eitaa logo
سنگر شهدا
2.3هزار دنبال‌کننده
89.5هزار عکس
6.5هزار ویدیو
78 فایل
یادوخاطره شهدا ورزمندگان دفاع مقدس ارتباط با ما https://eitaa.com/Madizadha
مشاهده در ایتا
دانلود
سالروز عروج ملکوتی شهید سیدعابدین حسینی نام پدر : میر رجب علی نام مادر : سیده حلیمه نصیری تاریخ تولد :1336/01/01 تاریخ شهادت : 1361/08/18 محل شهادت : عین خوش گلزار : بهشت فاطمه بهشهر عملیات محرم 🌸مادر شهید:او یکی از عاشقان و مریدان حضرت امام و گوش به فرمان او بود.یکبار من نذر کردم که فرزندم سالم برگردد تا من قربانی کنم. یکی از دوستانش آمد و به او گفت: که چند نفر را از بهشهر قرار است دستگیرکنند یکی از آنها هم تو هستی. من متوجه شدم که عکس امام را داشت و به کارگاه برد و مخفی کرد. او یک بار از دست مأمورین فرار کرد. از دست آنها در رفت و رسیدبه خانه یکی ازهمسایه ها، ازدیواربالا رفت و بر زمین افتاد. و همه صورتش خونی شده بود و به خانه آمد و گفتم چه شده است گفت :از دست مأمورین فرار کردیم به او گفتم که نرو چرا می روی گفت:نمی شود که نرویم. 🌷در درست کردن کلیشه ها نقش مهمی داشت تا اینکه مأموران سرسپرده رژیم وی را شناسایی و دریک شب به وی حمله ور شدند.و دو تا از دندانهایش را با ضرب و شتم شکستند.و همچنین او درسرکوب گروهک های محارب نقش حساسی داشته و در دستگیری آنان باسپاه رابطه ای نزدیک داشته است. @sangareshohadababol
نماز بر پیکر پسرخاله های شهید ، سید عابدین حسینی و علیجان(حسینقلی) شفائی 🆔 @sangareshohadababol
🌷پرواز پسرخاله های شهید 🌷از آن طرف مادر شهید «علیجان» هم از شهادت «عابدین» خبردار شده بود و از شهادت پسرش بی‌خبر بود. صحنه عجیبی بود؛ دو خواهر از داغ خواهرزاده‌ها می‌سوختند غافل از این که فرزند خودشان نیز آسمانی شده است. 🔹به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق ، آن چه خواهید خواند ، حقیقت محض است : چند روز بود که مادر «عابدین» آرام و قرار نداشت. رادیو مرتباً اسامی شهدای عملیات محرم را اعلام می‌کرد. مادر اصلاً حال و حوصله نداشت. با خوردن کمترین غذا حالت تهوع عجیبی برایش ایجاد می‌شد. خواهرزاده‌های دوقلوی «عابدین» هم چند روزی بود که به دنیا آمده بودند و به همین خاطر بود که خواهر «عابدین» از چند روز قبل در منزل پدر بود. مادر حوصله هیچ چیزی را نداشت. حتی گریه این دوقلوها ناراحتی مادر را بیشتر می‌کرد. خبر شهادت «عابدین» را سید رسول به بهشهر آورده بود. همه خانواده از شهادت او خبر داشتند به جز مادر. مادر به پچ‌پچ‌های خانواده مشکوک شده بود. همین طور به رفت و آمدهای فامیل: دایی و پسرعموها و داماد خانواده. بالاخره پرسید که چه خبر شده؟ 🔸به مادر گفتند: علیجان زخمی شده. مادر گفت: راستش رو بگید. علیجان شهید شده؟ و با اشک اطرافیان مواجه شد. نتوانست سرپا بایستد؛ نشست. تعجب کرد و با خودش گفت خاله برایت بمیرد «علیجان» . تو که چند روز بیشتر نیست از طرف جهاد رفتی منطقه، چطو ممکنه شهید شده باشی؟ بغضش اما باز نشد. از آن طرف مادر شهید «علیجان» هم از شهادت «عابدین» خبردار شده بود و از شهادت پسرش بی‌خبر بود. صحنه عجیبی بود؛ دو خواهر از داغ خواهرزاده‌ها می‌سوختند غافل از این که فرزند خودشان نیز آسمانی شده است. 🔹مادر شهید «علیجان» برای دلداری مادر شهید«عابدین» به خانه خواهرش می‌آمد و نمی‌دانست که مادر «عابدین» از شهادت پسرش بی‌خبر است و سید رسول هم برای این که مادر خبردار نشود از ورود خاله به خانه جلوگیری می‌کرد. مادر «عابدین» خواست به خانه خواهر برود. وقتی به خانه خواهر رسید دید که زنان فامیل با دیدن او صدای مویه‌شان بلندتر شده است و برای عابدین گریه و زاری می‌کنند. آن جا بود که فهمید دو پسرخاله با هم همسفر شده اند. روحمان با یادشان شاد 🆔 @sangareshohadababol
