eitaa logo
˼سنگر‌شھدا˹
5.5هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.1هزار ویدیو
38 فایل
•. از‌افتخــا‌رات‌این‌نسل‌همین‌بس‌ڪھ‌ اسرائیل‌قراره‌بھ‌دست‌مــا‌نابود‌بشھ ꧇). .! اینستامون: https://instagram.com/sangareshohadaa?igshid=ZDdkNTZiNTM= • ‌شرایط . - @Sharayett313 •. گردان .- •. @nashenassangareshohada •. -زیــر‌ سایھ حضرت‌قائم . . (꧇ . .
مشاهده در ایتا
دانلود
آن قدر عاشق خدا باش... که غیرخدا را فراموش کنی😌‼️ ﴿سنگࢪشہدا﴾ ↻[💖🌱]@sangareshohadaa
اول شعبان(:♥️ _نشر بدیم؟!♥️
شروع پارت گذاری:👇👇 رمانی ✨تحولی بزرگ را رقم میزند شهید✨
[رهـــــآݜـــدهـ](آراز) ✍🏻نویسنده≈ 1⃣0⃣ سر میز شام؛ وقتی بابا قاشق رو ب ته بشقاب زد، سرم رو بالا آوردمو با یک نگاه متعجب از کارش،بهش زول زدم. بابا:چیه!!!! چرا اینطور نگاه میکنی؟! لقمه توی دهنمو کامل قورت دادمو گفتم: عاخه یه جوری زدی به ته بشقاب!گفتم شاید کارم داری؟! بابا کارت که دارم،ولی زدن به ته بشقاب فقط به خاطر این بود،که اون بی‌صاحبو بزاری کنار!مثل بچه آدم غذا بخوری!! فقط دوبار نزدیک بود قاشقو بکنی تو دماغت!. من:چیکار با شما دارم عاخه من؟! لحنم خیلی بد بود.میدونم که عذر خواهی از واجبات این اتفاقه. بابا بعد از بعداز یه نگاه عاقل‌اندرسفی ،سرش رو انداخت پایین و مشغول غذاش شد. خیلی این پا اون‌پا کردم که عذر خواهی کنم،ولی غرور لعنتی... بعد شام بابا که رفت تو اتاقش،مامان از پای ظرف‌شویی اشاره کرد برم پیشش. منم همونجور ک روی راحتی جلوی تلویزیون ولو شده بودم،کنترل رو پرت کردم رو میز عسلی و به سمت آشپزخونه رفتم: بله! مامان:آراز!بابات خیلی ب دلش اومد اونطور صداتو بردی بالا! چی گفت مگه بهت؟! به خدا حق داشت. آرزو ک داشت ظرف هارو خشک میکرد ، همینطور که سرش پایین بود گفت: آره داداش!برو.الان رفت حسابای کارخونه رو وارد سیستم کنه!برو پدر پسری حلش کن! سرش رو بالا نیاورد. شاید میدونست اینجور موقع ها تو صورت من چی قابلِ رویته... من:باشه‌بابا!!! از دست شما. @sangareshohadaa
[رهـــــآݜـــدهـ](آراز) ✍🏻نویسنده≈ 1⃣1⃣ به مامان و آرزو که گفتم،نگرانی تو نگاه مامان و بغض تو صدای آرزو مرددم کرد. ولی سخته باعث نگرانی و اشک عزیز ترین افراد زندگیت باشی! اونم فقط به خاطر خودخواهی و غرور،به خاطر درگیری با خودت،به خاطر دیوونه بازی‌هات... حال مسی،حال هررزوش نبود! انگار یه چیزی میخواست بگه نمیتونست. مثل هرروز ،باهم دیگه وارد کلاس شدیم،پچ پچ های بچه هاهم عجیب بود.اون نگاه های تاسف بار، عصبیم میکرد. سرجامون که مستقر شدیم،فرزین ،نیمکت جلوی میز مارو کشید و گذاشت دقیق روبه روی ما! فرزین:آراز!خیلی عوض شدی!اینو دیگه همه فهمیدن. من:اصلا ب تو و همون‌نفهما چه؟! دست خودم نبود ،همه چیز دست ب دست هم داده بودن مغزم تشنج بزنه! مسی ک بغل دستم نشسته بود زیر گوشم گفت: داداش!آروم باش.چته!