هدایت شده از دوشنبه
24.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#رمان_گاندو
#فصل_دوم
#قسمت_چهارم
بعد از خوندن خطبه داوود حلقه رو دستم کرد حالا نوبت من بود که دستش کنم با استرس زیاد حلقه رو برداشتم و دستش کردم که داوود خندید و گفت: رستا خانوم حلقه دست چپ میکنن نه راست😆
تازه فهمیدم چه گندی زدم با حرص گفتم: تقصیر خودته چرا دست راستتو به من میدی😤
قهقه زد و گفت: ببخشید خانووم😄
خودش حلقه رو در اورد و دستم داد و دست چپش رو اورد جلو حلقه رو دستش کردم
ظرف عسل رو به دستمون دادن پوفییی کشیدم آروم با ناله گفتم: این دیگه چه مسخره بازیه خدایا😩
یهو صدای دریا اومد که گفت: بدو زود باش عروس خانوم عسل دهن آقاتون کن... بدو😍
با حرص گفتم: تو یکی ببند😠
لبخند مصنوعی زدم انگشت کوچیک مو داخل ظرف عسل بردم و سمت دهن داوود گرفتم و گفتم: بخور
داوود لبخندی سر شیطنت زد و گفت: چشم عسلم
انگشتمو تو دهنش گرفت و یهو گاز محکمی گرفت که جیغ زدم و گفتمـ: واییییی.... انگشتممممم😬😨
داوود میکشمتتتتتتت🤬
فصل دوم از رمان گاندو به نوشته رستا شروع شدداستان این دو تا رو از دست ندیا🙈🙈
بدوید بیاید وگرنه بنر پاک میشه❌
https://eitaa.com/joinchat/2379416057Cf6cf24ba47