🔷 آیت الله مرعشی میفرمودند : زمانی كه در نجف بودیم، یك روز مادرم گفتند: «پدرت را صدا بزن تا تشریف بیاورد برای نهار.» حقیر رفتم طبقه فوقانی پدرم در حال مطالعه خوابش برده بود.
🌸 ماندم چه كنم، خدایا امر مادرم را اطاعت كنم؟ از طرفی میترسیدم با بیدار كردن ایشان باعث رنجش خاطر مباركشان شوم.
خم شدم و لبهایم را كف پاهای پدر گذاشتم و چندین بوسه زدم تا اینكه(پدرم) به خاطر قلقلك پا بیدار شد و دید من هستم.
پدرم سیدمحمود مرعشی، وقتی این علاقه و ادب و احترام را از من دید فرمود: شهابالدین تو هستی؟! عرض كردم: بله آقا.
دستش را بهسوی آسمان بلند كرد و فرمود: «پسرم، خدا عزتت را بالا ببرد و تو را از خادمین اهل بیت علیهم السلام قرار دهد».
#آیت_الله_مرعشی_نجفی
میفرمود: هرچه دارم از بركت دعای پدرم است