1️⃣🌷سیره شهید مرتضی دادشپور سراج کلایی
✍️راوی، آزاده دکتر مفید اسماعیلی : داشتیم توی محوطه گردان حمزه ، فوتبال بازی می کردیم. از دور مرتضی رو دیدم داره میاد بسمتم. با یک چهره برافروخته و نورانی. نزدیکتر که شد، دیدم خیلی حالش گرفته هست. من دروازه بان بودم. اومد کنارم ایستاد و گفت، مفید فوتبال رو تعطیل کن بیا کارِت دارم. گفتم چی شده؟ گفت، بیا کارِت دارم .
🔹دروازه رو وِل کردم، یکی از بچهها رو صدا زدم که بیاد جای من دروازه بایسته. مونده بودم چی شده که اینقدر مرتضی ناراحتِ. با هم راه افتادیم، مرتضی ساکت بود، داشتیم کم کم از بچهها دور میشدیم. برگشتم به نیم رخش نگاه کردم. دیدم اشک دور چشمان معصومانهاش حلقه زده. حلقه اشک رو که دور چشمان مرتضی دیدم، بغض کردم و با ترس و اضطراب گفتم، مرتضی اتفاقی افتاده؟ گفت، یه خوابی دیدم میخوام برات تعریف کنم.
🔸خواستم با شوخی کمی از این حالت دَرش بیارم. گفتم، خواب دیدی زن گرفتی؟ خیلی جدی همونطور که شونه به شونه هم میرفتیم گفت نه بیا، شوخی نکن. لبخند روی لبام خشک شد. تا اینکه جای خلوتی رو پیدا کرد و گفت : دیشب رفتم دیوار(گونی ها)نمازخونه رو تکیه دادم . یهو حرفش رو قطع کرد، دستم رو گرفت و گفت مفید ، باید یه قولی بهم بدی. گفتم چه قولی؟ گفت، قول بده که این خوابو برای کسی تعریف نکنی. هر وقت شهید شدم میتونی بگی، راضی نیستم که قبل از شهادتم به کسی بگی. قول میدی؟ قول دادم.
🔹بعدش ادامه داد👈 خواب دیدم تو یک عملیات بزرگ شرکت کردم. اون قدر وسعت عملیات و آتیش دشمن و هواپیماهای دشمن زیاد بود که ما اصلاً توان راه رفتن نداشتیم. هواپیماها پشت سرِ هم میومدن بمباران میکردن و برمیگشتن . یهو دیدم، خانُمی کنارم ایستاده!!! به بغل دستیم گفتم، این خانم کیه؟ گفت خانُمِ دیگه !!! تو مگه این خانُم رو نمیشناسی؟ گفتم نه، اصلاً این زن اینجا چیکار میکنه تو عملیات وسط بمباران و آتیش؟ جواب داد ، بابا ، این مادر بچههاست !!! گفتم خُب باشه اینجا چکار میکنه؟ گفت اگه نباشه، تو عملیات بعدی ما شکست میخوریم. من دیگه به حرفای او توجهی نکردم، فقط خیره شدم به رفتارهای اون خانُم.
🔸دیدم چادر سیاهی روی سرش بود ، صورتش رو نمیتونستم ببینم. هواپیماهای عراقی که تو آسمون بودن رو نگاه میکرد و به هر هواپیمایی که چشم میدوخت، آتیش میگرفت و سقوط میکرد. یکی از هواپیماها رو طوری به زمین زد که من محو تماشاش شده بودم...
ادامه خاطره در پست بعد
✍️ علی محسن پور
@sangareshohadababol
تنها دروغ زندگیاش را به دخترانش گفت
بابا میره مسافرت
زود بر میگرده ...
شهید مدافع حرم #حامد_کوچک_زاده
@sangareshohadababol
تو مرا از قنداقگی
باورم کردی
ممنونتم ...
#نوجوانان
#دفاع_مقدس
#ابناء_الخمینی
#یاران_گهوارهای
#فجر_انقلاب_مبارک
@sangareshohadababol
🔴 عکسی تاریخی از مستضعفین و امام مستضعفین
✍️صحنه ای که دیگر هیچگاه در تاریخ تکرار نخواهد شد.
