eitaa logo
سنگر شهدا
2.3هزار دنبال‌کننده
91.3هزار عکس
6.8هزار ویدیو
79 فایل
یادوخاطره شهدا ورزمندگان دفاع مقدس ارتباط با ما https://eitaa.com/Madizadha
مشاهده در ایتا
دانلود
وضو بگیر به رسم شهدا ؛ اول وقت دلبری ڪن ... @sangareshohadababol
🔴جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در بیانیه‌ای اظهارات رئیس جمهور فرانسه در هتک حرمت به پیامبر اسلام(ص) را محکوم کرد. ♦️بیانیه جامعه مدرسین: جهان اسلام در مقابل هتاکی‌ علیه مقدسات اسلامی آرام نخواهد گرفت و هتاکان را پشیمان خواهد کرد. ♦️در این بیانیه از نهادهای حقوقی جهان اسلام خواسته شده طرحی برای صیانت از ساحت قدسی انبیای عظام تنظیم و ارائه کنند. ♦️جامعه مدرسین حوزه علمیه قم همچنین از دولت‌های اسلامی خواست فعالیت تجاری شرکت‌های فرانسوی را ممنوع کنند. @sangareshohadababol
🌹حضرت خدیجه(س) چگونه با نبی مکرم اسلام ازدواج کرد؟/ پاسخ به شبهاتی درباره سیره و زندگی بانوی بزرگ اسلام ♦️رجبی دوانی، کارشناس تاریخ اسلام :سن حضرت خدیجه سلام الله علیها برخلاف نقلی که گفته شده، درست نیست؛ یعنی ایشان در زمان ازدواج با نبی مکرم اسلام 40 ساله نبودند، بلکه روایت‌های معتبرتری نشان می‌دهد که ایشان تقریباً هم‌سن رسول خدا صلی الله علیه و اله بودند و در زمان ازدواج مانند آن حضرت، حدود 25 سال داشتند. ♦️حضرت خدیجه‌ سلام الله علیها با پیامبر صلی الله علیه و آله قرارداد تجاری بستند، غلامانشان را همراه پیامبر صلی الله علیه و آله فرستادند تا حضرت را در آن سفر تجاری تحت نظر داشته باشند و اعمال و حرکات آن بزرگوار را به او گزارش کنند. وقتی غلامان از ویژگی‌های پیامبر صلی الله علیه و آله تعریف کردند، حضرت خدیجه‌ سلام الله علیها بسیار شیفته ایشان شدند و به پیامبر صلی الله علیه و آله پیشنهاد دادند که اگر مایل باشند با او ازدواج کنند. پیامبر اکرم‌ صلی الله علیه و آله هم پس از مشورت با عموی بزرگوارشان جناب ابوطالب‌ به این پیشنهاد پاسخ مثبت دادند. ♦️ حضرت خدیجه سلام الله علیها دو پسر برای نبی مکرم اسلام به دنیا آورد به نام‌های قاسم و عبدالله. قاسم زودتر از عبدالله به دنیا آمد و به همین علت، پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله را ابوالقاسم یعنی پدر قاسم هم می‌نامند. اما این فرزند در کودکی از دنیا رفت. عبدالله هم پسر دیگر ایشان بود که او هم عمر کوتاهی داشت و مانند قاسم در خردسالی وفات کرد. ♦️به عنوان مثال زمانی که پیش از تولد حضرت زهرا سلام الله علیها جبرئیل بر رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل شد و گفت که تا چهل روز شهر را ترک کند و چله‌نشین شود، حضرت از این دوری غیرمنتظره از حضرت خدیجه سلام الله علیها ناراحت بودند. طوری که بعد از چند روزی که در غار حرا بودند پیغامی را توسط عمار یاسر برای همسر خود فرستادند. در این پیغام حضرت فرموده بودند: «ای خدیجه! از این جدایی من گمان بد مبر و آن را نشانه بی‌علاقگی من به خودت مپندار. بلکه این به امر الهی است و خداوند خواسته امرش تحقق یابد. پس جز گمان نیک چیزی به قلبت راه نده چراکه خداوند به افتخار تو به طور مکرر به فرشتگان بزرگ خود افتخار می‌کند.» ادامه مطلب 👇👇 https://tn.ai/2012558 @sangareshohadababol
