eitaa logo
ساندیس‌خور‌انقلاب:)🇵🇸
587 دنبال‌کننده
5هزار عکس
2.8هزار ویدیو
2 فایل
بسم‌رب‌الشهدا شروع‌خادمی ١۴٠٢/۶/۵ کپی؟!عیب‌نداره‌رفیق‌هدف‌ما‌چیز‌دیگریست😁 «کانال‌وقف‌امام‌زمانمونه(عج)» بِگوشم📞☎️ https://harfeto.timefriend.net/17069688338934 جهت‌تبادل‌به‌آیدی‌زیر‌مراجعه‌کنید: @Alamdarrr313
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از پنج‌شنبه
از آینده : در عمارت را باز میکنیم و با پسر ها و عمو وارد میشیم ،یکهو صدای جیغ بلندی کل عمارت را فرا میگیره .به سرعت خودمون را به در سالن میرسونیم که دوباره صدای جیغ بلندی میاد . مطمئن میشم که این صدا ،صدای جیغ جانان هست . در را باز میکنم و با صحنه ایی عجیب روبه‌رو میشم . اصلا نمیتونم تکونی بخورم صدای جیغ جانان منو و به خود میاره:بهزاد کمککککککککک پسرا هم مثل من شوک شدن . تا حالا صورت جانان را اینطوری ندیده بودم ... صدای زمزمه آروم دارا را از پشت سرم میشنوم که می‌گه: یا خدا جانان . جانان ایندفعه با صدای بلندتری جیغ میکشه عمو به سرعت منو و کنار میزنه و به سمت ..... منم پشت سر عمو میدوم و جانان را توی بغلم میگیره و بو*سه ایی روی موهای پریشونش میزنم و آروم میگم:هیس ....آروم باش جانانم من اینجام ،دیگه مشکلی نیست . جانان پیراهنم را توی مشتش فشار میده و سرش را محکم به سینه هم فشار میده و می‌گه: میترسم .میترسم ..... رمان جانان❤️ اثری متفاوت از اطهر ریاحی (پروانه) که در پیچ و خم های زندگی اش .حالا باید بعد از ۲۳ سال با پدرش و بقیه اعضای خانواده اش دیدار کند و این دیدار تازه شروع ماجراهای جدیدی توی زندگی اش است .... به زودی از کانال 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻 https://eitaa.com/banoei_nevisandeh
هدایت شده از پنج‌شنبه
از آینده : در عمارت را باز میکنیم و با پسر ها و عمو وارد میشیم ،یکهو صدای جیغ بلندی کل عمارت را فرا میگیره .به سرعت خودمون را به در سالن میرسونیم که دوباره صدای جیغ بلندی میاد . مطمئن میشم که این صدا ،صدای جیغ جانان هست . در را باز میکنم و با صحنه ایی عجیب روبه‌رو میشم . اصلا نمیتونم تکونی بخورم صدای جیغ جانان منو و به خود میاره:بهزاد کمککککککککک پسرا هم مثل من شوک شدن . تا حالا صورت جانان را اینطوری ندیده بودم ... صدای زمزمه آروم دارا را از پشت سرم میشنوم که می‌گه: یا خدا جانان . جانان ایندفعه با صدای بلندتری جیغ میکشه عمو به سرعت منو و کنار میزنه و به سمت ..... منم پشت سر عمو میدوم و جانان را توی بغلم میگیره و بو*سه ایی روی موهای پریشونش میزنم و آروم میگم:هیس ....آروم باش جانانم من اینجام ،دیگه مشکلی نیست . جانان پیراهنم را توی مشتش فشار میده و سرش را محکم به سینه هم فشار میده و می‌گه: میترسم .میترسم ..... رمان جانان❤️ اثری متفاوت از اطهر ریاحی (پروانه) که در پیچ و خم های زندگی اش .حالا باید بعد از ۲۳ سال با پدرش و بقیه اعضای خانواده اش دیدار کند و این دیدار تازه شروع ماجراهای جدیدی توی زندگی اش است .... به زودی از کانال 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻 https://eitaa.com/banoei_nevisandeh