📎قول سردارسلیمانی به فرزند شهید سعیدانصاری
🔹آخرین بار که حاج قاسم سلیمانی را ملاقات کردیم. مراسم تقدیر از خانواده شهدای مدافع حرم بود اصلاً خبر نداشتیم که قرار است ایشان هم در مراسم شرکت کنند البته همیشه اینطور بود به دلایل امنیتی حضور ایشان تا لحظه آخر از همه پنهان بود.»
🔸همه میدانستند بهمحض اینکه حاج قاسم سلیمانی وارد جلسه شود نظم برنامه به هم میخورد. همیشه فرزندان خانواده شهدا میدویدند کنارش مینشستند انگار هرکدام پدرشان را ملاقات کرده باشند. چنان مهربانی داشت که بچههایی که تا آن لحظه آرام نشسته بودند دیگر حرف بزرگترها را گوش نمیکردند و سر جایشان نبودند. آن بار هم همین اتفاق افتاد.
🔹بااینکه سردار سلیمانی از انتهای سالن وارد شدند و بهآرامی دریکی از صندلیها نشستند تا نظم جلسه به هم نخورد؛ اما یکی از بچهها او را دید و با فریاد همان کودک که «حاج قاسم سلام»، تمام سالن غرق سلاموصلوات شد. دیگر هیچ شخصی حرفهای سخنران را نمیشنید. اوضاع که اینطور شد سخنران از سردار درخواست کرد که پشت تریبون تشریف ببرند. بچهها مهلت نمیدادند دوست داشتند که با او حرف بزنند عکس بیاندازند و گپ و گفت داشته باشند.
🔸راستش برای همه خانوادهها عادت شده بود که اینطور با سردار جلسه داشته باشند بدون هیچ تشریفاتی، فقط حرف بزنند و درد دل کنند. سردار بیشتر مراسم دیدار با خانواده شهدا را در روزهای جشن برگزارمی کرد تا دل بچههای شهدای مدافع حرم شاد شود. همه این را خوب میدانستند. اصلاً هر وقت مراسم ولادت بود بچههای ما دوست داشتند در کنار حاج قاسم باشند.
🔹حالا که ولادت حضرت زینب شده بود انگار دل همسران و فرزندان شهید گواهی میداد که مراسم دیدار نزدیک است اما، نمیدانستیم که قرار است اینجا جمعشویم و عزای نبودش را بگیریم و باهم بنشینیم تا کمی دلمان آرام شود.
🔸درهمان آخرین دیدار، پسرم حسین، کنار حاج قاسم نشست و من و دخترم زینب روبه رویش. حسین لباس رزم پوشیده بود درست شبیه به لباس پدرش. از حسین پرسید پسر کدام شهید هستی؟ حسین جواب داد شهید «سعید انصاری». حاج قاسم کمی در صورت حسین مکث کرد و گفت: «چقدر شبیه به پدرت سعید هستی!» پیشانی حسین را بوسید و گفت: «پدرت خیلی باهوش و باذکاوت بود.» بازهم پیشانی حسین را بوسید.
🔹زینب از حاج قاسم پرسید: «پیکر پدرم کی برمی گرده؟» چشمان حاج قاسم را نم اشک پر کرد و درحالیکه سعی میکرد اشکهایش را کنترل کند روبه زینب گفت: «به شما قول می دم هر طور شده پیکر پدرتان را برگردانم.» حسین و زینب چنان تحت تأثیر جمله او قرار گرفتند که زینب بار دیگر پرسید: «سردار شما مطمئن هستید؟ خیالمون راحت باشه؟» سردار سلیمانی که حالا نفس عمیقی میکشید زد روی شانه حسین و گفت: «به خواهرت بگو که مطمئن باشه بهزودی نشانی از پدرتان به شما می رسه.» از آخرین درخواست بچههایم هنوز ۳ ماه نگذشته بود که در اسفندماه سال گذشته استخوان جمجمه همسرم «شهید سعید انصاری» به خاک وطن بازگشت و زینب و حسینم آرام گرفتند.