❤️ سروده بسیار زیبا و شورانگیز حضرت خدیجه سلام‌الله علیها در رسای حضرت محمد صلوات‌الله‌علیه پس از نخستین دیدار، آن هنگام که پیامبر اسلام با بانو خدیجه وداع می‎کنند و سوار بر مرکب از ایشان دور می‎شوند، حضرت خدیجه این غزل را می‎سرایند: 🌹🍃قلب المحبّ الی الاحباب مجذوب و جسمه بید الاسقام منهوب 🌹🍃و قائل کیف طعم الحبّ قلت له الحبّ عذب و لکن فیه تعذیب 🌹🍃افدی الذین علی خدّی لبعدهم دمی و دمعی مسفوح و مسکوب 🌹🍃ما فی الخیام و قد صارت رکابهم جمّاً الّا محبّ له فی القلب محبوب 🌹🍃کانمّا یوسف فی کلّ ناحیة والحزن فی کل بیت فیه یعقوب ترجمه‎ی منظوم ابیات از این قرار است: 🌺دلِ عاشق به دوستان بسته است گرچه از درد، جسم او خسته است 🌺گر بپرسند چیست مزه‎ی عشق به هم این نیش و نوش پیوسته است 🌺جان به قربانِ آنکه در دوریش چشم من اشک‎بار و خون‎بار است 🌺دل هر خیمه شد تهی ز سوار به جز آن دل، که خیمه‎ی یار است 🌺تا که یوسف ز دیده پنهان است بیتِ یعقوب، بیت الاحزان است 📌بحار الأنوار - العلامة المجلسي ج ١٦ - الصفحة ٢٩ @sangareshohadababol
از دیار خویش هجرت ڪرد و رفت امر رهبــر را اجابتـــ ڪرد و رفت از حرم تا ڪہ ڪند خلیل دفاع اوبہ خون، غسلِ شهادت کرد و رفت 🌷شهید مدافع حرم 🌷 @sangareshohadababol
🌹سالروز رحلت حضرت عبدالمطلب جد پیامبر مکرم اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) ♦️عبدالمطلب پس از مرگ عمویش تمام مناصبی که به صورت موروثی در خاندان آنان وجود داشت، به ارث برد. عبدالمطلب به دلیل حسن مدیریت و کرامت هایی که از خود نشان داد، در مکّه به مقبولیت عمومی دست یافت و قریش وی را به سروری پذیرفتند.[۱۱] ♦️یعقوبی می‎گوید: «‌عبدالمطّلب» در آن روز سرور قریش بود و رقیبی نداشت، چه خدا بزرگواری او را به احدی نداده، و از چاه زمزم (در مکّه) و ذوالهرم (در طائف) سیرابش کرده بود، قریش او را در مال‏‌های خود داوری دادند، و در قحطی و گرسنگی به مردم خوراک داد تا آنجا که پرندگان و درندگان کوهستان را نیز خورانید. ابو طالب در این باره گفته است: ♦️آنگاه که سخاوتمندان بخل می‌ورزند ما به مردم آن قدر خوراک می‌دهیم که پرندگان هم از مازاد طعام ما می‌خورند. ♦️«عبدالمطّلب» از پرستش بت‏ها بر کنار بود، و خدا را به یگانگی می ‏شناخت و به نذر وفا می‌کرد، و سنت‎هایی نهاد که بعضی از آن‏ها در قرآن نازل گشت.[۱۲] یعقوبی به سند خود از رسول خدا روایت کرده است که گفته است: «‌خدا جدّ من- عبدالمطّلب- را به تنهایی در سیمای پیامبران و هیبت پادشاهان محشور می‌نماید ».[۱۳] ♦️بنابر گزارش‌هایی، عبدالمطلب بر دین حنیف بوده و بت نمی‌پرستید. مسعودی تاریخ‌نگار قرن سوم قمری از وجود اختلاف درباره دین عبدالمطلب سخن گفته و اینکه عبدالمطلب و دیگر اجداد و پدران پیامبر اکرم(ص) هیچ یک بت نپرستیده‌اند را به عنوان یکی از نظرات در این باره ذکر می‎کند.[۱۴] شیخ صدوق از امام صادق (ع) نقل کرده که پیامبر(ص) به علی(ع) گفت: «عبدالمطلب هیچ‏گاه قمار بازی نکرد و بت‏ نپرستید و ... و می‌گفت: من بر دین پدرم، ابراهیم، هستم.»