از خود براے همرزمشان می گذشتند جبهه سراسر بود ... 📸 پل شکسته / اروند @sangareshohadababol
💠 ۱۸ آبان، چهلمین و یکمین سالگرد برگزاری نمازجمعه بابل به فرمان امام راحل و اولین نمازجمعه در شمال کشور توسط زنده یاد مرحوم آیت‌الله هادی روحانی، نماینده فقید ولی فقیه در استان مازندران گرامی باد. @sangareshohadababol
🍃 (ره ) 🔸هیچ وقت کسی را شماتت نکنید. هر کس گرفتاری پیدا کرد، حق ندارید قضاوت کنید. نگویید "فلانی که این پیشامد برایش اتفاق افتاد، به خاطر این است که فلان کار را کرده." 🔹ما چه می‌دانیم؟ حق نداریم چیزی بگوییم. در قیامت از ما سوال می‌پرسند و می‌گویند "چنین چیزی نبوده و شما اشتباه کردی. ما او را به خاطر اینکه بنده خوبی بود گرفتار کردیم. شما چه حقی داشتی چنین حرفی زدی؟" @sangareshohadababol
تولد زمینی شهید حمیدرضا قادیان شیرسوار نام پدر : علی اصغر نام مادر : صبح گل دونه سری تاریخ تولد :1344/08/18 تاریخ شهادت : 1367/01/29 محل شهادت : فاو گلزار : شهدای گله محله 🌷شهیدحمیدرضا قادیان شیرسوار : 🌸به خواهران عزیزم توصیه می کنم حجاب خود را رعایت کنند که حفظ حجاب حفظ کرامت شان است.پیرو ولایت فقیه باشید تا از مسیر حق منحرف نشوید.به دیدار خانواده شهدا بروید وآن ها را تنها نگذارید.به پدر و مادر خود احترام بگذارید و با آن ها به مهربانی رفتار کنید تا درهای بهشت به روی شما باز شود.کسی را به عنوان دوست انتخاب کنید که به ایمان تان بیفزاید.در تکایا و مساجد در مراسم های عزاداری ائمه علیهم الاسلام حضور پیدا کنید.به مطالعه کتب مذهبی بپردازید. @sangareshohadababol
همش میگفت: توکلم اول به خدا و بعد به بی بی جونم رقیه (س) ست. شب سوم محرم باهم حرم بی بی جان بودیم. روضه و عزاداری که تمام شد. گفت: عجب شبی بود امشب،انگار خود حضرت رقیه (س) بین عزادارا بود. و تک بیت گر دخترکی پیش پدر ناز کند….... را زمزمه میکرد و با خانم درد دل می کرد. الحمدلله نازدانه ارباب با همان دستان کوچک زخم خورده گره از کارش باز کرد... 🌷 @sangareshohadababol
🔹 هادی و شهروز هیچ‌گاه قرار فاصله‌ی سی متر را نشکستند البته به جز یک بار فرودگاه بغداد و آن شب کذایی وقتی که دیگر حاجی اجازه داد بود در نزدیک‌ترین حالت پیش او بمانند حالتی که حتی دیگر نتوان گوشت و پوست و استخوانشان را هم از یکدیگر جدا کرد. حاجی انگار تیم محافظت از عاقبت بچه‌ها بود. حفاظتی که تا شهادت شخصیت ادامه پیدا کرد. هادی، رضا و شهروز خوب می‌دانستند که در این قصه این حاجی است که محافظ است نه آن‌ها... @sangareshohadababol
