🔵 توییت اکانت نزدیک به وزارت دفاع:
🔹گویا ایران آزمایش موشک قارهپیما انجام داده
@sangareshohadababol
🌱🕊
💌#کلام_شهید🌹
روز مصیبت ما...
آن زمانی است که چادر از سر زنان
و دختران ما کنار برود و ماهواره بر سر
در همهی خانهها علم شود.وای بر آن روز که
موجب بیحیایی در خانوادهها میشود.
#شهید_مصطفی_زال_نژاد🕊
🌸
🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸🍃🌺
🇮🇷 @sangareshohadababol
🎙در دنیای روایتها
زبان ما بسته است
، بگویید #آوینی بیاید
از مظلومیت بچه های
لشکر ویژه ۲۵ کربلا
بگوید ....
.
📷 این #پست حاوی #تصویر
#مبارک ۵۸ #سردار #شهید
#لشکر ویژه ۲۵ #کربلاست .
.
#هفت_تپه_ی_گمنام
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
#همیشه_دوستت_دارم_ای_شهید
@sangareshohadababol
دید در معرض تهدید دل و دینش را
رفت با مرگ خود احیا کند آیینش را
رفت و حتی کسی از جبهه نیاورد به شهر
چفیه و قمقمه اش کوله و پوتینش را
.
📸 تصویر #شهید حسین علی مددپور ، اهل نکا مازندران ،کارگری میکرد و اموراتش را میگذراند.رفت جبهه ، تو عملیات محرم سال ۱۳۶۱ هم بشهادت رسید.دیروز سالروز شهادتش بود ، اما کسی از او یادی نکرد...ما را ببخش بزرگ مرد کوچیک.( شادی روحش صلوات🇮🇷)
.
#سالروز_شهادت
#عملیات_محرم
#شادی_روحش_صلوات
#هفت_تپه_ی_گمنام
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
#همیشه_دوستت_دارم_ای_شهید
@sangareshohadababol
💢 خار #چشم #دشمنان اسلام ، آقا #اسماعیل ...
.
▫️سردار سرتیپ پاسدار «اسماعیل قاآنی» فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در دوران دفاع مقدس سکاندار فرماندهی لشکرهای ۵ نصر و ۲۱ امام رضا (ع) بود و رزمندگان او را «آقا اسماعیل» خطاب میکردند.
.
#هفت_تپه_ی_گمنام
#سپاه_قدس
#همیشه_دوستت_دارم_ای_شهید
@sangareshohadababol
مادرم ؛
هرگاه خواستی شهادتم را
به رُخ انقلاب بکشی ؛
زینب را بیاد آور ...
#دستنوشته_شهید
#سردار_صادق_مزدستان
@sangareshohadababol
📷 مجاهدتهای پرستاران در دوران دفاع مقدس از دریچه لنز دوربین
@sangareshohadababol
🔖برگی از ایثارگری پرستاران در دوران دفاع مقدس
📍امدادگری که ماسک خود را به مجروحین داد
🔹روایت جهادگری پرستاران و امدادگران در دوران دفاع مقدس به خوبی به نقش این قشر پرتلاش در برهههای حساس میپردازد. آمنه وهابزاده از جمله بانوان امدادگری است که در خاطرات خود در همین رابطه میگوید: «آن زمان در عملیات والفجر 1 که در منطقه فکه انجام شد امدادگر بودم. چند ساعتی از اذان صبح گذشته بود و من در چادر امدادی پانسمان پای یکی از مجروحان را تعویض میکردم که هواپیماهای بعثی منطقه را بمباران کردند.
🔹پس از بمباران به سرعت از چادر بیرون آمده و به عمق منطقه بمباران شده رفتم تا مجروحين را نجات دهم. بوی سیر «گاز خردل شیمیایی» در همه منطقه پخش شده بود، به سرعت ماسکم را زدم، ولی وقتی به چادر برگشتم دیدم آن جانبازی که داشتم مداوایش میکردم ماسک ندارد. برای همین ماسکم را برداشتم و به صورت آن مجروح زدم.