@sangareshohadababol
🔴آیت الله عبدالله نظری «خادم الشریعه» دعوت حق را لبیک گفت
🔹 آیت الله عبداله نظری، عالم مجاهد و پارسا که از یکشنبه چهارم بهمن ماه به دلیل بیماری در یکی از بیمارستانهای تهران بستری شد دقایقی قبل در سن ۸۸ سالگی به دیار معبود خود شتافت.
🔹 آیت الله نظری که از شاگردان حلقه درس امام خمینی (ره) بود از همان روزهای اولیۀ آغاز نهضت روحانیت شیعه در سال ۴۱ – ۴۲، جزء پیشتازان و پایه گذاران نهضت به ویژه در سطح مازندران بود.
🔹 وی در اوج کشتارها و در بحبوحۀ انقلاب، پیام همبستگی مردم و عشایر سوادکوه را به محضر امام امّت در نوفل لوشاتوی پاریس رساند و امام راحل طی نامهای از این امر تشکر فرمودند و تقدیر خود را ابلاغ کردند.
@sangareshohadababol
❤️ دو عکس متفاوت از رهبری
♦️ عدم حضور افراد در کنار رهبرمعظم انقلاب و رعایت پروتکلهای ضدکرونایی در جریان حضور امروز در گلزار شهدا و حرم امام
@sangareshohadababol
مراسم تشییع و خاکسپاری شهید عباس یحیی نژاد "شهید انقلاب " در آرامگاه معتمدی بابل
نمایشگاه دستاوردهای چهلمین سالگرد انقلاب اسلامی شهرستان بابل که در سال 1397 در مصلی بابل برگزار شده بود .
عکس از : عکاس انقلاب ، زنده یاد حاج شعبانعلی علی نسب
@sangareshohadababol
تشییع پیکر پاک و مطهر شهید ابوالقاسم نصیرایی
یکی از شهدای انقلاب که به دست عمال شاه به شهادت رسید.
نمایشگاه دستاوردهای چهلمین سالگرد انقلاب اسلامی شهرستان بابل که در سال 1397 در مصلی بابل برگزار شده بود .
عکس از : عکاس انقلاب ، زنده یاد حاج شعبانعلی علی نسب
@sangareshohadababol
از خون جوانان وطن لاله دمیده
از ماتم سرو قدشان، سرو خمیده
در سایه گل بلبل از این غصه خزیده
گل نیز چو من در غمشان جامه دریده
در این عکس ارزشمند
🌷شهید سید حسن علی امامی ( والفجر هشت )
🌷و شهید صمد اصفهانی (کربلای یک )
که قبل از عملیات والفجر هشت گرفته شده در جمع رزمندگان دفاع مقدس حضور دارند.
#شهدای عزیزمان را یاد کنیم با ذکر معطر صلوات 🌺
🆔 @sangareshohadababol
رفتید ولی به یاد ما می مانید
در خاطر سرخ لاله ها می مانید
سرباختگان راه عشق ، ای شهدا
ما رفتنی هستیم و شما می مانید
به نام خدا ، صبحتون زیبا ، یاد کنیم از شهدا🌹
در این عکس :
🌷شهید جواد نژاداکبر فرمانده گردان
صاحب الزمان عج (از شهدای عملیات کربلای پنج )
🌷و شهید محمدرحیم بردبار
فرمانده تخریب لشگر 25 کربلا ( از شهدای عملیات کربلای یک ) در جمع رزمندگان لشکر 25 کربلا حضور دارند.
دوشنبه 13 بهمن 1399 .
#شهدای عزیزمان را یاد کنیم با ذکر معطر صلوات🌺
🆔 @sangareshohadababol
🌸امام علی علیه السلام :
🍃علمِ بدون عمل وبال است؛ عملِ بدون علم گمراهى است.
