🍃🌹🍃
فرماندهان خاک نشان
#شهید_مهدی_باکری 🌷
بنده ی خدا
به سوی قرارگاه در حال حرکت بودیم . راه طولانی بود و عرق از سر و رویمان سرازیر می شد ، هر چه می خواستم کولر ماشین را روشن کنم ، جرأت نمی کردم.
آقا مهدی از لحظه ای که سوار شده بود ، قرآن کوچکش را از داشبورد در آورده و مشغول خواندن آن بود ، یا علی گفتم و دکمه کولر را فشار دادم ، هوای سرد و لطیف با فشار وارد ماشین شد
چنددقیقه ای نگذشته بود که آقا مهدی انگشت سبابه اش را لای قرآن گذاشت و سرش را به طرف من برگرداند و گفت: « الله بنده سی ( بنده ی خدا) ، می دانی کولر را که روشن می کنی ، مصرف بنزین ماشین زیاد می شود؟
فردای قیامت چه جوابی داریم که به شهدا دهیم؟ مگر در سنگر ، بچه ها زیر کولر نشسته اند که کولر را باز می کنی؟»
می دانستم که نمی گذارد ، کارش همین بود ، کولر را که باز می کردم ، بر می گشت و تذکر می داد و من هم کولر را خاموش می کردم.
روای همرزم شهید
✅ #شهدا، با این حساسیت نسبت به بیت المال جنگ را اداره کردند .
#شهادت_لیاقت_میخواهد.
🍃🌹🍃
یِل اَسْدی، گون توتولدی،
زینب نوایه گلدی
زهرا دئدی حسین وای،
عالم صدایه گلدی ...
#عزاداری
#شهید_مهدی_باکری
#رزمندگان_لشکر۳۱عاشورا
🍃🌹🍃
🌷#خاطرات_شهید🌷
💔وقتی بهم گفت:(ازت راضی نیستم) انگار دنیا روی سرم خراب شده بود
پرسیدم:واسه چی؟
🔴 گفت:چرا مواظب #بیت المال نیستی میدونی اینارو کی فرستاده ؟!
میدونی اینا بیت المال مسلموناس؟! همه ش امانته؟!
🔴 گفتم:حاجی میگی چی شده یانه؟
دستش راباز کرد #چهار تا حبه قند خاکی توی دستش بود دم در چادر تدارکات پیدا کرده بود.
💫#شهید_مهدی_باکری💫
#آیا_امروز_ما_مانند_شهدا_هستیم؟!
#شهید_مهدی_باکری
گام برداشتن در جاده عشق
#هزینه میخواهد
هزینه هایی که
انسان را عاشق
و بعد #شهید 🌹 میکند ...
🌷
#طنز_جبهه 😅
دستور بود هیچ کس بالای ۸۰ کیلومتر سرعت ،
حق ندارد رانندگی کند !
یک شب داشتم می آمدم که یکی کنار جاده ،دست تکان داد نگه داشتم سوار شد ،
گاز دادم و راه افتادم
من با سرعت می راندم و با هم حرف می زدیم !
گفت: شنیدم فرمانده لشکرتون دستور داده تند نرید ! راست میگن؟!
گفتم:فرمانده گفته !
زدم دنده چهار و ادامه دادم :
اینم به سلامتی فرمانده باحالمان !!
مسیرمان تا نزدیکی واحد ما یکی بود؛
پیاده که شد ، دیدم خیلی تحویلش می گیرند !!
پرسیدم:کی هستی تو مگه؟!
گفت:همون که به افتخارش زدی دنده چهار ...☺
#شهید_مهدی_باکری♥️🕊
#بنت_المهدی
💖🍀🌺🌹❤️
#داستــان_دنبــــاله_دارداستان واقعی و بسیار جذاب#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا
#قسمت_ شصت ویکم
لیلا:هوی روانی چرا اومدی از حوزه انصراف دادی؟
-لیلا داغونم چطوری درس بخونم ؟😔😔
لیلا:بمیرم برات
-إه خدا نکنه
لیلا:کجا میری؟
-سپاه ثبت نام دوره #روایتگری
لیلا:اوهوم
-تو نمیای ؟
لیلا:نه آخه به #مهدی نگفتم
-باشه پس من برم
فعلا یاعلی
لیلا: عزیزم مراقب خودت باش
یاعلی✋
رفتم سپاه قسمت #فرهنگی ثبت نام کردم
گفتن زمان شروع کلاسها را خودمون اطلاع میدیم بهتون
سه هفته بعد کلاسها شروع شد،
استاد که از روایتگری منطقه جنوب بهمون
آموزش میداد #حاج_حسین_یکتا بود
بچه ها برای روایتگری باید
مساحت منطقه را بدونید
عملیاتهای مهم اون منطقه
فرمانده های که تو اون منطقه شهید شدن
تاریخ عملیات
تعداد شهدای عملیات ها
تعداد اینکه دشمن چقدر تلفات داده
اما چقدر مهمات از دشمن گرفتیم
از منطقه #اروند شروع شد...
#شهید_مهدی_باکری اینجا جا مونده 😔
خواهر شهید باکری: ما سه تا برادر داشتیم
🌹🍀🌺🍀🌹💐🌺🍀
#ادامه_دارد ....
✍با ادامه داستان همراه ما باشید ....
کپی فقط باذکر نویسنده وذکر #صلوات مجاز است
#نویسنده: بانو....ش