eitaa logo
خوش به حال این سنگ
148 دنبال‌کننده
198 عکس
9 ویدیو
0 فایل
نمایش و عرضه سنگ نوشت های عبدالزهرا با شما در ایتا در تماس خواهم بود: ۰۹۲۲۰۴۲۰۷۴۸ @Abdouzahra
مشاهده در ایتا
دانلود
مرمر زیبایی بود جز ذکر شریف یاحسین ذکری مناسبتر برایش سراغ نداشتم محمدشاهان با مادر و خواهرهایش به موکب حبیب آمده بود و حالا نشسته بود مقابل من و از من سنگ نوشت میخواست. اسم همه کودکهای موکب را برایشان روی کاغذ ابروباد مینوشتم این برنامه هر روز ماست. گفتم: اسمتون رو مثل همه بچه ها روی کاغذ ابروباد مینویسم اسمتون چیه؟ گفت: اسمم را قبلا روی کاغذ نوشته اید اما من سنگ میخوام! گفتم: سنگ شرط و شروط داره منتظر ادامه حرفم بود با ارامش و صدای سبک گفتم: اگر خادم اقا امام حسین بشی برات سنگ مینویسم... به دقیقه نکشیده دیدم سینی شربت را در میان جمعیت دور میدهد با کمک خواهراش خوشحال بودم از خادم شدن محمدشاهان دوباره مقابلم نشست گفتم: چه برایت بنویسم؟ اسمش را نگفت گفت: «یاحسین»
اخر وقت بود مادر و خواهرهایش همه بیرون فرش منتظر او بودند میخواست با سنگ نوشت «یاحسین» خادمی اش به خانه برود پشت سنگ مرمر محمدشاهان نور گذاشتم تا زیبایی سنگ نوشت مرمرش را تماشا کند همه خانواده اش که ایستاده ما را نظاره میکردند از دیدن هدیه خادمی محمدشاهان شگفت زده شدند محمدشاهان خادم موکب امام حسین شده بود فدای نامش بشوم خستگی یک روز خادمی در ایستگاه خطاطی موکب حبیب با خادم شدن محمدشاهان از تنم رفت محمدشاهان را از مادرش دزدیم و مادرش خوشحال که کودکش خادم اقا امام حسین شده است «یاحسین»
با لاک سفید سنگ نوشت «یاحسین» محمدشاهان را دور گیری می کردم موکب خلوت شده بود همه رفته بودند جز محمدشاهان و خواهرها و مادرش هیچ عجله ای نداشتیم نه من و نه محمدشاهان مقابلم نشسته بود و دور گیری کردن مرا با لاک سفید تماشا میکرد راستی این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست https://eitaa.com/sang_nevesht
این سنگ از پهلو حالت سه گوش داشت چیزی شبیه رومیزی اگر قاعده اش روی میز قرار میگرفت یکی از اهالی موکب آورد و بمن داد و رفت ابتدا متعجب بودم که بااین سنگ بی قواره که باقی مانده برش نمای ساختمان بوده چه کنم ولی بعد از چند روز بفکرم رسید اگر به شکل رومیزی رویش خطاطی کنم زیبا میشود و دست به کار شدم https://eitaa.com/sang_nevesht
ابتدا ذکر مقدس «یاحسین» را از یک سوی سنگ اغاز کردم و تا آن طرف ادامه دادم سپس «عباس» را از آن سو آغاز کردم و تا این طرف سنگ امتداد دادم یک رومیزی دو روی ۳۶۰ درجه و هر دو طرف را با عباراتی از زیارتنامه تکمیل کردم با لاک طراحی سفید رنگ نقطه ها را که گذاشتم و رومیزی را کامل کردم اشک سنگ زینت بخش محفل عشاق شد https://eitaa.com/sang_nevesht
این هم حالت ایستاده و کامل رومیزی بعد از رزین خوردن و نهایی شدن اثر شکل دوار و ۳۶۰ درجه رومیزی در این عکس مشخص تر است https://eitaa.com/sang_nevesht
اخرین سنگ دیشب موکب حبیب به نام حضرت رقیه بود حضرت رقیه دنیای عجیبی دارد که اربعینی ها و پیاده رفته ها و دختردارها و داغ دیده ها بیشتر درکش میکنند لطف این سنگ نوشت در مرکبی بود که با آن «یارقیه» را نوشتم ترکیبی از مرکب قرمز و زرشکی که جلوه ای شبیه خون جگر یا خون خشک شده را دارد و خامی مرکب قرمز در آن دیده نمیشود. برای درک این تمایز میتوانید مرکب اشرفی به کار رفته در نقطه های سنگ نوشت را با مرکب ترکیبی متن مقایسه کنید https://eitaa.com/sang_nevesht