#حدیث
🆔 @sangareshohadababol
♦️روز 13بهمن ماه در آینه تاریخ برابر است
با سالروز شهادت شهیدان استان مازندران
🌹شهید سیدغفار فلاح ساری
🌹شهید سیدمحمود قادری ساری
🌹شهید احمد ناطق از ساری
🌹شهید ایمان علی قبادپور از دوهزار تنکابن
🌹شهید فرخ علی حسین بیگی از دوهزار تنکابن
🌹شهید محمد شریف کاظمی عباس آباد تنکابن
🌹شهید جمشید عبادتی شهرستانی تنکابن
🌹شهید رحمت الله گلیچ گلعلی آباد تنکابن
🌹شهید سیدمهدی حسینی سنگ نویی از نوشهر
🌹شهید سیدحسین حسینی بلده نور
🌹شهید سیدفضل الله حسینی عباسا نور
🌹شهید نجات الله بوته صیدکلا چمستان نور
🌹شهید رسول کرد امیری کردمحله رامسر
🌹شهید شمس الدین رضایی قائم شهر
🌹شهید علی اصغر زارع دیو کلایی جویبار
🌎 وفات حاج ميرزا جواد مجتهد تبريزي (1274 ش)
🌎 استخدام مستشاران امریکائی (1289 ش)
🌎 تولد آیةالله شهید مطهری (1298 ش)
🌎 وفات ميرزا محمدحسين فاضل توني (1339 ش)
🌎 واکنش به سخنان امام خمینی دربهشت زهرا (1357ش)
🌎 اظهارات سخنگوی وزارت خارجه آمریکا (1357ش)
🌎 نگرانی اسرائیل از بازگشت امام به ایران (1357ش)
🌎 لغو قرارداد خرید اسلحه از انگلیس (1357 ش)
🌎 وفات آیةالله قاضی امام جمعه موقت دزفول (1364 ش)
🌎 وفات آیةالله حاج شیخ محمد روحانی کرمانی (1371ش)
🌎اعتراف رسمی دولت عراق به حملات هوایی و موشکی شهرهای دزفول، اندیمشک، اهواز، باختران، ایلام، آبادان، شوش، رامهرمز، مسجدسلیمان، بندر امام خمینی در1362ش
🌎 شكست محمدحسن خان رئيس وقت ايل مغولي قاجار را در جنگ با شيخ علي خان زند 1136ه
🌎 مسابقات غير انساني گلاديا تورها در رم پس از پنج قرن متوقف و ممنوع شد. گلادياتورها كه در اين مسابقات بايد يكديگر را مي كشتند تا سران امپراتوري و اعضاي خانواده هايشان در جايگاههاي ويژه لذت ببرند404م
🆔 @sangareshohadababol
ایستادن پای امام زمان خویش
۱۳ بهمن ماه سالروز شهادت
🕊شهید مدافع حرم #احمد_مجدی
🕊شهید مدافع حرم #حجت_باقری
🕊شهید مدافع حرم #علی_اکبر_عربی
🕊شهید مدافع حرم #جواد_سنجه_ونلی
🕊شهید مدافع حرم #اسماعیل_شجاعی
🕊شهید مدافع حرم #مصطفی_قاسم_پور
🕊شهید مدافع حرم #مرتضی_ترابی_کمال
🕊شهید مدافع حرم #سید_سجاد_روشنایی
🕊شهید مدافع حرم #محمدعلی_قلی_زاده
🕊شهید مدافع حرم #محمدحسین_سراجی
🕊شهید مدافع حرم #سید_احسان_حاجی_حتم_لو
🕊شهید مدافع حرم #علیرضا_حاجیوند_قیاسی
💐شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
🇮🇷 @sangareshohadababol
شهید محمد مرشدی مسئول محور دوم واحد اطلاعات و عملیات لشکر 25 کربلا
@sangareshohadababol
1️⃣🌷زندگی نامه شهید محمد مرشدی
🌹سردار شهید محمد مرشدی فرزند ضیاء در فروردین 1338 از مادری به نام سکینه مرشدی در تنکابن چشم به جهان گشود. فرزند سوم خانواده بود و دو برادر و شش خواهر داشت. پدرش فرهنگی بود و بهعنوان دبیر الهیات و مدرس قرآن در دبیرستانهای تهران خدمت میکرد. همچنین بهعنوان استاد دانشگاه با برخی از دانشگاههای تهران و شهرهای اطراف آن همکاری داشت. کلاسهای فوق برنامه و ارایه سخنرانیهای مذهبی و قرآنی حتی در شهرهایی دور از تهران، وجهۀ همت ایشان بود. فرهیختگی پدر بر سرنوشت فرزندان نیز کاملاً اثرگذار بود. محمد، اول و دوم ابتدایی را در دبستان وحید تنکابن گذراند. مرحوم ضیاء مرشدی مدیر این دبستان بود. با پذیرفتهشدن پدر در رشته الهیات دانشگاه فردوسی مشهد و همراهی خانواده با ایشان، سوم و چهارم ابتدایی محمد در جوار امام رضا(ع) سپری شد. با انتقال ضیاء مرشدی به دانشگاه تهران در سال آخر تحصیل، خانواده نیز برای همیشه به تهران مهاجرت کردند. بر این اساس رشد و نموّ شهید در دوران نوجوانی و جوانی، بیشتر در تهران شکل گرفت.