[۱۵] 📚منابع : ۱۱. ابن هشام، عبدالملک بن هشام الحمیری، السیرة النبویه، تحقیق مصطفی السقا، بیروت، ‌ دارالمعرفه، ج۱، ص۵۰. ۱۲. ابن اثیر، ابوالحسن علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۴۴۴. ۱۳. قره چانلو، حسین، حرمین الشریفین (تاریخ مکه و مدینه)، ‌تهران، انتشارات سپهر، ‌۱۳۶۳، ص۳۶. ۱۴. ابن کثیر، ابو الفدا ‌اسماعیل، البدایه و النهایه، ‌بیروت، دارالفکر، ‌۱۴۰۷ه. ق، ج۲، ص۲۴۴. ۱۵. دوانی، علی، ‌ تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ هشتم، ۱۳۷۳ش، ص۵۴. @sangareshohadababol
🔰منافقین چشمان سید مهدی را در آوردند؛ 🌷سیدمهدی رضوی از جمله دانش‌آموزانی بود که داوطلبانه و به عنوان بسیجی در جبهه‌های جنگ حضور داشت و سرانجام در عملیات مرصاد و در ۱۷ سالگی بدست منافقین به شهادت رسید. مادر شهید نحوه شهادت پسرش را اینگونه روایت می‌کند: 🌷سیدمهدی در گردان مسلم لشکر ۲۷ و در منطقه اسلام‌آباد‌غرب بود که به شهادت می‌رسد. منافقین سفّاک چشم‌هایش را در آورده بودند، گوش‌هایش را بریده بودند و آنقدر به فکش ضربه زده بودند تا فکش خرد شده بود و پوستش را کنده و بدنش را سوزانده بودند. زمانی که پیکرش را برای ما آوردند اجازه ندادند او را ببینم ولی بعدا فیلم پیکرش را دیدم. 🌷شهید 🌷 @sangareshohadababol
مردان بزرگ از یاد"نمیــــــــرونـــــد" و "می مانند" حتی اگر از زندگیت "بروند" و "نمـــــــــاننـــــــــد"... @sangareshohadababol
🏴انا لله و انا الیه راجعون ◾️حاج علیجان گیلکی بیشه پدر شهید والامقام جواد گیلکی بیشه شنبه سوم آبان و در سن ۸۵ سالگی دارفانی را وداع گفت و به فرزند شهیدش پیوست. پیکر پاک این پدر بزرگوار صبح یکشنبه همزمان با شهادت امام حسن عسکری(ع) در روستای بیشه سر تشییع و در جوار فرزند شهیدش به خاک سپرده شد. شهید جواد گیلکی بیشه متولد نهم شهریور ماه سال ۱۳۴۶ در بیست و هشتم بهمن سال ۱۳۶۴ در فاو به درجه رفیع شهادت نائل شد. 🌷منتخبی از وصیت نامه شهید: هجرت کردنم به خاطر آن است تا بتوانم در ردیف سربازان اسلام قرار گیرم و کشور عزیز و اسلام مظلوم را از یوغ کافران بعثی نجات دهم تا دیگر ابرقدرت ها ی شرق و غرب فکر تجاوز به حریم اسلام را نکنند. ما می رویم تا پوزه استکبار جهانی را به خاک بمالیم. روحشان شادیادشان گرامی باد ❤️ روابط عمومی بنیاد شهید وامور ایثارگران شهرستان بابل @sangareshohadababol
می شود نگاهی بر دل من ڪنی ؟!! زنگار گنـاه وجودم را احاطہ ڪرده به نگاهت محتاجم دستم را بگــــیر . . . ۹۴ من صدای هَل مِْن ناصِر یَنصُرنٖی امـام حسیـــن (؏) را شنیده ام و خواستار اعزام به جهاد می‌باشم ◽️تاریخ ولادت : ۱۳۶۱ ◽️محل ولادت : تبریـز ◽️تاریخ شهادت: ۱۳۹۴/۰۸/۰۳ ◽️محل شهادت : سامرا _عراق ◽️مزار شهید : گلزار شهدای تبریز _وادی رحمت @sangareshohadababol
امام صادق علیه السلام می فرمایند: حقیقت عبادت را جستجو نمودم ، پس آن را در پرهيزكاری و پارسايى يافتم ؛ مستدرك الوسائل ، ج 12 ، ص 173 @sangareshohadababol
