eitaa logo
ســنگـــــــــ☆ و شیـشه
2.8هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
2.7هزار ویدیو
6 فایل
بر آن هستیم مطالب مورد نیاز در زمینه های مختلف بیان شود شما هم میتوانید مطالب و کلیپ های زیبای خود را برای ما ارسال کنید تا با نام خودتان در کانال قرار داده بشود ارتباط با مدیر @hessam133
مشاهده در ایتا
دانلود
عبارات تاکیدی میتوانند زندگیتان را دگرگون کنند در زیر چند نمونه عبارت گذاشتم ،لطفا بلند بخوانید🙏 🌸هر آنچه را که نياز دارم ، 🌸در زمان و مکان مناسب 🌸و به شيوه اي نيکو به نزدم مي آيد. 🌸من سالم و سرشار از انرژي هستم. 🌸هر کجا باشم کامياب و توانگرم. 🌸مشتاقم که دگرگون شده و رشد کنم.
بیا فراموشکار باشیم… وقتی قرار است کینه‌های رنگارنگی از آدم‌ها، گوشه‌ی قلب‌مان، غبار غم بگیرد. بیا ساده باشیم… آنجایی که چشم‌ها فقط نواقص را می‌بینند و گوش‌ها فقط غیبت‌ها را می‌شنوند. بیا حواس پرت باشیم… وقتی خطایی را از همنوعی دیدیم و شنیدیم. بیا ساده رد شویم… از کج خلقی‌ها، بی‌تفاوتی‌ها، و تمسخرها. یادتمان باشد که ثانیه‌های این زندگی فقط و فقط یکبار اتفاق می‌افتند. ثانیه‌ها و ساعت‌هایی که شاید بعدها بفهمیم که چه ساده از کنارشان با خشم و کینه و حسرت گذر کردیم، و فرصت آرام زندگی کردن را از خودمان و دیگران به راحتی گرفتیم. بیا بیاموزیم که کجا فراموشکار باشیم…
🔹آیت الله حائری شیرازی رحمت الله علیه : 🔸ماجرای عجیب علیه السلام و شطیطۀ نیشابوری🔸 شطیطه یک خانم نیشابوری است. اهالی نیشابور برای موسی بن جعفر علیه السلام وجوهات‌شان که شامل سکه‌های طلا می‌شد را فرستادند. شطیطه چهار سکه درهم سیاه فرستاد با یک کلاف نخ. فردی که به نمایندگی از اهل نیشابور به مدینه رفته بود، وجوهات را تحویل امام داد. حضرت نگاه به سکه‌ها کرد، کیسه، کیسه، کیسه طلا. حضرت فرمود: من قبول نمی‌کنم، ما نیازی نداریم، اینها را به صاحب‌شان برگردانید. حضرت فرمود: دیگر چیزی نیست؟ مرد نیشابوری گفت نه. بار دیگر امام فرمود: خوب فکر کن. مرد نیشابوری گفت بله، یک زنی وقتی من می‌خواستم بیایم یک کلافی داد و چند تا درهم سیاه، چون قابل شما را نداشت؛ من رویم نشد بیاورم. امام فرمود: همان را بیاور. حضرت سکه سیاه و کلاف را برداشت. بعد به او فرمود: بلند شو؛ رفتند یک مقداری پارچه آوردند، یک مقدار پول، گفت این را بده به آن خانم؛ بگو این پارچه از پنبه‌ای بود که ملک اجدادی ماست و خواهرم حکیمه به دست خودش این پنبه را رشته و این پارچه را بافته. این را دادم برای کفنت. از وقتی که این پارچه به تو می‌رسد تا وقتی این پول را مصرف کنی در حیات هستی. مقداری می‌ماند برای خرج بقیه مقدمات کفن و دفن. به او سلام برسان و بگو روز رفتن تو ما می‌آییم، و من بر تو نماز می‌خوانم. این فرد می‌گوید من برگشتم نیشابور. وقتی برگشتم همین‌هایی که پول طلا داده بودند، از امام موسی بن جعفر علیه السلام برگشته بودند و به عبدالله افطح رجوع کرده بودند. طبیعی بود که احساس می‌کردند پول شان هدر رفته اگر حضرت قبول کرده باشد. وقتی پول را به ایشان دادم خوشحال شدند که پول شان به ایشان برگشته. رفتم سراغ شطیطه، پارچه و سکه‌ها را به او دادم، سلام آقا را رساندم. [گفتم] درهم‌ها را تحویل گرفتند و آقا دعا کرد. من روزشماری می‌کردم ببینم این زن کی فوت می‌کند. روز نوزدهم شطیطه فوت کرد و من به علما گفتم حضرت مال هیچکس را قبول نکرد الا این زن. تجلیل عجیب و تشییع پرشکوهی از او شد و من می‌خواستم بدانم چه کسی بر او نماز می‌خواند. علما به صف ایستاده بودند، همه به صف ایستاده بودند، یک دفعه دیدم موسی بن جعفر علیه السلام آنجا حاضر شد؛ تکبیر را گفت و نماز را خواند و اینها هم گفتند شاید یکی از علما برای یک شهر دیگر بوده، آمدند جلو به احترام او. هیچکس نفهمید کی بود. حضرت نماز را بر او خواند. وقتی نمازش تمام شد، به من یک نگاهی کرد یعنی یادت آمد من وعده دادم؟ عملی کردم. زبانم بند آمده بود که حرفی بزنم. این دستگاه امام زمان است. سکۀ طلای آنها را نمی‌پذیرد اما کلاف آن زن را می‌پذیرد و شما می‌خواهید پذیرفته شوید. دستگاه پذیرش او دستگاه دقیقی است. ممکن است یک سرباز صفر شما را قبول کند، اما یک فرماندۀ بزرگتان را قبول نکند. ممکن است یک بی‌اسم و بی‌شهرت و بی‌عنوان و کفش بردار و آب بده و جاروکش و فرد بی‌قابلیتی را بپذیرد و خدمات او را قبول کند، اما یک معروفِ مشهورِ پر سابقۀ همه چیز تمام را قبول نکند. @sang_shishah