انتشار برای نخستین بار؛ روایت محافظت از شخصی که همیشه جلوتر از محافظانش حرکت می‌کرد 🔹محمد طه امیری، فعال رسانه‌ای و عکاس جبهه مقاومت، با انتشار عکسی از محافظان حاج قاسم سلیمانی برای اولین بار در صفحه شخصی اینستاگرام خود نوشت: در بوکمال کار گره خورده بود، همه چیز به هم دیگر قفل شده بود. مشکلاتی در پشتیبانی، کمی کلافگی نیروهایی که نمی‌توانستند راه ورود به شهر را پیدا کنند و ترس اینکه نکند با کار حساب نشده‌ای همه چیز بهم بریزد. 🔹 چند متر عقب‌تر از خط اما هلیکوپتری بر خلاف اصرار که «پرواز در این منطقه اصلا به صلاحش نیست» از زمین کنده می‌شود و به پرواز در می‌آید. 🔹 کمی جلوتر از خط و نزدیکی شهر در میان دود و خاک به هوا بلند شده، آرام به زمین می‌نشیند. کمک خلبان بیرون می‌پرد، در هلیکوپتر را باز می‌کند و بعد از آن حاجی پیاده می‌شود و روی خاک ناامن بوکمال که هنوز نیروهای اصلی به آن نرسیده‌اند قدم می‌گذارد. 🔹 چند لحظه بعد سه نفر دیگر هم از پرواز پیاده می‌شوند. لباس رزم به تن دارند با اسلحه‌ای در دست. تیم حفاظت حاجی هستند. 🔹 حاجی بیسیم می‌زند که ما نزدیکی ورودی بوکمال هستیم، بگویید نیروها بیایند. 🔹 این گوشه‌ای از روایت سخت محافظت از شخصی است که همیشه جلوتر از محافظانش حرکت می‌کند. 🔹 برای توصیف عکس باید بگویم از سمت راست، شهید «هادی‌طارمی» ایستاده وسط شهید «رضاخرمی» و در گوشه سمت چپ هم شهید شهروز‌مظفری‌نیا». 🔹 اما ای کاش اینجا این امکان را داشتم که عکس را از سی متر عقب‌تر برایتان توصیف کنم. 🔹 حاجی و چند نفر دیگر در حال بازدید از میدان جنگی در عراق هستند. 🔹 قانون سی متر را خود حاجی وضع کرده بود، اینکه هر جایی که من هستم شما باید حداقل سی متر عقب‌تر باشید. در تعریف عرفی محافظ آمده، که او باید نفس به نفس با شخصیت برود. اما هادی و شهروز و رضا موتوری هیچ چیزشان مثل محافظ‌های عرفی نبود. همیشه باید همه چیز را از سی متر عقب‌تر هدایت می‌کردند. 🔹 یک بار حاجی گفته بود، من اصلا دیگر تیم حفاظت نمی‌خواهم! هادی و رضا و شهروز مثل دیوانه‌ها آتش کردند، رفتند دم خانه حاجی. داخل خانه حاجی سینی چای را که گذاشت، شیرینی کلمپه کرمان را که تعارف کرد، هادی با بغض گفته بود: حاجی دیگه ما رو دوست نداری؟ خودت گفتی هرکی رو از تیم حفاظت بذارم کنار یعنی دوستش ندارم! حاجی هم گفته بود که نه همه شما را دوست دارم منتها بار بودن شما کنار من سنگین است، نمی‌خواهم برای وظیفه سازمانی ور دل من بمانید. 🔹 آن شب بچه‌ها بار دیگر مجوز حضورشان را این بار با اشک از حاجی گرفته بودند. رابطه‌شان با حاجی یک جور دیگری شده بود. انگار که حاجی محافظ آن‌ها بود. انگار قرار بود حاجی خیلی چیزها را برایشان تضمین کند. 🔹 شهر بوکمال سال ۹۶ آزاد شد اما شهید رضا خرمی سال ۹۵ به شهادت رسید. 🔹 آدمیزاد وقتی راه درست را پیدا می‌کند، رهایش نمی‌کند. آدمیزاد عاشق پایان درست است و انگار هر سه آن‌ها خوب فهمیده بودند که به یمن حاجی قرار است تمام این راه صحیح و سالم بروند. 🔹 وقتی خبر رضا را که در حلب شهید شده بود به حاجی دادند، حاجی خدا را شکر کرده بود که «الحمدلله در میدان شهید شد، پیش من از دنیا می‌رفت نمی‌توانستم جواب خونش را بدهم». 🔹 تمام تعاریف عرفی محافظ را بار دیگر مرور می‌کنم. یادم می‌آید یک بار یکی از مسئولین سابق بعد از اتمام کارش گفته بود همه پول محافظان را خودم میدهم فقط بگذارید بمانند، من بدون اینها نمیتوانم زندگی کنم! 🔹 هادی و شهروز هیچ‌گاه قرار فاصله‌ی سی متر را نشکستند البته به جز یک بار فرودگاه بغداد و آن شب کذایی وقتی که دیگر حاجی اجازه داد بود در نزدیک‌ترین حالت پیش او بمانند. حالتی که حتی دیگر نتوان گوشت و پوست و استخوانشان را هم از یکدیگر جدا کرد. حاجی انگار تیم محافظت از عاقبت بچه‌ها بود. حفاظتی که تا شهادت شخصیت ادامه پیدا کرد. هادی، رضا و شهروز خوب می‌دانستند که در این قصه این حاجی است که محافظ است نه آن‌ها... @sangareshohadababol