🌷خانواده مرشدی کاملاً موقر و مذهبی بودند و تربیت متأثر از آداب و فرهنگ اسلامی برای تکتک اعضا خانواده ساری و جاری بود. شخصیت اجتماعی و فرهنگی محمد مرشدی در چنین فضایی شکل گرفت.
در این چارچوب، خانواده مرشدی با سرلوحه قراردادن دیدگاه قرآن و اهل بیت(ع) بر زندگی، واکنش رفتاری خاصی در قبال جامعه پیرامونی داشتهاند. مبارزه با حاکمیت طاغوت و فرهنگ برخاسته از آن مهمترین دغدغه چنین خانوادههایی در فضای سیاسی و اجتماعی آن روزگار بود. پدر با تبلیغ و ترویج ارزشهای قرآنی در این مبارزه شرکت داشت و فرزندان نیز با تأسی به پدر گوشههای دیگر کار را برمیداشتند. محمد کلاسهای پنجم و ششم را در یکی از دبستانهای تهران و دوره دبیرستان را در رشته طبیعی در مدرسه بامداد سپری کرد. همزمان، با راهنمایی پدر در کلاسهای مختلف مذهبی، از جمله دورههای مقابله با بهائیت شرکت میکرد. بهرغم فرارسیدن دوره سربازی، اقدامی برای معرفی خود انجام نداد و اعتقادی نیز به خدمت برای آن نظام نداشت. برعکس با همکاری چند نفر از دوستانش که در کار انتشارات بودند، در چاپ و توزیع کتابهای ممنوعۀ آن روزگار نظیر کتابهای مرحوم طالقانی، شهید دستغیب و ... مشارکت داشت. اعلامیههای حضرت امام(ره) را نیز در چاپخانهای نزدیک میدان امام حسین(ع) تکثیر و با قراردادن در کتابها، به بازار و شهرستانها ارسال میکردند. همزمان با دایی خود در انتشارات و چاپخانۀ شریعت، واقع در خیابان ناصر خسرو شروع به همکاری کرد.
🌹با درگیرشدن دایی محمد در امور مسجد زرگنده، اداره انتشارات شریعت را خود عهدهدار شد. چاپ و انتشار کتابهای مذهبی مهمترین دغدغه محمد در این سالها بود. دایی محمد، داماد مرحوم فیضالاسلام ـ مترجم معروف نهجالبلاغه ـ بود. فیضالاسلام در بازار تهران کتابفروشی داشت و کتابهای خود را برای چاپ به انتشارات محمد میسپرد. این وضعیت امکان تعامل نزدیک میان مرحوم فیضالاسلام و شهید مرشدی را فراهم ساخت. این قرابت در تقویت بصیرت سیاسی و مذهبی محمد، اثربخش بود.
حجتالاسلام محمود دیانی، همرزم شهید میگوید:
«مرحوم فیضالاسلام، خیلی به شهید مرشدی علاقهمند بود. در زمانی که با هم در سومار بودیم، محمد نامهای را به من نشان داده بود که فیضالاسلام از ایشان خواسته بود که به غیر از درس به هیچ چیز فکر نکند.»