مداحی آنلاین - اخلاق خوب امام کاظم - استاد رفیعی.mp3
3.36M
🏴 (ع) ♨️اخلاق خوب امام کاظم(ع) 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام شهادت عليه السلام 🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀 @sang_shishah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وقتی یه دوست یه اشتباهی میکنه، کارهای خوبی که قبلا کرده رو فراموش نکنید... 🔮@sang_shishah
🔵 چرا فردا ؟ ساختن واژه ای به نام «فردا» بزرگترین اشتباه انسان بود، تا زمانی که کودک بی سوادی بودیم و با این واژه آشنایی نداشتیم، خوب زندگی میکردیم.تمامی احساساتمان، غم و شادیمان و هرچه داشتیم را همین امروز خرج میکردیم انگار فهمیده تر بودیم، چون همیشه میترسیدیم شاید فردا نباشد. از وقتی «فردا » را یاد گرفتیم، همه چیز را گذاشتیم برای فردا. از داشته های امروز لذت نبردیم و گذاشتیم برای روز مبادا... شاید باید اینگونه «فردا» را معنی کنیم.... «فردا»روزیست که داشته های امروزت را نداری. پس امروز را زندگی کن. 🔮@sang_shishah
کارهای بزرگ با زور و قدرت انجام نمی گیرد بلکه با پشتکار و استقامت انجام می شود 🔮@sang_shishah
اینکه حالت خوب باشه عالیه، ولی کافى نیست. اگر توانایى این رو داشته باشى که حال خوبت رو با یه جمله ى قشنگ، با یه لبخند ساده، با یه کار خوب به بقیه هم منقل کنی، اونوقته که با دیدن حال خوب بقیه، حالت بهتر هم میشه. 🔮@sang_shishah
✿‍✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿‍ دبيرستان كه بوديم يه دبير فيزیک و مكانیک داشتيم كه قدش خیلی كوتاه بود اما خیلی نجيب و مؤدب با حافظه خیلی خوب قبل اينكه بياد گچ و تابلو پاک كن رو میذاشتيم بالای تابلو كه قدش نرسه برشون داره، هر دفعه می‌گفت آقا من از شما خواهش كردم اينا رو اونجا نذارين اما باز میذارين! يه روز سر كلاسش يه مگس گرفتيم و نخ بستيم به پاش، تا برميگشت رو تابلو بنويسه مگس رو رها ميكرديم وز وز تو كلاس و تا برميگشت رو به ما نخش رو ميكشيديم بنده خدا ميموند اين صدا از كجاست آخر سر هم نفهميد و مگسه هم با نخ پاش از پنجره فرار كرد با وجود اين همه شیطونیای ما خیلی دوسمون داشت و باهامون كار میکرد كه بتونيم همه مسائل فیزیک مکانیک رو حل كنيم چند سال گذشت، انترن بودم و تو اورژانس نشسته بودم كه ديدم اومد خیلی دلم براش تنگ شده بود سلام كردم و كلی تحویلش گرفتم كه ما مديون شمائیم و از اين حرف‌ها بعدم براش چائی آوردم و نشستيم به مرور خاطرات اون وقتا كه يهو يه لبخند زد و گفت تو دانشگاه هم نخ می‌بندی پای مگس؟! خشكم زد عه مگه شما فهمديد كار من بود؟! چرا هیچی بهم نگفتيد؟! باز یه نگاه معلمی و از سر محبت بهم كرد و با لبخند گفت: حالا اون گچ و تابلو پاک کن كه می‌گفتم نذاريد اون بالا رو خیلی گوش میدادید؟! دعواتون می‌کردم از درس زده می‌شدید حيف استعدادتون بود درس نخونيد وقتی يه معلم ببينه دانش آموز بازیگوشش دكتر شده جبران همه خستگی‌ها و اذيت‌هاش ميشه كاش تنبيه می‌شدم اما اينطور شرمنده نمی‌شدم! اذیت‌های ما رو به روی ما نمی‌آورد نكنه از درس زده شیم اونوقت ما اون قد كوتاه رو می‌دیدیم اين روح بزرگ رو نه واقعاً معلمی شغل انبیاست نه برا تعلیم فیزیک و مكانیک واسه تعليم صبر و حلم و هزار خصلت ديگه كه فقط تو آموزش انبیاء ميشه پيدا كرد ✍از خاطرات دکتر سید محمد میرهاشمی جراح و متخصص چشم