از خدا بخواهیم، ما به واسطه سرزنش او توبه میکنیم، این هم لطف خداست. توبه میکنیم خدایا، سختی و سنگینی گناه را از ما بردار.
بنده خدایی از من تعریف میکرد، راننده بود، میگفت: من یکوقت چندین سال پیش در مسجدی گردنبند طلا پیدا کردم، به واسطه جوانیام فروختم، تازه هم نامزد کرده بودم. خانمم را چلوکبابی بردم، وضع مالی خوبی هم نداشتیم. غذایی خوردیم و بعد پشیمان شدم. میگفت: رفتم پول را در صندوق صدقات انداختم و گفتم: استفاده نمیکنم. بعدها صاحب گردنبند پیدا شد و رضایت نداد. این هم نگفت من گردنبند را برداشتم. میگفت: نزدیک سی سال از این کار میگذرد، صبح و شب من با این خاطره تلخ است. سی سال تلخی و عدم آرامش به وایطه یک خطای لحظهای! چلوکباب چه مزهای بود! بدانیم تلخیهای خطاهای ما اضطراب بعدی ما را دارد. مگر اینکه آدم جایی برسد که غرق شود، گناه برایش ملکه شود و دیگر برایش مسألهای نباشد آنوقت دچار امهال میشود و به او مهلت میدهند. دیگر خطاها مثل سرسره میماند و سرعت میگیرد. آنوقت خطا هیچ آزاری به او نمیرساند. چون ذائقهاش عوض شده است. منتهی جزا از اینها برداشته نمیشود. یک روزی پیش میآید مثل بچهای که در مهمانی هی حرف میزند، بچه بنشین و اذیت نکن. هی دست به وسایل میزند و میشکند، میگوید: هرکاری میخواهی بکن، خانه میرویم!! اینجا جای تنبیه و تذکر نیست چون ظرفیت اینجا یک تذکر محدود بود. یک جای دیگر یک محرومیت بزرگتر! پایت به روز قیامت میرسد که تو نفی میکنی قیامت وجود ندارد، با واقعیت نمیتوانیم دربیافتیم. قیامت هست، روز جزایی هست و تو میدانی که هست. این انکاری که میکنی برای این است که نمیخواهی عذاب را تصویر کنی. وگرنه این اتفاق خواهد افتاد و ساعت آتیه هست، برای همه شما میآید.
شریعتی: هرچه گفتیم جز حکایت دوست در همه عمر از آن پشیمانیم! خوش به حال آنهایی که تمام لحظات زندگیشان با یاد خدا سپری شد. خیلی نکات خوبی را شنیدیم، انشاءالله با این نکات سبک زندگیمان را تغییر بدهیم و پیش برویم به سمت آرامشی که باید برسیم. امروز روز دحو الارض است و روزه امروز خیلی فضیلت دارد. امروز ما را دعا کنید، روز زیارتی حضرت رضا(ع) هم هست، دوستانی که مشهد هستید حتماً ما را دعا کنید.
صفحه 405 قرآن کریم، آیات 6 تا 15 سوره مبارکه روم را تلاوت خواهیم کرد.
«وَعْدَ اللَّهِ لا يُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ «6»
يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ «7»
أَ وَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلَّا بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ لَكافِرُونَ «8»
أَ وَ لَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ أَثارُوا الْأَرْضَ وَ عَمَرُوها أَكْثَرَ مِمَّا عَمَرُوها وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَما كانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ «9»
ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِينَ أَساؤُا السُّواى أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُنَ «10» اللَّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ «11»
وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ «12»
وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ مِنْ شُرَكائِهِمْ شُفَعاءُ وَ كانُوا بِشُرَكائِهِمْ كافِرِينَ «13»
وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يَوْمَئِذٍ يَتَفَرَّقُونَ «14»
فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَهُمْ فِي رَوْضَةٍ يُحْبَرُونَ «15»
ترجمه : (اين پيروزى) وعدهى الهى است. خداوند از وعدهاش تخلّف نمىكند؛ ولى بيشتر مردم نمىدانند. (مردم) فقط ظاهرى از زندگى دنيا را مىشناسند، و آنان از آخرت غافلند. آيا آنان در وجود خودشان فكر نكردند؟ خداوند آسمانها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است، جز بر اساس حقّ و زمانبندى معيّن نيافريده است، و بىشك بسيارى از مردم به لقاى پروردگارشان (در قيامت) كفر مىورزند. آيا در زمين سير نكردند تا ببينند عاقبت كسانى كه قبل از آنان بودند چگونه بود؟ آنها نيرومندتر از اينان بودند و زمين را زيرورو كردند و بيش از آنچه اينان آباد كردند، آن را آباد ساختند، و پيامبرانشان همراه با (معجزه و) دلايل روشن به سراغشان آمدند، (امّا آنها انكار كردند و به قهر خدا گرفتار شدند) پس خداوند به آنان ستم نكرد، بلكه آنها بر خود ستم كردند. سپس عاقبت كسانى كه كارهاى بد مرتكب شدند، اين شد كه آيات خدا را تكذيب كردند و همواره آن را به مسخره مىگرفتند. خداوند آفرينش را آغاز مىكند، سپس آن را تجديد مىكند، آنگاه به سوى او باز گردانده مىشويد. و روزى كه قيامت بر پا مىشود، تبهكاران نوميد و غمگين مىشوند. و براى آنان از شريكانى (كه براى خدا قرار دادهاند) شفيعانى نخواهد بود، و آنان (در آن روز) به شريكان خود كافر مىشوند. و روزى كه قيامت بر پا مىشود، در آن روز (مردم) از هم جدا مىشوند. پس كسانى كه ايمان آورده و كارهاى نيكو انجام دادند، پس آنان در باغى (از بهشت) شادمان خواهند بود.