1️⃣تولد زمینی شهید علی اصغر بابایی طوری نام پدر : میرزاجان نام مادر: مظلومه خانم رمضان زاده آرائی تاریخ تولد :1342/08/06 تاریخ شهادت : 1362/06/08 محل شهادت : خرمشهر گلزار : سفیدطور @sangareshohadababol
2️⃣ تولد زمینی شهید ابراهیم بابایی ملکشاه نام پدر : علی نام مادر: فاطمه یقین تبار ملکشاه تاریخ تولد :1354/08/06 تاریخ شهادت : 1373/09/12 محل شهادت : میرجاوه گلزار : شهدای دیوا @sangareshohadababol
مصاحبه و دیدار آقای سید اسماعیل سید حسین پور فرزند شهید سید علی اکبر سید حسین پور با والدین گرامی ابراهیم و علی اصغر بابایی ملکشاه در روستای دیوا - بندپی غربی -اردیبشهت سال 1396 . @sangareshohadababol
3️⃣ تولد زمینی آزاده شهید رمضان عباسقلی زاده سرستی نام پدر: علی نام مادر : ماه سلطان عباس زاده تاریخ تولد: 1343/8/6 تاریخ شهادت: 1367/4/21 محل شهادت : عراق محل تولد : کفشگرکلا ❤️جاویدالاثر❤️ مراسم دامادی شهید عباسقلی زاده 🌹شهید رمضان عباسقلی زاده سرستی اهل روستای بالا سرست بابل همراه ما درسومار به اسارت دشمن درآمدحالش بد بود نمی توانست غذا بخورد بعثی ها هم فقط شکنجه می کردند و توجهی به وضعیت بیماران بویژه او نداشتندبا او از زمان آموزشی در پادگان تهران بعلت همشهری بودن آشنایی داشتم 🌷هرجه به او دراسارت رسیدگی می کردم تاثیری نداشت تانهایتا پیکرسنگینش درمدت 45روز پس از اسارت به پوست و استخوانی تبدیل شد و درحال سکرات مرگ بود من لبهایش رابا دستمالی تر می کردم که عراقی ها آمدند و او را درماشین برگشتی حمل غذا انداختند و به نقطه نامعلومی بردند و دیگرخبری از او و محل دفنش درعراق نیافتیم ✍️(نقل خاطره از آزاده فرهنگی مختارسهیلی فر) تاریخ شهادت : 21 تیر 1367 تاریخ اعلام شهادت : 7 سال بعد از شهادت آبان سال 1373 از نیروهای ارتش جمهوری اسلامی ایران ، لشکر 21 جمزه ، تیپ 4 @sangareshohadababol
4️⃣ تولد زمینی شهید موسی ممدوحی طبرستانی نام پدر:رمضان نام مادر:خاورمحمدی سقا تاریخ تولد :1341/08/06 تاریخ شهادت : 1361/07/04 محل شهادت : کردستان گلزار:شهدای معتمدی 🌺شهیدممدوحی درسال 1341 درخانواده ای مذهبی و متدین و زحمت کش به دنیا آمد.شهید پس ازگذراندن دوره ابتدایی و راهنمایی بخاطر علاقه ای که به رشته ساختمان سازی داشت. درهنرستان نوشیروانی بابل ثبت نام که این دوره را هم باموفقیت به اتمام رساند. او تنها پسرخانواده بود دارای 5خواهر بزرگترویک خواهر کوچکتر از خود داشت. او عاشق خانواده اش بود بخصوص نسبت به پدر ومادرش عشق می ورزید آرام وسر بزیر بود نسبت به مال دنیا تمایلات دنیایی علاقه ای نداشت وهمیشه درصددجلب رضایت والدینش بود اعتقاد داشت رضایت خداوند در راهنمایی بودن و پدر ومادر است آخر او پسری مذهبی و متعقد به اسلام بودبهتربگویم او عاشق اسلام بود بخاطرهمین عشق ورزیده بودکه داوطلبانه درتاریخ 1361/02/20 به خدمت مقدس سربازی رفت ودر جبهه کردستان درخدمت مملکت واسلام قرار گرفت ❤️در وصیتنامه اش آمده است که من به جنگ حق و باطل میروم تا بشورم برستمکاران وامید شهادت دارم. @sangareshohadababol
گره‌ گشایی دل‌هاست کار خنده‌ی تو .... @sangareshohadababol