✍️به روایت همسربزرگوارشهید
#شهید_سعید_انصاری🌷
#سالروز_شهادت
@sangareshohadababol
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بیخبر نبود ز راه و رسم منزلها
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها
از سمت راست :
1- رزمنده مدافع حرم و نویسنده و راوی
دفاع مقدس آقای مصیب معصومیان
2-🌷شهید غلامعلی( جواد ) نژاد اکبر( کربلای پنج )
3- آقای حسین رمضانی
4-🌷شهید ناصر بابا جانیان(1367/2/18)
🌹یاد و خاطزه شهدا و رزمندگان عملیات #کربلای_پنج گرامی باد🌹
#شهدای عزیزمان را یاد کنیم با ذکر معطر صلوات 🌺
🆔 @sangareshohadababol
میروم تا با خون خود بحری بسازم موج خیز
خویشتن را کشتی دامان این دریا کنم
کاخ استبداد ظالم چونکه که از بن بر کنم
تشنه لب جان میدهم تا کاخ دین برپا کنم
به نام خدا ، صبحتون زیبا ، یاد کنیم از شهدا🌹
ازراست:
۱- آقای میثم بابا نژاد ۲- 🌷شهیدجمال مناسبی
۳- آقای احمدخورشیدی ۴- آقای حسین براری
به همراه بسیجیان و پاسداران شهرستان بابل در حال اعزام
ازمحوطه سپاه بابل به جبهه های نبرد حق علیه باطل در سال ۱۳۶۵ این
عکس گرفته شده است.
🌹یاد و خاطزه شهدا و رزمندگان عملیات #کربلای_پنج گرامی باد🌹
#شهدای عزیزمان را یاد کنیم با ذکر معطر صلوات 🌺
🆔 @sangareshohadababol
📜فرازی از وصیتنامه شهید حمید امامقلی زاده🍀🌷
🌹از دوستان و آشنایان می خواهم که برای من ناراحت نباشند چون خودم راهی راکه می خواستم رفتم و به جوار شهیدان پیوستم اگر خدا قبول کند از خانواده گرامی می خواهم که در نماز جمعه دعا و در جلسات مذهبی هرچه باشکوهتر شرکت کنند و از برادران می خواهم در پیشبرد اسلام سعی و کوشش بسیار کنند و برای جهاد با کفر آماده شوند یا با ریختن خون اسلام بیدار بماند.
بر روی سنگ قبر من اسم فاطمه زهرا(ع) را بنویسید که شاید حضرت مهدی(عج) به احترام اسم مادرش بر سر قبر من بیاید و خوشحالم گرداند.
مرا در مزار شهدای بابل در جوار دیگر شهدای اسلام دفن کنید.
از تمام بستگان، آشنایان، پدر، مادر و برادران می خواهم که مرا به بزرگی خودشان ببخشند چون خودم می دانم که نسبت به آنها بدیهای زیادی کردم انشاء الله که به بزرگواری و لطف خود مرا مورد عفو قرار خواهند داد.
محل شهادت شهید والامقام حمید امامقلی زاده
@sangareshohadababol
کشوری که شن کویرشم لشکر خداست...
عزیزان انقلابی، برادران، خواهران، متدینان، انقلابی ها، ولایتمداران، بسیجیان و مستضعفان عزیز!
روزهای تلخی را پشت سر گذاشتیم.
بر دل ما و رهبرمان غم های بزرگی را نشانده اند شیاطین و مفسدان جهان.
اما نگران نباشیم. اگر تقوا پیشه کنیم و در خط امامت و ولایت باشیم، خدا با ماست و لشکریان آسمان ها و زمین با ما هستند.
ما در کشوری هستیم که شن های کویرش چندین هواپیمای غول پیکر و بالگردهای پیشرفته را در چند ثانیه بلعیدند و نابود کردند. در حالی که ما همه خواب بودیم
غصه گذشته را نخورید و از آینده بیمناک نباشید که فرج و رهایی و روزهای خوب نزدیک است...
@sangareshohadababol
🌺حکمی که آقا آنرا با هیچ چیزی عوض نمیکنند
🌺حکم امام(ره) به حضرت آقا برای امامت جمعه تهران
🌺جنابعالی که بحمداللّه به #حسن_سابقه موصوف و در #علم و #عمل شایسته هستید به امامت جمعۀ تهران منصوب میباشید. از خداوند متعال، توفیق جنابعالی را در ارشاد و هدایت مردم خواستارم.
🌺 ۲۵ صفر ۱۴۰۰ / ۲۴ دی ماه ۵۸
🌺به روایت آقای مقصودی، رئیس سابق ستاد نماز جمعه: «حکم امام جمعهایِ حضرت آقا را امام به ایشان داده بودند و من یادم هست که آقا همیشه میفرمودند که من این حکم را با هیچ چیز عوض نمیکنم.»
@sangareshohadababol
🔴روزی که حضرت امام اموال خود را اعلام کرد.
