eitaa logo
سَـنـْگَـرِ شُــهَــدا
20 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
1هزار ویدیو
44 فایل
✅ لطفا کانال رو به بقیه معرفی کنید... ✅هدف ما از ایجاد کانال گذاشتن پست های مذهبی و خشنودی آقا...🌼🌼
مشاهده در ایتا
دانلود
~🕊 😁 🌿برای بابام گریه کنید.. تعاون بودیم، ستاد تخلیه شهدا، جمع و جور کردن و بسته بندی و ترتیب انتقال بچه ها با ما بود؛ جیب هایشان را می گشتیم و هر چه بود در پلاستیکی جمع می کردیم و همراه تابوت می‌فرستادیم. یکبار یکی از جنازه ها توجهمان را جلب کرد و حساس شدیم کاغذی را که روی آن با خط درشت نوشته بود "وصیت نامه" بخوانیم، ببینیم امثال این بچه ها که تازه بالغ شده و از مال دنیا هم چیزی ندارند بازماندگانشان را به چه اموری سفارش می کنند. کاغذ را که باز کردیم نمی دانستیم بالای سر بدن شهید بخندیم یا گریه کنیم. نوشته بود: برای من گریه نکنید. برای بابام گریه کنید که می‌خواهد خرج دفن و کفن مرا بدهد و برایم شب هفت و چهلم بگیرد. بینوا هر چه یک عمر جمع کرده باید بدهد مردم بخورند!😅
✍️ دو تا بچه بسیجی یه عراقی درشت هیکل رو اسیر کرده بودند های های هم می خندیدند بهشون گفتم این کیه؟ گفتند: عراقیه دیگه گفتم : چطوری اسیرش کردین؟ باز هم زدند زیر خنده و گفتند: مث اینکه این آقا از شب عملیات یه جایی پنهون شده بوده تشنگی بهش فشار آورده و با لباس بسیجی خودمون اومده ایستگاه صلواتی گفتم: خب از کجا فهمیدین عراقیه؟ گفتند: آخه اومد ایستگاه صلواتی ، شربت که خورد پول داد اینطوری لو رفت ... 📕سالنامه فانوس ۱۳۹۰ @sangar_shohada_99
😂🤣 هوس ڪردم با بے سیم عراقے ها را اذیت ڪنم 📞 گوشے بے سیم را گرفتم روے فرڪانس یک عراقی ڪه از قبل به دست آورده بودم، چند بار صدا زدم: " صفر من واحد. سمعونے اجب" بعد از چند بار تڪرار صدایے جواب داد: "الموت لصدام" تعجب ڪردم و خنده بچه ها بالا رفت😄 از رو نرفتم و گفتم:بچه ها، انگار این ها از یگان هاے خودمان هستند. بگذارید سر به سرشان بگذاریم🤨 به همین خاطر در گوشے بے سیم گفتم:انت جیش الخمینی👮🏻‍♂ طرف مقابل ڪه فقط الموت بلد بود گفت:الموت بر تو و همه اقوامت😐 همین ڪه دیدم هوا پس است،‌ عقب نشینے ڪرده،‌ گفتم:بابا ما ایرانی هستیم و شما را سر ڪار گذاشته بودیم☺️ ولے او عڪس العمل جدے نشان داد😠 و اینبار گفت:مرگ بر منافق! بالاخره شما را هم نابود مے ڪنیم🤦‍♂ نوڪران صدام، خود فروخته ها..." دیدم اوضاع قمر در عقرب شد، بے سیم را خاموش ڪرده و دیگر هوس سر به سر گذاشتن عراقے ها نڪردیم😂 # طنز _ شکر خنده
🦋| 🍃| ••😂🧔🏻•• یه‌روزسردزمستانی‌فرمانده‌گردانمون‌به بهانه‌دادن‌پتوهمه‌بچه‌هاراجمع‌كرد👥 وباصدای‌بلندگفت: 🗣 +كی‌خسته‌است؟☺ گفتیم:👇🏻 _دشمن.😄 صدا زد:👇🏻 + كی‌ناراضیه؟😉 بلند گفتیم:👇🏻 _دشمن 😎 دوباره‌باصدای‌بلندصدازد:🗣 + كی‌سردشه؟🤨😜 ما هم با صدای بلندتر گفتیم:👇🏻 _ دشمن 👊🏻 بعدش‌فرماندمون‌گفت:👤 خوب‌دمتون‌گرم😁 حالاكه‌سردتون‌نیست‌می‌خواستم‌بگم‌كه پتوبه‌گردان‌مانرسیده !!!😐😂 🌱شادی‌روح‌شهداصلوات..