🔺واکنش فرزند حاج قاسم به شکست ترامپ و پیروزی بایدن زینب سلیمانی: 🔹باخت ترامپ قمارباز و جنایتکار در انتخابات آمریکا امری نیست که خوشحالی خود را پنهان کنیم 🔹احمق درجه یکی که مشاورانی احمق تربه او گفته بودند که با آفریدن آن شب شوم و سیاه آینده انتخاباتی خود را تضمین می کند غافل از اینکه خداوند در کمین نشسته و خون سردار قهرمان ایرانیان او را به یکی از نفرت انگیزترین سیاستمداران جهان تبدیل خواهد 🔺خوشحالی از رفتن ترامپ هرگز به معنای رضایت از روی کار آمدن کسی نیست که خود از بانیان داعش است و شهادت سردار ما را «اجرای عدالت» خواند. یک‌شنبه، 18 آبان 99. @sangareshohadababol
ای نفس گیر ترین حادثه ی فصل خـزان من بـہ اسمت بِرسم ، سخت نَبارم سخت است . . . ◽️تاریخ ولادت: ۱۳۶۱ ◽️محل ولادت : مشهد مقدس ◽️تاریخ شهادت :۱۳۹۶/۸/۱۸ ◽️محل شهادت : دیرالزور_سوریه ✔️روحانی شهید مدافع حرم حجت‌الاسلام تقی پور به دلیل شهادت در روز اربعین به معروف شده است. «خیلی زود یکدیگر را ملاقات خواهیم کرد.(مرگ در پیش است) یادتان نرود که ان الله مع الصابرین. دوست ندارم در مرگ من لباس عزا بر تن کنید و گریه و زاری کنید. خصوصا اگر خداوند توفیق شهادت در راه خودش را عطا کرد. سائل الزینب سلام الله علیها انشا الله شهید 🕊🍃🕊🍃🕊 @sangareshohadababol
من شنیدم . . . سر عشاق بہ دامان شماست و از آن روز سرم میل بریدن دارد هزاران جان شیرین هم اگر بود پرستـو بودم و وقت سفـر بود سـرم را داده‌ام ... الحمـدلله که مرگ بی‌شهادت دردسر بود ◽️تاریخ ولادت :۱۳۶۵/۰۴/۱۶ ◽️محل ولادت : تهران ◽️تاریخ شهادت : ۱۳۹۶/۰۸/۱۸ ◽️محل شهادت: دیرالزور_سوریه ◽️رجعت پیکر: ۱۳۹۶/۰۹/۰۵ دوست دارم در منتهای بی‌کسی باشم. در منتهای گمنامی دوست دارم بدنم زیر آفتاب سه شبانه‌روز بماند. دوست دارم بدنم از زخم‌های جای پای دشمنان خدا و دین پر باشد و دوست دارم سرم را از پشت سر ببرند، همه این ها را دوست دارم زیرا نمی‌خواهم فردای قیامت که حضرت زهرا(س) برای شفاعت امت پدرش ظهور می‌کنند من با این جسم کم ارزش خود سالم حاضر باشم. دوست دارم وقتی نامه عمل من باز شد و سراسر گناه بود حضرت اشاره‌ای و نگاهی به بدن من کنند و بگویند به حسینم او را بخشیدم. ان‌شاءالله خدا ما را فردای قیامت شرمنده حضرت ام‌ابیها(س) قرار ندهد. به ما رحم کن ای ارحم الراحمین! و ای ستارالعیوب! و ای غفار الذنوب!» 🕊 @sangareshohadababol
✍️راوی، شعبان نادری : 🔹در سن ۱۳ سالگی تصمیم گرفتم تا به جبهه اعزام بشم. طبق روند اعزام سپاه ، دوسال کم داشتم. قد بلندی داشتم اما سِنم اجازه نمی‌داد. اون زمان شناسنامه ها در ایران عکس دار نبود. به همین خاطر مجبور شدم شناسنامه خواهرم(سکینه)رو با تیغ درخت نارنج تبدیل به شعبانش کنم. امکان داشت این قضیه باعث گیر افتادنم بشه ولی انجام دادم و خوشبختانه هیچ کس متوجه قضیه نشد...