شریعتی:
باب الجواد راه ورودی به قلب توست *** حاجت رواست هرکه از این راه میرود
انشاءالله زیارت امام رضا نصیب همه ما شود. طرحی که در این ایام، ماه ذیالقعده ماه امام رضا(ع) هست، به برکت نام و یاد امام رضا(ع) که به واسطه رأفت و لطف حضرت ما هم بیاییم این لطف را به هم سرایت بدهیم و هوای هم را داشته باشیم. مخصوصاً صاحبخانهها هوای مستأجرین را داشته باشند. اشاره قرآنی امروز را بشنویم و بعد از علامه شهید عارف حسین الحسینی برای ما بگویید.
حاج آقای سعیدی: «وَعْدَ اللَّهِ لا يُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ» در وعده خدا خلاف نیست چه وعد باشد و چه وعید باشد. یعنی چه مثبت باشد وعده بهشت باشد، چه وعید باشد. خلافی در این نیست. برعکس خود شیطان هر وعدهای میدهد، میخواهیم به این مطلب برسیم، دروغ در میآید. در آن دنیا میگوید: من به شما گفتم، میخواستید عبادت نکنید، میخواستید مرا تبعیت نکنید. «وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ» علم ندارند. خیلی از مردم نسبت به خدا بخاطر جهلشان مشکل دارند. نمیداند و به خدا اطمینان ندارد. گفت: یک کاسبی بود، رفیقش در حجره بغل گفت: فلانی چطور پول درمیآوری؟ گفت: خدا میرساند. دوباره نزد او آمد، ما نامحرم نیستیم، بازار خراب است، چطور است؟ گفت: خدا میرساند. آخر سر گفت: دیگر بعد از این همه سال ما را لایق نمیدانی. گفت: شنبه شبها پیرمرد جهودی هست، یک کمکی به من میکند و امورات من میگذرد. گفت: خیالم راحت شد. گفت: میگویم: خدا میرساند، باورت نمیشود. میگویم: این پیرمرد جهود به من مسلمان شنبه شب کمک میکند، تو باورت میشود؟ ما وعدههای خدا را باور نداریم. این گیر اکثریت ما هستم. به همان مقدار که علم ما نسبت به وعده خدا قوی شود، عملکرد ما هم تغییر میکند.
شهید عارف حسین الحسینی، خانوادهشان نقل میکردند هرجایی خبر شهادت یکی از بزرگان و شهداء میآمد، ایشان فوری دعا میکرد: خدایا مرا از این قضیه محروم نکن. من با شهادت از دنیا بروم. اینها وعده خدا را حق میبینند. شهادت را رسیدن به لقاء الله میبینند. لذا ترجمه زندگی اینها شیرینترین نوع گفتار است. وقتی زندگی اینها را نگاه میکنی به دلت مینشیند. اینها کسانی هستند که مسیر زندگیشان ختم بخیر میشود. حاج آقای مجتهدی میگفت: بعضی مرگها سر قفلی دارد. یکی شهادت است، یکی از بزرگان میگفت: السلام علیک یا أبا عبدالله و دیگر صدایش شنیده نشد. اینطور مردنها! خداحافظی از این دنیا با عاقبت بخیر شدن و نام و یاد خدا از دنیا رفتن خیلی سر قفلی دارد. خدایا مرگ ما را مرگ خوبی قرار بده. بهترین نوع مرگ را مرگ شهادت گفتند. لذا اهلبیت (ع) به همین نوع قبض روح از دنیا رفتن با شهادت است. انشاءالله خداوند این خیر را برای همه ما بخواهد.
شریعتی: دعا بفرمایید و آمین بگوییم.