یا رقیه خاتون میفروشم گوشوارم را اگر پیدا شود در عوض انگشتری زیبا برایت می خرم عمه ام گفته اگر با من بمانی دخترم در مدینه معجری زیبا برایت می خرم https://eitaa.com/sang_nevesht
کربلا توی عالم خوشنویسی باهیچ کجا برابر نیست نه با بهشت زهرای تهران نه با موکب های داخل تهران کربلا نهایت همه اتفاقاتیه که ممکنه برای یک خطاط پیش بیاد هم از جهت کیفیت هم از جهت تعداد چون جمعیت تمومی نداره شما مواجهی با مخاطب میلیونی میلیون نفر میاد و میره و همشون اسم اقا رو دوست دارند همشون
دیشب تا صبح اینجا خطاطی میکردم دقیقا لب جاده لب دریا لب اقیانوس لب بی نهایت صبح شده ولی خسته نیستم دست درد گرفتم والا بساطم را جمع نمیکردم در اوج خستگی یک روز خادمی و یک شب خطاطی در کرانه جاده عشق بعد از نماز صبح یک دختر با مادر و پدرش مقابلم ایستاد با یک تبلت درشت که شبیهش در مسیر منتهی به کربلا در دست هیچ کودکی پیدا نمیشود شما به جای من بودید چکار میکردید؟
سفر کربلای دومش بود ولی پیاده روی را نمیدانم قبلا تجربه کرده بود یا نه باید بر خستگی چیره میشدم و جایزه اش را میدادم جایزه ای هر چند اندک ولی در حد توان خودم خیلی های دیگر هم عکسش را گرفتند با این تبلت کربلایی کتیبه دار پرسیدم : برات اسم کیو بنویسم؟ سریع و بدون مکث گفت: رقیه کوچولو
خطاطی کنار جاده منتهی به کربلا برای من یعنی تکثیر نور و تکرار ذکر. دلم خوش است به عشقی که از درون دلم تا مچ دستانم او را فریاد بزند و نوشته هایم سببی باشد برای یاد او و نام او امشب هم مثل دیشب بی رمقم ولی نمیتوانم ننویسم دیشب وسط خطاطی و در وسط مردم مشتاق دورم بی حال شدم ابتدا سرم گیج رفت اما کم کم تا مرز کما رفتم و افتادم افقی شدم دیشب با ویلچر مرا بردند توان رفتن تا درمانگاه روی پای خودم را نداشتم قندم را که در درمانگاه عراقی گرفتند بعد از اینکه بهتر شدم گفتند قندت ۴۰ بود بحمدلله خوب شد به کما نرفته ای شیخ! مترجم درمانگاه گفت: تو همان شیخ ماتیک موکب حشد الشعبی هستی؟ به لاک های طراحیم برای خطاطی گفت ماتیک! ولی دیشب هم خوش گذشت مثل امشب که خوش می گذرد بهشت است اینجا هم دیشبش هم امشبش هم فرداشبش چون انسان کنار لیلة القدر است https://eitaa.com/sang_nevesht
عکس بالا از پشت نویسی موبایل برای امروز عصر است که پسر نوجوانی برای مادرش تقاضا کرده بود گفت: برای مادرم حضرت فاطمه بنویسید با همه خستگی و ضعف نتوانستم سنگ تمام نگذارم برای آن پسر و مادری که مادر جلو نیامده بود و پسر را فرستاده بود برای نوشتن نام الگو و اسوة زنان دوعالم عطر فاطمة متفاوت است حتی در طریق یاحسین اسم فاطمه مرا مست میکند گرما و خاک و جاده هم سرم نمیشود احترام فاطمه واجب است و گدایش عبدالزهرا https://eitaa.com/sang_nevesht
ایستاد مقابلم برای اینکه بفهمم چه برایش بنویسم گفت بنویس: یا رحمة الله الواسعة با این همه خطاطی و جمله نویسی تاحالا این جمله را ننوشته بودم نگاهش کردم و موبایلش را تحویل گرفتم بسم اللهی گفتم و شروع کردم کتیبة به اخر نرسیده صف شد مردم جمع شده بودند به تماشا همه همین طرح را میخواستند طرحی که اینجا به دستم جاری شد و حتی یکبار از رویش تمرین نکرده بودم در همین گرد و خاک جاده یاحسین https://eitaa.com/sang_nevesht