✍️راوی، شعبان نادری : 🔹در سن ۱۳ سالگی تصمیم گرفتم تا به جبهه اعزام بشم. طبق روند اعزام سپاه ، دوسال کم داشتم. قد بلندی داشتم اما سِنم اجازه نمی‌داد. اون زمان شناسنامه ها در ایران عکس دار نبود. به همین خاطر مجبور شدم شناسنامه خواهرم(سکینه)رو با تیغ درخت نارنج تبدیل به شعبانش کنم. امکان داشت این قضیه باعث گیر افتادنم بشه ولی انجام دادم و خوشبختانه هیچ کس متوجه قضیه نشد... 🔸خواننده محترم، یه سند بهتون بدم تا کمی تعجب ، و بخندید و مابقی خاطره رو در ادامه هدیه میکنم __ با دستکاری شناسنامه خواهرم ، درنهایت با این کلک تونستم از سال ۶۳ تا ۶۷ چندین بار اعزام به جبهه داشته باشم. بعداز تمام شدن جنگ (سال ۶۷ ) ، سابقه حضورم در جبهه رو بعنوان بسیجی برای کسری خدمت ، از سپاه گرفتم و خدمتم رو تموم کردم، چند روزی گذشت تا اینکه دستکاری شناسنامه یادم اومد. 🔹بلافاصله رفتم سپاه و موضوع دستکاری شناسنامه رو به برادران سپاهی گفتم. موقعی اطلاع دادم که کار از کار گذشته بود. درواقع کارت پایان خدمتم با همون شناسنامه دستکاری شده خواهرم صادر شد. سالیانی گذشت تا اینکه دولت وقت قصد داشت تمام کارت پایان خدمتها رو الکترونیکی کنه، مجدداً رفتم سپاه و این قضیه رو پیگیری کردم و پایان خدمت جدیدی که برام صادر شد بنام واقعی خودم صادر شد.((تو رو به خدا کمی بخند تا دلم خوش بشه)).😄😄😄 🔸و اما ادامه خاطره👈...بعداز ثبت نام اولیه، وقتی هم دوره ها در محوطه سپاه دور هم جمع شدیم، متوجه شدم یکی یکی بچه ها رو دارن از صف جدا می‌کنن. جالب این که همه روی انگشت پاهاشون می‌ایستادن، تا قدشون بلندتر نشون بده. من با توجه به اینکه قدم بلندتر از خیلی هاشون بود ولی ترس اینو داشتم که شاید اسمم رو خط بزنن. الحمدلله پذیرفته شدم و از فریدونکنار حرکت کردیم بسمت ساری برای آموزش نظامی . 🔹بعداز ۴۵ روز آموزش سخت، یه مرخصی ۱۵ روزه به ما دادن و بعدش ما رو به جبهه اعزام کردن. اولین باری که به جبهه اعزام شدم، ما رو به منطقه عمومی هورالعظیم عراق بردن که به مدت سه ماه در خط پدافندی موندیم. بعداز ۲۵ روز مرخصی، مجدد به جبهه اعزام شدم... ادامه خاطره در پست بعد ✍️علی محسن پور 🆔 @sangareshohadababol
‏💢وقتی می‌گوییم سگ‌های زرد دموکرات، از شغال‌های جمهوری‌خواه بدترند، یعنی همین تصویر! سریال ‎ را که یادتان هست؟! در مورد جاسوسی بود به نام جیسون رضاییان.. یعنی همین کسی که با جو بایدن عکس سلفی می‌گیرد! این روزها، بیش از همیشه مراقب گاندوها و گاندوپرورها باشید! 🌐 @sangareshohadababol
از سمت راست : 1-🌷شهید محمود ( مسعود ) گل سرخ تبار امیری ( عملیات محرم) 2-آقای سیدجعفر یوسفی پور 3-آقای سیدعلی یوسفی پور 4-آقای علی مهدوی 5-آقای مهرداد عظیمی محفل انس و رفاقت با شهدا و رزمندگان 🌷🌷🌷🌷🌷🌷 @sangareshohadababol