محمد بسیار مستعد درس و علم بود و سر و کار داشتن با کتابها و افراد فرهیخته نیز در پرورش و تقویت بینش و بصیرت علمی او کاملاً اثرگذار بود. اندک نوشتههای باقیمانده از شهید و طرح مضامین عالی در آنها، مؤید این وضعیت میباشد.
🌺
🌸🍃
🌼🍃🌼
🌺🍃🌺🍃
@sangareshohadababol
از سمت راست : شهیدان محمد مرشدی و سید حسن علی امامی دو تن از شهدای اطلاعات عملیات لشگر 25 کربلا و از شهدای عملیات والفجر هشت
@sangareshohadababol
2️⃣🌷 زندگی نامه شهید محمد مرشدی
🌺 سردار تقی مهری ( رئیس سازمان وظیفه عمومی ناجا ) نیز میگوید : «به تشخیص فرمانده و مسئولین لشکر، هر جا که حساستر و مشکلتر بود، آنجا معمولاً از نیروهای برجستهای مثل شهید مرشدی استفاده میشد.»
«نماز شهید، همواره اول وقت بود. اصلاً خانوادگی کلاً همینطور بودند ... قبل از اینکه اذان بگوید، همه وضو میگرفتند، مینشستند روی سجاده برای نماز خواندن.»
هم ایشان در وصف شهید میگوید:
«من فکر میکنم هیچ عیبی نداشت ... خیلی مؤمن بود. اغلب که با هم بودیم، روزه بود. صبح که برای نماز بیدار میشد، صِدام نمیزد، ولی بلند بلند قرآن و نماز میخواند. اگر میتوانستم بیدار شوم، بیدار میشدم، میگفت خودت میدانی، مسئول خودت هستی. رابطهاش با پدر و مادرش عالی بود ... با توجه به ناراحتی پدر و مادر، میگفت آنجا دوستانم همه شهید شدند و دستشان را خونی کردند، گذاشتند توی دست من، من چطوری میتوانم نروم و راهشان را ادامه ندهم. پدر و مادرش مخالف جبههرفتنش نبودند اما دلتنگی میکردند ... دغدغههایش همواره جبهه بود، دائماً فکر و ذکرش آنجا بود... اصلاً راجع به کارش در جبهه نمیگفت. هر چه سؤال میکردیم میگفت: جاروکش سنگرها هستم... [همچنین] اهل مطالعه بود، بیکار که میشد، مینشست مطالعه میکرد. کتابهای شهید مطهری، شهید دستغیب و ... را میخواند ... تفسیرهای قرآن را میخواند...»
همسرش با یادآوری آن روزها میگوید:
🌷«نتوانستیم جشن عقد بگیریم، فقط توانستیم در دفترخانهای در سرچشمه عقد کنیم و با حضور برادرها و خواهرهای دو طرف در منزل شهید مهمان شویم.
عقد ما با 14 سکه و یک جلد قرآن مجید انجام گرفت ... دو روز بعد از عقد رفت به جبهه ... اوایل هنوز به هم وابسته نشده بودیم ... بعدها که میآمد و میرفت، ناراحتی می کردم، ... گریه میکردم.»
نزدیک به یک سال در مرحله عقد بودند. در آذر 1364 مراسم عروسی آنها برگزار شد. تا این زمان شهید مرشدی به همراه همرزمانش حدود چهار ماه متوالی، در محدوده اروند ـ خط فاو، به طور شبانهروزی زحمت کشیده بودند و تقریباً تمام شناساییهای لازم را برای عملیات والفجر8 انجام داده بودند. با اخذ مرخصی از لشکر و بازگشت به تهران، مراسم عروسی شهید، در منزل پدر ایشان برگزار شد و بعد از عروسی نیز در طبقه سوم منزل پدری ساکن شدند. مرشدی از این زمان تا 15 روز قبل از شهادتش، نزد همسرش بود. بیشترین خاطرات همسر از شهید، مربوط به همین فاصلۀ دو، سهماهه است:
«به همهجا میرفتیم، مسافرت به شمال، سمنان، سبزوار، قزوین، مشهدالرضا(ع) .... جز مشهد، همهجا را دستهجمعی به همراه خانوادهاش میرفتیم ... در منزل که بودیم، مینشستیم با هم فوتبال میدیدیم، به سینما میرفتیم ... به پارک میرفتیم ... یک پیکان داشت، پیکان زرد قناری. ماشین مال پدرشوهرم بود که داده بود به محمد. پدرشوهرم یک جیب آهو نیز داشت که داده بود به برادرشوهرم علی. با پیکان همهجا میرفتیم و میگشتیم ... در خانه که بودیم محمد نمیگذاشت دست به سیاه و سفید بزنم ... خودش جارو میکرد ...»
