فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بعد از شهادت جهاد مغنیه بود که رفت سراغ مادربزرگشون ( ام عماد) .
شاید اون مصاحبه تو اون دوره، از معروفترین مصاحبه های مادر شهید عماد بود. مصاحبهای که حسابی گل کرد.
خبرنگاری و کار رسانه، تو خونِش بود، حتی وقتی که سلاح دست گرفت و رفت تا سپر حرم آل الله بشه. یک دست سلاح و یک دست دوربین. از سالهای مقاومت لحظه های نابی رو ثبت کرده و داشت به مناسبت هر چند وقت یکبار گوشه ای رو منتشر میکرد. با همون سبک شیرین روایتِ خودش.
حالا
ما
منتظریم که برگرده
و از این مرحله از جهادش،
از این پانصد و اندی روز
برای ما روایت کنه
با همون سبک شیرین و منحصر به فردش.
اون اسیر نیست،
اون رفته ماموریت،
ماموریتی برای رسوا کردن استکبار.
این ماموریتش هم به امید خدا و به زودی تموم میشه و
ما تو کانال تلگرامیش
روایتهای رو دنبال میکنیم... روایت های یک قهرمان رو.
آقای محمدرضا نوری
رفیق
برادر
یادته میگفتی تو منطقه اسم بعضی از جاده ها رو گذاشته بودید جاده youtube
یادته وقتی میپرسیدیم این دیگه چطور جادهای بوده چی جوابمون رو میدادی؟
میگفتی بعضی جاده ها تو منطقه بود که اگه اشتباه میرفتی صاف میرفتی تو دل مسلحین داعشی و اونا هم کتف بسته میشوندنت رو یه صندلی و دوربین رو روشن میکردن و فیلم میگرفتن و تو یوتیوب بارگذاری میکردن.
حالا
تو
رفتی تو جادهی یوتیوب.
ولی
ما
باز منتظریم که تو
از اون صندلی و اون دوربین و اون اتاق و اون آدما
برای ما تعریف کنی
رنگیِ رنگی.
زودِ زود
خب؟
و یه چیز دیگه
گوشت رو بیار جلو تا دم گوشت بگم
خجالت میکشم بقیه بشنون...بیا جلو
ابوعباس
دلم برات تنگ شده....
#روز_خبرنگار
#محمدرضا_نوری
#ابوعباس