🔹صورتم و چشمانم خیلی میسوخت و بدنم شروع به خارش کرد و دستانم تاول زد. به طوری که تاولهای روی صورتم آویزان شده بود، آنقدر که بیهوش شدم. از آنجا مرا به بیمارستان صحرایی و پس از آن به بیمارستان اهواز منتقل کردند. یادم هست که آن جانباز در بیمارستان صحرایی فریاد میزد این خواهر جان مرا نجات داد.»
✅ @sangareshohadababol
💠 تقابل شیطان با نماز
✍️استاد محمد علی جابری: از بین بردن تسبیح دو راه دارد، یکی پس از دیگری دانهها را شکستن و راه آسانتر نخ را پاره کردن؛ نخ که پاره شود دیگر خبری از تسبیح نیست که نیست. شیطان هم برای اینکه تسبیح دینمان را از دستمان در بیاورد، دو راه دارد: از بین بردن دانه دانه دانهها و راه دوم پاره کردن نخ تسبیح. شیطان یک راست میرود سراغ نخ تسبیح، و آن چیزی نیست جز نماز؛ نماز است که از ما گرفته شود، دانه دانه خوبیهای دیگر هم از وجود ما پرمیکشند.
📚بررسی تقابل شیطان با نماز| ص ۱۳
#نمازاول_وقت
#التماس_دعا
@sangareshohadababol
💠 ((انتقام آن دختر پرستار را میگیرم))
_ در همان روزها (آستانه عمليات بيت المقدس) و در منطقه مشغول صرف ناهار بوديم که ناگهان يکي از((بچه هاي تکاور نيروي دريايي ارتش)) با حالتي پريشان و آشفته وارد شد، خيیییلي بغض کرده بود و در نهايت نتوانست مانع گريه کردن خود شود.
وقتي دليل اين حالت را از وي جويا شديم، اين تکاور که به سختي حرف مي زد، گفت:
_(( همين الان از خرمشهر مي آيم، ساعاتي قبل صحنه هايي ديدم که بسيار تکان دهنده و وحشتناک بود و برايم به کابوسي تبديل شده است. ))
تکاور گفت:
_((در خرمشهر وقتي بعثي ها حمله کردند، من خود را درون يک تانکر خالي از آب پنهان نمودم، تانکر هم به حدي گلوله خورده بود که سوراخ سوراخ شده بود....
وقتي از يکي از اين سوراخها بيرون را نگاه مي کردم، ديدم بعثي ها يک دختر پرستار را به اسارت در آورده اند. آنها بعد از آزار و اذيت بسيار به اين دختر معصوم، در نهايت تير خلاصي به سر او زدند و دخترک پرپر شد.))
_در همين لحظه سرلشکر شهيد " عباس دوران " بسيااااااااار متاثر و ناراااااااحت شده بود، از جاي برخاست و گفت:
_(( زود باشيد بچه ها، الان موقعش است که يک ضربه حسابي به اين نامردها بزنيم و حق آن دختر معصوم را بگيريم. ))
وقتي با "عباس" به پرواز درآمديم ، نزديکي هاي جزيره "مينو " چادرهاي بعثي ها را مشاهده کرديم و ديديم که افسرانشان روي صندلي نشسته بودند و ساير افراد آنها به صورت چهار رديفي ايستاده بودند و آشپزها مشغول دادن غذا به آنها بودند.
در اين هنگام به اتفاق شهيد دوران، آنها را به رگبار مسلسل بستيم و درست مانند يک سفره 100 متري که از فراز آسمان مشهود است، ديديم که همه آنها قلع و قمع و بر زمين پهن شدند....
در اين هنگام ديدم که دماغ هواپيماي شهيد دوران چپ و راست مي شود، احساس کردم که هواپيماي وي آسيب ديده اما موضوع اين نبود بلکه اين هم رزم من چنان خشمگين و برآشفته شده بود که چپ و راست مي رفت و بعثي ها را درو مي کرد.
در اين هنگام شهيد " دوران " فرياد مي زد :
((انتقام آن دختر پرستار را مي گيرم...))
(راوی: امیر سرتیپ خلبان کیومرث حیدریان)
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
@sangareshohadababol