ی لحظه رام باش. با چش غره من ب مسی،فرزین دوباره شروع کرد: عوض شدن تو ب همه اثبات شدس،ولی بی غیرتیت الان شده ورد زبونا! چیشده؟! کو اون غیرت عُظمات؟! حرفش اینقدر برام سنگین بود،نفهمیدم کِی ماشین حساب رو تو سرش خورد کردم!!! توی دفتر،نه من حرف زدم نه اون. همه چیز توی دوتا تعهد خلاصه شدو فرستادنمون سر کلاس. هیچی از درس نفهمیدم،زنگ‌رو که زدن فقط دست ممدمسی رو کشیدم و اوردم بیرون! مسی:آراز!میفهمی داری چیکار میکنی؟!همه دیدن بیرون اومدن مارو!؟ دیگه هیچی جلودارم نبود،از ته دل هرچی میخواستم گفتم: ببین!من نمیفهمم دارم چیکار میکنم!ن !من نفهمم من عوض شدم .من عوضی شدم.من با خودم درگیرم.من ثبات شخصیت ندارم .اره!خودم میدونم ولی چی شده!چی شده که فرزین دخترباز به من میگه بی غیرت!؟هااااا بنال ببینم!من مطعنم خودِخرت میدونی!!! یه لحظه دلم براش سوخت!شد کوتاه ترین دیوار این روزای من! چقدر احمقم! فحشم و کتک کاریام فقط برای دوست صمیمیه. من هیچی نیستم... هیچی. مسی:ببین!اول از همه اون اشکاتو پاک کن.ثانین اگه حرفات!داد زدنات!فحش دادنات تموم شد حرف بزنم! من:بنال! چنان پوزخندی زد که دیگ مشتم از اختیارم خارج شد. همین طور که دماغشو گرفته بود،راهشو کج کرد و رفت. من موندمو عربده‌هام... @sangareshohadaa
هدایت شده از ˼سنگر‌شھدا˹
نظراتتون درباره رمان چیه؟! آیا میخونید!؟ تا نیم ساعت بعد از پارت گذاری منتظر انتقاداتتون هستم😉🌹👇👇👇 https://harfeto.timefriend.net/16156291668029
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃 🌸حضرت مهدی (عج)فرمودند: پشتیبان ما باشید که از فتنه ای که شما را احاطه کرده است، نجاتتان دهیم. 📚 کتاب الاحتجاج؛ ج۲ ص۴۹7 ﴿سنگࢪشہدا﴾ ↻[💖🌱]@sangareshohadaa
| إِذَا‌ضَلَلْتُمْ‌الطَّرِيقَ‌فَاتَّبِعُوا‌الشُّهَدَاءُ...| راه‌را‌کھ‌گم‌کردید ؛ شھدا را‌دنبال‌کنید :) 🌱💚 ﴿سنگࢪشہدا﴾ ↻[💖🌱]@sangareshohadaa
🌹ما سینه زدیم،بی صداباریدند.... 🌹از هرچه که دم زدیم آن ها دیدند... 🌹مامدعیان صف اول بودیم... 🌹از آخر مجلس شهدا را چیدند 🌹🌹🌹🌹🌹 ﴿سنگࢪشہدا﴾ ↻[💖🌱]@sangareshohadaa
{🍁🍂🍁} 🍁دࢪ ؤصف شـما هࢪچھ بخواهیم بداݩیم بایـد ڪه؛ فقـط سوره واݪشمس✨ بخوانیمـ ... آرامش ایݩ ݪحظہ ما ݪطفِ شماسٺ(:♡🍂 .مرادی🍁 ﴿سنگࢪشہدا﴾ ↻[💖🌱]@sangareshohadaa
🌹 🌷 🍃یکے از کارهایے کہ هر روز بہ انجامش مبادرت👌 میکرد؛ خواندن ✨زیارت‌عاشورا ✨بود و استمرار همین ✨زیارت عاشوراها ✨ بهانہ‌ے شهادتش🌷 شد...🍂🥀 •شهیداحمدمشلب❣ ﴿سنگࢪشہدا﴾ ↻[💖🌱]@sangareshohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💫 گفتم ؟ گفت اگہ‌جسمت ‌همون‌جاییه‌ڪه‌دلتہ‌ خوشبختے پرسیدم ؟! سڪوت‌ڪرد :) 💔 ﴿سنگࢪشہدا﴾ ↻[💖🌱]@sangareshohadaa
… ــــــــــــ رفیق ..! در‌فضاےِ‌مجازۍ نبرد‌سنگین‌شدھ! امروزه‌هر‌کسے‌یک‌گوشے‌دارد مانندِ‌کسے‌است‌کہ‌سلاحے‌در‌دست‌دارد .. پس‌باید‌بداند‌کہ‌چگونہ از‌این‌سلاح‌استفادھ‌کند؛ و‌چہ‌چیزے‌را‌با‌ان‌هدف‌بگیرد🌿' اینجوریاست🚶🏽‍♂ ﴿سنگࢪشہدا﴾ ↻[💖🌱]@sangareshohadaa
