رفقا طبق برنامه کانال ما یکشنبه ها درباره ی موضوعی حرف میزنیم🌸🌸🌸
امروز درباره خاطرات حاج قاسم میخواییم حرف بزنیم🌹🌹🌹🌹🌺
به نام خدای زیبایی ها❤️
#خاطره_اول
شهید حسین پور جعفری رئیس دفتر و همراه همیشگی شهید سردار قاسم سلیمانی می گفت:
روزی در منطقه ای در سوریه حاجی خواست با دوربین دید بزنه، خیلی محل خطرناکی بود.
من بلوکی را که سوراخی داشت بلند کردم که بذارم بالای دیوار که دوربین استتار بشه. همین که گذاشتمش بالا، تک تیر انداز بلوک را طوری زد که تکه تکه شد و ریخت روی سر و صورت ما.
حاجی کمی فاصله گرفت. خواست دوباره با دوربین دید بزند که این بار،گلوله ای نشست کنار گوشش روی دیوار، خلاصه شناسایی به خیر گذشت. بعد از شناسایی داخل خانه ای شدیم برای تجدید وضو،احساس کردم اوضاع اصلا مناسب نیست؛به اصرار زیاد حاجی رو سوار ماشین کردیم و راه افتادیم. هنوز زیاد دور نشده بودیم که همون خانه در جا منفجر شد و حدود هفده تن شهید شدند.بعد از این اتفاق حاجی به من گفت:حسین امروز چند بار نزدیک بود شهید بشیم،اما حیف...
روایت کننده:سردار محمد رضا حسنی سعدی در تاریخ ۸ بهمن ۱۳۹۸
به نام خدای زیبایی ها❤️
#خاطره_دوم
زدیم بغل. وقت نماز بود. گفتم:((گفتم حاجی قبول باشه.))
گفت:((خدا قبول کنه انشاءالله.))
نگاهم کرد. گفت:((ابراهیم!))
نگاهش کردم.
_نمازی خوندم که در طول عمرم توی جبهه هم نخوندم.
_حاج آقا شما همه نماز هاتون قبوله.
قصه اش فرق میکرد.رفته بود کاخ کرملین. قرار داشت با پوتین. تا رئیس جمهور روسیه برسد وقت اذان شد. حاجی هم بلند شد. اذان و اقامه اش را گفت. صدایش پیچید توی سالن.
بعد هم ایستاد به نماز.همه نگاهش میکردند. میگفت در طول عمرش همچین لذتی از نماز نبرده بوده.
پایان نمازش پیشانی اش را گذاشت روی مهر. به خدای خودش گفت:((خدایا این بود کرامت تو،یه روزی تو کاخ کرملین برای نابودی اسلام نقشه می کشیدند، حالا من قاسم سلیمانی اومدم اینجا نماز خوندم.))
راوی:ابراهیم شهریاری/منبع سلیمانی عزیز
به نام خدای زیبایی ها❤️
#خاطره_سوم
احمد و قاسم پسر خاله بودند.دو تایی پول هایشان را گذاشتند روی هم.
یک ساعت کوکی خریدند برای سهراب.
طفلی وقتی ساعت را دید کلی ذوق کرد.
همان طوری که داشت با کوک ساعت ور می رفت و از صدای زنگش کیف می کرد بهش گفتند:(( اگه ساعت رو کوک کنی رو پنج صبح و بلند بشی خراب نمی شه.))
حرفشان را خوانده بود.کوکش کرده بود سر ساعت پنج. هر صبح که بیدار می شد قاسم می گفت:(( حالا که پا شدی نماز صبحت رو هم بخون.))
شگردش بود.بلد بود.برادرش را برای نماز صبح بیدار کند.
راوی:یوسف افضلی
رفقا ما نیاز ب انرژی داریم
لطفاً هر نظری دارین از کانالمون
یا پیشنهاد دارین لطفا ب ایدیه زیر بگید
ممنون میشیم 🌹😍🌸🌸🌸
https://eitaa.com/orhossin
˼سنگرشھدا˹
نظرتون رو درباره رمان با ما به اشتراک بگذارین با لیست نظرسنجی😊👌👇 EitaaBot.ir/poll/hju?eitaafly
رفقا شرکت کنید ادمینمون انرژی بگیرن😁🌹
1_452841993.mp3
3.94M
•🎧•| #فایل_صوتي_نماز
خوب است که انسان یه کاری بکنه
که خستگی باهاش سر نماز نیاد...😇
💚| #استادشجاعی
🕊| #سکوی_پرواز
1⃣| #ادامهدارد...