نگاهش کردم چهره ای نورانی و افتاب سوخته داشت حدسم درست بود گفت: دائم الوضو هستم نور وضو در چهره اش نمایان بود خیالم راحت شد https://eitaa.com/sang_nevesht
حیف که تیم هنری زبر و زرنگی ندارم والا میشد داخل حفره ها و فضاهای خالی حروف را با لاک های دیگر پر کرد و کتیبه ای تمام عیار را به زوار حسینی تقدیم نمود سعی میکنم تا غروب همین ایده را اجرا کنم و تصویرش را برایتان ارسال کنم یا رحمة الله الواسعة https://eitaa.com/sang_nevesht
عکس یادگاری در میان خدام موکب فرسان ال محمد در مسیر بغداد کربلا بعد از چند ساعت خطاطی در میان این عزیزان لذتی که در این موکب بردم قابل وصف نیست هم گفتگو کردیم هم خطاطی تقریبا برای تک تکشان موبایل نویسی کردم خصوصا نام ابومهدی و حاج قاسم https://eitaa.com/sang_nevesht
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینجا مدینه سیدالاوصیاء است در طریق بغداد به کربلا دقیقا جایی شبیه مدینه امام حسن مجتبی در طریق نجف به کربلا که حتما در پیاده روی اربعین یا نیمه شعبان به انجا رفته اید و لحظاتی استراحت کرده اید؛ بااین تفاوت که چون این مسیر خالی از ایرانی هاست مگر به ندرت پس مخاطب شما برای هر کاری حتی خطاطی جوانان عزیز عراقی هستند. این حلقه دوستان حسینی همه مشتاق خطاطی پشت موبایلشان بودند و تا عصر درخدمتشان بودم. صف طولانی موبایل های منتظر خطاطی در دست آن نوجوان از نکات زیبایی این ویدیو بود https://eitaa.com/sang_nevesht
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امشب شب عاشقی است شب خطاطی در بین الحرمین الان عازم حرم هستم با شش عدد لاک طراحی پر از لاک مینشینم گوشه مخیم حسینی یا وسط بهشت بین الحرمین و خطاطی میکنم برای عاقلترین مجنون های عالم و مجنون ترین عاقل های زمین برای زوار حضرت حسین https://eitaa.com/sang_nevesht
امشب سر دیگ سمنو در خدمت استاد سمنوپز عزیزمون که دستور فرمودند این عبارت رو بنویسم براشون: خدا را شکر مولایم علی شد https://eitaa.com/sang_nevesht
از سحر جمعه تا امشب روی کاغذ مینوشتم: یا رحمة الله الواسعة امشب بالاخره قلم بر سنگ گذاشتم برای اولین بار برسنگ نوشتم: یا رحمة الله الواسعة هنوز سنگ روی میزم بود که اقای روضه خوانی از خانواده محترم شهدا آمد و کنارم نشست تا نشست سلام داد به اقا تقاضا کردم برایم روضه ای بخوانند مجلس روضه با حضور کودک های اطرافم که خطاطی من و روضه خوانی عاشورا را تماشا میکردند شکل گرفت با کودکها سینه هم زدیم مادرهایشان هم جمع شدند و سینه زنی بچه هاشان را تماشا کردند این سنگ را بعد از رزین زدن صله دادم به اقای روضه خوان https://eitaa.com/sang_nevesht
شبهای اخر موکب است حال و هوای رفتن به خانه و اتاق مسقف را ندارم دلم آسمان میخواهد دلم در صحن جامع رضوی نشسته رو به مضجع شریف در یکی از همان گوشه های خلوت حرم به انتظار عنایت او دلم رضا میخواهد https://eitaa.com/sang_nevesht
امشب حال خوشی دارم گوشه موکب نشسته ام موکبی که تعطیل شده و چراغ هایش خاموش است گوشه خیابان هستم ولی زیر خیمه ام زیر خیمه حبیب آشپزها سیب زمینی پوست میکنند خادمها پیاز سرخ میکنند ولی من از رحمة بی انتهای خدا مینویسم یا رحمة الله الواسعة https://eitaa.com/sang_nevesht