سرانجام روز جدایی فرا رسید. همسرش از خداحافظی مرشدی میگوید:
🌹«حدود سه ماه بعد از عروسی باید میرفت. خیلی گریه کردم. شاید 20 بار مسیر پلهها را بالا و پایین رفت. وقتی میدید دارم گریه میکنم، دوباره برمیگشت میآمد بالا. سرانجام رفت. به محض اینکه به اهواز رسید، تلفن زد و دو، سه ساعت با من صحبت کرد ... وقتی که رفت تب کردم. خودش هم میدانست که من تب کردم. میگفت میآیم. جنگ هم تمام شد ولی نیامد! ...»
لحظههای خداحافظی در ذهن خواهران شهید نیز ماندگار شده است:
«به شدت نورانی شده بود. خانمش هم متوجه شده بود که محمد شهید میشود. خیلی گریه میکرد. بیتابی میکرد. تازه اول ارتباطشان هم بود. در همین مدت کوتاه چقدر هم از شهید محبت دیده بود. هر چه میخواست براش فراهم میکرد... از بس بیقراری میکرد محمد به ما گفت دنبال من نیایین. بروین بالا فریده را ساکت کنید.»
🌼
🍃🌸
🌺🍃🌺
🍃🌼🍃🌼
@sangareshohadababol
سردارعلی اکبر پاشا : « در نزدیکی ما جنگ تن به تن شده بود. همانجا که بودیم، خبر آوردند که حدود 100 متر جلوتر از ما در خط عراقیها، درگیری شدید تن به تن، اتفاق افتاده است
@sangareshohadababol
3️⃣🌷زندگی نامه شهیدمحمدمرشدی
🌹بعد از تصرف قرارگاه، پاتک سنگین عراقیها در جاده فاو ـ بصره شروع شد. مقاومت جانانۀ نیروهای لشکر مانع از موفقیت عراقیها شد ولی در این میان، جان فرزندان گرانقدری تقدیم شد. محمد مرشدی در همین پاتک با تیر مستقیم دشمن به ناحیه فرق سر به شهادت رسید. مرشدی در حالی در روز 23/11/1364 به شهادت رسید که سه روز بعد از شروع عملیات، هنوز بادگیر غواصی به تنش بود. روایت سردار علیاکبر پاشا ـ که در بیشتر دوران خدمت شهید مرشدی در محور دوم واحد اطلاعات و عملیات لشکر 25 کربلا، مسئولیت این واحد را بر عهده داشت ـ از شهادت شهید مرشدی خواندنی است:
«در نزدیکی ما جنگ تن به تن شده بود. همانجا که بودیم، خبر آوردند که حدود 100 متر جلوتر از ما در خط عراقیها، درگیری شدید تن به تن، اتفاق افتاده است. نیروهای گارد عراقی با اتوبوس و مینیبوس، همینطور برای پاکسازی به جلو میآمدند ... در همین زمان یکی از بچهها خبر آورد که پاشا! مرشدی شهید شد. رفتم بالای سرش. دیدم لباس غواصی هنوز تنش هست. هنوز در نیاورده بود. به فاو که رسیده بودند دیگر لباسی نداشتند که عوض کنند.
🌷تکلیف بچههای معبر، فقط این نبود که شناسایی بکنند. کار اطلاعات فقط شناسایی نبود. اینها همهجا حضور داشتند. یعنی عاشق این بودند که کار انجام بدهند. به هر حال دیدم، شهید مرشدی هیچ مدرک شناسایی به همراه ندارد. سریع یک کاغذی گرفتم و آدرس و مشخصات شهید مرشدی را کامل نوشتم و روی سینهاش گذاشتم. بچهها سریع پیکرش را به عقب انتقال دادند. حدود 20 دقیقه طول نکشید خبر آوردند که 50 متر آن طرفتر، مهدی نصیرایی به سرش تیر خورد و شهید شد. رفتم بالای سر شهید مهدی نصیرایی ، بعدش سعید معصومی نیز شهید شد و در ادامه خیلی از بچههای دیگر اطلاعات ...»