ملتفت‌باشیم🖐🏽 رفیق‌شھیدداشتن‌بہ‌قربون‌صدقہ‌رفتن‌و سر‌مزار‌چیک‌چیک‌سلفےگرفتن‌نیس‌بچه خوشگله... اگہ‌خیلےاهل‌رفاقتے پاشو‌برو‌دو‌خط‌از‌مرامشو قاب‌کن‌بزن‌کنج‌دلت:|🚶🏻‍♂! ﴿سنگࢪشہدا﴾ ↻[💖🌱]@sangareshohadaa
ایشون😂♥️
^^ ⚘اوایل ‌جنگ ‌بود ومرز‌ها دست ‌عراق ‌بود.. باحسرت ‌بہ ابراهیم گفتم: «یعنے میشہ مردمِ ما راحت از این جاده عبور و بہ شهر خودشون برن؟ ⚘ابراهیم گفت: «چے داری میگے! روزی میاد که از همین جاده مردم ما دستہ‌ بہ‌ دستہ بہ سفر مے‌کنند..» ♥️ ﴿سنگࢪشہدا﴾ ↻[💖🌱]@sangareshohadaa
🦋 🌸 چادر میـپوشم🙃 چون ترجیح میدهم..☝🏻 پا بہ حرف ِ خـــــدام باشـم❤ وچہ لذتـــ دارد اینڪہ خاص او باشم😍 نہ اینڪہ..! مطیع دستـــ شیطان👿 ﴿سنگࢪشہدا﴾ ↻[💖🌱]@sangareshohadaa
. 🥀•• بس‌که‌دلتنگم‌اگر‌گریه‌کنم‌میگویند:↓ قطره‌ای‌قصدِ‌نشان‌دادنِ‌دریا‌دارد:)💔 دلتنگ حرم
چـــ🧕🏻ــادر من یه تکه پارچه نیست... 🤐♥️ که به روانشناسی رنگ ها حواله اش بدهید... چادر من یک ارزش ارزشمند اســـ😌ـــت... یک ارزشی که هرتکه اش به نام خون یک شهیداست...🥰 ✌️ ✍🏻فاطمه قیاسوند ﴿سنگࢪشہدا﴾ ↻[💖🌱]@sangareshohadaa
🔴 ۲۵ اسفند ، سالروز شهادت مهندس مهدی باکری روز شهردار 🔺اين فلان فلان شده كجاست تا شما را ببيند و يك كم از و شما ياد بگيرد 📝وقتي آقا مهدي، شهردار اورميه بود، يك شب باران شديد باريد. به طوري كه سيل جاري شد. ايشان همان شب ترتيب اعزام گروه امداد را به منطقه سيل زده داد و خودش هم با آخرين گروه عازم منطقه شد. پا به پاي ديگران در ميان گل و لاي كوچه كه تا زير زانو مي رسيد، به كمك مردم سيل زده شتافت. در اين بين، آقا مهدي متوجه پيرزني شد كه با شيون و فرياد، از مردم كمك مي خواست. تمام اسباب و اثاثيه پيرزن در داخل زير زمين خانه آب گرفته بود. آقا مهدي، بي درنگ به داخل زير زمين و مشغول كمك به او شد. كم كم كارها رو به راه شد. پيرزن به مهدي كه مرتب در حال فعاليت بود نزديك شد و گفت: خدا عوضت بدهد مادر! خير ببيني. 🔹 نمي دانم اين شهردار فلان فلان شده كجاست تا شما را ببيند و يك كم از غيرت و شرف شما ياد بگيرد! 📌آقا مهدي خنده اي كرد و گفت: راست مي گويي مادر! اي كاش ياد مي گرفت. ✨۲۵ اسفند سالروز و یاران باوفایش در جزیره ی مجنون عملیات بدر ﴿سنگࢪشہدا﴾ ↻[💖🌱]@sangareshohadaa
● "وقت ناهار رفتم پشت یه تپه و با تعجب دیدم کاظم روی خاک نشسته و لبه های نان رو از روی زمین بر میداره، تمیز میکنه و می خوره. ●اونقدر ناراحت شدم که به جای سلام گفتم: داداش! تو فرمانده تیپ هستی. این کارها چیه؟ مگه غذا نیست؟ خودم دیدم دارن غذا پخش می کنند. کاظم گفت: اون غذا مال بسیجی هاست این نان ها رو مردم با زحمت از خرج زندگیشون زدند و فرستادند. درست نیست اسراف کنیم." 📎 فرمانده تیپ «سیدالشهدا (ع)» 🌷 ●ولادت: ۱۳۳۹ شهر ری،تهران ‌‌●شهادت : ۲۵ اسفند ماه ۱۳۶۳،در شرق دجله (منطقه هور الهویزه) عملیات بدر ﴿سنگࢪشہدا﴾ ↻[💖🌱]@sangareshohadaa