♦️امام خمینی(ره) در تاریخ ۲۴ دی ۱۳۵۹ به صورت #داوطلبانه، اولین مقام رسمی بودند که فهرست دارایی و اموال خویش را به موجب اصل ۱۴۲ قانون اساسی به دیوان عالی کشور اعلام کردند:
#شفافیت
🔸نام: روح الله
🔸نام خانوادگی: مصطفوی معروف به خمینی
🔸شماره شناسنامه ۲۷۴۴
🔸محل صدور: خمین
🔸سمَت: روحانی
♦️۱- دارایی غیر منقول (با ذکر مشخصات):
1️⃣ یک باب منزل مشتمل بر بیرونی و اندرونی در قم، محله باغ قلعه که معروف است.
2️⃣ قطعه زمینی است ارث پدری است و به حسب اطلاع حضرت آقای پسندیده مشاع است بین این جانب و معظمٌ له و ورثه مرحوم اخوی که اجاره سهمیه این جانب از قرار اطلاع آقای اخوی، سالی چهار هزار ریال است که داده نمیشود.
(به موجب حکم مورخ ۶۲/۱۲/۲۶، امام سهم موروثی خویش در خمین را به فقرای این شهر بخشیده و واگذار نمود)
♦️۲- دارایی منقول اعم از نقدی، موجودی یا سپرده بانکی، سهام و اموال غیر منقول دیگر با ذکر قیمت تقریبی:
1️⃣ وجه مختصری است در تهران که نذورات و هدایای شخصی است.
2️⃣ اثاث منزل ندارم، مختصر اثاثی است در قم و تهران، مِلک همسرم میباشد.
دو قطعه قالی در منزل است، دادهاند که اگر خواستم بابت خمس حساب کنم، و مال این جانب و ورثه نیست باید به سادات فقیر بدهند.
چند جلد کتاب، بقیه کتبی است که در زمان شاه مخلوع به غارت رفت و نمیدانم چقدر است و چند جلد کتاب که در مدتی که در تهران هستم از طرف مولفین هدیه شده است که قیمت تقریبی آن را نمیدانم، ولی قدر قابلی نیست، اثاثی که در منزل مسکونی فعلی در تهران است مِلک صاحبان منزل است، احمد اطلاع دارد.
3️⃣ کلیه وجوهی که در بانکها یا در منزل یا نزد اشخاص است که آقای پسندیده مطلع هستند، به استثنای وجه مختصری که اشاره شد، وجوه شرعیه میباشد و مِلک این جانب نیست، و ورثه این جانب در آنها حقی ندارند و تکلیف آنها را به حسب وصیت تعیین نمودهام.
تاریخ ۲۴ دی ماه ۱۳۵۹
۷ ربیع الاول ۱۴۰۱
#روح_الله_الموسوی
@sangareshohadababol
چراحاج قاسم وصیت کرد مرا کنارشهید حسین یوسف اللهی دفن کنید؟
❇️خاطره دیگر
🔹دونیروی شناسایی ازماجدا شدند وبالباس غوّاصی جلو رفتند
هرچه صبرکردیم،برنگشتند
ناچارقبل ازروشن شدن هوابه مقر برگشتیم
محمّدحسین مسؤول اطّلاعات لشکر ثارالله بود، به حاج قاسم فرمانده لشکر خبرداد
حاج قاسم:بایدبه قرارگاه خبر بدهم
اگر اسیرشده باشند،دشمن ازعملیّات ماباخبر میشود
محمدحسین:تافرداصبرکنید
امشب تکلیف این دو رامشخّص میکنم
صبح حسین راخوشحال دیدم
پرسیدم:چه شد؟به قرارگاه خبردادید؟
گفت: نه. پرسیدم:چرا؟!
مکثی کردوگفت:دیشب هردو رو دیدم اکبرموسایی پور وحسین صادقی
باخوشحالی گفتم:الآن کجاهستند؟
گفت:درخواب دیدم
اکبرجلوبود وحسین پشت سرش
اکبرخیلی نورانی بود میدانی چرا؟
اکبردردرون آب هم، نمازشبش ترک نمیشد درثانی اکبرنامزدداشت،پس نصف دینش را انجام داده بود،امّا صادقی مجرّدبود
اکبردرخواب گفت:ناراحت نباشید عراقیهامارانگرفته اند،مابرمیگردیم
پرسیدم:چطور؟!
گفت:شهیدشده اند،امشب جنازه هایشان راآب میآوردلب ساحل
من به حرف محمدحسین مطمئن بودم شب نزدیک ساحل ماندم
آخرشب نگهبان ساحل گفت:چیزی رو آبه
بله پیکرصادقی امدوبعداکبر...