حاج آقای سعیدی: موضوع برنامه بحث تشویش قلب و آرامش قلب بود. آن آرامش واقعی که وجود نازنین حضرت حجت هست، دلهایمان تنگ اوست. «اللهم انی اشکوا الیک» خدا همیشه به ما گفته آرام باشید. یکجا ما شکایت میکنیم. خدایا فقدانی که از حضرت حجت داریم، این دلتنگی را هیچ جا نمیشود جبران کرد. وقتی عصر عاشورا شد و آن اتفاق افتاد و جریان امام حسین پیش آمد، سید بن طاووس در لهوف دارد، میگوید: چهره مبارک حضرت جت در عرض نمایان شد و ملائکه که به هم ریخته بودند، خداوند آرامشان کرد «بهذا انتقم لهذا» ملائکه آرام شدند به واسطه وجود نورانی، انتقام این روز را خواهم گرفت. خدایا تو یکبار ملائکه را آرام کردی با چهره حضرت حجت، چه میشود آرامش قلب ما با ظهور حضرت حجت واقعی شود. «اللهم عجل لولیک الفرج» انشاءالله بیاید روزی که فرج حضرت حجت را ببینیم، دل به او باختیم ولی جزء یارانش هم باشیم انشاءالله. آنهایی که از دنیا رفتند و آرزودار حضور در مجلس اهلبیت بودند، عاشق اهلبیت بودند به برکت اسمی که از حضرت حجت آمد، بهرهای از زیارتهای ما و کارهایی که کردیم، ببرند.
شریعتی: بهترینها را برای شما آرزو میکنم. اللهم صل علی علی بن موسی الرضا.
«والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمدٍ و آله الطاهرین»
هدایت شده از برنامه تلویزیونی سمت خدا
97-5-17-حجت الاسلام سعیدی.mp3
11.75M
🔊 فایل صوتی برنامه سمت خدا
👤 #حجت_الاسلام_سعیدی
📚 با موضوع : آرامش در زندگی
🗓 چهارشنبه هفدهم مرداد ماه
🗂 حجم : ۱۱.۲ مگابایت
💠 @samtekhoda3
برنامه سمت خدا
کارشناس : حجت الاسلام والمسلمین عالی
موضوع برنامه : فشار قبر
زمان پخش : 18-05-96 (بازپخش 16-05-90)
سوال – من یک اقلیت مذهبی هستم و برنامه ی شما را خیلی دوست دارم اما هر کارشناسی که راجع به زندگی پس از مرگ و معیار قبولی اعمال صحبت می کند من دچار اضطراب و تردید می شوم که اگر خدا بخواهد با این معیارها من را بسنجد من نمی دانم چه عاقبتی خواهم داشت و با خودم می گویم که ای کاش خدا من را خلق نکرده بود. وقتی شما می گویید که سبک شمردن نماز باعث بی ارزش شدن و سایر اعمال می شود من خیلی مضطرب می شوم زیرا در دین ما نماز واجب نیست و با نخوان نماز شخص فقط لذت صحبت کردن با خدا را از دست داده است. همین طور حجاب و گوش دادن به موسیقی و. .. من ارتباط با نامحرم را در حدی که در اسلام گفته شده رعایت می کنم و چند بار تصمیم گرفتم که به این مجالس نروم ولی دیدم که منزوی می شوم. من حجاب را در حدعرف رعایت می کنم. مثلا شما می گویید که محبت اهل بیت مثل نخ اسکناس است، وقتی من این حرفها را می شنوم احساس ناامیدی می کنم. لطف کنید معیار اعمال را در مورد اقلیت های مذهبی توضیح بدهید.
پاسخ – ما در معارف دینی خودمان یک بحثی بنام مستضعف فکری داریم یعنی کسانی که به هر دلیلی حقیقت به آنها نرسیده است، دسترسی نداشته اند وحجت بر آنها تمام نشده است، اینها کسانی نیستند که کافر محسوب بشوند. در روایات ما تصریح شده است که این افراد نه بعنوان مومن محسوب می شوند زیرا ایمان به آن معنا نداشته اند و نه کافر محسوب می شوند زیرا آنها به حق پشت نکرده اند و با حق لجبازی نداشته اند. این افراد به تعبیر قرآن مستضعف فکری هستند و کارشان هم با خداست. و از برآیند آیات و روایات برمی آید که عفو خدا شامل حال اینها می شود منتها بشرطی که مستضعف باشند. اگر کسی احتمال می دهد که حقیقتی در جایی هست نباید از روبرو شدن با حقیقت وحشت داشته باشد. مثلا بترسد از اینکه منزوی بشود و نباید به قضیه این طور نگاه بکند. وقتی ما قبول کردیم که حقیقت بزرگی هست که این حقیقت مسیر زندگی دنیا و آخرت ما را تغییر می دهد و ابدیت ما را تضمین می کند، در اینجا ما نباید از تحقیق کردن در مورد آن وحشت بکنیم. اگر این طور باشد کلمه ی مستضعف بر این انسان اطلاق نمی شود زیرا خودش دنبالش نرفته و خودش تقصیر داشته است. مستضعف کسی است که حق به او نرسیده است ولی اگر من خودم دست در گوشم بگذارم که حق به من نرسد، من جزو مستضعف نیستم. هیچ انصاف منصفی با پیدا کردن حق مشکلی ندارد. انسان می تواند دنبال آن چیزی برود که که عقلش می گوید. اگر عقل برای شما چیزی را اثبات کرد و حجیت بر شما تمام شد، پای آن بایستید و از تبعات آن نترسید بخصوص که ما امدادهای الهی را در پیش خواهیم داشت.