از سمت راست : 1-🌷جاویدالاثر شهید مدافع حرم حاج رحیم کابلی ( تنها شهید خانطومان سوریه تاریخ 1395/2/17 لشکر25 کربلا که پیکر پاک و مطهرش هنوز برنگشت ) 2-؟ 3-آقای منوچهر حیدری 4-🌷شهید صادق مکتبی 5-آقای حسن موقر 6-🌷زنده یاد جانباز سید غلام اوصیا منطقه جنوب سال 1364شط علی محفل انس و رفاقت با شهدا و رزمندگان 🌷🌷🌷🌷🌷🌷 @sangareshohadababol
۱۳۶۲پایگاه شهید بهشتی اهواز مقرلشکر ۲۵ کربلا از سمت راست : آقایان۱- محسن پور،۲-🌷زنده یاد جانباز، سید آقا موسوی نژاد ، (جانباز۸سال دفاع مقدس،مردخدا،سرباز گمنام امام زمان( عج)،بسیجی بی ادعا،وبزرگ مرد خیر )۳-مهدی یوسفی۴-سید مصطفی موسوی نژاد. بعد از تحویل خط جفیرخوزستان و قبل ازاعزام به کردستان برای حضور در عملیات والفجر۴به فرماندهی سردار سرافراز شهید والامقام حاج حسین بصیر ✍️ مهدی یوسفی @sangareshohadababol
می‌رسد روزی که هرجایش خدا حس می‌شود هر خیابانش پر از گل‌های نرگس می شود سال 1363خانه های سازمانی پایگاه شهید بهشتی اهواز از سمت راست : 🌷شهید سبزعلی خداداد 🌷شهید محمد اسفندیاری 🌹🌴در سال 1363 ما در پایگاه شهید بهشتی اهواز در خانه های سازمانی زندگی می کردیم هر سوئیتی دو خانواده فرمانده زندگی می کردند ما و شهید یوسف سجودی در یک منزل بودیم شهید سجودی طوری رفت و آمد می کردند که من هیجوقت با او روبرو نشدم خیلی اهمیت می دادند بعد از انتقالی به سپاه قم خانواده سردار ناصر بهداشت آمدند ، شهید بهداشت تلاوت قرآن دل نشینی داشتن و همراه با گریه من در اتاقم گوش می کردم و همیشه می گفتم چطور خدا عاشق شما نشه که اینقدر عاشقانه می خوانی... به روایت : همسر سردار شهید سبزعلی خداداد @sangareshohadababol
این نگاهِ نافذ یعنی دل نبند ، دنیا جای ماندن نیست ... @sangareshohadababol
شهیدان قصه پر سوز عشقند شهیدان شمع عالم سوز عشقند شهیدان راهیان کوی یارند شهیدان عاشق و خونین تبارند از سمت راست : 1-🌷شهید محمد اسفندیاری 2-آقای محسن رجبعلیان 3-آقای خلیل احمدنتاج 4-آقای سعید خانپور 5-آقای علی اصغر حسن نیا 6-🌷شهید حسن ( حمید ) رسولی 7-🌷شهید علی مدد قلی زاده سال 1362 روستای رمنت بابل عزیزمان را یاد کنیم با ذکر معطر صلوات🌺 🆔 @sangareshohadababol
یاد مردانی که چون شیران روز حمله فتح و ظفر کرده بخیر یاد آن شورآفرینان نبرد یاد حمله ها در آن شبهای سرد به نام خدا ، صبحتون زیبا ، یادکنیم از شهدا🌹 🌷عکس از مراسم تشییع پیکر پاک و مطهر شهید رضا رجبی از شهدای روستای هلیدشت بابل که در تاریخ 1364/8/19 در منطقه عملیاتی سومار به فیض شهادت نائل شد . روحش شاد ، و یاد و نامش گرامی باد❤️ دوشنبه 19 آبان 1399 . عزیزمان را یاد کنیم با ذکر معطر صلوات🌺 🆔 @sangareshohadababol
💐------✿ ﷽ ✿-----💐 💐پیامبراکرم(ص)؛ 🍃هرکسی به عنوانی، در بازار مسلمانان گردد، بر خداوند لازم است او را در بزرگترین جایگاه جهنم سرنگون سازد. 📕ترغیب‌وترهیب/ج۲/ص۲۶۵ 🆔 @sangareshohadababol