مرشدی در حالی که بر بالای جیپ در وسط جاده فاو ـ بصره، با بلندگو به توجیه بچهها میپرداخت، مورد اصابت تیر مستقیم دشمن قرار گرفت و آسمانی شد. یک هفته بیشتر طول نکشید که پیکر مطهرش به تهران انتقال پیدا کرد و در قطعۀ 53 بهشت زهرا (س) و در مکانی که یک ماه قبل، آن را به برادرش نشان داده بود، آرام گرفت. هفت ماه بعد در 27 شهریور 1365، تنها فرزندش به دنیا آمد و بنا به سفارش شهید، محمدطاها نام گرفت. مرشدی هم در آن زمان الگو بود و هم الان. سردار کمیل کهنسال، جانشین لشکر 25 کربلا در دوران دفاع مقدس، در وصف این شهید عزیز میگوید:
«شهید مرشدی یکی از مؤثرترین عناصر تشکیلدهنده اطلاعات عملیات لشکر 25 کربلا بودهاند و معنویت، آگاهی، هوش، ذکاوت، اخلاص و شجاعت ایشان، او را به یکی از برجستهترین و تأثیرگذارترین نیروهای اطلاعات تبدیل کرده بود. بنده ... تا لحظۀ شهادت، توفیق همسنگری ایشان را داشتهام و در رکاب این سردار دلیر و متقی و عاشق، شاهد حماسههای آن عزیز بودهام. شهدا و نیروهای اطلاعات عملیات به ایشان و شهید نصیرایی تأسی میکردند. این دو بزرگوار شمعهای فروزانی بودند که دیگر نیروهای اطلاعات به گرد وجود نورانیشان میچرخیدند...»
🌹در پایان یادآوری میشود که شهید مرشدی در عین برخورداری از روحیه عرفانی، بسیار اهل شعر و ادبیات بود و قلمی بسیار سلیس و روان داشت. بهعنوان حسن ختام، قطعاتی از وصیتنامه ایشان که بهنوعی حرف دل تمام شهدا است، بیان میشود:
«پدر و مادر عزیزم شما در طول زندگی چه رنجها که متحمل شدهاید، چه مصیبتها که کشیدهاید، چه مشقتها که به جان خریدهاید تا مرا آنچنان که نیکو و شایسته است، بزرگ کنید و در دنیا و آخرت باعث افتحار شما بشوم و در راه طیکردن این مسیر از تمام توان خود استفاده کردید، تلاش خود را دوچندان نمودید، اما من همانگونه که نتوانستم در بجا آوردن شکر نعمتهای الهی، ادای وظیفه کنم، در مقابل احسان شما دو موجود بزرگوار هم سستی و کاهلی کردم، ... حال با این همه کاستی از شما میخواهم ... باز هم آن الطاف بزرگ خود را شامل حال من بگردانید. مرا مورد عفو قرار دهید و کرامت خود را شامل حال من گردانید.
❤️ مادرجان وقتی به صحرای کربلا نگاه میکنی میبینی که مادران عاشق، چگونه بهترین دلبند خود را تقدیم راه اسلام میکردند، خواهی دید وقتی سر از تن جدای وهب را به سوی خیمه مادرش پرتاب کردند، مادرش آن را دوباره به سوی دشمن انداخت و گفت ما چیزی را که در راه خدا دادهایم، پس نمیگیریم.
مادر خوبم من از هماکنون صدای پرخروش تو را در بهشت زهرا تصور میکنم، تصور میکنم که تو چگونه ... فریاد خواهی زد [تا] تمام کاخهای آمیخته با کفر دنیا بر خود بلرزد و تمام دلها حتی آنها که سنگ است، آب شود. آنگونه خروش برخواهی آورد که دیگر هیچ کس این اجازه را به خود ندهد که حتی فکر ایستادن در مقابل مکتب پاک اسلام را به خود بدهد.»