🔊| @mohsenfakhryzadehh
-بیست و هشت روزدیگہمونده؛
بہسالگرد
اوّلینطلوعِبدونحاجقاسم..💔-
غمےکہهیچوقتسردنمیشہ...!(:
#قاسمنا
https://eitaa.com/joinchat/2404843602Cdab61f74db
ــــــــــ👣
#قدمهاییبرایخودسازییارانامامزمان؏ج♡
|📿|قدم اول: نماز اول وقت
|🌸|قدم دوم:احترام به پدرومادر
|📚|قدم سوم:قرائت دعای عهد
|💎|قدم چهارم: صبر در تمام امور
|🖇|قدمپنجم:وفایبهعهدباامامزمان(عج)
|📖|قدمششم:قرائتروزانهقرآنهمراهبامعنی
|🍉|قدم هفتم:جلوگیری ازپرخوری وپرخوابی
|📮|قدم هشتم: پرداخت روزانه صدقه
|🔥|قدم نهم:غیبت نکردن
|💧|قدم دهم:فرو بردن خشم
|🌈|قدم یازدهم:ترک حسادت
|🥀|قدم دوازدهم:ترک دروغ
|🌿|قدم سیزدهم:کنترل چشم
|✨|قدم چهاردهم:دائم الوضو
─┅═ঊ🍃⚘🍃ঈ═┅─
#خندهحلال
#طنز_جبهه😂🤣
"خواهـران غواص"
وقتی شهید ملکی که یک روحانی بود خود را برای اعزام به جبهههای حق علیه باطل معرفی کرد، به او گفتند باید به گردان حضرت زینب(س) بروی🚶شهید ملکی با این تصور که گردان حضرت زینب(س) متعلق به خواهران است به شدت با این امر مخالفت کرد و خواستار اعزام به گردان دیگری شد😄😇 اما با اصرار فرمانده ناچار به پذیرش دستور و رفتن به گردان حضرت زینب شد...😰 هنگامی که میخواست به سمت گردان حضرت زینب(س) حرکت کند، فرمانده به او گفت این گردان غواص در حوالی رودخانه دز در دزفول مستقر است. شهید ملکی بعد از شنیدن اسم “غواص” به فرمانده التماس کرد که به خاطر خدا مرا از اعزام به این محل عفو کنید، من را به گردان علیاصغر(ع)، علیاکبر(ع) گردان امام حسین(ع) بفرستید، این همه گردان، چرا من باید برم گردان حضرت زینب؟ اما دستور فرمانده لازم الاجرا بود. شهید ملکی در طول راه به این میاندیشید که “خدایا من چه چیزی را باید به این خواهران بگویم؟ اصلا اینها چرا غواص شدهاند؟ یا ابوالفضل(ع) خودت کمکم کن😅 هوا تاریک بود که به محل استقرار گردان حضرت زینب رسید، شهید ملکی از ماشین پیاده شد چند قدم بیشتر جلو نرفته بود که یکدفعه چشمانش را بست و شروع به استغفار کرد🙈🏃راننده که از پشت سر شهید ملکی میآمد، با تعجب گفت: حاج آقا چرا چشماتونو بستین؟
شهید ملکی با صدایی لرزان گفت:والله چی بگم، استغفرالله از دست این "خواهرای غواص" 😂😂
راننده با تعجب زد زیر خنده و گفت: کدوم خواهر حاج آقا؟ اینا برادرای غواصن که تازه از آب بیرون آمدند و دارند لباساشونو عوض میکنند😆 اینجا بود که شهید ملکی تازه متوجه قضیه شده و فهمید ماجرای گردان حضرت زینب چیه!!😜
#راوی: سردار علی فضلی
منبع: کتاب گلخند های آسمانی "ناصرکاوه"
https://eitaa.com/joinchat/2404843602Cdab61f74db
•[﷽]•
ڪاش تقدیر شهـادت
بہ سرانجام شود...
و ڪسےهست
کہ میلش شده گمنام شود
عشق یعنے حرم بےبے و من مےدانم!
باید این سربرود
تا دلم آرام شود...
✨(شهدا را یادکنیم باذکرصلوات)✨
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری🕊
#اللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلِیکَ_الْفَرَج
#شبتون_شهدایی
╭━══━⊰❀❀⊱━══━╮
🌙@mohsenfakhryzadehh
╰━══━⊰❀❀⊱━══━╯