🌹سلام برشهدا... 🍃همان‌هایی که با سر رفتند و بدون سر آمدند 🌹سلام برشهدا‌... 🍃همان‌هایی که با پای خود رفتند و بر دوش مردم برگشتند ‌🌹سلام بر شهدا‌... 🍃همان‌هایی که سالم رفتند و با چند تکه استخوان برگشتند 🌹سلام بر شهدا... 🍃همان‌هایی که مونسی جزء نسیم صحرا و حضرت زهرا (س) ندارند ‌🌹سلام بر شهدا... 🍃همان‌هایی که از همه چیزشان گذشتند و رفتند تا ما بمانیم 💐✨ ┅═══✼🍃♥️🍃✼═══┅ @sangareshohadababol
تصویری کمتر دیده شده از حمل محموله توسط یک فروند بالگرد بل 214 هوانیروز در دوران دفاع مقدس @sangareshohadababol
تصویری از سامانه پدافند هوایی ارتفاع پایین رولند غنیمتی ... رولند ورود نامشخصی به ارتش عراق دارد ولی‌ از سال ۱۳۶۱ حضور پر رنگی در رینگ تامین پدافندی ارتش عراق داشت. یکی از خطرناکترین پدافندهای ارتش عراق بود و موفقیت های زیادی نیز بدست آورد. 🇮🇷 @sangareshohadababol
از سمت راست : 1- حاج اکبر بخشایش 2-زنده یاد جانباز حاج حسن بهاور 3- جانباز گرامی حاج فریدون مهدی پور شفای عاجل ان شاءالله کنار پیکر شهید محمدرضا زربیانی ، بیمارستان شهید یحیی نژاد بابل ، شهید زربیانی در عملیات والفجر چهار در منطقه عملیاتی مریوان از ناحیه گردن مورد اصابت ترکش قرار گرفت و جمجمه شهید از پیکرش جدا شده بود وعلیرغم مجروحیت شدید از ناحیه سر دماغ و خال صورتی که داشت قابل مشاهده بود گفتنی است پیکر این شهید والامقام توسط آقای سید حسین یحیی نژاد و زنده یاد محمد تهرانی با اینکه آن مکان مورد تیررس دشمن بود با قاطری که در اینگونه موارد بکار گرفته می شد به پایین قله آوردند . روحشان شاد و یاد و نامشان گرامی باد @sangareshohadababol
تصویر دوم از راست : 1-حاج فریدون مهدی پور شفای عاجل 2- زنده یاد مرحوم سید میرتبار خادم الشهدا کارمند خدوم بنیاد شهید بابل کنار پیکر پاک و مطهر شهید والامقام محمدرضا زربیانی ، بیمارستان شهید یحیی نژاد بابل @sangareshohadababol
تسلیت رهبر انقلاب در پی درگذشت حجت‌الاسلام فاضلیان رهبر معظم انقلاب: 🔹درگذشت عالم بزرگوار حجةالاسلام والمسلمین آقای حاج سیدرضا فاضلیان را به خاندان مکرم و به همه‌ی ارادتمندان ایشان بخصوص مردم مؤمن و انقلابی استان همدان تسلیت عرض میکنم. 🔹این روحانی انقلابی و مردمی در همه‌ی دورانهای حساس انقلاب و دفاع مقدس، همچون پدری مهربان، جوانهای مجاهد و فداکار را انگیزه و امید می‌بخشید و کانون‌های تحرک مردمی را گرم نگاه میداشت. @sangareshohadababol
‍◽️یه شب خواب بودم که تو خواب دیدم؛ دارن در مى‌زنند. در رو که باز کردم؛ دیدم شهید همت با یه موتور تریل جلو در خونه واساده و می‌گه: سوار شو بریم. ازش پرسیدم: کجا؟! گفت: یه نفر به کمک ما احتیاج داره. سوار شدم و رفتیم. سرعتش زیاد نبود طوری که بتونم آدرس خیابون‌ها رو خوب ببینم. وقتی رسیدیم از خواب پریدم! از چند نفر پرسیدم که تعبیر این خواب چیه؟ گفتن: خوب معلومه باید بری به اون آدرس ببینی کی به کمکت احتیاج داره! هر جوری بود خودمو به اون آدرس رسوندم. در زدم؛ در رو که باز کردن دیدم یه پسر جوون اومد جلوی در. نه من اونو مى‌شناختم؛ نه اون منو. گفت: بفرمایید چیکار دارید؟ ازش پرسیدم که: با شهید همت کاری داشته؟ یهو زد زیر گریه! گفت: چند وقته مى‌خوام خودکشی کنم. دیروز داشتم تو خیابون راه می‌رفتم و به این فکر می‌كردم که چه جوری خودم رو خلاص کنم که یه دفعه.... كه يه دفعه چشمم اوفتاد به یه تابلو که روش نوشته شده بود اتوبان شهید همت. گفتم: می‌گن؛ شماها زنده‌اید اگه درسته یه نفر رو بفرستید سراغم که من از خودکشی منصرف بشم و الان شما اومدید اینجا و می‌گيد که از طرف شهید همت اومديد.... ✍️راوی: استاد دانشگاه @sangareshohadababol
✍️ادامه خاطره خنده دار از قسمت دوم👈 ...اون قدر مهم بود که آقا داماد مجبور شد بصورت جدی و قاطع جوابم رو بده. جواب دادن آقا داماد همانا ، خنده حضارین بیرون پتو همانا.... من برای کنجکاوی بیشتر پتو رو کنار زدم تا ببینم دوستان چقدر خوشحالند . 🔹یادم هست وقتی از تاریکی به روشنایی اومدم دیدم هر کدومشون یه طرف پرت شدن و دارن چه جور میخندن . وقتی اونا متوجه شدن که عروس و داماد از اتاق(پتو)خلوت بیرون اومدن، بلافاصله خودشونو جمع و جور کردن و سرجاشون نشستن. عروس(خودم)به آقا هادی گفتم ما به نتیجه رسیدیم. همه بچه ها به اتفاق هم دست زدن و هورا کشیدن. آقا هادی رو کرد به سید میرصادق و گفت، الان میتونم عقدشون رو بخونم؟ سید میرصاق گفت آره . آقا هادی بلافاصله خطبه رو خوند و ما محرم شدیم. 🔸آقا هادی به سید میرصادق گفت مراسم تمام ؟ سید گفت نه ، الان بایستی داماد دستِ عروس رو انگشتر بزنه . آقا هادی رو کرد به آقا داماد(عقیل) و گفت، بیا موقتاً انگشتر منو بزن دستِ زنت . وقتی انگشتر رو اورد پیشم که بزنه تو دستم، سید دادش رفت بالا و گفت، نه نه اینجوری بدرد نمیخوره ، داماد باید پیش عروس خودشو کوچیک کنه ، یعنی اینکه دور سنگر فرماندهی دور بزنه و بعدش پیش عروس خانم زانو بزنه و بعد انگشتر رو بزنه دستِ عروس. عقیل بیچاره هم ، همین کار رو کرد و انگشتر رو زد تو دستم. همگی با هم دست زدن و شادی کردن. آقا هادی به سید گفت تمام ؟ سید گفت نه ، الان بایستی براشون چای بیاریم . 🔹بلافاصله چای اوردن . عروس(خودم)خیلی زود چای خودمو خوردم ، ولی آقا داماد عزیز و مهربانم از خجالتی دستش میلرزید. انگاری سر سفره عقد واقعی نشسته. چون عقیل دستش میلرزید و خجالت میکشید ، برای فرار از این حالت، چای خودشو گذاشت پیشم و گفت: علی بابلی چای منو شما بخور . وقتی با اسم علی بابلی صِدام کرد، یهو انگار برق سه فاز اونو گرفته، همه حضارین بهش گفتن مرد حسابی مگه ایشون علی بابلیِ ؟ ایشون زنته و زنت هم اسم داره، زود چای رو برگردون و دوباره به اسم خانمت چای رو بذار جلوش. عقیل مجبوراً اینکار رو کرد. خلاصه اون روز گذشت ، چند روز بعدش صدام به مرز شلمچه حمله کرد(بعداز قبول قطعنامه ۵۹۸)، و جاده خرمشهر به اهواز رو تصرف کرد و ما افتادیم تو محاصره . 🔸درنهایت بعد از یه مقاومت بیاد موندنی، از محاصره در اومدیم و از شلمچه برگشتیم به مقرمون هفت تپه. حدود ۱۵ روز از اون اتفاق مهم خواستگاری گذشته بود و همه همرزمان تو سوله فرماندهی دور هم جمع بودیم و داشتیم مسابقه فوتبال جام جهانی نگاه میکردیم... ادامه خاطره در پست بعد ✍️علی محسن پور @sangareshohadababol