امن المتوکلون
چهارشنبه دوم خرداد / من و ام البنین و ابوالفضل با پدر جون ( اینجوری صدا می کنن پدربزرگشون رو )
یک/ ۱
رفتیم خداحافظی کنیم با شهـ.دای جمهور ، مسئولینی که خوشبخت بودند و عاقبت بخیر ، با معرفت هایی که تا آخرین لحظات خدمتشون ، دنبال بازگشت ابوعباس به وطن بودن
رفتیم ادای احترام کنیم به وفاداریشون
دو / ۲
هنوز نمیدونم این خبر بسیار تلخ و جگر سوز ، چه جوری روی قلب به شدت بیمار ابو عباس ، فشار و سنگینی اش رو خالی کرده
فشار خونش به کجا رسیده ؟
به دادش رسیدن یا نه ؟ چه دارویی بهش دادن ؟ دوباره فقط یه سروم الکی بهش وصل کردن ؟ اونم مثل اون دفعه با تشخیص غلط 😓 که میتونست همونموقع تموم کنه کارشو
وقتی شنید چه حالی شد ؟ گریه کرد؟ به خودش پیچید ؟ چه حالی داره الان ؟ اونم وقتی همچین خبری رو دشمن با طعنه و کنایه بهت بگه ... مثل خبرهای شهـ.دای دیگه که بهش دادن
یادمه شب شهـ.ادت حاج قـ.اس.م ، چجوری مثل بچها زار زار گریه می کرد
اونموقع من گفتم همین الان جون میده ،از غم وغصه ای که روحش رو گرفت و داشت خفش میکرد توی یک لحظه با یک تماس تلفنی و شنیدن خبر.
هیچی نمیدونم
هزار ویک حسی دارم که نمیفهمم چطور میشه همشون باهم جمع بشن
سه/ ۳
فرار می کنم
معمولا از شدت خفگی فرار می کنم
به بهشت زهرا س و سفره اهل بیت علیهم السلام پناه می برم
هرچه که دلم خواست ونشد تصور می کنم هزاران برابر خدا بهم داد
همیشه این استراتژی من بوده
از بچگی
آرامش می گیرم و برمی گردم به دنیا
دنیایی که همه اش بی وفاییه
دنیایی که به دختر و داماد و نوه های پیامبر خدا رحم نکرد ، ما چه توقعی داریم ازش
چهار/۴
همسر کنج اسارتم ... برای آرامش قلبت دعا می کنم
و برای برگشتنت تا نفس آخرم ، در میدان می مانم.
#یا_ام_البنین 💔🤲🏼
#روز_وداع
#شهیدجمهور
#شهدای_خدمت
#خادم_الرضا
#اسیر_مدافع_حرم_و_وطن
#محمدرضانوری
#ابوعباس
@sangar_neveshteh_313