«برگرفته از کتاب فاتحان فاو»
🌼
🌺🍃
🌸🍃🌸
🌼🍃🌼🍃
@sangareshohadababol
رهبر معظم انقلاب :
🔹وقتی که جوان حزباللهی ما به جهاد یا به سپاه یا به فلان وزارتخانه میرفت و به او میگفتند که چهقدر حقوق میخواهی، میگفت این حرفها چیست، مگر من برای حقوق آمدهام؟ اصرار میکردند که بالاخره زندگی خودت و زن و بچهات باید بگردد؛ یک چیزی بگیر. به نظر شما اینها افسانه است؟ به نظرم اگر شما بروید در دنیا این را نقل کنید، چنانچه کسی وضع چند سال قبل ما را ندیده باشد، خواهد گفت که افسانه است؛ ولی این واقعیت است.
🔹این رویداد، در همین ایران و در همین تهران و در همین وزارتخانههای ما اتفاق افتاد ؛ یکی، دو مورد هم نبود. نمایندهی مجلس وقتی اول بار به او حقوق دادند، خجالت کشید حقوق را بگیرد ! بعضی از دوستان ما در دورهی اول نمایندگی مجلس، شرمشان آمد و ننگشان کرد که حقوق بگیرند ! گفتند ما حقوق بگیریم ! ؟
@sangareshohadababol
فرازی از وصیت شهید #حجت_باقری :
میگفت برای ما که ادعای پاسداری از اسلام و مسلمین را داریم, ننگ بزرگی است حرف مولا و رهبرمان زمین بماند...
@sangareshohadababol
🌹پیام تسلیت مقام معظم رهبری در پی درگذشت آیتالله نظری
♦️امام خامنهای در پیامی درگذشت عالم بزرگوار آیتالله نظری را تسلیت گفتند.
متن پیام رهبر انقلاب اسلامی به این شرح است:
بسم الله الرّحمن الرّحیم
🔻درگذشت عالم بزرگوار مرحوم آیةالله آقای حاج شیخ عبدالله نظری رحمةاللهعلیه را به خاندان مکرّم و ارادتمندان ایشان و به عموم مردم عزیز مازندران تسلیت عرض می کنم.
🔻ایشان از شاگردان قدیمی امام راحل بودند و سابقهی مبارزاتیشان به سالهای اختناق دوران طاغوت برمی گردد که محور و شمع جمع جوانان حقطلب و تشنهی حقایق اسلامی در مسجد جامع ساری بهشمار می رفتند و پس از انقلاب همواره پشتیبان و مروج مفاهیم انقلابی و حرکتهای انقلابی بودند. از خداوند متعال رحمت و مغفرت و علوّ درجات برای ایشان مسألت می کنم.
سیّدعلی خامنهای
13 بهمن 99
@sangareshohadababol
#خاطره_نگاشت
🔰تهدید ژنرالِ شاه به بمباران محل استقرار امام خمینی!
🔸آیتالله مهدویکنی میگوید: ما در مدرسه رفاه تلفنها را جواب ميداديم. تلفنهايي هم از مسئولان رژيم سابق ميشد. تلفن مقدم و طوفانيان را يادم هست. طوفانيان تهديد به بمباران محل اقامت امام را ميكرد، ولي مقدم از راه محبّت و دوستي سخن ميگفت.
🔸خوب به ياد دارم شخصي با صداي كلفت و خشن به مدرسهي رفاه تلفن كرد و ما را تهديد به بمباران كرد. من به او گفتم ما از اين تهديدها هراسي نداريم. ما شاگردان آن امامي هستيم كه لرزه بر اندام شاه انداخت و او را فراري داد، ما بيدي نيستيم كه از اين بادها بلرزيم. هر كاري ميخواهيد بكنيد. اتفاقاً روز 22 بهمن از راديو، صداي همين مرد را شنيدم كه التماس ميكرد و سوره قلهوالله را ميخواند و اظهار عجز ميكرد و با انقلاب دست بيعت داد و خود را به نام طوفانيان معرفي ميكرد.
@sangareshohadababol