آخ كربلاي پنج🤣🤣آخ فتح المبین🤣 اینجوری‌عملیات‌ها رو‌ مرورمیکردیم😂 💠پسر فوق‌العاده بامزه و دوست داشتني بود. بهش مي‌گفتند «آدم آهني» يك جاي سالم در بدن نداشت. يك آبكش به تمام معنا بود. آن‌قدر طي اين چند سال جنگ تير و تركش خورده بود كه كلكسيون تير و تركش شده بود.☺️ دست به هر كجاي بدنش مي‌گذاشتي جاي زخم و جراحت كهنه و تازه بود.❤️ اگر كسي نمي‌دانست و جاي زخمش را محكم فشار مي‌داد و دردش مي‌آمد، نمي‌گفت مثلاً (آخ آخ آخ آخ آخ) يا ( درد آمد فشار نده) بلكه با يك ملاحت خاصي عملياتي را به زبان مي‌آورد كه آن زخم و جراحت را آن‌جا داشت. 😁💪مثلاً كتف راستش را اگر كسي محكم مي‌گرفت مي‌گفت: « آخ بيت‌المقدس» و اگر كمي پايين‌تر را دست مي‌زد، مي‌گفت: «آخ والفجر مقدماتي» و همين‌طور «آخ فتح‌المبين»، 😆«آخ كربلاي پنج و...» تا آخر بچه‌ها هم عمداً اذيتش مي‌كردند و صدايش را به اصطلاح در مي‌آوردند تا شايد تقويم عمليات‌ها را مرور كرده باشند.😂😂😂 😎 نو+جوان تنهامسیری
😂 ••[🔖گـچ پـژ] اول كه رفته بوديم،گفتند كسي حق ورزش كردن نداره⛔️ يه روز يكي از بچه ها رفت ورزش كرد مامور عراقي تا ديد،اومد در حالي كه خودكار و كاغذ دستش بود براي نوشتن اسم دوستمون جلو آمد و گفت : مااسمك؟ (اسمت چيه؟)📝 رفيقمون هم كه شوخ بود برگشت گفت: گچ پژ😁 باور نمي كنيد تا چند دقيقه اون مامور عراقي هر كاري كرد اين اسم رو تلفظ كنه نتونست! ول كرد گذاشت و رفت و ما همينطور مي خنديديم😂 😎 💫
💕🍃💕🍃💕🍃💕 💎 ☄آتش دشمن سنگین بود و همه جا تاریک تاریک.بچه ها همه کپ کرده بودند به سینه ی خاکریز.💫 دور شیخ اکبر نشسته بودیم و می گفتیم و می خندیدیم که یکدفعه دو نفر اسلحه بدست از خاکریز اومدند پایین و داد زدند:(الایرانی !الایرانی!)😳 و بعد هرچی تیر داشتند ریختند تو آسمون.نگاهشون می کردیم که اومدند نزدیک تر و داد زدند:(القم القم بپر بالا)😳 صالح گفت:( ایرانی اند... بازی در آوردند!)😄 عراقی با قنداق تفنگ زد به شانه اش و گفت:(السکوت الید بالا)نفس تو گلوهامون گیر کرد😰 شیخ اکبر گفت:نه مثل اینکه راستی راستی عراقی اند😞 ....خلیلیان گفت صداشون ایرانیه....😐 یه نفرشون چند تیر شلیک کرد و گفت:(روح!روح!) دیگری گفت:اقتلو کلهم جمیعا...خلیلیان گفت:بچه ها می خوان شهیدمون کنند😑 و بعد شهادتین رو خوند.😥 دستامون بالا بود که شروع کردن با قنداق تفنگ ما رو زدن و هُلمان دادند😓 که ما رو ببرندسمت عراقی ها. همه گیج و منگ شده بودیم و نمی دونستیم چیکار کنیم که یکدفعه صدای حاجی اومد که داد زد:(آقای شهسواری !آقای حجتی !پس کجایین؟!🤔) هنوز حرفش تموم نشده بود که یکی از عراقی ها کلاشو برداشت.رو به حاجی کردوداد زد :بله حاجی !بله ما اینجاییم!😶.... حاجی گفت: اونجا چیکار می کنین ؟🤔گفت:(چندتاعراقی مزدور دستگیر کردیم)😳 و زدند زیر خنده و پا به فرار گذاشتن...😒😂 😎 💫