#برش_کتاب
جلوتر که آمد، فریاد زدم: «حر است! مرد دوم سپاه ابن زیاد» با اشک به حسین سلام داد و از خطاهایی که انجام داده اظهار پشیمانی کرد: راه را بر شما بستم... دل اولیاء را لرزاندم... خواست تا جبران کند. اولین سؤالش این بود: آیا توبه من پذیرفته می شود؟ آقا با لبخندی گفت: آری! چرا پذیرفته نشود؟ حر آرام شد. اجازه خواست که قبل از پیاده شدن از اسب به سوی سپاه ابن سعد برود. امام فرمود: تو میهمان مایی پیاده شو تا کمی از تو پذیرایی کنیم. حر در فکر فرو رفت. شانه هایش لرزید. از سکوت آقا فهمید که اذن صادر شده. به سوی سپاه ابن سعد رفت، اولین جمله اش این بود: من حر ابن زیاد ریاحی هستم. اهل کوفه ام! اما برای حسین نامه ننوشته ام!
📚برشی از کتاب "پشت درهای بهشت"
#محرم
#امام_حسین_ع
📎 @sangareketab