@sangareshohadababol
🔴آرزوی "سردار سلیمانی" در بازسازی عتبات عالیات چه بود؟
🔹 حسن پلارک ( مشاور و دستیار ویژه سردار سلیمانی ) : دغدغه نهایی سردار در توسعه سامرا بود که در این مورد متأسفانه آنچه مدنظر ایشان بود را هنوز نتوانستیم اجرایی کنیم
🔹برای سامرا یک طرح توسعهای ۴ برابری را دادیم اما طرح جامع سامرا که ۳۰۰ متر شعاع اطراف حرم را شامل میشود را نتوانستیم پیاده کنیم چراکه مشکل در تملک زمینهای اطراف حرمها است و مسئولیت این زمینها هم با دولت عراق است
🔹دولت عراق هم در این سالها وضع مالی خوبی نداشت و نتوانست تملک را درست کند و این طرح باقی مانده است. انشاءالله سعی میکنیم مسالهای که سردار آرزویش را داشت بعد از رفتنش بتوانیم به پایان برسانیم.
@sangareshohadababol
🔴🔴آخرین روز قبل از واقعه ...
⏪اسرار ناگفته از آخرین روز زندگی #سپهبدسلیمانی
پنجشنبه (98/10/12 )
ساعت 7 صبح
#دمشق
با خودرویی که دنبالم آمده عازم جلسه میشوم،
هوا ابری است و نسیم سردی میوزد.
.
ساعت 7:45 صبح
به مکان جلسه رسیدم.
مثل همه جلسات تمامی مسئولین گروههای مقاومت در #سوریه حاضرند.
.
ساعت 8 صبح
همه با هم صحبت میکنند... درب باز میشود و فرمانده بزرگ جبهه مقاومت وارد میشود.
با همان لبخند همیشگی با یکایک افراد احوالپرسی میکند
دقایقی به گفتگوی خودمانی سپری میشود تا اینکه حاجقاسم جلسه را رسما آغاز میکند...
هنوز در مقدمات بحث است که میگوید؛
همه بنویسن، هرچی میگم رو بنویسین!
همیشه نکات را مینوشتیم ولی اینبار حاجی تاکید بر نوشتن کل مطالب داشت.
.
گفت و گفت... از منشور پنجسال آینده... از برنامه تکتک گروههای مقاومت در پنجسال بعد... از شیوه تعامل با یکدیگر... از...
کاغذها پر میشد و کاغذ بعدی...
سابقه نداشت این حجم مطالب برای یکجلسه
.
آنهایی که با حاجی کار کردند میدانند که در وقت کار و جلسات بسیار جدی است و اجازه قطعکردن صحبتهایش را نمیدهد، اما #پنج_شنبه اینگونه نبود... بارها صحبتش قطع شد ولی با آرامش گفت؛ عجله نکنید، بگذارید حرف من تموم بشه...
.
ساعت 11:40 ظهر
زمان اذان ظهر رسید
با دستور حاجی نماز و ناهار سریع انجام شد و دوباره جلسه ادامه پیدا کرد!
.
ساعت 3 عصر
حدود #هفت_ساعت! حاجی هرآنچه در دل داشت را گفت و نوشتیم.
پایان جلسه...
مثل همه جلسات دورش را گرفتیم و صحبتکنان تا درب خروج همراهیش کردیم.
خوردویی بیرون منتظر حاجی بود
حاجقاسم عازم #بیروت شد تا سیدحسننصرالله را ببیند...
.
ساعت حدود 9 شب
حاجی از #بیروت به دمشق برگشته
شخص همراهش میگفت که حاجی فقط ساعتی با سیدحسن دیدار کرد و #خداحافظی کردند.
حاجی اعلام کرد امشب عازم #عراق است و هماهنگی کنند
سکوت شد...
یکی گفت؛
حاجی اوضاع عراق خوب نیست، فعلا نرین!
حاجقاسم با لبخند گفت؛
میترسین #شهید بشم!
باب صحبت باز شد و هرکسی حرفی زد
_ #شهادت که افتخاره، رفتن شما برای ما فاجعهست!
_ حاجی هنوز با شما خیلی کار داریم
حاجی رو به ما کرد و دوباره سکوت شد، خیلی آرام و شمردهشمرده گفت:
میوه وقتی میرسه باغبان باید بچیندش، #میوه_رسیده اگر روی درخت بمونه پوسیده میشه و خودش میفته!
بعد نگاهش رو بین افراد چرخاند و با انگشت به بعضیها اشاره کرد؛ اینم رسیدهست، اینم رسیدهست...
ساعت 12 شب
هواپیما پرواز کرد
ساعت 2 صبح جمعه
خبر شهادت حاجی رسید
به اتاق استراحتش در دمشق رفتیم
کاغذی نوشته بود و جلوی آینه گذاشته بود.
(راوی؛ ستاد لشکر فاطمیون)
@sangareshohadababol