ایمان یعنی:
وقتی خدا گفت من این کارو دوست ندارم،
توهم دوست نداشته باشی دیگه..🌱
#خاطره
#طنز
😂امتحانات😂
🌸بعد از داير شدن مجتمع هاي آموزشي رزمندگان در جبهه ، اوقات فراغت از جنگ را به تحصيل مي پرداختيم.
يكي از روزهاي تابستان براي گرفتن امتحان ما را زير سايه درختي جمع كردند .
🌺بعد از توزيع ورقه هاي امتحاني مشغول نوشتن شديم. خمپاره اندازهاي دشمن همزمان شروع كرده بودند. يك خمپاره در چند متريمان به زمين خورد، همه بدون توجه، سرگرم جواب دادن به سئوالات بودند.
💐 يك تركش افتاد روي ورقه دوست بغل دستيم و چون گرم بود قسمتي از آن را سوزاند.
ورقه را گرفت بالا و به ممتحن گفت:
[برگه من زخمي شده بايد تا فردا به او مرخصي بدهي !]
😂🙃😜
#دم_امتحان_ترکش_بخوره_به_برگهام_آرزوست😉😁😂✋
﴿سنگࢪشہدا﴾
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَج
↻[💖🌱]@sangareshohadaa
˼سنگرشھدا˹
ایمان یعنی: وقتی خدا گفت من این کارو دوست ندارم، توهم دوست نداشته باشی دیگه..🌱
ایمانبه این منظور
نیستکهخداوندآنچهراکهمیخواهید انجام خواهد داد.
باور آناستکهخداوندآنچهراکهدرستو بهصلاحاستانجامخواهدداد.
آیا میدانید از ۱۰۰ وعده دولت حسنروحانۍ بہ مردم در هشت سال گذشتہ، تاکنون تنها و تنها ۹ مورد آن محققشده است؟!
پ.ن:سکوتیمیکنیمدر حدفریاد😑✋🏾
#بسۍبسیارجذاب😏
#سیاسۍ
#استاد_رائفی
سنگࢪ شهدا
@sangareshohadaa
چندوقت پیش توخیابون داشتم میرفتم
بچه هاباهم بازی میکردن، همشون تفنگای اسباب بازی دستشون بود و فیگور میگرفتن.
یکیشون داد میزد من بتمنم اون یکی میگفت من مردعنکبوتیم...
یکیشون بود که تفنگ نداشت دستشو اورد بالا گفت من حاج قاسمم!
_خواستم بگم یه صلوات بفرسیم برای حاجی !🤗❤️
سنگر شهدا
@sangareshohadaa
#شهید_علیرضا_کریمی
#مسافر_کربلا
شهیدی را میشناسم که هر کس ازاو کربلاخواست بی برو برگرد زائر شد این را زمانی فهمیدم که درغیرممکن ترین حالت مرا راهی کرد
بیست و دوم شهریور45بودکه مسافرکربلا در اصفهان چشم به جهان گشود 🌹
اسمش#علیرضا بود،پدرش رامیشناختم،مش باقرمردی متدین وبا اخلاق که امکان نداشت نان شبهه ناکی برسرسفره ی خانواده اش ببرد
علیرضا کودکی اش را با بیماری آغاز کرد، او هیچ چیز نميخوردوروزبه روز ناتوان ترازقبل میشد پزشکان امیدی به زنده ماندش نداشتند
اما مش باقر نا امید نشدوپسرشرا نذر حضرت#عباس کرد
روزی سیدی سبز پوش وارد دکان مش باقر شد بی مقدمه گفت :مش باقر خوب کاری کردی که علیرضا رو نذر آقا کردی امشب که رفتی خانه سفره ی #ابولفضل پهن کن و به مردم غذا بده
سه مجلس روضه هم که برای حضرت در حرمش نذر کرده ای را من ادا کردم!
سپس سید اسکناسی را برای برکت کار به مش باقر داد و رفت.
بعد از ظهر ، هنگامی که مش باقر کوچه پس کوچه هارا برای رسیدن به خانه اش طی میکرد با صحنه ای عجیب روبه رو شد! علیرضایی که توان راه رفتن نداشت با بچه ها در کوچه بازی میکرد!
گویا حضرت ابوالفضل شِفایش داده بود
علیرضا روز به روز هم ازلحاظ معنوی و هم از لحاظ جسمی قوی ترمیشد، او به نماز اول وقت مقیدبودوبعده ها #قهرمان ورزش رزمی شد🥊
🇮🇷در فروردین ماه سال 62 عازم فکه شد او نوجوانی نترس بود که با تأسی از شخصیت حضرت عباس هر دو پایش را فدای اسلام کرد
او عهد کرده بود که تا راه#کربلا باز نشود، باز نخواهد گشت
پیکر پاکش 16 سال زیر آفتاب داغ #فکه ماند
راه کربلا باز شد وعلیرضای16ساله درروزتاسوعابه خانه بازگشت
سنگࢪشھدا